کامران کرمی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
عربستان سعودی آبستن تغییرات است. تغییراتی که از زمان بر تخت نشست ملک سلمان در 10 ماه گذشته تاکنون سرعت قابل توجهی پیدا کرده است و رویه بنیانگذار این پادشاهی را وارد فرآیندهای متغیر و جدیدی نموده که برای سعودی های محتاط و پرحوصله تازگی دارد و در عین حال عجیب و هراسان می نمایاند. انتشار چند نامه از سوی یکی از شاهزادگان سعودی و لزوم انجام اصلاحات فوری و عزل پادشاه نشان می دهد که درون دربار سلطنتی و دیوان پادشاهی، دسته بندی ها میان برادران پادشاه و شاهزادگان بیش از هر زمان دیگری به مرز رقابت رسیده و پتانسیل تبدیل شدن به جنگ قدرت بر سر ارثیه ملک عبدالعزیز را دارد.
این رقابت و شبه جنگ قدرت اگرچه تازگی ندارد و ریشه در گذشته این پادشاهی دارد، اما در مقطع کنونی به دلیل تغییرات روی داده در مکانیسم های انتخاب ولیعهد و جانشینش و فقدان یک سازوکار روشن و قابل اجماع، توانایی تغییرات شتابان را در دل خود دارد. به دلیل ماهیت خاص و متفاوت انتقال افقی قدرت در پادشاهی سعودی که آن را از سایر پادشاهی ها متفاوت می کند، رقابت طیف گسترده شاهزادگان این استعداد را در خود دارد که تبدیل به منازعه و کشمکش بر سر پادشاهی و ولیعهدی شود.
اگرچه نباید این نکته را از نظر دور داشت که سنت اجماع و شیخوخیت میان سعودی ها پیشینه تاریخی دارد و در مقاطع بحرانی این پادشاهی توانسته است همچون چسب اعضای ناهمگون را به یکدیگر متصل کند، اما در مقطع کنونی بنظر می رسد که این موضوع بویژه با حجم درگیری های منطقه ای عربستان، وضعیت اقتصادی و ملاحظات بین المللی متفاوت از گذشته است.
برای بررسی ابعاد این فرضیه می توان با تحلیل و سنجش وضعیت دربار سلطنتی و رقابت شاهزادگان به این موضوع با دقت بیشتری رسید. طرح 4 سوال می تواند ما را در فهم بهتر این موضوع یاری رساند. آیا احتمال وقوع رخدادی مشابه کودتای سال 1964 علیه ملک سعود و جانشینی برادرش ملک فیصل در مقطع کنونی وجود دارد؟ چرا سیستم انتقال قدرت در عربستان سعودی در مقطع کنونی از پتانسیل بحرانی شدن برخوردار است؟ شانس کدامین شاهزادگان در مقطع کنونی بیشتر از سایرین است؟ و اینکه این رقابت ها پادشاهی سعودی را وارد چه سیستمی از انتقال قدرت خواهد کرد؟
امکان یا امتناع کودتا
در پاسخ به پرسش اول باید گفت که احتمال وقوع کودتایی مشابه آنچه در سال 1964 علیه ملک سعود و به تخت نشستن ملک فیصل صورت گرفت، در مقطع کنونی کم رنگ است. در آن مقطع بسیاری از برادران یا پسران عبدالعزیز از پادشاهی ملک فیصل رسما حمایت کردند و حتی دربار و گارد سلطنتی نیز مداخله نموده و این عرصه را بر سعود تنگ کرد و نهایتا با حل و فصل این موضوع، فیصل به تخت پادشاهی نشست.
در وضعیت کنونی چنین حمایت قاطعی از برکناری ملک سلمان وجود ندارد و صرف انتشار نامه یکی از شاهزادگان که در هویت او نیز تردیدهایی وجود دارد، نمی تواند دلیل مخالفت های گسترده با سلمان بن عبدالعزیز باشد. هم اکنون از 11 برادر ملک سلمان (بندر، مشعل، عبدالرحمن، متعب، طلال، ترکی الثانی، ممدوح، عبدالاله، مشهور، احمد و مقرن) که در قید حیات هستند، سلمان حمایت قاطع برادران تنی و متعلق به جناح سدیری همچون عبدالرحمن، ترکی الثانی و احمد را در اختیار ندارد.
بندر، متعب، ممدوح، مشهور و عبدالاله مخالفت جدی ای را نشان نداده و عملا به دلایلی چون کهولت سن و فقدان تجربه های حکومتداری از گردونه رقابت خارج هستند. در این میان سه برادر دیگر یعنی مقرن به دلیل عزل از ولیعهدی، مشعل به دلیل نادیده گرفته شدن به عنوان رئیس هیئت بیعت و طلال به دلیل مخالفت های همیشگی با وضعیت انتقال قدرت، پتانسیل جدی تری برای مخالفت با سلمان را دارند. اما در این میان به دلیل قرار نداشتن در پست های کلیدی همچون ولیعهدی، جانشین ولیعهد، وزارت کشور، دفاع و گارد ملی عملا این مخالفت در حد مخالفت شخصی و حلقه محدودی از اطرافیان آنها باقی می ماند.
جانشینی مستعد بحران
در پاسخ به پرسش دوم باید گفت که وضعیت کنونی برخلاف دوره های پیشین استعداد بیشتری برای بحرانی شدن در خود دارد. دلیل این امر را باید در دو عامل جستجو کرد. عامل اول انقضای منشور عبدالعزیز است. در این منشور قید شده بود تا زمانی که برادران پادشاه زنده هستند نباید قدرت به نوادگان یا شاهزادگان نسل سوم برسد. اما در اواخر زمامداری ملک عبدالله و بخصوص ملک سلمان این منشور نقض و ولیعهد و جانشین ولیعهد از نوادگان عبدالعزیز انتخاب شدند. این وضعیت باعث شده تا 11 برادر ملک سلمان عملا و طبق وصیت سیاسی پدر نادیده گرفته شوند. مشکل صرفا نادیده گرفتن برادران پادشاه نیست که خود منبع نارضایتی است، بلکه مشکل بزرگتر فقدان یک سازوکار مشخص همچون این منشور برای انتقال قدرت در مقاطع بعدی است که هزینه های جنگ قدرت را تخفیف دهد. بخصوص زمانی که هیچ مکانیسم انتخاباتی و دموکراتیک برای چرخش نخبگان سیاسی وجود ندارد و این مسئله باعث می شود تا طیف وسیعی از شاهزادگان خود را شایسته قرار گرفتن در این پست ها ببینند. عامل دوم هم نادیده گرفتن هیئت بیعت است که سال 2005 از سوی ملک عبدالله برای تعیین ولیعهد ایجاد شد و در واقع همان زمان نیز با انتخاب نایف و سپس سلمان به عنوان ولیعهد از سوی ملک عبدالله و بدون مشورت با هیئت بیعت عملا نقش تشریفاتی پیدا کرد تا مقطع کنونی که عملا هیچ نقشی را نمی توان برای آن متصور بود.
رقابت محمدین
در پاسخ به پرسش سوم هم می توان گفت که حلقه ای از شاهزادگان که از یک دهه گذشته به پست های ولیعهدی و وزارتی رسیده اند از بیشترین شانس برای رسیدن به ولیعهدی و پادشاهی در آینده برخوردار هستند. اما رقابت اصلی بین فرزندان نایف و سلمان یعنی محمدبن نایف و پسرعمویش محمد بن سلمان است که در ماه های اخیر شائبه اختلافات این دو نقل محافل خبری بود. رقابتی که تماما به نفع بن نایف است. چون او حمایت آمریکایی ها، شاهزادگان و علمای وهابی را دارد و از اینرو وزن و جایگاه به مراتب محکمتری در رسیدن به قدرت دارد. خارج از این رقابت اصلی شاهزادگانی چون متعب بن عبدالله وزیر گارد ملی، فیصل بن بندر امیر ریاض، فیصل بن سلمان امیر مدینه، خالد بن فیصل امیر مکه، سعود بن نایف امیر استان شرقی، عبدالعزیز بن سلمان معاون وزیر نفت و برخی فرزندان ملک عبدالله و سلطان از این جمله محسوب می شوند.
انحصار قدرت
در پاسخ به پرسش چهارم و آخر هم باید گفت که رقابت های موجود در زمانی که سنت های سیاسی مشروع همچون منشور عبدالعزیز به حاشیه رفته اند، احتمال تغییرات شتابان و ورود عربستان به یک روند متفاوت از انتقال قدرت و انحصاری شدن قدرت در یک خانواده ونه گردش میان برادران و برادرزادگان نیز وجود دارد. بدین معنی که طیف گسترده شاهزادگان و یا در یک وضعیت نرمالتر، رقابت میان فرزندان سلمان، نایف، عبدالله به نحوی است که یا قدرت در میان خانواده سلمان و یا نایف انحصاری خواهد شد و یا سیستمی جدید همچون هیئت بیعت مجددا تعبیه می شود که در آن سلسله مراتب و نحوه انتقال قدرت صراحتا قید می گردد.
بنظر می رسد که هر دو سناریو ذکر شده، باز هم نمی تواند مشکل اساسی را در میان خانواده پادشاهی حل و فصل کند. بخصوص که انحصار قدرت در دوره سلمان نشان داده که او و فرزندانش کمتر به شیوه های اجماع و بیعت میان برادران و برادرزادگان پایبند هستند و از اینرو شائبه انحصاری شدن قدرت یک فرضیه محتمل در چنین شرایطی خواهد بود.
بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت که ذهنیت سلمان و فرزندانش در رسیدن به قدرت، فقدان مکانیسم های سنتی مشروع و نبود سازوکارهای انتخاباتی، نگاه آمریکایی ها به روندهای در حال تغییر در سیستم قدرت در عربستان، هشدار برخی شاهزادگان در خصوص جنگ قدرت و لزوم اصلاحات سیاسی، حجم مطالبات اجتماعی و مشکلات اقتصادی و افزایش درگیری های منطقه ای عربستان از جمله عواملی است که می تواند بر زایمان دردناک و گذار نه چندان موفق پادشاهی سعودی نقش تسریع کننده تری داشته باشد.