دیاکو حسینی
کارشناس مسائل بین المللی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
مقدمه:
عمق بحران سیاسی در عراق تا به امروز آن اندازه قانع کننده بوده تا وسوسه همکاری ایران و ایالات متحده را در دو طرف ایجاد کند. از دیدگاه آمریکا، ادامه بی ثباتی در عراق نه تنها یک فروپاشی سریع با پیامدهایی غیرقابل کنترل را به همراه خواهد داشت بلکه می تواند یک دهه تلاش غرب برای مبارزه با تروریسم را ناکام بگذارد. تجدید حیات القاعده و گروه های وابسته به آن در خاورمیانه عربی، آسیای جنوبی و شمال آفریقا، گذشته از آنکه می تواند زمینه لازم برای تکرار رویدادهای تروریستی 11 سپتامبر و حوادث مشابه در مادرید، لندن و بالی را فراهم کند، تهدیدی مستقیم برای متحدان سنتی آمریکا در منطقه است. اعتماد به نفسی که حاصل پیشروی تکفیری ها در عراق باشد، طالبان را در بازپس گیری حکومت در افغانستان تهییج خواهد کرد.هر چه از پیروزی های داعش در عراق بگذرد،نگهداشتن دستاوردهای جنگ باطالبان در افغانستان دشوارتر خواهد شد. در آن زمان، شگفت انگیز نخواهد بود اگر یمن، اردن، مراکش، الجزایر، سودان، سومالی، عربستان، لبنان و مصر اهداف بعدی این گروه ها باشند؛ یا دست کم چنان اراده ای در فرقه های رقیب پدید آورد که مصالحه سیاسی را تا مدت ها در این کشورها به تعویق اندازد. تا جایی که به غرب مربوط می شود، بازگشت ستیزه جویان به کشورهای اروپایی در حالیکه سرشار از نخوت و غرور نسبت به پیروزهایشان هستند، خطری برای ثبات و امنیت اروپاست.در نهایت هراس اصلی آمریکا عبارت است از اختلال در صادارت نفت از کشورهای تولید کننده خلیج فارس. بنا به همین دیدگاه، دلیلی ندارد که گروه های تکفیری درصورتی که کنترل منابع انرژی را در عراق و شاید در کویت و عربستان بدست بگیرند، از اهرم نفت برای مقاصد سیاسی استفاده نکنند.
واژگان کلیدی: دشواری های همکاری ایران و آمریکا ، همکاری ایران و آمریکا در عراق، ایران ، آمریکا، رابطه ایران و آمریکا در عراق
ایران و عراق
از دیدگاه ایران، پیشروی افراطیون در عراق و تضعیف دولت مرکزی، احتمال تجزیه عراق و خونریزی های بیشتر را افزایش خواهد داد.تداوم این ناآرامی ها و یا بدتر از آن، تجزیه عراق، ایده وحدت مذاهب اسلامی را تا مدت های طولانی به حاشیه خواهد برد. از نگاه استراتژیک، جمهوری اسلامی به زنجیره عراق، سوریه و لبنان به منزله محور حیاتی استراتژی منطقه ای مقاومت می نگرد که از دست دادن یکی از آنها جنبش مقاومت را متزلزل خواهد کرد. بعلاوه، ایران نگران برهم خوردن موازنه های منطقه ای به سود عربستان و دیگر حامیان ضد شیعی گروه های سنی افراطی است. در ابعاد منطقه ای، شکست دولت مرکزی عراق، راه را برای شکست دولت سوریه در برابر مخالفان هموار خواهد کرد؛ به این صورت که انرژی و انگیزه بیشتری به مخالفان مسلح بشاراسد می بخشد و همزمان با شکستن خطوط لجستیکی پشتیبانی از ارتش سوریه را دشوار خواهد نمود. ایران این احتمال را مد نظر دارد که سرایت این بحران ها به آخرین حلقه زنجیره یعنی لبنان ایران را ناگزیر به جنگ در سه جبهه با ویژگی های سیاسی و جغرافیایی متفاوتی کند که مستلزم صرف هزینه های نظامی و تمرکز سیاسی آزار دهنده است. آثار پیروزی افراطیون سنی نه تنها در بیرون مرزهای ایران بلکه درون آن نیز پیامدهای دردسر سازی به دنبال دارد. ایران همچنین نگران است که کسب موفقیت افراطیون در عراق، گروه های مشابه درون ایران را نسبت به تکرار عملیات های تروریستی همانند آنچه جیش العدل در مرزهای شرقی ایران در ماه های گذشته انجام داد،جری تر سازد. به همه این دلایل مبارزه با افراطی گری از اولویت بالایی در سیاست های منطقه ای ایران برخوردار است.
به این ترتیب ایران و آمریکا دلایل قوی برای دخالت در عراق دارند. از آنجایی که هیچکدام از آنها مایل نیستند هزینه های دخالت آشکار و یکجانبه را در حالیکه هیچ پیروزی تظمین شده ای وجود ندارد، متقبل شوند، همکاری های بین المللی را برای رفع این معضل ترجیح می دهند. برغم همه این امیدها، تحقق همکاری ایران و آمریکا پایان خوش این همگرایی در منافع نیست. مادامی که مذاکرات هسته ای ایران و غرب بدون نتیجه قطعی در جریان است، هر کدام از طرفین بیم دارند که همکاری دو کشور در عراق، به نرمش طرف دیگر تعبیر شده و افزایش امتیازهای درخواستی در گفتگوها را در پی داشته باشد.همچنین این همکاری احتمالی دولت های حاکم در ایران و آمریکا را در معرض حملات منتقدان داخلی قرار خواهد داد. آنها ممکن است استدلال کنند که دولت پیش از آنکه صداقت طرف مقابل را راست آزمایی کرده باشد به او پاداش داده است. این نحوه استدلال از یک اعتمادبه نفس کاذب ریشه می گیرد که اعتقاد دارد هر کدام از طرفین ایرانی و آمریکایی به تنهایی قادر به حل مشکل عراق هستند که البته بدون تردید نادرست است. دلایل عدم همکاری دو کشور در عراق به اینجا ختم نمی شود.از نگاه ایالات متحده، داعش و سایر اسلام گرایان افراطی هرچند خطرناک هستند اما تا جایی که به سرنگونی بشار اسد در سوریه یاری برسانند باید مفید قلمداد شوند. نابودی آنها حتی اگر مقدور باشد به تضعیف جبهه مخالفان اسد در سوریه منجر خواهد شد. حفظ نوعی از موازنه درونی نیروهای مخالف اسد بطوریکه به افراطیون اجازه تسلط بر میدان های جنگ و برداشت حاصل آن را ندهد، می تواند ضمن بهره گیری از پتانسیل افراطیون مانع از برتری آنها شود. درخواست باراک اوباما از کنگره برای اختصاص 500 میلیون دلار به منظور تقویت گروه های میانه رو در میان مخالفان رژیم اسد، احتمالا نشان دهنده تصمیم نهایی کاخ سفید به برقراری این موازنه است.
در این میان یک هدف جذاب دیگر نیز برای واشنگتن وجود دارد: پیشروی های کنترل شده داعش، اهرم فشار مناسبی برای آمریکا به منظور وادار کردن دولت نوری مالکی به ایجاد اصلاحات ساختاری در اختیار می گذارد که در نهایت خواهد توانست با تضعیف نقش شیعیان در اداره سیاسی عراق، نفوذ ایران را تضعیف کرده و از نارضایتی گروه های سنی مذهب ( تحت رهبری عربستان سعودی) بکاهد. تجزیه عراق به سه منطقه شیعه در جنوب، کردستان در شمال و سنی در مرکز نخستین خط قرمز اعلام نشده ایالات متحده است. همانطور که مکث بوت عضو شورای روابط خارجی آمریکا به تازگی اشاره کرده این ایده حتی اگر آخرین راه حل باشد، مطلوب ایالات متحده نیست زیرا اگرچه آمریکا می تواند مطمئن باشد که کشور مستقل کردستان متحد آمریکا خواهد بود اما دو کشور دیگر سنی و شیعه که توسط تندروهای ضدآمریکایی اداره می شوند، موازنه را به زیان آمریکا تغییر می دهند. خط قرمز دوم، تسلط داعش و اسلام گرایان افراطی به منابع نفتی عراق و خط قرمز سوم، پیروزی قطعی آنها بر دولت مرکزی است.یک جنگ فرسایشی تا زمان پیدا شدن یک راه حل سیاسی مناسب، کاملا با منافع واشنگتن سازگار است.
به همین ترتیب، ایران نیز منافعی را در عدم همکاری جستجو می کند. جمهوری اسلامی ایران امیدوار است که دولت عراق از فرصت ایجاد شده به منظور تحکیم پایه های قدرت فراگیر خود بهره بگیرد. همزمان، در حالیکه ایران اطمینان دارد گروه های معارض قادر به شکست کامل نیروهای دولتی نیستند، سرگرم شدن این گروه ها در عراق، اتحاد جبهه مخالفان اسد را گسسته و فرصت کافی برای تجدید نیروی ارتش سوریه را بدست خواهد داد.این برداشت کاملا زیرکانه در ایران وجود دارد که اجازه دادن به قدرت نمایی داعش، آثار روانی قابل توجهی در راستای بزرگنمایی خطر تکفیری های مورد حمایت عربستان سعودی و قطر به دنبال دارد که به نوبه خود خواهد توانست بخشی از حمایت های سیاسی غرب از این گروه ها را ساقط کند.با وجود اینکه استراتژی منطقه ای ایران تکیه بر نیروهای شیعی است اما بدون جلب نظر سنی ها نسبت به این سیاست ها، قادر نخواهد بود برای مدت زمان طولانی از نظم منطقه ای مورد نظر خود مراقبت کند. رویارویی بی واسطه با گروه های سنی مذهب نه تنها به جنگ شیعه و سنی را که آرزوی گروه های افراطی است، واقعیت خواهد داد بلکه جمهوری اسلامی را برای همیشه رو درروی جمعیت سنی مذهب در سرتاسر منطقه قرار می دهد.جمهوری اسلامی ایران نیز مانند ایالات متحدهسه خط قرمز اعلام نشده را در جنگ داخلی عراق دنبال می کند.نخست؛ شکست دولت مرکزی،دوم، تجزیه عراق و سوم؛ هتک حرمت اماکن مقدس شیعی. با رعایت خطوط قرمز، ادامه این جنگ با بخشی از منافع ایران سازگاری دارد.
ایران و امریکا در عراق
نه در ایران و نه در آمریکا اتفاق نظری در رابطه با موازنه کردن منافع و مضرات کناره گیری از شورش عراق وجود ندارد. در کوتاه مدت دو کشور منافعی در استمرار شورش در عراق دارند اما به یاری یک درک عمیق ژئوپولیتیکی است که می توان خطرات جبران ناپذیر این هرج و مرج را در بلند مدت استنباط کرد. نخستین خطر موجود، تبدیل شدن عراق به سرزمین موعود گروه های تکفیری از سرتاسر جهان است که سرآغاز آن را باید در پیوستن گروهی از مبارزان جبهه النصره و جیش الصحابه به داعش دانست. طولانی شدن ناآرامی ها در عراق در حالیکه روزنه هایی برای پیروزی افراطیون همچنان باز باشد، انگیزه لازم را برای سربازگیری و دست یافتن به پیروزی نهایی به این گروه ها و حامیان آنها می بخشد. لازم به تذکر نیست که تبدیل شدن عراق به یک قطب مغناطیسی افراطی گری کمترین دستاوردهای مبارزه با خشونت و تروریسم را یکسره محو می کند. خطر دوم عبارت است از هموار شدن راه تجزیه عراق. در صورتی که دولت و ارتش عراق قادر نباشند بسرعت غائله را فروبنشانند، سران بیشتری از قبایل، احزاب و فرقه های سیاسی نتیجه خواهند گرفت که تقسیم جغرافیایی قدرت، آخرین راه حل باقی مانده است. رهبران کرد عراق سال هاست در انتظار چنین فرصتی برای اعلام استقلال کردستان از عراق نشسته اند. برخلاف سال 2003 اینبار به یاری اشتباهات داعش که بهانه لازم برای اشغال کرکوک را به نیروهای پیشمرگه داد، زمزمه های استقلال کردستان بلندتر از سابق شنیده می شود. روزنامه هاآرتص به درستی اهمیت کرکوک برای کردستان را با اهمیت بیت المقدس برای اسرائیل مقایسه می کند. شنبه گذشته با رسیدن نخستین محموله نفتی از کردستان عراق به بندر اشکلون اسرائیل ( این حامی پروپا قرص استقلال کردستان) باید پیام روشنی به تهران رسیده باشد. با به دست گرفتن کنترل کرکوک توسط نیروهای کرد، اکنون مهمترین میدان نفتی قابل استفاده عراق در دست دولت اقلیم قرار دارد. انها انتظار دارند که تا پایان سال جاری روزانه بیش از 400 هزار بشکه نفت را از راه لوله های نفتی به سوی اروپا و مدیترانه صادر کنند و البته در چنان زمانی، شمار شایان توجهی از محموله های نفتی کردستان در بنادر اسرائیل پهلو خواهند گرفت.
ایالات متحده و ترکیه همچنان در بیانیه های رسمی مخالف استقلال کردستان هستند اما از دیدگاه این دو کشور استقلال کردستان به مراتب دلچسب تر از به دست گرفتن کنترل عراق فروپاشیده توسط شورشیان سنی مذهب افراطی است. یک کردستان مستقل نوپا همچنان محتاج کمک های اقتصادی، نظامی و سیاسی غرب در برابر همسایگان قدرتمندش خواهد بود؛ این مسئله کردستان را در ازای تضمین صادرات منظم نفت به غرب به متحدی قابل اعتماد تبدیل می کند. با این وجود مواضع ترکیه که نشانه هایی از نرمش در برابر استقلال کردستان را به نمایش گذاشته ، مبهم، غیرقابل درک و کوته بینانه است. دولت ترکیه در سال های اخیر موفق شده بخشی از مشکلات داخلی با اکراد را در ازای سپردن مقداری از حقوق سیاسی آنها برطرف کند و همزمان با وارد شدن در تبادلات اقتصادی و اجتماعی با کردستان عراق سودای تبدیل شدن ترکیه به ترانزیت خطوط لوله نفتی از عراق به اروپا را در سربپروراند.طبق برآوردهای ابتدایی کشور احتمالی کردستان به دلیل فقر منابع انسانی و زیرساخت های اجتماعی و اقتصادی حداقل تا نیم قرن آینده به صادرات نفت به عنوان تنها منبع درآمد ملی وابسته خواهد بود. از انجایی که کردستان عراق محصور در خشکی و تنها راه صادرات نفت آن به اروپا از طریق دسترسی به بندرجیهان با طی مسافت 970 کیلومتر است، دولت ترکیه امید دارد که با به گروگان گرفتن ژئواکونومی کردستان، این کشور احتمالی را از دست بردن به سیاست های جاه طلبانه نسبت به ترکیه منصرف سازد.اما معلوم نیست که با چه محاسباتی ترک ها به این نتیجه رسیده اند که یک پنجم جمعیت کرد زبان ترکیه در آینده نه چندان دور و در مقابل ایده «کردستان بزرگ تر» در امان خواهند بود.
این موضوع که راه حل نهایی در عراق از لوله تفنگ خارج نمی شود کاملا درست است اما انتظار حل و فصل بحران سیاسی عراق بدون خاموش کردن آتشی که حتی مجال تفکر و هم نشینی قبایل و مذاهب عراق را بدان مقصود زایل می کند، بیش از حد ناشیانه است. ادوارد گیبون مورخ نامدار بریتانیایی قرن هیجدهم با نکته سنجی تحسین برانگیزی یادآوری می کند که «فن جنگاوری حاصل یک عمر تمرین و ممارست است اما نیک و بد سرانجام لشکرها و ملت ها منوط به یک لحظه بینش است؛ شمار نبردهایی که به مدد فنون نظامی به پیروزی انجامیده اند بیش از قصاید حماسی نیست که شاعر آنها را به یاری علم عروض و قواعد سخن سنجی ساخته باشد». در لحظاتی چنین تاریخی، نمی توانیم منتظر الهام شدن ماورایی یک بینش ژرف که آرزوی ملت های ما را برآورده کند، بمانیم. دولت های ایران و آمریکا باید به محض دریافت منافع مشترک آماده قربانی کردن سنت ها و منطق های فرسوده ای باشند که در چنین لحظاتی کارآمد نیستند. نقطه شروع باید مذاکرات پنهانی دو کشور پیرامون ارزیابی شرایط، تدوین استراتژی و جدول زمانی دخالت نظامی در عراق و نقطه پایان آن خاتمه دادن به توطئه تغییر نقشه جغرافیایی آسیای غربی و سرکوب بی رحمانه خشونت، افراطی گری و توحش باشد.ثبات نظام های جهانی اغلب وابسته به اقدام سریع و بهنگام قدرت های بزرگ در بحران های کوچک بوده است. این نکته نه تنها برای ایالات متحده بلکه برای سیاست های ما نیز صادق است.