مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

نگاه گروه طالبان به صلح، مذاكره يا نظم ستيزي -گفتگو با محمد اکرام اندیشمند كارشناس افغانستاني و پژوهشگر

اشتراک


فرزاد رمضانی بونش

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC


 

ترور سال گذشته ریس جمهور پیشین و همچنین رئیس شورای عالی صلح افغانستان گفتگوهای صلح با طالبان را وارد مرحله اي تازه كرد و آن را با ابهام هايي روبرو ساخت. در اين حال با طرح ايجاد دفتر طالبان در قطر و افزايش تلاش واشنگتن و برخي از بازيگران منطقه اي براي مذاكره با طالبان در واقع نوع مذاكره با طلبان در شرايط نويني قرارگرفته است. شرايطي كه جدا از ابهام ها و ترديد ها در آن و واكشنهاي جناح هاي گوناگون در افغانستان اين طالبان و پشتيبانان آنها هستند كه در سوي ديگر معادله مي توانند عنصري تاثير گذار باشند. در اين بين براي بررسي بيشتر نوع جبهه گيري ها واكنش ها و نگاه و رويكردهاي طالبان به روند مذاكرات صلح به گفتگویی با كارشناس افغانستاني محمد اکرم اندیشمند، نويسنده، پژوهشگر و كارشناس امور افغانستان پرداخته ایم:

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: با توجه به طرح دفتر طالبان در قطر و روند مذاكره با اين گروه در كشور به نگاه شما آيا همه گروه ها و جناح هاي طالبان از ايجاد دفتر در قطر و روند مذاكره با امريكا حمايت ميكنند؟

حمایت تمام گروه های طالبان از روند مذاکره در قطر وابسته به دیدگاه و سیاست دولت ها و سازمانهای خارجی حامی طالبان است. اگر امریکایی ها پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را به عنوان پشتيبانهای اصلی طالبان متقاعد به حمایت از این مذاکره کرده باشد ممکن است تمام جناح های طالبان رویکرد مثبت به این مذاکره داشته باشند. اما تا کنون شواهد روشنی وجود ندارد که طالبان بصورت یکپارچه از مذاکرات قطر حمایت کنند. دوام عملیات انتحاری طالبان پس از سرو صدا در مورد ایجاد دفتر طالبان در قطر و مذاکرات قطر نشان میدهد که پاکستان و تمام جناح های طالبان از این مذاکرات حمایت نمیکنند. به خصوص عملیات اخیر طالبان (در پانزدهم آوریل 2012 ) در شهر کابل و چند ولایت جنوبی و شرقی حکایت از بی اعتنایی طالبان و پاکستان به مذاکرات قطر دارد.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: به نگاه شما اهداف اصلي طالبان از ورود به عرصه مذاكره با امريكا با ميانجيگري برخي از بازيگران منطقه اي چون قطر و عربستان سعودي چيست؟

طالبان از این مذاکرات چند هدف را دنبال میکنند. رهایی زندانی های طالبان یکی از این اهداف است. تثبیت توانایی و اقتدار طالبان به عنوان گروه قدرتمند مخالف در حال جنگ، هدف دیگر طالبان را تشکیل میدهد. طالبان با این هدف در صدد تضعیف روحیه نیروهای دولت افغانستان اند تا نشان دهند که طرف برنده جنگ آنها هستند. دسترسی به توافق و معامله با امریکایی ها به وساطت و تضمین عربستان سعودی و سایر متحدین عرب امریکا در حوزه خلیج فارس هدف دیگر طالبان در این مذاکرات است. یکی از توافق ها میتواند این باشد که طالبان در ازای  پذیرش پایگاه های امریکایی در افغانستان به قدرت برگردند و سیاست خود را با اهداف امریکا در منطقه هماهنگ سازند. عربستان و امارات متحده عربی با سایر اعراب هم پیمان امریکا  سقوط دولت صدام حسین را که به شکل گیری دولتی با محوریت احزاب و گروه های شیعه در عراق  انجامید اشتباه امریکا تلقی میکنند و از امریکایی ها ناراضي هستند. برگشت طالبان به حکومت در کابل می تواند به نحوی جبران آن نارضایتی باشد. به قول بعضی منابع آگاه در مذاکرات بر سر این معامله که هر چند به سختی میتوان از تحقق آن سخن گفت، طالبان حاضر به پذیرش پایگاه امریکایی  تنها در مرزهای افغانستان با ایران و کشورهای آسیای مرکزی شده اند. اما برغم مذاکرات قطر نکته روشن این است که  طالبان در هر گونه مذاکره بر سر صلح فاقد صداقت هستند. اگر مذاکرات صلح انجام روند گفتگو در جهت رسیدن به توافق بر سر مسایل مختلف باشد، طالبان از همان آغاز پیدایش خود در سال 1994 نشان دادند که در هر گونه مذاکراتی با مخالفان خود فریبکاری و بی صداقتی دارند. بگونه ی مثال: طالبان تمام توافقات با جبهه متحد و دولت مجاهدین را بریاست استاد برهان الدین ربانی در مارس 1999 که پس از مذاکرات در عشق آباد بعمل آمد باطل و ملغی اعلان کردند. طالبان بر تمام توافقات خود با عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت پشت پا زدند و او را در اکتبر 1996 دستگیرو به قتل رساندند. طالبان پس از توافق مذاکره با عبدالرشید دوستم، مولوی عبدالباقی ترکستانی نماینده او را که برای مذاکره فرستاده بود در قندهار دستگیر و زندانی کردند.  آخرین نمونه ی نيز فریبکاری طالبان و عدم پابندی آنها به مذاکره، ترور استاد برهان الدین ربانی در سپتمبر 2011 در جریان مذاکره بود.

اگر عدم صداقت طالبان  به عنوان ویژگی این گروه در مذاکرات پیشین مورد توجه قرار گیرد، طالبان در مذاکرات قطر بیشتر از هر زمان دیگر فاقد صداقت و جدیت هستند. زیرا آنها خود را پس از خروج ناتو در و امریکایی ها در 2014 برنده جنگ تلقی میکنند و نیازی به توافق بر سر صلح نمی بینند.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: با نظر شما اهرم هاي بازي، نقش و توان نظامي طالبان در صحنه ي كنوني  سياسي افغانستان را چگونه مي توان مورد ارزيابي قرار داد؟

طالبان از لحاظ نظامی زمانی توان سرنگونی دولت افغانستان را دارند که دولت مذکور حمایت کشورهای غربی را از دست بدهد. بدون تردید ارتش و نهاد های امنیتی و انتظامی افغانستان بدون تأمین هزینه های مالی امریکا و غرب توان مقابله با طالبان را ندارند. اما اگر میزان اثر گزاری توان و فعالیت نظامی طالبان در اوضاع سیاسی  افغانستان مورد ارزیابی قرار گیرد، طالبان از این توان در صدد تصاحب صد در صدی اقتدار سیاسی هستند. زیرا طالبان به عنوان یک گروه متحجر و با قرائت خود از اسلام، امارت اسلامی خود را با نفی تمام گروه های سیاسی، مذهبی و قومی دیگر میخواهند. در حالی که اگر طالبان بتوانند به عنوان یک گروه سیاسی دینی تبارز کنند و یا معتقد به چنین تفکری باشند و بصورت مستقل از پاکستان و پشتيبانان خارجی خود عمل کنند، توان و حضور نظامی خود را میتوانند به عنوان یک اهرم و ابزار مؤثر در صحنه سیاسی استفاده کنند و به امتیازات زیادی دست یابند. اما طالبان نه یک گروه سیاسی که یک گروه نظامی- استخباراتی با افکار بدوی و قبیله ای و در خدمت اهداف سازمان اطلاعاتی نظامی پاکستان و بعضی کشورهای عربی منطقه هستند. 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: به نظر مي رسد كه بخش مهمي از طالبان درخواست هايي مبنی بر پذیرفتن قانون اساسی افغانستان و گذاشتن سلاح بر زمین، نمی‌پذیرد. در اين بين نگاه طالبان  به دولت كنوني افغانستان در هر نوع مذاكره جدي چه خواهد بود ؟

طالبان تا زمانی که از حمایت پاکستان و کشورهای عربی بهره مند باشند و هزینه های جنگ خود را از آنها بدست بیاورند، به هیچ گونه راه حل سیاسی در توافق با دولت افغانستان نمی رسند. تنها تضعیف طالبان که با قطع این حمایت ها میسر است میتواند رویکرد آنها را در مذاکره با دولت افغانستان تغیر دهد.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: با در نظر داشت حمایت ایالات متحده امریکا از برنامه ی ایجاد دفتر سیاسی طالبان در کشور قطر آيا رویکرد قبلي غرب در تقسیم طالبان به میانه رو وتندرو در آينده نتيجه خواهد داد؟

طالبان از لحاظ فکری و باور های دینی یک جریان افراطگرا و تکفیری مشابه سازمان القاعده و سایر گروه های ایکسترمیست هستند که تنها قرائت و برداشت خود را از اسلام برحق تلقی میکنند. يعني از لحاظ سیاسی گروه وابسته به سازمان جاسوسی ارتش پاکستان (آی.اس.آی) هستند که به عنوان ابزار در جهت اهداف و استراتیژی ارتش پاکستان مورد استفاده قرار می گیرند. طالبان با این ویژگی به تندرو و میانه رو تقسیم نمی شوند. در اين حال بسیاری از نیروهای که در صفوف طالبان، جنگجویان آنها را تشکیل میدهند در بی خبری از این بازیهای استخباراتی به سر میبرند. ارتش پاکستان به شدت مراقب طالبانی هستند که درصدد رابطه با دولت افغانستان و امریکایی ها می شوند. اگر رویکرد غرب در تقسیم طالبان به میانه رو و تند رو نتایجی در پی داشته باشد غربی ها تنها به آن نتایج در توافق با پاکستان و عرب های حامی طالبان میتوانند دست یابند.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: با توجه به واکنش هایی شخصیتها و احزاب مهم اپوزسيون در افغانستان همچون ائتلاف ملي و جبهه ملي در مورد مذاكره با طالبان به نگاه شما این انتقادها چه تاثیری بر موضع گیری و رویکرد آینده دولت کرزای در نوع نگاه به طالبان خواهد داشت ؟

پراگندگی اپوزیسیون سیاسی افغانستان توأم با عدم برنامه ی شفاف در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی ، اجتماعی وغیره، از میزان و اهمیت تأثیر گزاری آنها بر موضع گیری و سیاست حکومت رئیس جمهور کرزی در رابطه با طالبان میکاهد. اپوزیسیون هنوز نتوانسته اند در یک انسجام و هماهنگی و با ارائه ی یک برنامه ی معقول، قابل پذیرش و عملی، رئیس جمهور کرزی را تحت فشار قرار دهند و او را وادار به سیاست روشن در مذاکره و رابطه با طالبان کنند.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: نقش طالبان پاكستان و گروه هاي متحد طالبان در وزيرستان در هر نوع مذاكره جدي طالبان افغانستان با دولت كابل يا با امريكايي ها چيست؟

نقش حامیان پاکستانی طالبان به خصوص نقش قبایل پاکستان از مؤلفه های اثر گزار بر مذاکرات طالبان افغانستان با دولت رئیس جمهور کرزی و امریکا است. هر گونه کاهش در این حمایت از سوی گروه های متحد طالبان در پاکستان و به خصوص در قبایل پاکستان(وزیرستان و مناطق دیگر) طالبان را بسوی مذاکره میکشاند و زمینه را در جهت صلح هموار میکند. برعکس، ادامه حمایت متحدان پاکستانی طالبان راه مذاکره و صلح را دشوار و پیچیده میسازد. در اين بين پرسش اين است كه آیا دولت افغانستان و امریکایی ها قادر خواهند شد تا در گام نخست حامیان پاکستانی طالبان را برای مذاکره و صلح قانع و راضی سازند؟ کاری که تا کنون انجام نیافته است.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: با توجه به برگزيدن صلاح الدین ربانی فرزند ارشد برهان الدین ربانی به عنوان رییس شورای عالی صلح این كشور انتخاب وي چه نقشي در هر گونه مذاكره با طالبان خواهد داشت؟

در واقع آقاي صلاح الدین ربانی به عنوان رئیس شورای عالی صلح منصوب شدند . در اين بين وی نه تنها به عنوان فرزند مرحوم استاد ربانی در این شورا از موقعیت خوبی بهره مند هستند، بلکه ریاست ایشان به عنوان یک چهره جوان و تحصیل یافته ی مدرن در شورای صلحی که ترکیب بسیار پیچیده دارد،  قابل توجه و مثبت است. هر گاه امریکایی ها و کشورهای غربی، همسایگان افغانستان به ویژه پاکستان و همچنان طالبان و دولت افغانستان در مذاکرات صلح صادق باشند، وی میتواند پل وصلی میان تمام آنها باشد. بدون تردید توانایی و فعالیت رئیس جدید شورای صلح در گفتگو با طرف های مختلف از اسلام آباد تا طالبان و از امریکا و غرب تا ریاض و تهران و گروه های مختلف سیاسی و قومی افغانستان بسیار اثر گزار خواهد بود.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: به نگاه شما آینده مذاکره با طالبان و نقش شورای عالی صلح در این کشور را با چه سناريو هايي ميتوان  پيش بيني كرد ؟

 به باور من به نتیجه رسیدن هر گونه مذاکره صلح میان دولت افغانستان و  طالبان بستگی به توافق با پاکستان دارد. مذاکره با طالبان برای دسترسی به صلح و پایان جنگ بدون نقش و حضور پاکستان توهمی بیش نیست. اگر دخالت پاکستان در افغانستان نباشد و اگر طالبان از کمک و حمایت پاکستان برخوردار نباشند، در واقع طالبی در کار نیست. اما پرسش اصلی این است که پاکستان از این دخالت چه میخواهد؟  دراين راستا بايد گفت كه در افغانستان از دولت گرفته تا تمام نهاد های سیاسی و مدنی، پاکستان را مسئول جنگ و حمایت از طالبان میدانند؛ اما هرگز آنها به این پرسش پاسخ نگفته اند که چرا پاکستان به این دخالت ادامه میدهد؟

پاسخ این پرسش روشن است. پاکستان از آغاز تشکیل خود با افغانستان وارد منازعه ی مرزی و ارضی شد که خط دیورند اساس این منازعه و اختلاف است. این خط مرزی در سال 1893 در مرزهای جنوبی و شرقی افغانستان میان هند بریتانيا و امیرعبدالرحمن خان کشیده شد. این خط مرزی  قوم پشتون را در منطقه در دو کشور تقسیم کرد. اکثریت پشتونها( فعلاً جمعیت پشتون پاکستان سی ملیون و جمعیت پشتون افغانستان کمتر از پانزده ملیون تخمین زده میشود)  در آنسوی خط قرار گرفتند که سپس درسال 1947 در آنجا و بخش های دیگر شبه قاره هند کشور پاکستان ایجاد شد. پادشاهان بعدی افغانستان یعنی امیر حبیب الله در 1905، امیر امان الله در 1919 و1921، محمد نادر شاه در 1933 این مرز را در توافقات جداگانه پذیرفتند و برسمیت شناختند. اما در سال 1949 پس از تنش در روابط میان افغانستان و پاکستان، شورای ملی افغانستان بصورت یک جانبه لغو معاهده دیورند و تمام معاهدات قبلی میان افغانستان و هند بریتانيا را اعلان کرد.

عدم پذیرش معاهده دیورند و مرز دوکشور از سوی افغانستان در واقع ادعای ارضی بر پاکستان و انگشت گذاشتن بر تمامیت ارضی پاکستان است. مسلم است که پاکستان چنین چیزی را نمی پذیرد. يعني ریشه های دخالت پاکستان در افغانستان که در سی سال اخیر حالت تهاجمی به خود گرفته است  به این اختلاف بر میگردد.

در اوایل ماه روان میلادی(دوم اپریل 2012) وزیر اقوام و قبایل افغانستان که حق استفاده از چند بورس تحصیلی افغانستان را به دانش آموزان قبایل پاکستان بخشید بار دیگر به عدم شناسایی مرز دیورند تأکید کرد. وقتی که دولت افغانستان تمامیت ارضی پاکستان را نمی پذیرد آیا پاکستان دست از دخالت در افغانستان بر خواهد داشت؟ پاکستان افزون بر معضل مرز دیورند مسایل و مطالبات دیگری نیز با افغانستان دارد که آنها را در سیاست افغانی خود مورد توجه قرار میدهد. مناسبات میان هند و افغانستان، موضوع آب رودخانه های افغانستان که بسوی پاکستان سرازیر میشوند و تجارت با آسیای میانه از راه افغانستان بخشی از مسایلی است که پاکستانیها علاوه از حل منازعه دیورند خواستار توافقات بر سر این مسایل هستند. بنابراين تا زمانی که افغانستان نتواند اختلافات و مشکلات دو جانبه را با پاکستان به خصوص مشکل دیورند را حل نکند، پاکستان هم چنان به دخالت در افغانستان ادامه خواهد داد و افغانستان از دسترسی به صلح و ثبات پایدار محروم خواهد ماند. 

مطالب مرتبط