عبدالعظیم غبیشی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
انقلابها و تغییرات اخیر در جهان عرب، معادلات منطقه ای را برهم زده و در سطح بین المللی نیز منعکس گرده اند. اسرائیل که پیش از این خود را به عنوان بازیگر اصلی منطقه به کشورهای عرب قبولانده بود، اکنون با محیطی روبرو است که هرگز آن را در معادلات خود در نظر نگرفته بود و همین محیط، به طور مستقیم بر مسئله فلسطین و حتی آینده وجودی اسرائیل تاثیرگذار است. هدف این مقاله در وهله نخست، ترسیم ذهنیت سران رژیم اسرائیل از تحولات اخیر در جهان عرب و در وهله دوم، تامل در گزینه های پیشروی اسرائیل برای تعامل با فلسطینیان است.
انقلابهای مردمی خاورمیانه، اغلب صاحب نظران و تحلیلگران اسرائیلی را به نگرانی وا داشته است. این نگرانی را می توان از لابه لای اظهارات آنان به خوبی لمس نمود. نخست وزیر پیشین و وزیر دفاع کنونی اسرائیل، ایهود باراک یکی از این شخصیتهاست که نگرانی خود را با این جمله که «اسرائیل با سونامی سیاسی مواجه است» نشان داد. شیمون پرز نیز در جواب بنیامین نتانیاهو که گفته بود: «اسرائیل، جزیره ثبات در دریای طوفانی است»، اعلام داشت که حتی اگر هم اسرائیل چنین است، او ترجیح می دهد دریا آرام گردد چرا که دریاست که بر جزیره تاثیر می گذارد و نه برعکس!!
شائول موفاز که ریاست هیئت روابط خارجی کنیست را بر عهده دارد و موشیه یئلون نیز به ترتیب، انقلابهای اسلامی در جهان عرب را «هشداری استراتژیک برای اسرائیل» و «زلزله تاریخی» توصیف نموده اند.
از میان گفته ها و واکنش مقامات اسرائیلی، تحلیلگران مسائل اسرائیل، قائل به نوعی نگرانی همراه با سردرگمی در بین مسولان سیاسی و امنیتی اسرائیل هستند. آمونه آلن، تحلیلگر اسرائیلی، اوضاع را بدین شکل توصیف نموده است: «جهان عرب در حال وارونه شدن و با سر به زمین خوردن است و اسرائیل نیز چنین است زیرا زمینی که زیر پای دولتهای همسایه به لرزه در آمده، زیر پای اسرائیل نیز می لرزد، کافی است در تحولات اخیر خاورمیانه اندکی تامل کنیم تا متوجه شویم چقدر نسبت به اوضاع نا آگاه هستیم.» آلن تاکید دارد که عصر برتری جویی اسرائیل بر اعراب به پایان رسیده است.
صاحبنظران بیشماری معتقدند که حکومت اسرائیل نتوانسته است با اوضاع جدید به شکل صحیح تعامل نماید. برای نمونه، روزنامه هآرتص دولت نتانیاهو را به پشت کردن و روی گرداندن به جهان متهم نمود و در مقاله ای بیان داشت که سیاستهای دولت نتانیاهو ضرر و زیانهای جبران ناپذیری را به منافع اسرائیل وارد می آورد.
مسئله فلسطین:
اغلب صاحبنظران اسرائیلی که در مورد تغییرات و دگرگونیهای جهان عرب اظهار نظر نموده اند، بر ضرورت تعامل باز و سریع و از مواضع پائین تر با مسئله فلسطین نیز تاکید کرده اند بگونه ای که بتوان با قائل شدن به امتیازاتی محدود، روند تسویه اختلافات را با محمود عباس و رهبری سازمان آزادی بخش و دیگر طرفهای ذینفع با سرعت به جلو پیش برد؛ پیش از اینکه این تغییر و تحولات دامنگیر فلسطین و دولت ابومازن گردد یا اوضاع به شکلی تغییر کند که قابل پیش بینی نبوده و دور از انتظار باشد. در این بین می توان شیمون پرز، ایهود باراک، شائول موفاز را نام برد که هریک به نوبه خود بر این امر تاکید نموده اند.
ایهود باراک اعلام کرده که نهضتی بین المللی برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین و نامشروع جلوه دادن اسرائیل به جریان افتاده تا اسرائیل به انزوایی کشیده شود که پیش از آن، دولت آفریقای جنوبی، در دوره نظام نژاد پرستی به آن دچار شده بود و این حالت مطئناً شکستی استراتژیک برای اسرائیل خواهد بود.
هآرتص نیز وضعیت اسرائیل در جهان را بی نهایت بد قلمداد نموده و تعداد کشورهای مخالف اسرائیل را در حال افزایش اعلام کرده است. روزنامه هآرتص، دولت اسرائیل را به اعتماد سازی با فلسطینی ها و به جریان انداختن تسویه مسالمت آمیز اختلافات فراخوانده و بیان داشته که روابط بحرانی با دولت فلسطین، کل منطقه را به سمت بحرانی بزرگتر سوق خواهد داد.
شایان توجه است که تاکنون اغلب افرادی که خواهان از سرگیری مذاکرات با دولت فلسطین و تسویه اختلافات هستند، هیچگونه طرح جدی و قابل تاملی که حداقل، گروههای میانه رو فلسطینی مانند جنبش فتح و شخصیتهایی مانند ابومازن آنرا بپذیرند، ارائه نداده اند و بهتر است بگوئیم این عده نیز تنها سعی در مدیریت مشکل داشته اند و نه یافتن راه حل واقعی برای آن. آنها حتی در مورد میزان امتیازاتی که برای دولت فلسطین باید در نظر گرفته شود مانند توقف یا ادامه شهرکسازی، برداشتن موانع نظامی و کمک اقتصادی به دولت فلسطین و غیره، نیز اختلاف دارند که دلیل این اختلاف را باید در سرعت تحولات اخیر جستجو نمود به نحوی که در عرض کمتر از چند ماه، اسرائیل از موقعیت برتر به وضعیتی تنزل پیدا کرد که تصور نمی رفت.
بعد از سقوط نظام مبارک، که تکیه گاه اصلی اسرائیل در روند عادی سازی روابط با اعراب به حساب می آمد، اسرائیل مجبور است برای تضمین بقا و حفظ وضع موجود، روابط خود را با دیگر شرکای استراتژیک عرب خود یعنی اردن و دولت خود گردان فلسطین حفظ نماید چرا که روابط با این دو، ضامن کرانه باختری و جبهه شرقی است و اسرائیل برای حفظ این متحدین در شرایطی که گروههای فلسطینی به آشتی ملی دست یافته اند و خیابانهای اردن شاهد راهپیمایی های اعتراض آمیز علیه دولت است، باید بیش از پیش تلاش نموده و اختلافات موجود در روابط با آنها را از میان بردارد.
احتمالات آینده و گزینه های پیش روی اسرائیل:
اکنون که موازنه قوا در زمین بازی بهم خورده و محیط منطقه ای و به تبع آن، بین المللی نیز دگرگون شده و در بین سران اسرائیل نیز صداهایی مبنی بر دادن امتیاز به طرف فلسطینی و ضرورت از سرگیری مذاکرات و تسویه اختلافات شنیده می شود، بهترین فرصت برای برآورده کردن خواسته های فلسطینیان به وجود آمده است. نباید فراموش کرد که فشار بیش از حد نیز لزوما به نتایج مثبت منتهی نخواهد شد و ممکن است اسرائیل را که اکنون آماده تعامل و امتیاز دهی است، به سوی خصومت و دشمنی سوق می دهد چرا که احساس نماید وجودش در معرض تهدید قرار گرفته است. اما با توجه به طرحهایی که تا پیش از این ارائه شده و سیاستهایی که از سوی رهبران اسرائیل اتخاذ شده اند، در آینده یک گزینه یا ترکیبی از چند گزینه زیر برای تعامل با مسئله فلسطین محتمل تر است.
1- تشکیل دولت موقت: این گزینه مبتنی بر گوهر سیاست اسرائیل است که تمایل به مدیریت بحران دارد و نه حل آن. طبق این گزینه سعی می شود حل نهایی مشکلات اصلی مانند مشکل پناهندگان و سرنوشت قدس به بعدها موکول گردد و برنامه ها نیز آنچنان که اسرائیل می خواهد ارائه و اجرا شود. محور اصلی این گزینه، ضرورت اعلام تشکیل کشور فلسطین می باشد و این موضوعی است که اسرائیل خواه ناخواه در سپتامبر آینده در سازمان ملل متحد با آن روبرو خواهد شد.
این سیاست در واقع همان طرح 7/3/2011 بنیامین نتانیاهو است که طبق آن، اسرائیل کشور فلسطین با مرزهای موقت را به رسمیت می شناسد و این شناسایی باید با توافق چند مرحله ای بلند مدت و مذاکره برای دستیابی به حل دائم همراه گردد. مراحل اولیه این طرح، آزادی اسرا، برداشتن موانع نظامی و توقف شهرکسازی در شهرکهای حاشیه و افزایش آن در شرق قدس است.
مهمترین مشکل این طرح این است که فلسطینی ها آن را پیش از این رد کرده و اعلام نموده اند که این راه حل نهایی نبوده و اسرائیل سعی دارد از این طریق از قبول طرحهای نهایی تسویه اختلافات طفره رود. لازم به ذکر است پس از عدم پذیرش این طرح، برخی شخصیتهای اسرائیلی نیز به عدم اصولی بودن آن اعتراف نموده و آن را «نوزاد مرده» خواندند.
2- عقب نشینی یک جانبه: این گزینه تکیه بر سیاستی دارد که آریل شارون در سال 2005 در مورد نوار غزه اجرا نمود با این وعده که بعدها در مورد کرانه باختری نیز عملی گردد.
مهمترین مزیت این طرح، عقب نشینی اسرائیل از کمترین مقدار ممکن از اراضی مورد اختلاف است. اتخاذ این سیاست از سوی اسرائیل بگونه ای نشان داده شد که گویی اسرائیل بطور کامل از مناطق اشغالی عقب نشینی نموده و آنچه باقی مانده چیزی بیشتر از مشکلات مرزی بین طرفین نیست. اما واقع امر چیز دیگری بوده و مسئله قدس، موضوع شهرکسازی و وجود اسرائیل در ماورای دیوار حائل حل نشده باقی خواهد ماند.
با از دست رفتن تک تک فرصتهای تسویه اختلافات که در مورد آنها بین فلسطینیان اتفاق نظر باشد، این طرح بار دیگر به عنوان گزینه محتمل برروی میز قرار گرفت علی رغم اینکه اسرائیل نگرانی خود در مورد احتمال تسلط حماس و مقاومت بر مناطق آزاد شده را نیز ابراز نموده است.
3- دستیابی به چارچوبی واقعی برای حل اختلافات: منشاء این گزینه، این اعتقاد است که گذشت زمان به ضرر اسرائیل است و اسرائیل از اوضاع دگرگون یافته جهان عرب، آینده بهتری کسب نخواهد کرد و رهبران کنونی، بهترین افراد برای تسویه اختلافات و دستیابی به گزینه حل دائم اند.
چارچوب این طرح، حول محور طرح ژنو 2003 می گردد که تعدادی از نزدیکان به دولت خودگردان و جنبش فتح و افرادی از احزاب کار و میریتز و احزاب چپ اسرائیلی از آن طرفداری نمودند. این طرح تشکیل کشور فلسطین در کرانه غربی و نواره غزه و تبادل محدود اراضی بین طرفین را پیش بینی کرده بگونه ای که اسرائیل حق تملک شهرکهای ساخته شده را خواهد داشت. همچنین فلسطینی ها باید از ادعای خود مبنی بر بازگشت به مرزهای سال 1948 دست کشند در ضمن سیادت هر دو طرف اسرائیلی و فلسطینی بر مناطق عرب نشین و یهودی نشین نیز تضمین می گردد.
در حال حاضر مهمترین ضعف این گزینه، ضعف احزاب چپ و قدرت یافتن احزاب راست در اسرائیل و نبود تمایل واقعی از سوی دولت اوباما برای فشار بر دولت اسرائیل است. لازم به ذکر است بند مربوط به مرزهای سال 1948 در این طرح بیشترین اعتراض را از سوی فلسطینیان دربر داشته است.
4- اتخاذ سیاست یهودی سازی: هدف این طرح، تمرکز اسرائیل بر مناطقی است که تمایل دارد قبل از اتمام هرگونه مذاکره ای، هویت یهودی-صهیونیستی آنها را مسجل نماید که مهمترین این مناطق، یهودی و اسرائیلی سازی قدس و مناطق ماورای دیوار حائل، همچنین مسجد الاقصی که نماد هویت اسلامی است.
اگرچه رژیم اسرائیل تاکنون توانسته است بدون در نظر گرفتن فشارهای داخلی، منطقه ای و بین المللی عمل نماید، این سیاست در شرایط کنونی به موقعیت متزلزل اسرائیل و رفع نگرانی ها، نه تنها کمکی نمی کند بلکه موجب تحریک افکار عمومی جهان اسلام علیه خود و سوق دادن احساس ملی فلسطینی ها به سمت مقاومت خواهد شد.
ادامه این طرح در صورت اتخاذ، تداوم و شدت بحران و امکان درگیری با حماس و حزب الله است که با توجه به عدم اطمینان اسرائیل از میزان پایبندی مصر به معاهدات صلح، همچنین آشتی ملی گروههای فلسطینی و قدرت یابی مقاومت بیش از هر زمان دیگر، این گزینه بسیار غیر ممکن می نماید. طرفدران این طرح سعی دارند نشان دهند اسرائیل همچنان بازیگر اصلی منطقه ای بوده و قوانین بازی را تعیین می کند و اجازه نخواهد داد کشوری از جهان عرب از حیطه نفوذ و سلطه آمریکا خارج گردد.
نتیجه گیری
علی رغم انتخاب این یا آن گزینه و یا ترکیبی از چند طرح توسط دستگاه تصمیم گیری اسرائیل برای تعامل با فلسطینیان، آنچه که واضح است محیطی است که تغییر کرده و شرایط خود را بر اسرائیل در حال تحمیل کردن است. بی شک ملتهایی که در راه آزادی و بازپس گیری کرامت خود به خیابانها آمده و سرسخت ترین رژیمها را به زانو در آورده اند، از این پس سیاست خصمانه اسرائیل را در قبال برادران مسلمان فلسطینی خود نخواهند پذیرفت و اسرائیل به ناچار مجبور است هرچه سریعتر به راه حلی که راضی کننده طرف فلسطینی باشد تن دهد زیرا دیر یا زود با بحران روبرو خواهد شد چرا که محیط پیرامونی، اسرائیل را پس زده و تغییر حادث در موازنه قوا، نه تنها بر مساحت اراضی اشغالی، بلکه بر آینده و وجود اسرائیل نیز تاثیرگذار خواهد بود.