مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
در دو دهه گذشته تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان حضور داشته اند. در سالهای گذشته و تغییرات امنیتی در افغانستان و پیدایش داعش به نظر میرسد تهدید تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان همچنان وجود داشته باشد. در اين راستا با توجه به تحولات اخیر تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان گفتگویی با دکتر ميرويس بلخي کارشناس افغانستانی مسائل افغانستان داشته ایم:
واژگان کلیدی: افغانستان، توان تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان، تندرو و افراگرایان آسیای مرکزی در افغانستان
مرکز بین المللی مطالعات صلح: گذشته حضور تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان به چه گونه است؟
حضور تندرهای آسیای مرکزی در افغانستان از سالهای 1992 میلادی و تقابل اسلامگرایان با حکومتهای اقتدارگرایانه جماهیر آسیای مرکزی شروع شد. درست زمانی که در افغانستان جهاد به پایان رسید و پیروزی مجاهدین افغانستان با فتح کابل اعتماد به نفس شدیدی را در میان اسلام گرایان در سراسر دنیا بوجود آورد. در این میان، گروه های افراطی دینی در همسایگی افغانستان که به دنبال پیدا کردن جایپا در سرزمینهای خود بودند، تلاش میکردند تا از تجربههای مجاهدین افغانستان به عنوان تاکتیک استفاده برند. این وضعیت منجر به سرکوب شدید این جماعت در داخل آسیای مرکزی شد. در میان افراطیهای سرکوب شده، نهضت اسلامی تاجکستان به رهبری سید عبدالله نوری، نخستین گروهی بود که در اثر یک درگیری با حکومت مجبور به فرار شده و صدها هزار پیروی آن با کادرهای رهبری به افغانستان پناه آورد. حکومت جدید التآسیس مجاهدین این جماعت را با آغوش باز پذیرفت و برای شان جاه و مسکن تهیه کرد. این وضعیت باعث شد تا تندروان ازبکستان و دیگر کشورهای آسیای مرکزی به فکر ایجاد یک عقبه استراتژیک افتاده و افغانستان را موقتاً انتخاب نمایند. به زودی تندروان ازبکستان به رهبری جمعه نمنگانی و طاهر یولداشویچ و شریف همتزاده تاجک که افراطیتر از نهضت اسلامی تاجکستان بودند، به افغانستان پناه بردند و هرچه زود همکار طالبان شدند. پس از سقوط طالبان و فرار آنها در پشت مرزهای افغانستان و در خاک پاکستان، تندورهای آسیای مرکزی نیز با دادن بهای سنگین جانی و شکست ساختاری، به پاکستان متواری شدند.
جمعشدن مجدد طالبان و القاعده و شیوههای جدید استخدام و سربازگیری این جماعت الگوی آسانی برای رهبران تندوری آسیای مرکزی شد. هرگروه وابسته به یکی از کشورهای آسیای مرکزی به خصوص ازبکستان و تاجکستان با استفاده از شیوه سرباز گیری القاعده، جوانان آسیای مرکزی مستقر در مدارس پاکستان، دانشگاههای هند، کارگران در روسیه و سرزمینهای عربی و غربی را مورد توجه قرار داده با نیرنگهای نامتعارف به جبهه جنگ افغانستان کشیدند. صدها جوان با تمایلات و گرایشهای افراطی مذهبی در این زمان در صفوف شریف همتزاده و طاهر طیب (این رهبر ازبک پس از کشته شدن جمعه نمنگانی رهبر تندروهای ازبک شد و تخلص خود را از یولداشویچ تغییر داد)، پیوستند.
طی سالهای 2006 تا 2008 میلادی، تندروهای آسیای مرکزی رابطه خود با طالبان را کاهش دادند و با القاعده و به خصوص ایمن الظواهری نزدیکتر شدند. دلیل نزدیکی آنها با القاعده این بود که رهبران آسیای مرکزی دیگر طالبان را منبع و حامی مناسب برای رسیدن به آسیای مرکزی نمیدانستند و حتی در استراتژی جنگی با همدیگر تفاوت دیدگاه داشتند. از این جهت تمایل شدید به القاعده به عنوان یک سازمان جهانی اسلامی پیدا کردند و خواستند از این طریق زودتر به اهداف شان برسند. در این زمان، تندروهای آسیای مرکزی با طالبان و شبکه حقانی درگیریهای در وزیرستان انجام دادند. در عین زمان شدیدترین حملات انتحاری در کابل و شمال افغانستان و همچنان حملات گروهی به مراکز و ادارات دولتی افغانستان توسط این گروه و به خصوص ازبکستانیها صورت گرفت. همچنان با استفاده از امکانات پولی که القاعده در اختیار شان قرار داده بود، در میان ازبکها، ترکمنها و اندک تاجکهای شمال افغانستان نفوذ کردند.
با جانگیری مجدد طالبان در سال 2008 میلادی و توسعه جبهات جنگ در جنوب و شرق افغانستان و ضعف تدریجی القاعده، تندروهای آسیای مرکزی نیز به حاشیه رفتند. در مناطق وزیرستان جنوبی مورد حملات طالبان قرار گرفته و تا اندازه از اوج خود زمینگیر شده و متواری شدند. تعدادشان دوباره در درون طالبان ادغام شدند و عده زیر حمایت القاعده به زندگی شان ادامه دادند. این جماعت نزدیک با طالبان در چند مورد در داخل خاک تاجسکستان در منطقه پامیر بدخشان حملاتی انجام دادند اما ظاهرا بیشتر از این قدرت عمل را از دست دادهاند.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: توان انسانی و نظامی تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان به چه گونه است؟
در شرایط فعلی، وضعیت انسانی و نظامی تندروهای آسیای مرکزی چندان خوب نیست. از دو منظر باید به این سوال نگاه کرد؛ نخست از منظر انسانی و بعد نظامی. به لحاظ انسانی، کنترل شدید جماهیر آسیای مرکزی مبنی بر ارسال جوانان به مدارس پاکستان و بازگشت صدها طالب مذهبی دوباره به کشورهای شان و فعالیتهای استخباراتی این کشورها در میان کارگران و اتباع خود در روسیه و هند و دیگر جاهای ممکن، منجر به کاهش استخدامگیری توسط تندروها شده است. در مقایسه به سالهای 2006 و 2007 و 2008 میلادی، در سالهای 2009 تا 2014، پیروان گروهای اسلامگرای آسیای مرکزی کمتر شده است. افراد موجود این گروهها در ماموریتها کشته شدند و بقیه نیز تا اندازه سرکوب گشتند. به لحاظ نظامی همچنان وضعیت نه چندان خوب دارند. یکی اینکه استراتژی جدید جنگ طالبان در سراسر کشور فعالیت گروههای آسیای مرکزی را زیر شعاع قرار داد و اجازه ماموریت آزادانه را از آنها گرفت. دوم اینکه پس از مرگ اسامه، توان نظامی القاعده نیز به تحلیل رفت و فعالیت این گروه کمتر شد؛ بنابراین حمایت از فعالیت نظامی تندروهای آسیای مرکزی سخت برای القاعده سختتر شد. سوم اینکه، گروههای اسلامگرای ازبکستان با تاجیکستان دارای اختلافات شدید داخلی است. کمتر به یکی دیگر رسیدگی میکنند. رقابت نژادی و زبانی ازبکها و تاجکها در آسیای مرکزی حتی در میان جوانان افراطی دیده شده است. نمونه بارز آن در استراتژی ایجاد حکومت واحد اسلامی در آسیای مرکزی است که در آن کدام کشور باید رهبری را بعهده داشته باشد؟ و سرانجام کاهش تعداد سربازان این گروهها نیز تأثیر مستقیم در تضعیف عملیات نظامی شان دارد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: این نیروها در چه استان ها و مناطقی حضور دارند؟
پس از اینکه تقابل میان طالبان و تندروهای آسیای مرکزی بوجود آمد و به تعقیب آن با تضعیف آنها و ادغام شان با طالبان همانطور که اشاره شد، بیشترین دایره فعالیتهای تندروهای آسیای مرکزی در وزیرستان جنوبی در خاک پاکستان و شمال افغانستان در اطراف ولایات فاریاب، سرپل، کندز، تخار و بدخشان است. تعدادی از این جوانان افراطیتر با دل شکستگی از طالبان و القاعده، با داعش شاخه خراسان کنار آمده به صورت پراکنده و غیر ساختاری در شرق افغانستان دیده شدهاند.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: علل حضور این نیروها در شرایط کنونی در افغانستان چیست؟
قبلاً اشاره کردم که افغانستان در گذشته عقبه استراتژیک برای تندروهای آسیای مرکزی بود و این دیدگاه تا هنوز وجود دارد. اما با حمایت پاکستان از تندروها به عنوان نهادهای استراتژیک و موجودیت القاعده در وزبرستان جنوبی، توجیه حضور افراطیهای آسیای مرکزی در افغانستان نیز تقویت شد. افغانستان نزدیکترین جبهه جنگ با آسیای مرکزی است و انتظار این تندروها این است که با نفوذ مجدد طالبان، داعش یا القاعده در افغانستان، زمینه نفوذ آنها نیز در آسیای مرکزی زمینهسازی شود. تعدادی هم فکر کنم در این میان از ناگزیری در افغانستان مانده اند چون مسافرت در بیرون از پاکستان و جبهات جنگ افغانستان نشانه دستگیری آنها توسط استخبارات روسی، آسیای مرکزی و یا امریکا و دیگران است.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: مخالفان داخلی حضور گروه های تندرو آسیای مرکزی در افغانستان چه بازیگران و گروه هایی هستند؟
اکثر تندروهای آسیای مرکزی را جوانان احساساتی تشکیل میدهند که از اطلاعات بسیار کم دینی برخوردار هستند. این جوانان در مناطق وزیرستان تعامل نزدیک با عربها دارند و از این طریق به لحاظ مذهبی متأثر از مذهب سلفی شده و حنفیت را ترک میکنند. این امر باعث شده تا حتی جریانهای مذهبی اما غیر مسلحانه در داخل افغانستان نیز نسبت به آنها حساسیت داشته باشد. این امر یکی از نکات آسیب پذیر تداوم حضورشان در افغانستان خواهد بود.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: آینده حضور تندروهای آسیای مرکزی در افغانستان به چه عواملی وابسته است
معلوم است که به تقویت تندروهای مانند طالبان و داعش در چنین شرایط. این جماعت به تنهایی خود قادر به انجام هیچ ماموریتی در افغانستان و یا جایی دیگر نیست. به همین دلیل تعدادی زیاد شان دل سرد شده و به خستگی جنگ رسیده اند. تعدادی هم از منطقه مرزی افغانستان و پاکستان فرار کرده از طریق مراکز سرباز گیری داعش به شامات رفته اند.