مریم خالقی نژاد
دکتری تخصصی علوم سیاسی و پژوهشگر دیپلماسی
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC
پارادیپلماسی همانطور که توسط بازیگران غیر دولتی انجام می شود، ایده تمرکززدایی قدرت سیاسی را مطرح می کند تا بازیگران خرد و فروملی را به بازیگران برجسته در حوزه بین المللی تبدیل کند. بازیگران ریز و درشت غیردولتی که در چارچوب وسیع تر بینالمللی عمل میکنند باید به عنوان یک تغییر طبیعی در روابط دیپلماتیک متعارف تلقی شوند، زیرا دیپلماسی داخلی فرآیندی است که میتواند اساسا تعریف نمایندگی در نظم بینالمللی را تغییر دهد.
در دهه های کنونی رویدادهای مختلف به شیوه خود ، نقش فزاینده واحدهای فروملی را در دیپلماسی به منصه ظهور رسانید. مکاتب سنتی مطالعه روابط بینالملل، دولتها را به عنوان سوژههایی با حسن نیت مینگرند که کشورهایی هستند که دارای حاکمیت اند و به آنها اجازه میدهند تا با دولتهای مستقل دیگر در حوزه دیپلماسی مشارکت کنند. بنابراین، دیپلماسی به عنوان یک کارکرد مستقل ارائه می شود که نه قابل تقسیم است و نه قابل انتقال. استفان وُلف پارادیپلماسی را به عنوان «ظرفیت سیاست خارجی نهادهای غیردولتی، مشارکت آنها، مستقل از کلانشهرشان، در عرصه بینالمللی برای تعقیب منافع بینالمللی خاص خود» توصیف میکند. در نوشتههای وُلف، پارادیپلماسی به عنوان ظرفیت سیاستی نوظهور نهادهای فرعی میتواند هم برای ایالتها (یا استانها و شهرها و مناطق) فدراسیونها و هم نهادهای خصوصی و موسسات غیردولتی باشد که در کمک و تسهیل دستیابی به اهداف خرد و کلان بین المللی می تواند موثر واقع شود.
پارادیپلماسی که با نامهای مختلف «دیپلماسی دولتی»، «دیپلماسی قارهای»، «دیپلماسی منطقهای» و «دیپلماسی فراملی» شناخته میشود، به ظرفیت سیاست خارجی دولتهای داخلی میپردازد و توافق بر سر جامع بودن اصطلاح پارادیپلماسی است که توانسته است همه دیپلماسی های مختلف را در هر حوزه ای در خود بگنجاند. برخلاف روابط دیپلماتیک متعارف که در حوزه انحصاری دولت ملت مستقل اعمال شده توسط دولتهای مرکزی قرار میگیرد، پارادیپلماسی – یک نئولوژیزم یا ساختار جدید است و فضایی را برای روابط خارجی واحدهای غیردولتی فعال ایجاد میکند که ممکن است خود را در فعالیتهای بینالمللی به منظور ارتقای منافع خود درگیر نمایند که البته گاهی امکان عدم آشنایی با برخی موارد ممکن است وجود داشته باشد که در این صورت دولتها می بایست چارچوبی قانونی را برای آنها تعریف نمایند.
از لحاظ تاریخی، مطالعه پارادیپلماسی منشأ خود را مدیون مطالعه فدرالیسم است. با شروع در دهه 1970، این مطالعه ریشه های خود را در مطالعات موردی انجام شده در واحدهای فدرال کانادا، استرالیا و ایالات متحده یافت. محققان متخصص در مطالعه فدرالیسم کسانی بودند که به دنبال بررسی تأثیر پارادیپلماسی بر فدرالیسم و روابط بین دولتی بودند.
پانایوتیس سولداتوس، محقق کانادایی، ضمن بررسی ماهیت پارادیپلماسی، آن را «نتیجه یک بحران در سطح فرآیند سیستمی دولت-ملت و عملکرد سیاست خارجی» و همچنین فرآیند واکنش به آن و تلاش برای اصلاح آن خواند. پدیده «صداهای متعدد» در سیاست خارجی، اغلب در فدراسیونهای صنعتی پیشرفته ظاهر می شود که در آن دولت های فدرال و ایالت های فدرال برای نقش های سیاست خارجی رقابت می کنند)سولداتوس همچنین استدلال کرد که «ایجاد هماهنگی فرآیند غیرمتمرکز در سیاست خارجی زمانی وجود دارد که دولت فدرال با واحد فروملی ملی متحد می شود، ابتکارات بین المللی فروملی را هماهنگ یا نظارت می کند و مدیریت می کند که فعالیت های فرا حاکمیتی مختلف را با سیاست های خود هماهنگ کند.» او نتیجه گرفت که «تمرکززدایی می تواند وحدت و کارایی را در روابط خارجی افزایش دهد»، زیرا «تقسیمبندی بازیگران به تقسیمبندی سیاست تبدیل نمی شود و پارادیپلماسی به عقلانی کردن کل فرآیند سیاست خارجی کمک میکند» اولین بار توسط سولداتوس، مفهوم پارادیپلماسی سپس توسط محقق آمریکایی، ایوو دوچاک، توسعه یافت. دوچاک هم سولداتوس را تکرار کرد و استدلال کرد که تقسیم بندی سیاست ها و بازیگران برای همه نظام های فدرال دموکراتیک و به ویژه برای سیاست گذاری خارجی آنها طبیعی به نظر می رسد و منجر به قدرت بیشتر برای اهداف کلان می شود.
برای پارادیپلماسی، به نظر می رسد ماهیت خودمختار واحدهای فرعی یک پیش شرط باشد. استفان وُلف پارادیپلماسی را با نگاهی جداگانه در نظر می گیرد بدین صورت که پنج عنصر استقلال را برمی شمارد: تمایز جمعیتی موجودیت خودمختار، واگذاری قدرت؛ استحکام قانونی؛ قدرت روابط خارجی محدود؛ و مکانیزم یکپارچه همه این عناصر برای خودمختاری واحدهای غیر دولتی ضروری هستند و در نتیجه به آنها اجازه میدهند که پارادیپلماسی را انجام دهند. به چنین نهادهایی ظرفیت محدودی برای دنبال کردن سیاستها در عرصه بینالمللی در حوزههایی اعطا میشود که صلاحیتهای اساسی برای تصمیمگیری مستقل، اما در چارچوب قانون اساسی موجود، در کلان شهر خود دارند. این نگاه متمایز وُلف همچنان در چارچوب اختیارات دولتی قرار دارد.
اگرچه پارادیپلماسی یک ویژگی اساسی فدرالیسم نیست، اما فدرالیسم نه تنها یک عامل کلیدی، بلکه تعیین کننده در رشد پارادیپلماسی است. مهمترین ویژگی فدرالیسم – یعنی تقسیم قدرت بین اتحادیه و ایالت ها/ واحدهای فرعی فدرال – فرصتی را برای دولت های ایالتی فراهم می کند تا پارادیپلماسی را دنبال کنند. «بازیگران فرعی، مانند ایالتها و استانهایی که دارای شخصیت حقوقی رسمی هستند، بیشتر درگیر فعالیت های بین المللی هستند که برای ارتقا و حفاظت از منافع و امتیازات محلی و بین المللی طراحی شده اند. از بسیاری جهات، جهانی شدن به رشد پارادیپلماسی کمک کرده است. با جهانی شدن روزافزون اقتصاد جهانی و در نتیجه یکپارچه شدن بیشتر به طرق مختلف، واحدهای فرعی ملی (مناطق، ایالت ها، استان ها و حتی شهرها و سایرNGOها) وظایف و فعالیت های خود را در حوزه سیستم جهانی می دانند. بنابراین، پارادیپلماسی می تواند برای اهدافی از فضاسازی برای «بعد غیرمتمرکز تا بحثهای بینالمللی» تا «بینالمللی کردن مسائل داخلی از طریق آوردن مسائل منطقهای در صحنه جهانی، ارتقای تجارت، گردشگری، پیوندهای فرهنگی و به دنبال فعالیت محلی برای حمایت بین المللی،تقویت روابط مابین دولت ها و … باشد. روابط بین المللی نیز می تواند برای ترویج و جذب سرمایهگذاری هایی که به دنبال مزیت اقتصادی خاص منطقه هستند انجام شود. پارادیپلماسی یک منطق اقتصادی نیز دارد که در اینجا برای نمونه سیستم فدرال را مثال زده ایم و می توان آن را به استان ها و شهرها گسترش داد ؛ در یک سیستم فدرال، منابع اتحادیه محدود است. در یک ساختار دموکراتیک که در آن انتخابات دوره ای سرنوشت احزاب حاکم را تعیین می کند، یک رئیس یا مدیر پویا نمی تواند صرفا به کمک مرکز تکیه کند. آنها مایلند از اقتصاد بازار جهانی برای توسعه کشور خود بهره برداری کنند. برای همین است که میتوانند در عرصه اقتصادی نیز موثر واقع شوند. در شهر ها و استان ها نیز مدیران می توانند نه تنها برای امور انتخاباتی و سیاسی بلکه برای عملی کردن پیشرفت های اقتصادی و فرهنگی از ظرفیت های موجود جهت توسعه پایدار آن استفاده نمایند.
امروزه کنشگری بازیگران پار دیپلماتیک به قدری آشکار است با لابی گری آنها می توان به خیلی از اهداف ملی و بین المللی دست پیدا کرد. رویکرد دولت محور به دیپلماسی، که دولت-ملت را به عنوان بازیگر اصلی یا حتی تنها بازیگر بین المللی در روابط دیپلماتیک می داند، پس از پایان جنگ سرد، به دنبال شتاب جهانی شدن و منطقه گرایی، با چالش مواجه شده است. با این حال، تعداد کمی از مطالعات نظری و تجربی تولید شده از دهه 1970 بر روی دولتهای محلی متمرکز شدهاند، که ادبیات پارادیپلماسی یک لنز جدیدی برای درک این پدیده ارائه می دهد. از زمان ایجاد نظم نوین جهانی پس از جنگ جهانی دوم، بازیگران غیردولتی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اهمیت سیاسی افزایش یافته اند. شاید اگر بخواهیم منطق ظهور پارادیپلماسی را توضیح دهیم باید به جهانی شدن بپردازیم که منجر به توان افزایی و همگرایی کنشگران غیر دولتی شده است و در مقابل این توان افزایی ثمراتی قابل ملاحظه را بر پیشبرد همگرایی بین ملتها و همکاری های فرهنگی و اقتصادی داشته است. از مهمترین وجوه آن تاثیر بر مراودات سیاسی و اجتماعی است که می توان با میدان دادن به کنشگران پارادیپلماتیک عرصه دیپلماسی و ارتباطات دیپلماتیک را گسترده تر کرد. این امر به علت اشتراکات فرهنگی و هویتی و یا مکملیت اقتصادی میان برخی کنشگران است. وقتی منطق ظهور پارادیپلماسی اتفاقات و ارتباطات نوین باشد بی تردید زیربنای آن هم اشتراکات و نیازهای متقابل خواهد بود که در برخی موارد به دلیل نزدیکی جغرافیایی و اشتراکات محلی دوچندان است. البته نباید این امر را محدود به نزدیکی جغرافیایی کرد بدین علت که پارادیپلماسی با مرز مشترک اگرچه مقرون به صرفه تر هست اما همانطور که پیشتر بیان شد اکنون جهانی شدن است که با شکستن مرزهای جغرافیای زمینه توسعه پارادیپلماسی را فراهم آورده است.
کلام آخر آن که به عقیده بسیاری از دانشمندان بهترین اصطلاح و نظریه برای توضیح این قبیل فعالیت ها اکنون نظریه پارادیپلماسی می باشد چرا که در عرصه سیاست خارجی امروزه پارادیپلماسی غیر قابل انکار و محدود نشدنی است و چه بهتر که دولتها از این فرصت های ناب بهره ببرند و به آرمان های فرامرزی خویش جامه عمل بپوشانند.
منابع
Hocking, Localizing Foreign Policy: Non-central Governments and Multilayered Diplomacy, Palgrave Macmillan, London, 1993
Panayotis Soldatos, ‘An Explanatory Framework for the Study of Federated States as Foreign Policy Actors’, in H Michel Mann, and P Soldatos (ed.), Federalism and International Relations: The Role of Subnational Units, Clarendon Press, Oxford, 1990
واژگان كليدي: زیربنای علمی, منطق ظهور ,پارادیپلماسی,مریم خالقی نژاد