دکتر مهدی مطهرنیا
آینده پژوه و کارشناس مسائل بین الملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
رابطه ترامپ و نظامی گری
ترامپ شخصیتی کارآفرین، چهره تلویزیونی، سیاستمدار و اکنون به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا محسوب می شود. سوابق وی نشان دهنده تلاش او برای رسیدن به یک چهره مطرح در ایالات متحده آمریکا و در فضایی است که ارتباط میان اقتصاد و قدرت برای او هم از منظر مدارج علمی گذارنده و هم از منظر تجربه های خانوادگی و تلاش های اقتصادی اش نمایانگر است. او در نیویورک به دنیا آمده و مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد از مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا دارد و در حین تحصیل در دانشگاه نیز در شرکت هولدینگ پدرش مشغول به کار بوده است. اگر این سوابق را در کنار هم قرار بدهیم و به فعالیت های او در هتل ها و کازینوها و تلاش های او در زمینه ورزش محبوبش، کشتی کج و شرکت در مسابقات توجه کنیم تا حدودی شخصیت او را بروز می دهد. او طرف دیگر یک لبه تحرک اقتصادی دارد، و برای پشتیبانی این حرکت اقتصادی، لبه کمرنگی از تلاش های علمی را از خود نشان می دهد. در واقع تلاش های وی در وجوه اقتصادی بیشتر نمایانگر پوشش او برای ایجاد یک فضای قدرتمدارانه متکی بر خشونت در اقتصاد است. بنابراین اگر از منظر روان شناسی فردی او را مورد توجه قرار دهیم و پیامدهای این روان شناسی فردی و شخصیتی او را در حوزه روان شناسی اجتماعی دنبال کنیم، به این نکته پی می بریم که او فردی قدرت طلب با نزدیک شدن به مرزهای بلند جاه طلبی بوده و نوعی جهت گیری پوپولیستی تاریک و کور را دنبال می کند. در کنار این نیز وی محافظه کار و در عین حال خود را ملی گرا نشان می دهد و به این ترتیب تبدیل به یک بازیگر پست نو محافظه کار می شود. شاید بتوان ریشه این تفکر را در نیاکان او نیز دنبال کرد. پدربزرگ و مادربزرگ پدری ترامپ مهاجرینی آلمانی با رویکردهای ناسیونالیسم آلمانی بوده اند.
اگر این شخصیت را به دهه 2010 تا 2020 ایالات متحده برگردانیم و بافت متن و آنچه در جامعه آمریکایی می گذرد، را مورد توجه قرار دهیم، لایه ای دیگر از تحلیل در این باب پیدا خواهد شد و آن این است که ما در این دهه شاهد رشد روز افزون و پیشرفت همگام صنایع نفتی در جهت کسب قدرت بیشتر هستیم. در واقع درپوش های چاه های نفتی ایالات متحده آمریکا، برداشته می شود و بالغ بر 12.5 میلیون بشکه تولید نفت می شود. لذا در چشم انداز آمریکای 2020 تا 2050، شاهد حرکت شدید ایالات متحده آمریکا برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ نفتی و انرژی در جهان هستید. از سوی دیگر ما شاهد منزوی تر شدن صنایع تسلیحاتی آمریکا به واسطه رویکرد سیاست خارجی دوران اوباما و فضای گفتمانی ناشی از ورود ایالات متحده آمریکا در دهه 1990 و به طور عینی در دهه 2000 تا 2010 به جنگ هایی (که هزینه بسیار زیادی را بر افکار عمومی ایالات متحده آمریکا وارد کرده است) هستیم. لذا از یک سو ترامپ با آن بعد شخصیتی و شخصی و از سوی دیگر با توجه به ویژگی های بافت متن، ( که تزاحم میان تراست های نفتی و تراستهای تسلیحاتی در دهه 2010 تا 2020 را به نمایش می گذارد) توانست از این ویژگی های شخصی برای نمایندگی طبقه دارای قدرت تاثیرگذاری در تراست های تسلیحاتی استفاده و در بازی با کلینتون برنده شود و اکنون او بیشتر نماینده تراست های تسلیحاتی، (به هر ترتیب سخن گوی استراتژیک آن ها هنری کسینجر یا طراح نظریه بازیگر دیوانه است) شناخته می شود. این بازیگر دیوانه در دونالد ترامپی جلوه گر می شود که به ورزش گلف و کشی کج علاقه دارد و علاقمند است از خود چهره ای بسیار محکم و مقتدر برای بازآفرینی عصر طلایی قدرت ایالات متحده آمریکا را به نمایش بگذارد. در این بین ترامپ، بازیگری طرفدار اقدامات اکتیویسمی یا اقدامات قاطعانه است. این قاطعیت می تواند تا حدود زیادی بیانگر استفاده مثبت تراست های تسلیحاتی برای توسعه گفتمان های نظامی- امنیتی در بعد بین المللی و به تبع آن فروش تسلیحات آن ها باشد. ولی از سوی دیگر وی یک بازیگر جدی در ساختار قدرت ایالات متحده آمریکا و قابل اعتماد نیست. لذا من معتقدم تراست های تسلیحاتی به او به عنوان یک بازیگر نامطمئن مطلوب نگاه می کند. او یک بازیگر مطلوب است، ولی هنوز نتوانسته اطمینان صاحبان قدرت، حتی در حامیان اصلی خود را به خود جلب کند. این حامیان در بعد اقتصادی، تراست های تسلیحاتی و در بعد سیاسی، حزب جمهوری خواه (که به هر تقدیر خود نماینده این پایگاه بزرگ قدرت اقتصادی محسوب می شود) هستند. لذا در هر دو قطب، ترامپ با مسائل جدی رو به روست.
از طرف دیگر چالش جدی پیش روی ترامپ که از مسئله نیز عبور می کند، عدم جذابیت وی برای اقشار گوناگون مردم است. او یکی از نادرترین روسای جمهور آمریکاست که در دوران سه ماهه ورود خود به کاخ سفید کمترین میزان محبوبیت را در نظرسنجی ها کسب می کند. ترامپ برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده آمریکا، در نشست رسانه های کاخ سفید شرکت نمی کند. اگر چه دونالد ریگان نیز در یکی از این مراسم شرکت نداشت، ولی او ترور شده بود و در بیمارستان بستری بود. ولی ترامپ این جلسه را ترک و در بین هوادارانش در یک میتینگ سیاسی شرکت می کند و رسانه ها را متهم به دروغگویی علیه خود می نماید. لذا باید بگوییم که ترامپ از یک طرف، یک بازیگر مطلوب برای تراست های تبلیغاتی و از طرف دیگر نامطمئن و در بعدی دیگر دارای چالش هایی وسیع در افکار عمومی است. لذا تراست های تسلیحاتی و حزب جمهوری خواه نمی خواهند با این ورق در فضای سیاسی ایالات متحده آمریکا پوکر بازی کنند.
آنچه از وجه دیگر باید به آن توجه کرد، مسئله افکار عمومی در ایالات متحده آمریکاست که این جهت گیری را تشدید می کند. فراموش نکنیم در کمپین انتخاباتی او، وی وعده داده بود که بیشتر سیاست داخلی و مسائل رفاهی مردم و ایالات متحده آمریکا و اشتغال بیندیشد، ولی در عمل او به خوبی وقوف دارد که نمی تواند با اولویت بخشیدن به سیاست داخلی، مسائل و وعده های خود را آشکارا به ثمر رساند. از سوی دیگر با گذار از دوران ماه عسل وی با مردم یعنی در سه ماهه نخست دوران ریاست جمهوری اش، وی باید افکار عمومی را متوجه پیروزی های خود کند. لذا علی رغم وعده ها در کمپین انتخاباتی خود بیشترین توجه را به صحنه سیاست خارجی دارد. لذا هر چه در داخل نتواند جوابگوی این نیروها باشد، بیشتر به نیروی ارتش و نقش ارتش در سیاست خارجی برای حل و فصل مسائل بین المللی متوجه ایالات متحده آمریکا را مورد نظر قرار خواهد داد.
واژگان کلیدی: ترامپ ، نظامی گری، ترامپ ، ارتش، تسلیحات، قدرت نظامی