آشتی ملی در سایه الگوی مشارکت
(کارآمدی کنفرانس صلح در افغانستان)
محمد مودب
مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC
www.peace-ipsc.org
کشمکش های پردوام قومی و سیاسی، عدم اطمینان نسبت به ثبات سیاسی، فقدان امنیت فراگیر، ضعف و ناکارآمدی سیاسی و شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نامطلوب، استقرار یک نظام مردم سالار را در افغانستان با مشکل مواجه کرده است.
در این کشور میزان تنش های فردی و گروهی افراد بالا و تساهل اجتماعی، فرهنگی و همگرایی بین اقوام بسیار ضعیف است. در نتیجه، تاریخ سیاسی این کشور «تاریخ کشمکش اقوام برای خودمختاری و یا سیطره قومی» لقب یافته است، به نحوی که پیش از دوره کنونی هیچ نوع مشارکت فراگیر قومی در این کشور شناخته شده نبود.
بومی نبودن یک ایده، همواره نگرانی های خاصی را نسبت به میزان موفقیت و آسیب های احتمالی آن را در پی دارد. از این زاویه، احتمال مخاطره آمیز بودن ایده دموکراسی برای افغانستان مورد توجه قرار می گیرد. سه دهه جنگ و کشمکش های قومی و سیاسی، هستی مردم افغانستان را نابود کرده بود. لذا در شرایط کنونی، مردم افغانستان الگوی دموکراسی را علی رغم مسائل آن برای فرار از استبداد قومی ـ فرقه ای طالبان پذیرفتند. علی رغم اینکه از زمان حاکم شدن شرایط جدید در افغانستان، نزدیک به یک دهه می گذرد اما دولت مرکزی به همراه نیروهای خارجی، هنوز موفق به ایجاد ثبات و آرامش در افغانستان نشده اند. بعد از روی کار آمدن دمکراتها در ایالات متحده، شاهد تغییرات تاکتیکی در رویکرد غرب نسبت به حل بحران در افغانستان هستیم. یکی از مهمترین تصمیمات در این خصوص، جذب نیروهای مخالف و کسب رضایت گروه های شورشی است. به منظور تحقق این تکنیک، روشهای متعددی به اجرا گذاشته شد. وعده هایی از جمله ایجاد اشتغال و تامین مایحتاج گروههای شورشی منتسب به طالبان، از جمله این روش ها بود.
سفر حامد کرزای به آمریکا و متعاقب آن، صحبت از تشکیل اجلاس صلح با هدف «آشتی ملی» را نیز می توان در این راستا تعبیر نمود. به این ترتیب، حکومت این کشور برای آشتی با طالبان و مخالفان مسلح، اجلاس سه روزه ای در اوایل ماه ژوئن برگزار نمود.
حامد کرزای این نشست را با سخنان خود گشود و از “هموطنان ناراضی” خود خواست تا اسلحه خود را زمین بگذارند و به روند استقرار صلح بپیوندند. مسئولان برگزاری اجلاس مشورتی صلح بر این اعتقاد بودند که آنها در مشورت با مردم، تلاش خواهند کرد تا بدانند که با کدام بخش از طالبان می جنگند و با کدام بخش از آن آشتی خواهند کرد. شرکت کنندگان (نزدیک به ۱۶۰۰ نفر) به ۲۸ کمیسیون جداگانه تقسیم شدند. برخی از این کمیسیون ها، موضوع حذف نام رهبران طالبان از فهرست افراد تحت پیگرد قانونی را مورد ارزیابی قرار دادند.
از اینرو دولت افغانستان و نیروهای خارجی قصد دارند تا کسانی را که به دلیل “بدرفتاری های حکومت و نیروهای خارجی” خانه های خود را ترک کرده و علیه حکومت اسلحه برداشته اند، دوباره به خانه هایشان بازگردانند.
برهان الدین ربانی عضو مجلس نمایندگان و رئیس جمهوری پیشین افغانستان که به عنوان رئیس اجلاس صلح برگزیده شده بود، از اعضا خواست، شرایط سختی را پیش پای مخالفان نگذارند وگرنه روند صلح با شکست روبرو خواهد شد. رئیس جرگه صلح، با اشاره به شرایط کنونی جهان و منطقه بر لزوم همکاری های منطقه ای و جلب حمایت کشورهای همسایه بخصوص ایران و پاکستان تاکید کرد. او مشخصا به علاقه و نقش کشور و نهاد های اسلامی از جمله اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی اشاره کرد و گفت چنین نهاد هایی می توانند در تقویت روند صلح در افغانستان کمک کنند.
به نظر می رسد نیروهای خارجی، همسایه ها و نهادهای بین المللی شاید بتوانند در ایجاد صلح به صورت موقت موثر باشند اما مشکل افغانستان ریشه در ساختار اجتماعی و بافت موزاییک وار آن دارد و قاعدتا صلح و ثبات یک امر داخلی و حاصل مصالحه نیروهای متکثر اجتماعی است. در افغانستان هویّت قومی-فرقه ای بیش از هویّت ملّی بروز و عینیت دارد. زیرا مردم افغانستان پیش از آنکه افغانی (هویت ملّی) باشند، هزاره، ازبک، پشتون و تاجیک هستند. شرایط کنونی افغانستان، که پس از سال ها کشمکش و بحران قومی – فرقه ای به وجود آمده، هرچند شرایط متفاوتی است، اما مشکلات و فرایندهای ضروری برای ملت سازی و تشکیل دولت ملّی را به خوبی و به طور کامل طی نکرده است. مسائل مربوط به هویّت و حقوق اقوام و اقلیت ها هنوز در جامعه و سیاست افغانستان بسیار مهم هستند. دغدغه اصلی افراد و گروه های مختلف هنوز هم، پیش از آنکه دغدغه های ملّی باشد، از ملاحظات قومی و حزبی متأثر است. از این رو، بسیاری از نارضایتی ها در این کشور به مسائل قومی- فرقه ای مربوط می شود.
با ملاحظه تعدّد و قوّت هویّت ها، بهتر آن است که دموکراسی در افغانستان یک الگوی مشارکتی به خود می گرفت. در این الگو که به «دموکراسی انجمنی» معروف است، نوعی تقسیم قدرت بین گروه های قومی به عمل می آید; همانند آنچه در کشور لبنان مورد عمل قرار گرفته است. این الگو بهترین راه برای عملی شدن دموکراسی در جامعه چند قومی افغانستان است.در غیر این صورت، به نظر می رسد دموکراسی افغانستان در شرایط کنونی، صرفاً شیوه ساختاری و شکلی خود را در بعد سیاسی و حکومتی طی می کند و عمق اجتماعی و فرهنگی نخواهد یافت.