احسان شاه حسینی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخ داد:
مقدمه:
دین به عنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت مردمان قفقاز، نقش و جایگاهی مستقل دارد. تکثر ادیان و مذاهب موجود در حوزه قفقاز، این نقش و جایگاه را پررنگ تر می کند. قفقاز منطقه ای است که محل تلاقی ادیان بزرگ در دوران متمادی بوده است.از این رو، همیشه دین عاملی در جهت غیریت سازی میان آدمیان پنداشته شده و بحران های موجود در این حوزه تمدنی نیز شواهدی براین مدعا می باشند. اما با توجه به ریشه ها و دلایل شکل گیری بحران ها، این مقاله به دنبال این موضوع رفته است که جایگاه و غلظت رنگ های دینی در بحران های قفقاز در چه میزان و اندازه ای است. آیا این گوناگونی ادیان و مذاهب در حوزه قفقاز عامل اصلی و روشن کننده جرقه آغازین بحران ها بوده است؟ یا دین و تفاوت ادیان در این حوزه تمدنی تنها بخشی از رنگ و لعابِ داده شده به بحران ها، برای گرم تر کردن آتش دشمنی است؟
موقعیت جغرافیایی تمدنی قفقاز
موقعیت جغرافیایی قفقاز به دلیل قرار گرفتن در میان خاورمیانه و غرب به لحاظ تمدنی، موقعیتی بسیار حساس و پرتنش به حساب می آید. از سوی دیگر، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بازیابی و باز تعریف دین در این منطقه مورد اهمیت قرار گرفته است. ارمنستان در جنوب منطقه در تردیدی میان دو هویت خاورمیانه ای یا اروپایی قرار دارد؛ با تفاوت دینی در حوزه خاورمیانه و نزدیکی دینی با غرب. گرجستان نیز در لبه مرز با اروپا قرار دارد و آذربایجان نیز در پی تلاش برای بازیابی موقعیت سیاسی و اجتماعی خود می باشد.
قفقاز منطقه ای است که بیش از خاورمیانه نقشه دینی پیچیده اش نمایان گر است و فراتر از عواملی دیگری چون قومیت و گوناگونی فرهنگی خود را نشان می دهد. البته عنصر دین در حوزه قفقاز با توجه به پیچیدگی ها و تکثر بارز آن، نقش محدودی را در تعریف هویتی مردمان قفقاز بر عهده دارد، چرا که عناصر دیگر فرهنگی در این حوزه تمدنی، دارای قدرت بالایی برای تاثیرگذاری در حوزه هویتی ساکنان قفقاز هستند و جایگاه دین در کنار عناصر فرهنگی دیگر قرار دارد.
مذاهب موجود در قفقاز
حوزه تمدنی قفقاز شامل چهار دین جهانی می باشد: اسلام (شیعه و سنی)، مسیحیت (ارتدوکس)، یهودیت، بودیسم.
دین اسلام و مذهب شیعه جعفری، اکثریت دینی آذربایجان را که بالغ بر 75 درصد می باشد، تشکیل می دهد و تالیش ها و قسمت کوچکی از اقوام داغستانی در آذربایجان را شامل می شود. از سوی دیگر، اکثریت سنی مذهبان مسلمان در قفقاز، که متشکل از مذاهب شافعی و حنفی است، در داغستان، چچن و اینگوش قرار دارند، که اکثر جمعیت آنها دارای مذهب حنفی می باشند. در دیگر مناطق قفقاز چون گرجستان، مناطق آجاریا و آبخازیا قرار دارند که 35 درصد از حجم جمعیتی آن مناطق را مسلمانان سنی مذهب تشکیل می دهند و در اوستیا 20 تا 30 درصد از جمعیت آن سرزمین را به خود اختصاص داده اند و همچنین اقلیتی در آذربایجان را سنی مذهبان شامل می شوند.
مسیحیت، نیز از دیگر ادیان حاضر در حوزه تمدنی منطقه قفقاز است که از دو رکن اصلی شامل: کلیسای ارتدوکس گرجی و کلیسای ارتدوکس رسالتی ارامنه تشکیل می شود. جمعیت مسیحیان قفقاز، در قسمت هایی از اوستیا، ارمنستان، آذربایجان، گرجستان و آبخازیا قرار دارند. البته این نکته نیز حائز اهمیت است که به دلیل آمیزش میان مسیحیان و مسلمانان در این حوزه تمدنی، نگاه نفی گرایانه نسبت به یکدیگر بسیار کمرنگ شده است و نوعی کثرت گرایی دینی و تساهل و تسامح دینی میان آنها به وجود آمده است.
یهودیت از دیگر ادیان موجود در منطقه قفقاز است که در مناطق کوهستانی داغستان و آذربایجان زندگی می کنند. آنها دارای روابط حسنه ای با دولت های منطقه هستند. یهودیانی که در کوهستان های گوبای آذربایجان زندگی می کنند، با غرور اعتقاد دارند که تنها در 2 نقطه از جهان یهودیان در کنار یکدیگر زندگی می کنند، در گوبای و اسرائیل. همچنین در گرجستان بالغ بر 20000 هزار یهودی زندگی می کنند.
بودائیسم از دیگر مذاهب زنده در حوزه تمدنی قفقاز به شمار می آید. بودایی ها ساکن منطقه کالمیکس در شمال غربی سواحل دریای مازندران هستند که در شمال داغستان واقع شده و البته به طور دقیق در منطقه قفقاز قرار ندارد، اما هم مرز این منطقه به حساب می آید. البته میزان روابط میان آنها با مردمان حوزه تمدنی قفقاز در حال افزایش است.
با توجه به ادیانی که در حوزه تمدنی قفقاز حضور دارند، به وضوح می توان از پتانسیل منازعه ادیان و مذاهب در این حوزه نام برد. این نظر بر گفتمان جنگ تمدن ها استوار است که البته با توجه به واقعیات موجود در حوزه تمدنی قفقاز و ریشه های و دلایل بحران های شکل گرفته در این حوزه، می توان به دنبال نتیجه ای جز این فرضیه بود. در این خصوص، ابتدا برخی از بحران های به وجود آمده در این حوزه تمدنی را به عنوان شاهد مثال بحث به میان می آوریم تا بتوانیم در خصوص جایگاه دین در منازعات و بحران های این حوزه تمدنی به قضاوت بنشینیم.
بحران های شکل گرفته در قفقاز
منطقه قفقاز در دوران پس از فروپاشی شوروی شاهد منازعات گوناگونی بوده که 5 نمونه بارز داشته است: بحران ناگورنو-قره باغ میان آذری ها و ارامنه در آذربایجان 1987/ بحران آبخازیا در گرجستان آغاز در سال 1988و اوج آن در سال 1992 / بحران اوستیا در گرجستان در سال 1989 / بحران چچن در روسیه که در سال 1991 رخ داد و در سال 1994 افزایش یافت و در آخر، بحران اینگوش در اوستیای شمالی در اکتبر و نوامبر 1992 از مهمترین نمونه های بحران در منطقه قفقاز هستند.
تحلیل رخ داد:
وجود تفاوت دینی در بحران های ذکر شده
در بحران های ذکر شده، به ویژه در سه بحران ابتدایی، تفاوت دینی میان طرف های درگیر نمایانگر می باشد. به ویژه از سوی رسانه های غربی درگیری میان مسلمانان شیعه آذری با مسیحیان ارتوکس ارمنی در قره باغ و همچنین مسلمانان با مسیحیان ارتودکس روس، بازتاب بیشتری پیدا کردند. البته این نظر بیشتر از سوی نظریه پردازان برخورد تمدنها مورد توجه قرار گرفته و از سوی آنها برای به کرسی نشاندن سخن خود مورد مثال قرار گرفته است.
اما در نگاه نخست، تنها در سه بحران تفاوت دینی به چشم می خورد: 1- ارامنه مسیحی در مقابل مسلمانان شیعه آذری 2- مسلمانان سنی اینگوش در مقابل مسیحیان ارتودکس اوستیایی 3- مسلمانان سنی چچنی در مقابل مسیحیان ارتودکس روس. اما در خصوص آبخازیا، این جریان حالتی میانه به خود می گیرد، چرا که مسیحیان گرجستانی در مقابل مسلمانان و مسیحیان آبخازستان قرار دارند و در بحران آخر هم تفاوت دینی میان اوستیای جنوبی و گرجستان دیده نمی شود چرا که هر دوی آنها مسیحیان ارتدوکس هستند.
به دنبال این بحث و در پی ریشه یابی دلایل بحران های ذکر شده و این که آیا فاکتور دین در شکل گیری این بحران ها نقش مستقیم و مستقل داشته است یا خیر، به ویژگی های بحران های دینی و قومی پرداخته و بحران های ذکر شده را در ظرف قیاس قرار می دهیم.
ویژگی های بحران های مذهبی:
در پی تشریح ویژگی های بحران های مذهبی، باید عنوان داشت که صرفا وجود دو جامعه متفاوت دینی و مذهبی در ایجاد بحران کافی نیست. بلکه بخش های حاشیه ای ادیان است که ادیان را در مقابل یکدیگر قرار می دهند. در خصوص چگونگی صف آرایی ادیان در حوزه قفقاز، باید گفت که در این حوزه نشانه ای مبنی بر به چالش کشیدن ماهیت وجودی ادیان دیگر وجود ندارد چرا که بحران ها و درگیری های منطقه قفقاز حول محور دین نبوده و دین در بروز بحران ها در نقطه ثقل قرار نگرفته است. عدم نقش آفرینی دین در بحران های حوزه قفقاز، به دلیل همزیستی متمادی ادیان در این حوزه تمدنی و ایجاد نزدیکی فرهنگی و اجتماعی به دلیل زندگی در کنار یکدیگر بوده است که البته بحث کامل و جدایی از بحث کلی این مقاله می باشد.
از سوی دیگر، بحران ایجاد شده می باید بر اساس ضوابط دینی یکی از طرفین بدیهی باشد، به گونه ای که بخشی از دین مداری پیروان آن دین به حساب بیاید و این بدان معنا است که مردم حوزه قفقاز می باید به دلیل پیروی از ضوابط دینی خود، بحران های شکل گرفته شده را حمایت کنند تا بخشی از تکلیف دینی خود را به انجام رسانیده باشند.
این در حالی است که در واقعیت سیاسی و اجتماعی حوزه قفقاز، دلایل دینی و مذهبی عامل حضور مردمان حوزه قفقاز در بحران های ایجاد شده در این منطقه نبوده است. زمانی یک بحران ماهیتی دینی پیدا می کند که صف آرایی نیروهای درگیر، ماهیتی دینی داشته باشد و پشتیبانی و حمایت پیروان ادیان در بحران ها وابسته به شالوده دینی و براساس انگیزه های دینی پیروان صورت گرفته باشد که در حوزه قفقاز انگیزه و شالوده حضور مردمان و پیروان ادیان مختلف مبتنی بر دین و اعتقادات دینی شان نبوده است.
همچنین حمایت پیروان یک دین به دو قسم تقسیم می شود: الف) دسته کم یک بخش از بدنه دینداران و روحانیون مشروعیتی را برای بحران قائل باشند ب) بخش های متضاد یا به نوعی قطب ها در یک دین با توجه به هویت دینی، اصولا پشتیبان منازعه باشند.
اما در ادامه اینکه، باید به این نکته توجه داشت که شکل گیری منازعات دینی یا به طور صحیح، منازعه پیروان یک دین با پیروان دین و مذهبی دیگر، نشات گرفته از ماهیت ادیان و مذاهب گوناگون نیست، بلکه متاثر از تمدن دینی ای است که در حول یک دین شکل می گیرد. به طور آشکارتر اینکه، منازعات آن چنانی متاثر از غلبه حاشیه دین بر متن دین است. می توان چنین گفت که بسیاری از منازعات دینی و مذهبی جدا از متن دین و مذهب، که همان خداباوری آنها است؛ منازعات بر اساس مناسبات انسانی و حاشیه ای دین که پرورش یافته مناسبات انسانی است، تبلور می یابند.
در خصوص تحلیل بحران های قفقاز و تلاش برای فهم ماهیت هویتی این بحران ها، در این مرحله می توان گفت که بحران های شکل گرفته شده در این حوزه تمدنی، بر اساس ویژگی های بحران های دینی نبوده و ساختار و شاکله اصلی آن بحران ها بر اساس دین و دین مداری افراد نبوده است. اختلافات دینی تنها به صورت ویژگی های متفاوت رخ نمایانده و این ویژگی ها به تنهایی نمی توانند عامل درگیری و بحران قلمداد شوند.
به طور کلی، چهار بحران از بحران های بیان شده، شامل خودمختاری قومی در خلال دوران شوروی بوده اند، یعنی این بحران ها دارای شناسنامه تاریخی در خصوص منازعات و خواسته های قومی هستند و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فرصت تاریخی برای دنبال کردن خواسته های قومی مردمان ساکن در حوزه تمدنی قفقاز ایجاد شد. اعلام استقلال از سوی 15 جمهوری به دلیل خلاء قدرت و فرصت خواهی مردمان منطقه آسیای مرکزی و قفقاز پس از فروپاشی شوروی، موءید این گفتار می باشد.
بحران های قفقاز، بحران هایی قومی و سیاسی:
پس از بررسی بحران های دینی و ویژگی های آنان، می توان به این فرض نزدیک شد که بحران های بیان شده، نمایانگر نوعی از بحران های قومی سیاسی بوده اند که در آنها عناصر ایدئولوژیک و اقتصادی را می توان به عنوان مهمترین عوامل دخیل در نظر گرفت.
این تلاش برای یاری جستن از دیگر فاکتورهای هویتی جدا کننده و مرز آفرین، برای مقابله و جبهه گیری در برابر دیگری در درون جوامع، ممکن است ناشی از حس ترسی باشد که افراد نسبت به دیگری دارند. این احساس ناامنی و تلاش برای از میان برداشتن علت این ناامنی، دلایل و علت های گوناگونی دارد.
البته در خصوص حوزه تمدنی قفقاز و بحران های ذکر شده، نقش قومیت و مسائل سیاسی بسیار بارز و پررنگ هستند. چرایی عدم پذیرش کنترل بخشی از یک جامعه توسط قومیت مقابل در یک جامعه دو قومیتی یا حتی چند قومیتی، دلیلی جز حس قومیت طلبی و برتری جویی قومی ندارد.
البته در بحث قومیت مباحث گوناگونی وجود دارد که فراتر از متن حاضر قرار می گیرد، اما بطور کلی می توان گفت که این عدم پذیرش، به دلیل وجود تفاوت هایی است که در بطن قومیت در حوزه قفقاز، بر مردمان این دیار تحمیل می شود. تفاوت های هویتی که بر پایه قومیت دایره گستره تری از تفاوت ها را ایجاد می کنند، برای نمونه تفاوت های زبانی ناشی از قومیت، آداب و رسوم، تاریخ و خاطرات قومی، در تعریف هویت افراد بسیار موثر است.
از دیگر مسائلی که بر پررنگ تر شدن تفاوت قومی در این حوزه می افزاید، مسائل سیاسی است. تلاش برای ساختن دولت – ملت با تعریف ملت بر اساس یک قومیت و نادیده گرفتن فرهنگ، تاریخ و عناصر هویتی دیگر قومیت های موجود در یک ملت، بر حساسیت سیاسی – قومی بحران ها افزوده است. این موضوعات عاملی در جهت دامن زدن به سوءظن های تاریخی و عقیم ماندن خواسته های قومی و انبار شدن این برخوردها و بروز آنها بصورت بحران هایی فراگیر بوده است.
در بحران های سیاسی – قومی شکل گرفته در حوزه تمدنی قفقاز، دین اغلب به عنوان فاکتور جدا کننده دو اجتماع در نظر گرفته می شود. اما در واقع زمانی که از قومیت سخن به میان می آید، به معنی تمامیت ویژگی های هویتی آن اجتماع است و دین هم بخش از آن اجتماع دانسته می شود.
برای نمونه، بحران های چچن و روس، ارمنی و آذری، اینگوش و اوستیایی از نمونه های مربوط به این موضوع هستند که علاوه بر تفاوت های دینی، فاکتورهای دیگری چون خصومت و بی اعتمادی تاریخی نسبت به یکدیگر، تفاوت زبانی و دیگر عناصر هویتی وجود دارند که قومیت سایه خود را بر تمامی آن موضوعات انداخته است.
جنبه های سیاست قومی نه دینی بحران های قفقاز
به طور قابل توجه، بحران های رخ داده در این منطقه حالتی قومی داشته اند، نه دینی، و سیاسی شده اند. در این چارچوب، دین تنها دارای یک جایگاه در این هویت قومی است. برای نمونه، در گرجستان سه قلمرو خودمختار از زمان شوروی وجود داشته که شامل آبخازیا، آجاریا و اوستیای جنوبی است. تنها آجاریا در گرجستان دارای جمعیتی مسلمان می باشد و فقط در آنجاست که اختلاف دینی رخ نمایی می کند. در حالی که گرجستان و آجاریا دارای اشتراکات زبانی و عناصر هویتی فراوانی به جز دین هستند که می تواند در جلوگیری از ابراز خشونت در این حوزه استفاده و استناد شود.
اما در سوی دیگر، اوستیای جنوبی قرار دارد که دارای دین مسیحی ارتدوکس می باشد و دارای تجانس دینی با گرجستان است. در حالی که درگیری های شکل گرفته در این حوزه، نشان از حضور و قدرت عناصر قومی در شکل گیری بحران ها و نقش گرایش های سیاسی و تلاش برای کسب رفاه و برخورداری از قدرت سیاسی در میان آنها دارد.
با توجه به نمونه های عنوان شده به عنوان عناصر شکل دهنده به بحران های این حوزه، دین و مذهب بخش بسیار کوچکی از عناصر ایجاد کننده بحران را بر عهده دارند و این نقش نیز به بخش کوچکی از تعاریف هویتی مردمان این دیار باز می گردد و در بعضی از بحران ها چون چچن و روسیه، گه گاه از این عنصر به عنوان تهییج کننده و تحریک کننده مردم استفاده می کنند.
برای تشریح بیشتر موضوع، می توان به نمونه هایی از سیاست ها و رفتارهای سیاسی اشاره داشت که نقش بارز قومیت در شکل گیری بحران ها را به نمایش می گذارند و نقش دین به عنوان عامل اصلی و عنصر مهم در این بحران را کم رنگ می کنند و چگونگی ابزار قرار گرفتن دین برای شعله ور کردن آتش بحران را نشان می دهند.
به مردم پیوستن رهبران دینی در ارمنستان و آذربایجان برای شکل دادن به تظاهرات 1988 و بعد از آن، از این دست نمونه هاست. در حالی که رهبران دینی هیچ گاه در نوک جنبش حرکت نکرده اند و اقدام آنها تنها به صورت واکنشی و به دنبال حرکت های مردمی بوده است. روحانیون آن ادیان، تنها در پی حمایت و پشتیبانی از مردم خود در بحران های حضور پیدا کرده اند. این اقدامات نه به دلیل دستورات و آرمان های دینی بوده، بلکه به دلایل قومی و ملی صورت گرفته اند.
در تمام نمونه های عنوان شده، رهبران معنوی این نکته را به اثبات رسانده اند که خواهان عدم ستیز و جنگ طلبی هستند. این نکته نشان از این مفهوم دارد که عنصر دین به عنوان آفریننده بحران های یاد شده و دلیل اصلی منازعات نیست. برای نمونه، زمانی که رهبر کلیسای ارتوکس روسیه از رهبران مذهبی ارمنی و آذری درخواست کرد که دستان یکدیگر را بفشارند و برای حل بحران تلاش کنند، تائید کننده این موضوع می باشد که قرار گرفتن ارمنستان و روسیه در یک ظرف دینی و مذهبی، عاملی در جهت پشتیبانی و مقابله کلیسای ارتدوکس روسیه در مقابل آذربایجان نشد؛ بلکه درخواست کلیسای ارتدوکس از رهبران دینی هر دو کشور، دال بر عدم نقش آفرینی عنصر دین در شکل گیری بحران بوده است که این نمونه در دیگر بحران ها نیز وجود دارد.
دورنمای رخ داد:
با توجه به بحران های عنوان شده و ویژگی بحران های دینی و ویژگی های هر کدام از این بحران ها، می توان نتیجه گرفت که در بحران های حوزه تمدنی قفقاز، دین و مذهب بخش بسیار کوچکی از عناصر ایجاد کننده بحران را بر عهده دارند و قومیت نقش بسیار پررنگ تری را در شکل گیری بحران های این منطقه بر اساس خواسته های سیاسی و تاریخی، اقوام بر عهده خواهد داشت.