مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

آمریکا و میز مذاکرات هسته ای

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

چرا آمریکا از مذاکرات هسته ای با ایران استقبال کرد؟ چرا علیرغم وجود مخالفت های قوی از طرف جمهوری خواهان، دولت آمریکا مصمم به تداوم مذاکرات است؟ چرا آمریکا روابط خود با اسرائیل را در فدای مذاکره با ایران و حصول توافق می کند؟ چرا آمریکا مدت زمان زیادی است که درگیر مذاکرات هسته ای با ایران است، که این خود به نوعی نماینگر صبر آمریکا در مذاکرات هسته ای است و با روحیه ی آمریکایی ها که خواهان حصول نتایج سریع هستند منافات دارد؟ چرا آمریکا علیرغم اعلام انعطاف ناپذیری ایران در مذاکرات، حاضر به ترک میز مذاکرات نیست؟ مقامات آمریکایی معتقدند که تحریم های اقتصادی شدید ایران را مجبور کرده است که سر میز مذاکرات قرار گیرد. اگر این گونه باشد پس باید گفت منطق جمهوری خواهان که خواهان تداوم فشار و تحریم اقتصادی به ایران به منظور انعطاف پذیری بیشتر این کشور در مذاکرات هسته ای و دادن امتیازات بیشتر هستند، قابل قبول است. بر این مبنا این سوال مطرح می شود که اگر تحریم سبب تمایل ایران به مذاکرات هسته ای شده است و تداوم آن می تواند ایران را مجبور به دادن امتیازات بیشتر بکند، چرا دولت آمریکا با تداوم منطق تحریم مخالف است؟ چرا اساس درست بودن منطق تحریم مورد پذیرش قرار می گیرد اما با تداوم آن با وجود مزایای احتمالی که می تواند بر آن مترتب باشد، مخالفت می شود؟ در پاسخ به سوالات این چنینی، نگارنده پاسخ های مطرح شده را مورد نقد قرار می دهد و در پایان پاسخ خود را مطرح می کند.

کلیدواژگان: مذاکرات هسته ای، آمریکا، جمهوری اسلامی ایران

تحلیل رخداد

در پاسخ به سوالات فوق، پاسخ هایی مطرح گشته است که در ادامه مورد بررسی و نقد قرار می گیرد:

برخی عنوان می دارند به منظور جلوگیری از فروپاشی اجماع متحدین آمریکا علیه ایران، کاخ سفید حاضر به مذاکره با ایران شده است. این دیدگاه هرچند تا حدودی درست است و در بردارنده عناصری از حقیقت می باشد اما این نقد نیز به آن وارد است که آمریکا از این قدرت و توان برخوردار است که بتواند به شیوه های مختلف اجماع موجود را حفظ کند. منفعت بسیاری از متحدین آمریکا در اعمال تحریم علیه ایران این است که سیاست های خود را با واشنگتن هماهنگ کنند. لذا برای دولت ها منافع اهمیت دارد و آنها الزاما پایبند حقیقت و درستی نیستند که عنوان دارند مقصر شکست مذاکرات برای مثال ایران نیست و لذا دیگر آمریکا را در اعمال تحریم علیه ایران حمایت نمی کنند.آمریکا از این توان برخوردار است که مقصر شکست احتمالی مذاکرات را ایران معرفی کند، حتی اگر این گونه نباشد و دیگر دولت ها هم به صورت نسبی خواهند پذیرفت. در مذاکرات هسته ای دولت اصلاحات، جک استراو در مقام وزیرخارجه وقت بریتانیا خواهان اعمال فشار بر ایران به خاطر مواضع انعطاف ناپذیر بود. اما پس از ده سال همراهی انگلستان با آمریکا در اعمال فشار به ایران، وی در مصاحبه ای در سال 1392 علت شکست را سیاست های بوش در محور شرارت خواندن ایران می دانست. طبیعتا این پذیرفته نیست که بگوییم جک استراو پس از ده سال به این نتیجه رسیده است. زیرا او همان زمان هم می دانست که مقصر شکست ایران نیست اما منافع بریتانیا این گونه اقتضا می کرد که ایران مقصر شکست مذاکرات جلوه داده شود. کشورهای زیادی بوده اند که در سیاست های اعلامی خود به اعمال فشار علیه ایران اعتراض کرده اند اما در عمل آمریکا را همراهی کرده اند. لذا آن گونه که عنوان می شود، در صورت شکست احتمالی مذاکرات، اجماع ایجاد شده توسط آمریکا دچار خطرات جدی و فروپاشی نخواهد شد.

برخی دیگر عنوان می دارند که با توجه به در پیش رو بودن انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، حزب حاکم به دنبال به دست آوردن یک موفقیت مهم در سیاست خارجی است و لذا دولت اوباما مصمم است که تفاهم هسته ای حاصل شود. کسی منکر تاثیر مثبت توافق احتمالی میان ایران و آمریکا بر حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری نیست. اما باید از این زاویه هم به آن نگاه شود که اعلام شکست در مذاکرات هسته ای، آن هم نزدیک به آغاز ایام فعالیت های انتخاباتی برای ریاست جمهوری در آمریکا، نیز می تواند واجد اثرات بسیار منفی برای حزب دموکرات و اثرات مثبت برای حزب رقیب باشد. از طرفی تعهد صریح دولت آمریکا به فشار و تهدید ایران می تواند منجر به حمایت یهودیان آمریکا از حزب دموکرات شود و شانس آنها را در انتخابات ریاست جمهوری پیش روی آمریکا بالا ببرد. نداشتن چنین تعهدی سبب شده است که یهودیان به سمت حمایت از جمهوری خواهان حرکت کنند.

برخی دیگر روی کار آمدن آقای حسن روحانی و تغییر سیاست داخلی ایران را دلیل اصلی تمایل آمریکا به مذاکره و پایبندی آن به مذاکرات می دانند. هرچند روی کار آمدن رئیس جمهوری در تغییر سیاست های ایران تاثیر گذار بوده و سابقه گذشته آقای روحانی در مذاکرات هسته ای نشان مثبتی برای طرف مقابل بوده است ولی چند ملاحظه هم در این ارتباط باید مد نظر داشت: اول اینکه پذیرش این نکته که سیاست داخلی ایران تعیین کننده و تعریف کننده سیاست خارجی آمریکا است منطقی نیست. زیرا سیاست خارجی هر کشوری در درجه اول محصول آمال و ارزش های جامعه همان کشور است. لذا نمی توان پذیرفت که سیاست های داخلی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای توانسته است سیاست های یک قدرت جهانی را شکل بدهد و تعریف کند. دوم اینکه، نقش اصلی در سیاست های هسته ای ایران را رهبر انقلاب اسلامی دارد که جایگاه او در سیاست هم ثابت است و تابع تغییر دولت ها نیست. لذا نمی توان گفت آنچه که در دوران آقای احمدی نژاد برای رهبر ایران خط قرمز بوده است در دوره آقای روحانی دیگر خط قرمز نیست و به این خاطر آمریکا از مذاکرات با ایران استقبال کرد. سوم اینکه، دولت ایران پیش از روی کار آمدن حسن روحانی مذاکرات هسته ای خود با آمریکا را شروع کرده بود و لذا دولت جدید در ایران همان مشی مذاکره را ادامه داد و آن را علنی کرد.

برخی دیگر عنوان می کنند که اوباما از ابتدا در سیاست خارجی خود معتقد به مشی تغییر بوده است و لذا با دوری گزینی از سیاست های تهاجمی و مداخله گرایانه نئومحافظه کاران به دنبال آن بوده است که از طریق دیپلماسی مسئله هسته ای ایران را حل و فصل کند. بر این مبنا، دیپلماسی راه کم هزینه ای برای برنده جایزه صلح نوبل است. طبیعی است که روحیات و ویژگی های شخصی رئیس جمهور آمریکا یکی از مولفه های مهم اثر گذار بر سیاست های دولت آمریکا است. اما در آمریکا تصمیمات مبتنی بر رای و سلیقه فرد نیست و نهادهای مختلف در امر تصمیم گیری دخیل هستند. لذا نهادها نیز مسئول هستند و در قبال امنیت آمریکا باید پاسخگو باشد. از این رو پذیرش این نکته دشوار می باشد که خواست و علایق اوباما توانسته باشد بر تمامی ارکان قدرت در آمریکا و حتی کنگره تحت حاکمیت جمهوری خواهان غلبه کرده باشد و همه آنها پایبند خواست اوباما مبنی بر ارجح بودن دیپلماسی بر هر گزینه دیگر بوده باشند. در عین حال خود اوباما همواره اعلام کرده است که همه گزینه ها را بر روی میز نگاه می دارد. او حتی در هشداری به ایران و اسرائیل اعلام کرد که نباید اعلام او مبنی بر استفاده از زور نظامی در صورت نیاز را یک بلوف تلقی کنند.

از نظر نگارنده مهمترین پاسخ به سوالات مطرح شده است این است تحریم اگرچه در تشویق کردن ایران به مذاکره تاثیرگذار بوده است اما تداوم و تشدید تحریم ها نمی توانست توقف فعالیت های هسته ای ایران را تضمین کند و لذا اگر تحریم ادامه پیدا می کرد می توانست منجر به این شود که فعالیت های هسته ای ایران به نقطه غیرقابل برگشت معروف به «آستانه هسته ای شدن» برسد. نگارنده برای استدلال در این باره یه یک مفروض و ارائه دو دلیل می پردازد.

مفروض ما این است که با توجه به وضعیت ناامن منطقه امکان توقف فعالیت های هسته ای ایران از راه نظامی وجود ندارد. در واقع هرچند به بیان خود آمریکایی ها هرگونه توسل به زور صرفا سبب می شود که فعالیت های هسته ای ایران زیرزمینی شود و لذا اقدامی خطرناک است اما با این حال امکان عملیاتی کردن اقدام نظامی علیه ایران نیز با محدودیت های بسیار جدی مواجه است به گونه ای که گزینه نظامی را برای کاخ سفید غیرمفید کرده است. با توجه به ورشکستگی دولت در منطقه خاورمیانه، بسیار بعید است که در چند سال آینده آمریکا بتواند اقدام نظامی حتی محدود علیه ایران انجام دهد. در ارتباط با پاسخ مطرح شده، دو دلیل اصلی وجود دارد:

دلیل اول این است که تحریم های اقتصادی اگرچه اقتصاد و مردم ایران را تحت فشار قرار داده است اما تاثیری در تداوم فعالیت های هسته ای ایران نداشته و فعالیت های هسته ای ایران به چنان سطحی از توسعه رسید که مقامات آمریکایی را شگفت زده کرد. جان کری در جلسه استماع کنگره به انتقاد از سیاست های گذشته آمریکا پررداخت و آن سیاست ها را عامل توسعه فعالیت های هسته ای ایران دانست. وی می گفت« دولت بوش، دولت جورج دابلیو بوش، سیاست عدم غنی‌سازی را پیش گرفته بود. ایران در سال 2003، 196 سانتریفیوژ داشت و سیاست عدم غنی‌سازی دستور کار بود، پنج سال هم فرصت باقی بود (از دولت بوش)، اما در آن سال‌ها آن‌ها (ایران) به سمت جایی که الان هستند، رشد کردند، احتمالا 20000 سانتریفیوژ، که 19000 تای آن‌ها نصب شده و تعداد سانتریفیوژهای فعال را هم که می‌دانید». تجلی بارز شکست تحریم در متوقف کردن فعالیت های هسته ای ایران، کوتاه آمدن آمریکا از سیاست عدم غنی سازی و برچیدن کامل فعالیت های هسته ایران بود. در واقع توسعه فعالیت های هسته ای ایران سبب شد که آنها فعالیت های هسته ای ایران را بپذیرند و برچیدن آن را یک خیال بدانند. روشن است اگر توسعه فعالیت های هسته ایران ادامه پیدا کند آنها مجبور خواهند شد سطح بیشتری از فعالیت های هسته ای ایران را به رسمیت بشناسند و بیشر در مقابل ایران انعطاف نشان دهند.

جان کری در ادامه می گوید « «خوب چه اتفاقی افتاد؟ چه کاری کردند؟ آن دولت کجا بود که سیاست عدم غنی‌سازی را اجرایی کند؟ خوب حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟ آن‌ها یاد گرفتند که چطور غنی‌سازی کنند. آن‌ها حالا دارند غنی‌سازی می‌کنند. حالا سوال اینجاست که آیا می‌توان سیستمی ایجاد کرد که آن‌ها هم مثل دیگرانی که دارند غنی‌سازی می‌کنند، برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای داشته باشند، که قابل مدیریت، قابل کنترل، قابل راستی‌آزمایی، قابل حسابرسی باشد یا نه» در واقع باید گفت که توسعه فعالیت های هسته ای ایران سبب شد آمریکا از سیاست عدم غنی سازی به سمت سیاست مدیریت غنی سازی ایران حرکت کند و اگر تاسیسات هسته ای ایران بیشتر توسعه یابد می توانست منجر به این شود که آمریکا روزی سطح توسعه یافته تری از فعالیت های هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد. به این خاطر بود که منطق تحریم می بایست متوقف می شد و تلاش می شد که از طریق رسیدن به یک توافق برای مدتی توسعه فعالیت های هسته ایران متوقف گردد و بعد هم به صورت تدریجی و مرحله ای توسعه یابد. در واقع آمریکا به این نتیجه رسید که از طریق توافق خواهد توانست سرعت توسعه فعالیت های هسته ای ایران را بگیرد و تداوم تحریم ها صرفا سرعت آن را زیاد می کند.

دلیل دوم تجربه فعالیت های هسته ای کره شمالی است. کره شمالی بعد از پایان جنگ سرد به سمت فعالیت های هسته ای حرکت کرد و در سال 1994، در ازای برخی امتیازات فعالیت های هسته ای خود را به حالت تعلیق در آورد. سیاست آمریکا این بود که تاسیسات هسته ای کره شمالی کامل برچیده شود به این خاطر به وعده های خود عمل نکرد. نتیجه این شد که کره شمالی در سال2003 از ان پی تی خارج شد و فعالیت های هسته ای خود را از سر گرفت. در مقابل واکنش آمریکا همچنان اصرار بر برچیدن تاسیسات هسته ای و فشار به کره شمالی بود. کره شمالی با مقاومت در مقابل فشارها توانست در سال 2006 اولین آزمایش اتمی خود را انجام دهد و در سال های بعد نیز این آزمایش ها را تکرار کرد. نتیجه این شده دولتمردان کاخ سفید به این نکته پی بردند که اگر حداقلی از فعالیت های هسته ای کره شمالی را می پذیرفتند و به وعده های خود پایبند می ماندند، می توانستند از طریق یک توافق مانع حرکت کره شمالی به سمت هسته ای شدن شوند. در واقع اعمال فشارهای آمریکا به جای اینکه مانع حرکت کره شمالی به سمت هسته ای شدن شود، این کشور را به سمت هسته ای شدن سوق داد و تشویق می کرد.

هرچند جمهوری اسلامی ایران همانند کره شمالی در پی بمب اتمی نیست و از این جهت با کره شمالی متفاوت است. اما ایران از این جهت شبیه کره شمالی است که در مقابل فشارهای اقتصادی و سیاسی برای توقف فعالیت های هسته ای، مدل مقاومت را در پیش گرفته است. در واقع برخلاف لیبی که تسلیم فشارها شد و تاسیسات هسته ای خود را با کشتی به آمریکا فرستاد، کره شمالی و ایران نشان داده اند که در مقابل فشارها نه تنها تسلیم نمی شوند بلکه سرعت توسعه فعالیت های هسته ای خود را نیز زیاد خواهند کرد. به این خاطر آمریکا نگران است که با تداوم فشارها، صرفا ایران را بیش از پیش به سمت «آستانه هسته ای شدن» سوق دهد و روزی مجبور شود با آستانه هسته ای شدن ایران کنار بیاید.

 

مطالب مرتبط