مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

ایران و افغانستان جدید- گفتگو با سیروس فیضی

اشتراک

استادیار مطالعات منطقه ای دانشگاه تهران

مركز بين المللي مطالعات صلح-ipsc

 

تحولات اخير در افغانستان و حضور گسترده طالبان در بيشتر مناطق كشور وپايتخت و همچنين فرار رئيس جمهور و مقامات ديگر سبب شد گفتگويي با دكتر فيضي در مورد وضعيت نوين و سياست ايران در افغانستان جديد داشته باشيم:

واژگان كليدي: ایران , افغانستان جدید,طالبان,كابل,آمریکا,امارت اسلامی,پاکستان , ازبکستان,سیروس فیضی

مركز بين المللي مطالعات صلح: به طور کلی، وضعیت در افغانستان چگونه است و چه نگاه هایی مطرح است؟

این روزها طالبان بر خاک افغانستان چیره شده و همه در ایران نگرانند که چه پیش می آید! مردم، البته، حق دارند که نگران تعدی و تجاوز به مرزهای کشور و دسیسه قدرتهای بزرگ و منطقه ای باشند و یا نگران سرازیر شدن سیل مهاجرانی باشند که شرایط سخت اقتصادی و وضع فاجعه بار کرونا در این روزهای کشور را سخت تر بنمایند. ادعاهای دینی طالبان هم هر قدر درست باشد، باز مردم حق دارند نگران باشند؛ چون دستکم در یک سده گذشته، «قرآن بر سر نیزه» را بارها دیده و طعم تلخ آن را چشیده اند. نگاه های دینی در منطقه نشان دادهاند که صلح به بار نمی آورند. دستکم در حق ما همیشه این طور بوده و ما آن را بارها تجربه کرده ایم و از این رو، نمی توان به آنها اعتماد کرد. حالا از مردم عادی که بگذریم، در میان نخبگان، عدهای چه اصیل و چه به تقلید از غربیها نگران مسائل حقوق بشرند که در دوران گذشته طالبان با قاطعیت زیر پا گذاشته است. عده ای الینه شده و با دولت فروپاشیده اشرف غنی غمخواری میکنند و وجود طالبان را برای افغانستان مخرب میدانند. عدهای نیز هوادار منافع ملی ایران هستند و به دقت حوادث را زیر نظر دارند و نگرانند که مبادا برای ایران عزیز اتفاقی بیفتد.

 مركز بين المللي مطالعات صلح: آمریکاییها چرا افغانستان را ترک کردند؟

آنها این کار را از روی زیرکی انجام دادند. برایشان بسیار پرهزینه بود. یعنی با دولت بسیار ناکارآمدی روبرو بودند که مقامات آن فاسد بودند و تمام بودجه و کمکهای بین المللی را می بلعید. بارها وعده کرده بودند که تولید تریاک را کم میکنند و یا فساد مالی مقامات را مهار میکنند که اتفاقی نیفتاده بود. از این رو، هزینه کردن برای چنین دولتی زیانبار بود. سقف انتخاب آمریکاییها در افغانستان چنین دولتی بود. به هر روی، افغانان نیز در این دو دهه نشان ندادند که میتوانند کارآمد باشند یا دستکم فاسد نباشند. همه فاسد و ناکارآمد از آب درآمدند.

در این حالت، آمریکاییها می دیدند که باید با طالبانی درگیر شوند که بسیار پرهزینه است. اولاً همین مقامات افغان، کلی اسلحه و امکانات به طالبان می فروختند. اطلاعات عملیاتها و جاهای حساس را به آسانی می فروختند. اصلاً انگیزه ملی و خدمت به کشور در افغانستان کور شده است و این جامعه مدتهاست که فروپاشیده و حس «وطن» معنایی ندارد. در این حالت، آمریکاییها باید یک تنه تمام هزینه ها را تقبل می کردند که برای جامعه آمریکا قابل قبول نبود و می توانست مبنایی برای کاهش مشروعیت دولت بایدن باشد و بعداً محافظه کاران فرصت پیدا میکردند که دولت را زیر سوال ببرند.

مركز بين المللي مطالعات صلح: آیا رفتن آمریکاییها به زیان ایران است؟

یقیناً. به نظر بنده کار خطرناک و موقعیت خطرناکی است. ما باید خیلی هوشیار باشیم. به نظر بنده، رفتن آمریکا به معنای رها کردن افغانستان نیست. آنها فرصت را برای کشورهای هم پیمان منطقه ای فراهم کردند که بازی خطرناکی را در منطقه رقم بزنند. رقبای منطقه ای ما یقیناً بازی همانند بازی طالبان در سالهای 1996 تا 2001 را دنبال خواهند کرد. این معنایش آن است که متحدان آمریکا به جای آمریکا هزینه های بازی را پرداخت میکنند و بعداً آمریکایی ها برمیگردند و دوباره مسلط میشوند.

افغانستان کشور بسیار فقیر و ورشکسته ای است. در این مدت هم دولتهای کرزای و اشرف غنی تمام منابع ملی افغانستان را نابود و تهی کرده اند. تقریباً هیچ نیروی کارآمدی هم در این کشور نیست که بشود امیدوار بود که اقتصاد افغانستان را نجات دهد. بنابراین، فروش تریاک، قاچاق، فروش اسلحه، باجگیری از مردم، و نهایتاً کمکهای بین المللی، استخوان بندی اقتصاد این کشور را تشکیل میدهد. اگر منابع در این زمینه به دست نیایند و یا توقعات دولت بالا برود، خواه و ناخواه، فرصت برای بازیهای خطرناک منطقه ای هست. کشورهایی مانند عربستان و امارات حاضرند هر هزینه ای بکنند تا ایران را به خطر بیندازند. کشورهایی چون پاکستان و ازبکستان هم تا به حال هیچ رفتار دوستانه ای نشان داده اند و همیشه مستعد مزدوری و خرابکاری علیه ایران بوده اند.

شنیده ها حاکی که است که بسیاری از نیروهای رده بالای طالبان در زندان گوانتانامو بوده اند. بسیاری بر این باورند که اینها در آنجا آموزشهای لازم برای مدیریت بازیهای خطرناک را می دیده اند و از این رو، بازی آمریکا با طالبان، بازی خطرناکی برای ماست. مسلماً آنها از طریق طالبان منافع مهمی را دنبال میکنند. بعداً که همه مردم افغانستان و منطقه به ستوه آمدند، آنها دوباره سیاستشان را تغییر میدهند و به نام حقوق بشر یا مبارزه با تروریسم وارد عمل میشوند. و باز ما خواهیم دید که از خودشان قهرمان و ناجی جهانی میسازند و مشروعیت تازهای به دست خواهند آورد.

مركز بين المللي مطالعات صلح:  برخی میگویند افغانستان دارای منابع مهم لیتیوم است؟

اینها همه شوخی است. ما نباید این حرفها را باور کنیم. آنها همیشه این حرفها را سر زبانها می اندازند تا به بهانه های اقتصادی وارد شوند. اینها همه پروژه های گسترش حضور نظامی است. یادمان نباید برود که در قضیه پیشین طالبان، آمریکاییها مدعی منابع عظیم نفت و گاز در ترکمنستان و جاهای دیگر منطقه بودند و مدعی بودند که باید از طریق افغانستان خط لوله ای کشید و این باید امنیت داشته باشد. بعداً معلوم شد هیچ منبعی در کار نیست و آمریکاییها بازی خطرناکی را برای به دام انداختن ایران طراحی کردند که خوب، خوشبختانه ما به دام نیفتادیم.

مركز بين المللي مطالعات صلح:  مردم افغانستان عموماً ایراندوست هستند، اما این روزها صداهای متفاوتی از روشنفکران و نخبگان افغانی میشنویم.

بله همین طور است. مردم افغانستان بخشی از ما هستند. آنها بخش مهمی از ایران فرهنگی یا ایران بزرگ هستند. همیشه برای ما مورد احترام بودهاند. پاره تن وطن بزرگ ما هستند. گاهی قدرتهای بزرگ تلاش کرده اند خصومت هایی میان ما دامن بزنند و یا در تاریخ، گاه شاهد اشتباهاتی از سوی مقامات ما و افغان بوده ایم، اما این به مردم ما و مردم افغانستان ربطی ندارد. همیشه مردم پس از این رویدادها، هنگامی که واقعیات روشن میشود، میبینند که حقیقت این است که مردم ایران و افغانستان جمعیتهای یک تن و پیکرند.

اما در مورد روشنفکران و نخبگان افغان ما باید این را به دو بخش تقسیم کنیم: بخشی که هواداران واقعی افغانستان و مردم افغانند و بخشی که هوادار دولت اشرف غنی هستند. بخش نخست همیشه ایراندوست بوده اند و ما هم همیشه با این بخش، رابطه خوبی داشته ایم. اما بخش دوم که هواداران دولت اشرف غنی هستند، ما دیدیم که عموماً آدمهای مزدوری هستند که به کشورهای بیگانه دل بسته و امیدوارند با گل آلود کردن رابطه دو کشور، امتیازی از قدرتهای بیگانه و یا کشورهای منطقه به دست آورند. اینها دست نابکار قدرتهای بزرگ و منطقهای را در افغانستان میبینند، اما تنها به ایران توجه میکنند. خوب، آیا ایران برای منافع مسلم خود در افغانستان، منافع مرزی، مردم شیعه، مردم هرات و دیگر منافع مسلم خود نباید با طالبان مذاکره کند؟ اینها مدعی بودند که دولت اشرف غنی پایدار خواهد بود و طالبان به جایی نمیرسند. آیا ندیدند که وطن فروشان در دولت اشرف غنی، وطن و بلکه همه چیز را فروختند و تاب نیاوردند؟ اینها بازتاب همان کسانی هستند که برای فرار از کشورشان به هواپیمای آمریکایی آویزان شدند و آبروی یک ملت را بردند. اینها در پی آن هستند که از این وضعیت بهره بگیرند و فرصتهای مالی و یا کاری و تحصیلی را در کشورهای آمریکایی و اروپایی و یا در کشورهای عربی و پاکستان به دست آورند. هنگامی که می گوییم مردم ایران و افغانستان یکی هستند، خیانت به ایران در حکم خیانت به مردم افغانستان هم هست. اینها که این روزها با کمک بیگانگان به رسانه ها دسترسی دارند، چرا علیه ایران تبلیغات میکنند؟ چرا ایران را تخریب میکنند؟ مسلماً این بخش از جریان روشنفکری افغان به جایی نخواهد رسید و لکه ننگی در تاریخ افغانستان و روابط دو ملت ما هستند.

 

مركز بين المللي مطالعات صلح:  دولت در افغانستان چرا ورشکسته و ناتوان است؟

خوب، چند دهه است که ساختارهای حکومت در افغانستان خراب است و قدرتهای بزرگ و منطقه عمدتاً نه در پی منافع ملی افغانستان و بلکه در پی بازیهای سیاسی خود، به روی کار آمدن کسانی کمک کرده اند که ناکارآمد بودهاند و تنها لطف آنها «در خدمت بازی بودن» بوده است. اینها تنها نقش وابستگان به بیگانه را بازی کردهاند. به نظر بنده، قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقه ای مانند عربستان، امارات، پاکستان و یا هند و ازبکستان و حتی چین، هیچ گاه هوادار مردم افغان و این کشور نبودهاند. اینها هیچ کمک کرده اند کسانی روی کار بیایند که افغانستان را بسازند. اینها همیشه خواستار وجود عوامل وابستهای بوده اند که بازیهای سیاسی را به خوبی انجام دهند. حتی ما گاهی شاهد مدرسه سازی، سد سازی، جاده سازی، احداث بیمارستان، و دیگر تاسیسات اقتصادی در افغانستان هستیم که هیچ یک از اینها حاصل تلاش عوامل افغانی و دولت افغانستان نیست. اینها همه از محل کمکهای بینالمللی و یا بعضاً کمکهای خاص برخی دولتهای عربی بوده که به صورت پروژه های بین المللی احداث میشوند و دولت هایی مانند دولت اشرف غنی فقط از سر سوءاستفاده و اغفال مردم می آیند و این ها را به نام خود گشایش میکنند. در حالی که ما میدانیم دولت در این زمینه ها ورودی ندارد و ناتوان است.

مركز بين المللي مطالعات صلح: پیشبینی شما از امارت اسلامی افغانستان یا همان دولت طالبان چیست؟

همان طور که گفتم، اینها به نظر میرسد که بخشی از بازی خطرناک آمریکا در منطقه باشند که دوباره تلاش میکنند ایران را به دام بیندازند و یا اینکه محملی بسازند که بر ایران فشار آورند. در مورد خود طالبان، بنده هم بر این باورم که طالبان تجدید رخت و لباس کرده و ظاهر بهتری پیدا کرده و اینها متوجه شدهاند که برخی رفتارهای گذشته را نباید داشته باشند. اینها اکنون قدری مستقل تر هم هستند. اینها چون مانند دولتهای کرزای و اشرف غنی به لحاظ مالی هنوز پرتوقع نیستند، تا مدتها اهل فساد مالی نخواهند بود. همچنین، باید بپذیریم که بر خلاف دولت اشرف غنی، اینها اهل نظم هم هستند. اصلاً اینها در این مدت چند سالی که در جنوب افغانستان بوده اند، نظم خوبی برقرار نموده بودند. به نظر بنده، اینها در جنوب موفق شده بودند شبه دولتی ایجاد کنند و بسیار بهتر از دولتهای دیگر افغانستان عمل کرده است.

اگر همین نظم و نبود فساد ادامه پیدا کند و اینها بتوانند در مسیر تقویت اقتصاد افغانستان گامهایی بردارند، خوب این باعث استقلال بیشتر طالبان از نیروهای تأثیرگذار منطقه خواهد بود و آزار کمتری هم از جانب آنها برای ما متصور است. رژیم تحریمها اگر علیه ایران استمرار یابد، مسلماً این هم فرصت خوبی برای طالبان خواهد بود که با قاچاق کالا برای ایران، درآمد خوبی داشته باشند که این باز به نفع ماست.

اما هنگامی که ناکارآمدی حکمفرما شود و هزینه های طالبان بالا گیرد، دامنه فساد گشوده خواهد شد. کمکهای بین المللی هم افزایش خواهد یافت و در نتیجه، طالبان به عامل بیگانگان وابسته خواهد شد و به ایفای نقشهای نیابتی روی خواهد آورد که این هم برای مردم افغانستان خطرناک است و هم برای امنیت ملی ما.

مركز بين المللي مطالعات صلح: ما چه سیاستی باید در پیش گیریم؟

سیاستگذاری خارجی ما در افغانستان همیشه سخت و پر اشکال بوده است. ما در دوره شاه کمکهایی به افغانستان میکردیم و شرایط سخت افغانستان را مورد توجه قرار میدادیم. یک وقت، غافل شدیم و از دادن کمکهای مورد نیاز افغانستان بازماندیم و به یکباره دیدیم که شرایط به گونه ای شد که دولتها در افغانستان مدام سقوط میکنند. این هم برای مردم افغانستان خطرناک شد و هم برای ما. اصلاً تمام مشکلات دولت در افغانستان و گرفتاریهایی که برای ما به وجود آمده، از همان زمان آغاز شد. در حقیقت، ساختار دولت در همان زمان از هم پاشید و دیگر بنیان نیافت. مسأله مهم در افغانستان، امروزه این است که دولتها بهره وری اقتصادی ندارند، توان تولید اقتصادی ندارند و از این رو، به زبان ساده، مخارج مردم را نمی توانند تامین کنند. از این رو، دولت ناکارآمد است، مشروعیت ندارد و ورشکسته است. 

ما پس ازانقلاب با نیروهای جهادی و اسلامی افغان همکاری داشتیم و از قضا، این خواسته و یا ناخواسته با روندهای بین المللی و غربی همسو بود. این سیاست تا مدتها سیاست درستی بود و بالاخره به دولت کمونیستی در افغانستان پایان داد. پس از این، ما قدری انحصارطلب شدیم. یعنی بدون توجه به واقعیات میدانی، سیاستهای خاصی اعمال میکردیم. مثلاً از کسی مانند حکمتیار که محبوبیت نداشت و منزوی بود، پشتیبانی میکردیم. در مقابل، آدمهای محبوب مانند احمدشاه مسعود را از خودمان دور می کردیم و تأثیرگذاری اش را خنثی میکردیم. لذا این سیاست به جایی نرسید و نه ما بهره بردیم و نه افغانان توانستند به نتیجه برسند و در نتیجه، دولت مجاهدین فروپاشید.

در نگاه به تجربه دوران شاه، تجربه دوران مجاهدین، تجربه دوره پیش طالبان، و نیز تجربه پس از 2002، باید چند نکته را در نظر داشته باشیم: 1. ما همیشه باید با جریان اصلی و قوی سیاست در آنجا همراهی کنیم. این یک اصل است و الا باید هزینه ها را بدهیم و نتیجه ای هم عایدمان نخواهد شد. 2. نیاز است که ما همیشه با جریان مسلط بین المللی همکاری کنیم و در غیر این صورت، سکوت کنیم. اگر مشارکت و همکاری کنیم بهتر است، زیرا هنگامی که سیاست ما در نظام بین الملل در انزواست و نظام بین الملل نیز علیه ما عمل میکند، هر گونه کناره گیری از همکاری در افغانستان می تواند زمینه ساز توطئه علیه ما باشد. 3. ما به هر روی، همیشه باید کمکهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به افغانستان ارائه بدهیم و اینها هزینه های زندگی در کنار کشوری است که ورشکسته، پردردسر، اهل جنگ و تبانی و اقدامات نیابتی است. 4. ایران همیشه باید ابتکارهایی برای صلح در افغانستان مطرح کند تا جریان دیپلماسی و صلح همیشه در صدر سیاست مسلط آنجا باشد. 5. ما نباید تحت هیچ شرایطی ارتباطمان را با گروههای مختلف افغان قطع کنیم. باید همیشه ارتباطات را حفظ کنیم تا به موقع بهره برداری نماییم. 6. در حال حاضر که طالبان بر سر کار است، ما باید روابط خوبی با آنها داشته باشیم، به آنها کمک کنیم که مسیرهای توسعه و صلح را دنبال کنند، و اینکه با توجه به تحریمهای بین المللی، از طالبان برای دور زدن تحریمها استفاده کنیم. اگر بتوانیم روابط اقتصادی خوبی با افغانستان داشته باشیم، مطابق نظریه وابستگی متقابل، می توانیم صلح را تجربه کنیم و طالبان را به مصالحه و سازش و همکاری بکشانیم.

ما در سیاستگذاری خارجی همیشه به دلیل اینکه واقع بین و عملگرا نبوده ایم، ضربه خورده ایم. این را در سیاستمان در قبال مجاهدین افغان در سالهای 1992 تا 1996 در افغانستان میتوان دید. در سیاستمان نسبت به عراق دوره نوری المالکی میتوان دید. در سیاستمان در مورد شمال عراق میتوان دید. ما در این دوره، باید حداکثر عملگرایی را داشته باشیم. اگر به سیاست آمریکا و انگلستان نگاه کنیم، می بینیم که حداکثر عملگرایی را دارند و از این رو، همیشه بیشترین منافع را به دست می آورند.

مطالب مرتبط