کارشناس مسائل دفاعی-امنیتی و عضو اندیشکده دفاع و امنیت ملی
مرکز بینالمللی مطالعات صلح –IPSC
در يك دهه گذشته رزمایشهای سالیانه منظم و غیرمنظم در منطقه خاورمیانه مورد توجه بيشتري قرار گرفته است. گفتگوي زير نگاهي به اهداف و نگاه بازیگران به رزمایشهای خاورمیانه دارد.
واژگان کلیدی: اهداف، نگاه، بازیگران، رزمایش، خاورمیانه،نظامي ، سجاد عابدی
مرکز بینالمللی مطالعات صلح: رزمایشهای سالیانه منظم و غیرمنظم در منطقه خاورمیانه به چند بخش تقسیم میشود؟
این رزمایشها اگرچه ادواری و بهصورت سالانه برگزار میشود، اما هدف عمده آن در شرایط جاری بینالمللی مهار و مقابله با وخامت اوضاع امنیتی منطقه با کشورهای مستقل مشترکالمنافع است.واقعیت آن است که رزمایشهای سالانه کشورهای مستقل مشترکالمنافع بخشی از تلاش اعضا برای ایجاد سپر دفاع هوایی مشترک است. ضمن اینکه افزایش ضریب آمادگی نیروهای کشورهای عضو در استفاده فردی و جمعی در ادوات نظامی هوایی و حفظ آمادگی برای مقابله با هرگونه تهدید از دیگر اهداف این قبیل رزمایشها عنوان میشود. بهویژه که هر بار طیف ابزار و ادوات و تسلیحات دفاع هوایی استفادهشده در این رزمایشها متفاوت از رزمایش پیشین است تا بلکه از این رهگذر همه نیروهای کشورهای جامعه مستقل از توانمندی دفاع مشترک هوایی خودآگاهی یافته ، اطمینان پیدا کنند.
گاهی به طیف ادوات و تسلیحات استفادهشده در این رزمایشها نشان میدهد که استفاده از این تسلیحات تابعی از تحولات جاری منطقهای و بینالمللی در بستر گستره جامعه جهانی است. وضعیتی که از آخرین ماههای حضور باراک اوباما تا پس از روی کار آمدن «دونالد ترامپ» در امریکا و به جهت افزایش سطح اختلافات دو کشور بر آرایش ادوات مورداستفاده در رزمایشهای تقویت توان دفاعی کشورهای مستقل جامعه همسود بیتأثیر نبوده است. شرایطی که عملاً یادآور دوران نهچندان دور جنگ سر و دوران صلح مسلح در جامعه بینالمللی است. وضعیتی که اکنون بهگونهای دیگر در تعاملات و رعایت اصول حاکم بر روابط بینالملل خودنمایی میکند.
مرکز بینالمللی مطالعات صلح: مهمترین اهداف ایران رزمایشهای سالیانه منظم و غیرمنظم در منطقه خاورمیانه چیست؟
ناظران مسائل ایران انکار نمیکنند که ایران در تلاش برای توسعهٔ قابلیتهای دفاعی خود، و آمادگی برای آن است. اما گروهی نیز معتقدند که رزمایشهای نظامی و آزمایش سلاحهای این کشور، اغلب با مجموعهای از تحولات و چالشهای داخلی و خارجی، همچون تهدیدات خارجی، تحریمهای ایالاتمتحده و افزایش فعالیت گروههای مسلح علیه نیروهای امنیتی و سپاه پاسداران در استانهای کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان، مقارن شده است.
در مورد چرایی برگزاری این مانورها در این برهه زمانی میتوان مسائل ذیل را عنوان داشت: 1- روند تحولات سوریه و روشن شدن سرانجام کار به سود بشار اسد 2- اختلافات گازی اسرائیل با لبنان و عدم توانایی اقدام نظامی مؤثر اسرائیل در مواجه باقدرت موشکی رو به افزایش حزبالله و نیروهای دیگر مقاومت 3- مطرحشدن انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس و خطر تهدید مستقیم اسرائیل در مقابله با مخالفتهای نیروهای فلسطینی بهویژه جهاد اسلامی و حماس 4- تقویت جبهه در پی حضور مؤثر در جنگ سوریه و ترس از حضور این نیروها در نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی در جولان اشغالی
بهطورکلی رژیم صهیونیستی طی سالهای اخیر رزمایشهای مشترک متعددی را با آمریکا برگزار کرده است بهطور مثال در اکتبر 2015، جولای 2016 و ژانویه 2017 که عمدتاً ًبا محوریت تلاش برای ارتقاء آمادگی بهمنظور مقابله با موشکهای جبهه مقاومت که اکنون تمام نقاط اسرائیل را در تیررس خود دارد، انجامشدهاند.
از طرفی اهداف رزمایشهای سالیانه از سوی ایران نشانگر آن است که ایران تلاش دارد که پیامی به کشورهای همسایه، بهویژه کشورهای حاشیهٔ خلیج ارسال کند، مبنی بر اینکه تهران به قدرتی منطقهای در منطقه تبدیلشده است، و امنیت دریانوردی در منطقهٔ خلیج _ که شریان اقتصادی بسیاری از کشورها به شمار میرود_ از آبهای خلیجفارس تا دریای عمان، تحت سیطرهٔ آنها درآمده است. رزمایشهای نظامی تأثیر مثبتی بر سطح تواناییهای تهران، نزد متحدانشان در منطقه دارد، که بر تصویر این قدرتها در محیط سیاسی خود و نشاندادن آنها بهعنوان متحدی برتر، تأثیر میگذارد و این امر دربارهٔ جنبشهای آزادیخواه جهان نیز صدق میکند.
ایران توانسته است از طریق ابزارهای سیاست نرم، بر برخی از بازیگران دیگر برتری یابد، بهطوریکه این سیاست _بهسرعت_ کمک کرده است تا ذهنیتی مثبت از ایران، نهتنها نزد دولتهای عربی، که میان بخشهای گستردهای از افکار عمومی جهان عرب شکل بگیرد. همچنین باید به تأثیر مثبتی اشاره کرد که رزمایشهای نظامی بر وضعیت ایران، بهخصوص در عرصهٔ منطقهای آن داشته است.
میتوان گفت که استراتژی رزمایشها در ایران، پیامدهایی سیاسی و اقتصادی در صحنهٔ سیاسی و منطقهای به همراه داشته است، که با تمرکز بر منطقهٔ خلیجفارس است. بهویژه اینکه سایر بازیگران منطقهای، بیاثر و یا فاقد هرگونه دانش فنی در سیاست خارجی خود هستند.
در نتیجه شاهدیم که پیامهای ارسالی ایران به کشورهای منطقه، عنوانی واضح و مشخص را برای مخاطب، با خود حمل میکند؛ عنوانی نظامی که ثابت میکند ایران توانایی مقابله و منع هرگونه تهاجم و یا تهدیدی علیه امنیت ملی را دارد. لازم به تأکید است که ایران از طریق سلسله رزمایشهایی که اخیراً برگزار کرد، هم توانایی بستن تنگهٔ هرمز _مهمترین گذرگاه جهانی نفت جهان_ را دارد، و هم قادر است در صورت نیاز، دیگر راههای آبی منطقهٔ خلیجفارس را تحت سیطرهٔ خود درآورد.
مرکز بینالمللی مطالعات صلح: مهمترین اهداف امریکا عربستان مصر و اسرائیل از رزمایشهای سالیانه منظم و غیرمنظم در منطقه خاورمیانه چیست؟
رزمایشهای نظامی در حالی در خلیجفارس روند صعودی دارد که در مناطق پیشرفته جهان از جمله اروپا برگزاری رزمایشهای نظامی روند نزولی دارد. علت اصلی این روند نزولی تغییر مفهوم امنیت از «نبود جنگ» به «امنیت انسانی در قالب شاخصهای زندگی» است. در چنین مفهومی، برگزاری رزمایشهای نظامی، اقدامی «هزینهبر» محسوب میشود که سبب میشود بهجای اینکه منابع مالی صرف شاخصهای توسعه و رفاه شهروندان شود، در مسائل نظامی هزینه شود.
آنچه سبب روند صعودی برگزاری رزمایشهای نظامی در خلیجفارس میشود، ناشی از دو عامل مهم است: محیط ناامن و پرآشوب خاورمیانه و منافع اقتصادی قدرتهای غربی بهخصوص آمریکا. درواقع؛ یکی از علل اصلی ناامنی و پرآشوب بودن خلیجفارس نیز منافع اقتصادی آمریکا و قدرتهای غربی است. ناامنی و آشوب سبب نیاز کشورهای کوچک با حکام وابسته نظیر امارات به ایجاد اتحاد و ائتلاف با قدرتهایی نظیر آمریکا میشود. آمریکا و قدرتهای غربی نیز ضمن اینکه منافع اقتصادی خود را در قالب چنین اتحادهایی تأمین میکنند، منافع و امنیت رژیم صهیونیستی را نیز با نزدیک شدن به کشورهای عربی تأمین میکنند.
برگزاری رزمایشهای نظامی در خلیجفارس؛ افزایش چالش های اقتصادی امریکا
در همین راستا، وبگاه «دیفنس نیوز» اواخر سال گذشته میلادی در گزارشی به موافقت اولیه «دونالد ترامپ»، رئیس جمهوری آمریکا با ورود طرح فروش جنگنده «اف-۳۵» به امارات متحده عربی به مباحث پارلمانی خبر داد.این در حالی است که جنگنده «اف-۳۵» بهعنوان جنگنده های نسل پنجم در خاورمیانه تنها در اختیار اسرائیل قرار دارد و آمریکا برای فروش چنین جنگنده ای به امارات باید موافقت اسرائیل را نیز به دست می آورد که ظاهراً اسرائیل موافقت ضمنی خود را اعلام کرد.
علت اصلی موافقت ضمنی اسرائیل با فروش جنگنده «اف-۳۵» به امارات نیز مشارکت امارات در رزمایشهای بینالمللی با اسرائیل است که رزمایش «رد فلگ» آمریکا یکی از این رزمایشها است.برونداد تحرکات نظامی از جمله رزمایشهای نظامی در خلیجفارس بهخصوص رزمایشهای «برون شورایی» بیش از آنکه تأمین امنیت این کشورها باشد، افزایش چالش های اقتصادی در این کشورها است. عربستان سعودی به همراه دو متحد خود در شورای همکاری خلیجفارس یعنی امارات و بحرین مثلث آشوب سازی در منطقه را تشکیل می دهند.
این کشورها ضمن اینکه در بی ثبات سازی و شدت گرفتن هرج و مرج در محیط منطقهای خاورمیانه نقش اصلی را ایفا میکنند، در تقویت نظامی گری در این منطقه نیز عامل اصلی محسوب می شوند. مشارکت در جنگ علیه یمن، حمایت از تروریست ها در سوریه و همچنین تنش با قطر تنها بخش هایی از اقدامات بی ثبات ساز و هرج و مرج ساز مثلث ریاض- ابوظبی- منامه محسوب میشود که البته پیامدهای منفی این اقدام ها نیز بر کسی پوشیده نیست.
علاوه بر این، این مثلث بی ثبات ساز با افزایش نظامی گری نیز منطقه خاورمیانه را به سمت مسابقه تسلیحاتی سوق می دهد. عربستان پس از آمریکا و چین، سومین بودجه نظامی دنیا را دارد و بزرگترین وارد کننده سلاح در جهان نیز است؛ به نحوی که بین سال های 2008 تا 2015 به ارزش 93.5 میلیارد دلار سلاح وارد کرده است.
در همین راستا، این کشور در می 2017 نیز قرارداد نظامی 110 میلیارد دلاری را با آمریکا امضا کرده است. امارات پس از عربستان سعودی بیشترین واردات سلاح در خاورمیانه را دارد. بحرین نیز با وجود اینکه با اعتراض های مردمی و مشکلات اقتصادی مواجه است، اما واردات سلاح را کنار نگذاشته است. بیشترین سلاح هایی که عربستان، امارات و بحرین وارد میکنند، ساخت آمریکا است.
برگزاری رزمایشهای مشترک با توجیه آمادگی دفاعی
بعد دیگر نظامی گری این مثلث در خاورمیانه مربوط به برگزاری رزمایشهای مشترک با توجیه آمادگی دفاعی است. اگرچه برگزاری رزمایشها چه به تنهایی و چه به صورت مشترک، یکی از راهبردهای مهم نظامی کشورهای مختلف است، اما، اغلب کشورها از برگزاری رزمایشهای متعدد که هزینه زیادی را نیز بر جای می گذارد، خودداری میکنند.
این در حالی است که عربستان و دو کشور امارات و بحرین طی یک سال علاوه بر رزمایشهای متعددی که به تنهایی برگزار میکنند، رزمایشهای مشترک را نیز با همدیگر و یا با یک قدرت خارجی بهخصوص آمریکا اجرایی میکنند. در حالی که عربستان و امارات از روز گذشته رزمایش مشترک هوایی را آغاز کردند، عربستان سعودی هفته گذشته نیز رزمایش مشترک دریایی با عنوان «پل 18» را با نیروی دریایی بحرین برگزار کرد.
نکته مهم درباره برگزاری این رزمایشها این است که «آمادگی نظامی برای مقابله با تهدیدها» بهعنوان دلیل اصلی برگزاری آن اعلام میشود؛ در حالی که عامل اصلی تهدیدها و هرج و مرج ها در خاورمیانه، سیاست های این مثلث آشوب ساز عربی است. علاوه بر این، این مثلث آشوب ساز خاورمیانه در حالی برگزاری رزمایشهای متعدد را در دستور کار دارد که تهدید اصلی که با آن مواجه هستند، نارضایتی داخلی است.
اسرائیل و البته آمریکا انتظار داشتند که نظام سوریه در اثر جنگ تروریستی که از سال 2011 آغاز شد و بسیاری از این گروهها نیز مورد حمایت آمریکا و متحدانش از جمله اسرائیل قرار داشتند، سرنگون شود، اما با گذشت 6 سال از این جنگ نه تنها بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه در قدرت باقی مانده بلکه جنگ تروریستی در سوریه رو به پایان است و نظام سوریه نیز دست برتر در تحولات میدانی این کشور دارد.
مرکز بینالمللی مطالعات صلح: نقش آمریکا و ناتو در رزمایشهای سالیانه منظم و غیر منظم در منطقه خاورمیانه چیست؟
چشم انداز امنیتی امروز جهان بهویژه خاورمیانه بر حضور بیشتر و پررنگ تر ناتو حکایت دارد. این در حالی است که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن پیمان ورشو، عملاً این تفکر به وجود آمد که ناتو نیز خصلت نظامی خود را از دست داده و بنابراین منطقی است که برچیده شود. اما این امر نه تنها میسر نشد، بلکه راهبرد امریکا و جهان غرب بر گسترش حوزه نفوذ جغرافیایی ناتو و توانمندسازی نیروی نظامی آن، قرار گرفت. در این زمان مهمترین راهبرد امریکا، تضعیف روسیه و جلوگیری از ظهور دوباره آن کشور بهعنوان یک رقیب منطقهای و جهانی بود. بنابراین امریکا گسترش ناتو را در حوزه جمهوری های سابق شوروی در دستور کار خود قرار داد تا بتواند قدرت ایالات متحده را در قفقاز و آسیای مرکزی گسترش دهد. بدین ترتیب امریکا سعی دارد تا منافع منطقهای روسیه را در معرض خطر جدی قرار دهد. به این صورت در سال 1999 و در پی فروپاشی شوروی سه جمهوری سابق بلوک شرق یعنی لهستان، مجارستان و جمهوری چک به ناتو پیوستند که در سال 2004 میلادی در موج دوم گسترش ناتو به شرق، کشورهای رومانی، بلغارستان، اسلواکی، اسلونی، لتونی، لیتوانی و استونی نیز وارد ناتو شدند. این اتفاق در موازات حضور مستقیم ناتو در خاک افغانستان و عراق بود. این گسترش در حالی صورت می گیرد که نه تنها ناتو همچنان در ابعاد نظامی از قدرت ویژه ای برخوردار است، بلکه در ابعاد دیگر سیاسی، امنیتی و فرهنگی نیز آن چنان از رویکرد تازه ای برخوردار شده که شکل جدیدی از تهدیدات خود را برای کشورهایی که عضو آن نیستند، به ارمغان آورده است. ناتو در حال حاضر در حال افزایش سطح نفود خود در سایر مناطق جهان بهویژه بعد از جنگ داخلی سوریه و عراق و مناقشات امنیتی افغانستان است.آن چیزی که قطع به یقین مشخص است این است که دیدگاه واشنگتن و ناتو در خصوص پیاده شدن نظام تک قطبی میسر و محقق نخواهد شد چرا که اکنون در عرصه بینالملل و صحنه روابط و تحولات سریع جهان تنوع و تکثر قدرتهای نوظهور بسیار افزایش پیدا کرده است. قدرتهای نو ظهور تلاش دارند ساختار تک قطبی که آمریکا و ناتو در پی پیاده سازی آن هستند را از میان بردارند لذا چنین برنامه ای با نام چند قطبی سازی یا هر اسم دیگری باعث کم رنگ شدن و محدودیت قدرت و نفوذ ناتو و آمریکا در صحنه جهانی خواهد شد. اما مضاف بر این مسئله شرایط اقتصادی آمریکا و سایر کشورهای اروپایی بهگونهای است که یقینا بدنبال بهبود وضعیت خود هستند. شما شاهد بودید که در چند وقت اخیر خانم ترزا می یا دونالد ترامپ برای سامان دادن به وضعیت اقتصادی چه قراردادهای کلان نظامی و تسلیحاتی را با کشورهای عربی منطقه خلیجفارس منعقد کردند، لذا با چنین مشکل اقتصادی که می تواند بهعنوان یک پاشنه آشیل عمل کند در تقابل با یک نیروی مقاوم می تواند از حالت برون جغرافیایی به حالت درون جغرافیایی تغییر یابد. چیزی که بارها در شعارها و سخنان ترامپ به آن پرداخته شده چرا که او هم از هر راهی بدنبال سامان دادن به وضعیت اقتصادی است. از این رو این مسئله می تواند چالش جدی برای واشنگتن و ناتو باشد لذا این مطلب هم مانع از شکل گیری نظام تک قطبی توسط ناتو و آمریکا خواهد شد. یقینا چنین مسئله ای به معنای کمرنگ شدن نفوذ ناتو در سایر مناطق جهان و مضافا به معنای جلوگیری از حضور و گسترش نیروهای نظامی ناتو که نهایتا به افزایش ناامنی می انجامد، است. در سایه این مسئله یقینا بحران ها و تنش ها در سطح روابط بینالملل بهویژه در منطقه خاورمیانه کمتر خواهد شد اما واقعیت های میدانی عکس این نکته است. بنابراین من بعید می دانم که سطح امنیت در سایه افزایش فعالیت های ناتو افزایش یابد چرا که چنان که گفتم افزایش ناامنی به معنای تأمین بستر برای حضور بیشتر ناتو است و شواهد و قرائن دال بر افزایش میزان حضور و در نتیجه تنش ها و بحران ها در صحنه بینالملل بهویژه خاورمیانه در آینده دارد.
آمریکا از زمان ورود به میدان نبرد در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن بهعنوان مهمترین عضو ناتو در سالهای جنگ سرد، همواره یکی از حامیان اصلی برقراری امنیت در قاره اروپا به شمار میرفت. این روند پس از وحدت دو آلمان در سال ۱۹۸۹ و فروپاشی بلوک شرق در سال ۱۹۹۱ تا به امروز ادامه داشت اما دونالد ترامپ لااقل در سخن، مخالف تداوم این رویکرد است. دولت جدید آمریکا خواستار افزایش پرداخت حق عضویت کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی شده است. این مساله زمانی نگرانی کشورهای اروپایی را برمیانگیزد که روابط آنها با روسیه از زمان پایان جنگ سرد تا کنون، هیچگاه این اندازه پرتنش نبوده است.
با این همه در اروپا تنها ارتشهای فرانسه و بریتانیا به سلاح هستهای مجهزند؛ این دو کشور مجموعاً کمتر از ۵ درصد کلاهکهای اتمی جهان را در اختیار دارند. ایالاتمتحده آمریکا و روسیه صاحب ۹۳ درصد تسلیحات هستهای جهان هستند.
قرنهاست که ترکیبی از مؤلفههای فرهنگی، جمعیت، نظامی و سیاسی بین مناطق اروپا و آمریکای شمالی به هم پیوند خوردهاند. در میان همه حوزههای تعادل فرا آتلانتیکی شاید بتوان ناتو را تنها نهاد مهمی تلقی کرد که رابطه آتلانتیکی از طریق آن بیشترین معنا و اهمیت را پیدا کرده است. از این رو ناتو به حوزههایی از امنیت و دفاع میپردازد که پیوند فرا آتلانتیکی در آن مهمترین موضوع تلقی میشود.
ریشههای تشکیل ناتو را در سال 1947 میتوان مشاهده کرد. ارنست بوین، وزیر امورخارجه انگلستان محرمانه به جرج مارشال وزیر خارجه امریکا گفت که اتحاد جماهیر شوروی در هر شرایط منطقی در آینده پیشبینیپذیر با غرب مقابله نخواهد کرد. اما نجات غرب به تشکیل نوعی اتحاد بستگی دارد که ویژگی آن رسمی یا غیر رسمی باشد و آمریکا و کشورهای مشترکالمنافع از آن حمایت کنند. در طی سال 1948 به دلیل اشغال چکسلواکی و تهدید شدن نروژ توسط شوروی، انگلستان و کانادا به آمریکا فشار آوردند تا در نهایت در 4 آوریل 1949 پیمان آتلانتیک شمالی تشکیل شد. از 28 کشور عضو ناتو، دو کشور آمریکا شمالی (آمریکا و کاناد) و 25 کشور در اروپا واقع شدهاند.
در مقدمه پیمان آتلانتیک شمالی ناتو در مورد هدف اصلی آمده است: دولتهای امضاکننده این پیمان مصمم به حراست از آزادی، میراث مشترک و تمدن ملتهای خود هستند. دولتها تصمیم دارند تلاشهای خود را برای دفاع دسته جمعی و حفاظت از صلح و امنیت متحد نمایند. در حال حاضر علاوه بر حفظ کار ویژهای ناتو در جنگ سرد، این سازمان بعد از پایان جنگ سرد وظایف خود را گسترش داده است و چندین وظیفه مهم امنیتی دارد که در سند مفهوم استراتژیک کنونیاش تعریف میشوند.
در دوران جنگ سرد نظام دو قطبی جنگ جهانی دوم باعث شد که کشورهای اروپای غربی بهمنظور تضمین امنیت خود در برابر توسعه طلبی شوروی بیش از نیم قرن متکی به آمریکا باشند. جنگ سرد توجیه مناسبی برای نقش سلطه طلبانه آمریکا در اروپا بود. در این مقطع امکان همکاری دفاعی و نظامی بین کشورهای اروپایی بدون حضور آمریکا غیر ممکن بوده است و اروپا هویتی مستقل از رقابت آمریکا و شوروی نداشت. اما بعد از فروپاشی شوروی این اتحاد نظامی و امنیتی دچار بحران هویتی شده و ماهیت آن کمرنگ شد. اختلاف نظر بین اروپاییان در مورد سیاستهای دفاعی – امنیتی از طرفی و رویکرد تک جانبهگرایی آمریکا از طرفی دیگر باعث شده است تا ناتو زمان طولانی برای بازیابی هویت خود سپری نماید. یکی از مسائل عمدهای که اتحادیه اروپا با آن دست به گریبان است فقدان سیاست دفاعی و امنیتی روشن و فعال است که عمدتاً از منافع ملی متفاوت کشورهای بزرگ عضو این اتحادیه ناشی میشود. این کمبود باعث شده است که این اتحادیه بهعنوان یک کل در سیاستهای بینالمللی متناسب باقدرت اقتصادیش به بازی گرفته نشود، در بسیاری از مسائل جهانی منفعل و یا دارای تشتت آراء باشد و در مسائل بینالمللی بازی را به آمریکا واگذار کند.
اتحاد نظامی و دفاعی که بین اروپا و آمریکا در دوره جنگ سرد در قالب ناتو شکل گرفته بود، در حال حاضر به صورت نامحسوس؛ متعهدکردن اتحادیه اروپا در راستای راهبردهای کلی آمریکا است. اما در کنار این عامل، تفاوت رویکرد بین کشورهای اروپایی نسبت به مقوله سیاستهای دفاعی – امنیتی نیز به این سردرگمی افزوده است. در این راستا سه نگرش متفاوت وجود دارد.
الف) تمایل به دفاع مستقل اروپایی: کشورهای اروپایی مثل فرانسه به دنبال ایجاد یک ساختار مستقل نظامی و همگرایی بیشتر در اتحادیه و محدود کردن نقش ناتو در اروپا هستند. فرانسه میخواهد نقش سیاسی و حضور نظامی آمریکا در اروپا را کاهش داده و بدین وسیله نقش خود را تقویت کند. از سوی دیگر فرانسه میخواهد به دلایل تاریخی با ایجاد و دفاع اروپایی و تقویت آن و وحدت با انگلیس، آلمان را محدود کند.
ب) حمایت از حفظ برتری ناتو در اروپا: کشورهای آتلانتیکگرا مثل انگلیس که معتقد است امنیت جمعی در اروپا باید برعهده ناتو باشد و هرگونه عملی را که به کاهش تعهدات نظامی آمریکا در اروپا بینجامد را خطرناک میداند. این کشور خواهان تقویت ناتو در یک هویت دفاعی اروپایی معتدل است تا بتواند در مقابل نقش فعال فرانسه و آلمان مقاومت کرده و رهبری دفاع آینده اروپا را خود برعهده بگیرد.
ج) تقویت سیستم امنیتی و دفاعی اروپا: کشورهای بی طرف مثل آلمان که سعی میکند همه طرفها را راضی نگه دارد و یک سیاست معتدل و بی طرفی را در قبال انگلیس و فرانسه در پیش گرفته است تا موجب نگرانی و تحریک همسایگانش از جمله فرانسه نشود. اما با روی کار آمدن حزب دموکرات مسیحی به رهبری آنگلا مرکل تغییری در رویکرد کشور آلمان رخداده است.
«اورسولا فون در لین وزیر دفاع آلمان در مصاحبهای مطبوعاتی گفته است: ایجاد ارتش اروپایی بهعنوان یکی از اهداف اصلی هنوز برای اتحادیه اروپا باقی مانده است.» وی تاکید کرد در اوضاع بحرانی کنونی تقویت سیستم امنیتی و دفاعی اروپا اهمیت زیادی دارد و اروپا باید سریعتر عمل کند. هرچند وزیر دفاع آلمان در این گفتگو، تروریسم را عامل عمده احساس نیاز به تشکیل ارتش اروپایی قلمداد کرده است اما اظهار نظر مقامهای دیگر اروپایی نشان میدهد تحولات یک ساله اروپا در مناسبات با روسیه، بار دیگر ایده تشکیل ارتش واحد اروپایی را مطرح کرده است. این طرح در صورت عملی شدن جایگزین ناتو خواهد شد. این طرح با استقبال فرانسه و مورد انتقاد آمریکا و انگلیس قرار گرفته است.
د) بی میلی اروپا به صرف بودجههای نظامی: آمریکاییها از آغاز ائتلاف آتلانتیک شمالی نگران این مسأله بودهاند که اروپاییان سهم کافی از مسؤولیت امنیتی را ایفا نمیکنند. از این منظر، یکی از دلایل حضور پررنگ آمریکا در ناتو ناشی از رفتار اعضای اروپایی است. بسیاری از کشورهای اروپایی بودجه چندانی صرف امور نظامی نمیکنند و در این زمینه بیشتر مایل هستند از حمایت آمریکا بهرهمند شوند. ضمن اینکه برخی کشورهای اروپایی، نظرات متفاوتی درباره استفاده از نیروهای مسلح در شرایط خاص و میزان پایبندی به سازمانهای دفاعی و امنیتی دارند. دولتهای اتریش، سوئد، ایرلند و فنلاند و اعضای جدیدی چون قبرس و مالت عضو ناتو نیستند و تمایل چندانی به درگیر شدن در مسائل نظامی ندارند و ترجیح میدهند سیاست بیطرفی را دنبال نمایند.
با پایان یافتن جنگ سرد، مهمترین عامل ادامه حیات ناتو و تقویت آن برای آمریکا ادامه حضور در اروپا است. آمریکا همواره به دنبال حفظ و افزایش حوزههای کارکردی ناتو و فعال نمودن آن بهعنوان تنها تضمین کننده امنیت اروپا میباشد. بحرانهای بوسنی و کوزوو بهخوبی به تحقق این هدف کمک کرد. در این دوره تصمیم بر این شد که به تقویت ناتو بهعنوان «شالوده همکاری کشورهای آن سوی اقیانوس اطلس» و گسترش ناتو بهمنظور «حفاظت از استقلال ملی، حیات و آزادی پایدار دموکراسی اروپای شرقی» با هدف ایجاد «ساختار جدید صلح در اروپا» گرفته شد.
بعد از حادثه 11 سپتامبر آمریکا از طریق طرح جاه طلبانه «نقش آتی ناتو در خاورمیانه بزرگ» عملاً به دنبال طرح یک «ناتوی جدید» به عبارتی ناتوی جهانی با شرکای جدید، اعضای جدید، تواناییهای نظامی جدید و حوزه مأموریت جدید، است. در این زمینه آمریکا خواستار ایفای نقش ناتو در خاورمیانه، آسیای مرکزی جنوبی، شمال آفریقا و حوزه مدیترانه میباشد. آمریکا به دنبال تبدیل ناتو به یک سازمان امنیتی جهانی است و اتحادیه اروپا نگاهی متفاوت از آمریکا به نقش ناتو دارد. اروپاییها بیم آن را دارند که مبادا با اقتباس از مدل آمریکایی، با همان چالشهای فعلی آمریکا یعنی استفاده از زور بدون مجوز سازمان ملل و حملات نظامی پیش دستانه و پیش گیرانه رو به رو شوند. اروپاییان اگرچه سهم ناتو را در قبال امنیت جهانی باور دارند اما این نقش را در قالب سیاستهای یک جانبه گرایی آمریکا رد میکنند.
باتوجه به اینکه اتحادیه اروپا و آمریکا بر سر نقش ناتو در تأمین امنیت این اتحادیه، اختلاف دارند اما بروز برخی از تحولات بینالمللی در جهان، اروپاییان را با تناقض روبرو کرده است. انرژی در جهان یکی از موضوعاتی است که وجود و ایفای نقش مؤثر یک نهاد دفاعی و امنیتی قوی در جهان همچون ناتو را در تأمین امنیت آن ضروری کرده است. آمریکا در خصوص موضوع امنیت انرژی، نقش جداگانه برای ناتو قائل است. در مواردی که نوعی توقف در جریان انرژی پیش آید، ناتو میتواند بهعنوان هماهنگ کننده اقدامات سیاسی که باید کشورهای عضو ناتو و سایر کشورهائی که به نوعی در فعالیتهای ناتو مشارکت دارند، عمل نماید. در مواردی نیز نیروهای ناتو میتوانند به حفاظت از زیر ساختهای تولید و انتقال در کشورهای نفت خیز که دچار ناآرامی شدهاند، بپردازد. از این گذشته ناآرامی کشورهای آسیای مرکزی و جنوب غرب آسیا را تهدیدمیکند و در اکثر کشورهای صادر کننده نفت زیر ساختهای تولید و انتقال انرژی مطمئنی وجود ندارند. اغلب این کشورها یا در برنامه مشارکت برای صلح ناتو فعالند و یا تمایل خود را به همکاری با ناتو آشکار ساختهاند. به اعتقاد کارشناسان ناتو و اتحادیه اروپا درصدد افزایش همکاریها و هم آهنگیهای خود در مورد تأمین امنیت انرژی هستند. تاکنون اقدامات این دو نهاد، مکمل همدیگر بودهاند. موضوع تأمین امنیت انرژی قاره اروپا و جهان نقطه مشترک همگرایی اتحادیه اروپا با ناتو میباشد. از سویی دیگر موضوع تأثیر راهبرد انرژی روسیه بر تأمین نیازهای انرژی کشورهای اروپایی است. براین اساس روسیه درصدد است با حفظ ایجاد گسترش شبکهها و خطوط انتقال انرژی به اروپا در فضای پیرامونی خود، محیط امنیتی منطقهای امن بهویژه در خارج نزدیک ایجاد کند. احداث و حفظ خطوط انتقال انرژی به اروپا از کشورهای مختلف منطقه حائلی میان روسیه و ناتو بهوجود میآورد که ضمن تضمین امنیت ملی روسیه قدرت چانهزنی این کشور با آمریکا، اروپا و ناتو را افزایش میدهد. اکنون در این مرحله سؤال مهم این است که اتحادیه اروپا چگونه تأمین امنیت انرژی خود را تضمین خواهد کرد بدون آنکه ناتو در برابر روسیه تضعیف شود؟
به نظر میرسد در هر همکاری، در کنار نیروهایی که به دنبال همگرایی بیشتر هستند، موانعی هم برای واگرایی دیده میشود. اروپای قرن بیست و یکم با اروپای بعد از جنگ جهانی دوم تفاوتهایی دارد. اروپایی که فضای امن تری را در سایه رفع تهدیدهای پیشین احساس میکند و در سایه همکاری در چارچوب اتحادیه اروپا، خود را قویتر و همگنتر از گذشته میپندارد. اروپای قرن بیست و یکم مایل است خود را شریکی برابر در کنار آمریکا ببیند. چنین گرایشهایی و درک آمریکا از واقعیتهای جدید، تعیین کننده میزان همکاری یا چالش بین ناتو و اتحادیه اروپا در آینده خواهد بود.
از سویی دیگر به نظر میرسد تشدید تهدیدهای تروریستی در کشورهای اروپایی، به نوعی هشدار یا سوق دادن دولتهای اروپایی برای توجه بیشتر به بعد دفاعی و نظامی امنیتی و اولویت دادن این بعد به موضوع امنیت انرژی است. از این روی وحدت دولتهای اروپایی در شکل اتحادیه اروپا برای انتخاب اولویت نخست میان تأمین امنیت انرژی و یا تأمین امنیت نظامی و دفاعی (بهویژه در خاورمیانه و در نقش مجری اهداف سیاستهای آمریکا) از اهمیت ویژهای برخوردار است. همکاری دیپلماسی اتحادیه اروپا با روسیه بر سر اوکراین، سوریه و پرونده هستهای ایران به نوعی پاسخگوی چشم انداز آتی این مناسبات خواهد بود.