فاطمه خادم شیرازی
مدرس دانشگاه علمی کاربردی
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
یکی ازسیاست های دهه پنجاه آمریکا ، تصویب تئوری خاصی به نام تئوری «هرج و مرج »بود. بر مبنای این تئوری باید امریکا به مرکزیت قدرت درجهان تبدیل شود و هرکشوری که در دنیا می تواند روزی به قدرتی بالقوه در برابر آمریکا و منافع آن تبدیل شود، باید دچار هرج و مرج و بی نظمی شود. لذا یک قوس بی ثباتی در برخی از مناطق دنیا به راه افتاد،که در دوره برژینسکی عملیاتی شد.
از دهه 90 هرج و مرج حوادث یوگسلاوی سابق به اروپا هم رسید. که مانع تبدیل شدن اروپا به یک مرکز واحد اقتصادی، سیاسی و ژئواستراتژیک شد و همچنین مانع پذیرش کشورهای اروپای شرقی در ناتو و اتحادیه اروپا گردید.
تضعیف همگرایی در داخل اتحادیه اروپا از طریق کشورهایی چون لهستان، چک و بلغارستان است. آمریکا از طریق همین تئوری سعی کرده بازیگردانی هایی از جمله حوادث یازده سپتامبر، به راه انداختن دو جنگ افغانستان وعراق، ایجاد اختلال در نظام سیاسی و اقتصادی اروپا، کمک به گروه های افراطی در این قاره و … همواره اروپا را متشنج نگه دارد.
آمریکایی ها توانستند با استفاده از حادثه یازده سپتامبر و با ایجاد و یا ترسیم گسترده اسلام به عنوان یک تهدید در رسانه های خود عملا کشورهای روسیه، چین و سایر کشورهایی را که با مشکل افراط گرایی روبرو بودند را با خود همراه کنند و حتی آنها را وادارند تا اقدام به ارائه کمک کنند.
آمریکا به دنبال تجزیه کردن کشورهای منطقه است. آمریکایی ها حتی با شوروی نیز همین کار را کردند و اتحاد جماهیر را متلاشی کردند. ایجاد هرج و مرج و اختلاف افکنی، کمک به گروه های مخالف برای شورش و دامن زدن به مطالبات قومی و طائفی نهایتا یک هدف در پیش دارد و آن تجزیه کشورها و تبدیل آن ها به واحدهای کوچک ، بی خاصیت و کم تاثیر است که دائما برای حفظ خود در تب و تاب و تنش بسر می برند و قادر به بازیگری در فرایندهای جهانی نیستند.
بدون استثنا همه هدف تجزیه هستند. در کل آمریکایی ها با این شعار که بحران های منطقه ای از طریق اعطای خودمختاری به گروه های قومی حل می شود دست به حمایت گسترده از گروه های تجزیه طلب زده اند. سیاست آمریکایی ها این است که کشورهایی را که قادر نیستند تحت کنترل کامل در بیاورند تجزیه می کنند. تبدیل افغانستان به چند کشور کوچک و ضعیف کار کنترل آنها را ساده تر می کند و از طریق این کشورهای کوچک تاثیر گذاری بیشتری خواهد داشت. آمریکا در افغانستان با وجود صدهزار بلوچ که این تعداد در ایران ناگهان به یک میلیون نفر افزایش می یابد و در پاکستان بلوچ ها چهار میلیون نفرند، سعی دارد کشور بلوچستان را تشکیل دهد. خواه ناخواه با افزایش این بحران در افغانستان و پاکستان، ایران نیز با آن مواجه می شود.این تجزیه طلبی و دامن زدن به مطالبات گروه های قومی و طائفی حتی تا چین هم قابل گسترش است. مسیر حرکت به سمت تجزیه طلبی و بحران آفرینی در منطقه برای اهداف بلند مدت آمریکاست .ایالات متحده در توسعه طلبی از دو روش استفاده می کند: یکی حمله مستقیم نظامی و دیگری برافروختن شعله جنبش های تجزیه طلبانه که می تواند به رویارویی نظامی نیز منجر شود.
لذا هرکشوری که ایالات متحده نتواند یک رژیم ثابت وابسته به خود را داشته باشد، با کمک مالی و بزرگ کردن سازمان های تجزیه طلب و استفاده از رهبرانی که مسایل مذهبی، نژادی و منطقه ای را دستاویز خود قرار دهند، این فعالیت ها را انجام می دهد.به طور واضح مداخله نظامی آمریکا، تجزیه طلبی را به عنوان ابزاری برای تاسیس یک «پایگاه حمایت» منطقه ای تقویت می کند.
از اواخر قرن بیستم میلادی منطقه شرق و جنوب شرق آسیا شاهد یک رشد افسارگسیخته در تجارت و سرمایه بوده است. تولید و انباشت ثروت در کشورهای آسیایی به ویژه کشورهای مهمی چون چین، ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، مالزی و… باعث شده که خاور دور به کانون توجه استراتژیست های غربی از جمله آمریکاییها تبدیل شود.
جمهوری خلق چین در شرق قاره آسیا و با بیش از ۱٫۴۱۷ میلیارد نفر سکنه (۲۰۱۸) پرجمعیتترین کشور دنیاست و توسط حزب کمونیست چین در قالب نظام تکحزبی اداره میشود. این حزب بر ۲۲ استان، ۵ منطقة خودمختار، ۴ شهر با مدیریت مستقیم (پکن، تیانجین، شانگهای و چونگکینگ) و ۲ منطقة اداری ویژة بسیار خودمختارِ هنگ کنگ و ماکائو حکومت میکند. این کشور با حدود ۹٫۶ میلیون کیلومتر مربع چهارمین کشور وسیع دنیا بعد از روسیه؛ کانادا؛ و آمریکا است؛ و همچنین دومین کشور بزرگ دنیا از نظر وسعت خاکی (بدون احتساب آبهای داخلی) است. هانها قوم غالب کشور هستند که بر اساس سرشماری سال ۲۰۱۰ حدود ۹۱٫۵ درصد جمعیت چین و ۵۵ اقلیت قومی دیگر حدود ۸٫۵ درصد جمعیت چین در سال ۲۰۱۰ یعنی ۱۱۳ میلیون نفر را تشکیل میدهند.
پس از مرگ مائو در ۱۹۷۶ و پایان انقلاب فرهنگی، دنگ شیائوپنگ و نسل جدید رهبران چین، شروع به اصلاحات اقتصادی کرده و اقتصاد چین را به سوی نظام بازار سوق دادند. با این آزادسازی اقتصادی ،چین یکی از بالاترین رشدهای اقتصادی را در دنیا داشتهاست.میزان ذخایر ارز خارجی چین در پایان سال ۲۰۱۰ حدود ۲٫۸۵ تریلیون دلار بودهاست که این کشور را با اختلاف بسیار صاحب بزرگترین ذخایر ارزی دنیا کردهاست. چین همچنین بیش از ۱٫۱۶ تریلیون دلار اوراق قرضه دولتی آمریکا را خریداری و بزرگترین دارندة خارجی دیون دولتی آمریکا محسوب میشود
. اصلاحات اقتصادی در چین برای پیریزی یک اقتصاد مدرن، سبب شده این کشور بزرگترین صادرکننده و دومین واردکنندة بزرگ کالا و دومین اقتصاد بزرگ دنیا بر پایة تولید ناخالص داخلی را در اختیار داشته باشد. .لذا راهبرد آمریکا در آسیا و به ویژه شرق آسیا، هدف اصلی مقابله با رشد نظامی و اقتصادی چین به عنوان مهم ترین رقیب این کشور در قرن 21 است. طرح بزرگ تجزیه طلبی در قالب هرج و مرج به وسیله آمریکایی ها در شرق آسیا،با عدم پذیرش تحریم نفتی ایران توسط چین کلید خورد.آمریکا زنجیرهای از اقدامات سیاسی و امنیتی را برای به دردسر انداختن چین در منطقه شرق و شمال شرقی آسیا طراحی و پیاده کرده است و علیرغم هشدارهای چین بارها ناوهای جنگی خود را به آب های مورد مناقشه چین با کشورهای همسایه در دریای چین اعزام کردهاند. همچنین سفیر آمریکا در پکن برای اولین بار به منطقه تبت سفر کرد. منطقه تبت به دلیل حضور جدایی طلبان مورد حمایت دالایی لاما (از رهبران بودایی جهان) همواره از خطوط قرمز امنیتی چین محسوب میشود.
جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۷۹ با قطع روابط با تایوان بر سیاست “چین واحد” تاکید کرده بود و از آن زمان این موضع، سیاست رسمی آمریکا شد. اما مقامات آمریکایی با دیدار مقامات تایوانی این سیاست را نقض کردند. عبور دو ناوشکن موشک اندازآمریکا از تنگه تایوان اعلام فروش2 میلیارد سلاح و تجهیزات نظامی به تایوان ؛ اقداماتی است که با سیاست های اصولی چین واحد کاملا در تضاد است. ترامپ از بدو ورود به کاخ سفید باحملات لفظی ، جنگ تعرفهای و تجاری با پکن را آغاز کرد.
جنگ تجاری آمریکا علیه چین بر سر افزایش تعرفهها، عوارض گمرکی کالاها، سیاست گذاری های آمریکا علیه چین است و اخیرا اعتراضات خیابانی در هنگ کنگ، که یکی از مناطق حیاتی اقتصاد چین است، را هم میتوان ارزیابی کرد.
هنگ کنگ از سال ۱۸۴۲ تا ۱۹۹۷ تحت سیطره بریتانیا بود اما در سال ۱۹۹۷ و پس از پایان یافتن پیمان پیشین با بریتانیا به جمهوری خلق چین پیوست. هنگ کنگ دارای بیش از 7 میلیون نفر جمعیت است و یکی از مراکز مهم مالی در منطقه شرق آسیا و جهان به شمار میرود و یکی ازمتحدین ایران در تحریم های نفتی است.
مردم این منطقه خودمختار در اعتراض به پیشنهاد لایحهای در زمینه استرداد مجرمین و متهمین به کشور چین دستخوش اعتراضات شده است. دولت محلی هنگ کنگ چند روز بعد از این لایحه عقب نشینی کرد و آن را به مدت نامعلومی به حالت تعلیق درآورد و از مردم بابت رفتار پلیس نیز عذرخواهی کرد. با این حال اعتراضات ضددولتی نه تنها فروکش نکرد بلکه همچنان ادامه دارد. این پافشاری نشان میدهد که ممکن است برخی از رهبران معترضان با عوامل بیرونی در ارتباط بوده و با حمایت آنها قصد دارند اوضاع هنگ کنگ را همچنان تنش آلود نگه دارند. چرا که تنش در هنگ کنگ بازارهای مالی چین را نیز دستخوش ضرر و زیان خواهد کرد. این موضوع بیش از از همه به سود آمریکا به عنوان اصلیترین رقیب اقتصادی چین است. این موضع گیری های چین درباره هنگ کنگ که باید این منطقه به اصل یک کشور و دو نظام وفادار باشد و تصمیمات و اقدامات در هنگ کنگ در چارچوب حاکمیت قانون چین انجام شود، موجب شده تا برخی کشورهای غربی از جمله آمریکا و شماری از کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، دولت چین را به نقض دموکراسی درهنگ کنگ متهم کنند.
هشدار چین به امکان لغو خودمختاری ویژه هنگ کنگ به دلیل گام های پنهان تجزیه طلبی با پوشش دموکراسی آمریکاو دولت های غربی از جریان های استقلال طلب در هنگ کنگ و متهم کردن پکن به نقض دموکراسی در این منطقه ،برای به چالش کشیدن سیاست اصل چین واحد است.
واژگان کلیدی: گام های پنهان، تجزیه طلبی،آمریکا ، هنگ کنگ، چين