مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

گسترش همکاریهای نظامی وغیر نظامی چین و پاکستان و عدم تقارن توازن قوا در جنوب و شرق آسیا

اشتراک

محمد حسین خانلرخانی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC


n    بیان رخداد:

  • در دیدار اخیر سران دو کشور چین و پاکستان دو طرف بر گسترش بیشتر روابط دو جانبه تاکید کرده اند. گفته می شود روابط دو جانبه چین و پاکستان در 4 سال آینده در سطوح جدیدی در حال افزایش است. رهبران دو کشور تصمیم گرفتند بندر گوآدر را گسترش دهند. دو طرف همچنین تصمیم گرفتند همکاری هایشان در زمینه های تولیدات دفاعی و بخش انرژی را نیز افزایش دهند. در این زمینه طرف چینی متعهد شد که در پروژه تاسیسات هسته ای چشمه 2 پاکستان به این کشور یاریهای لازم را برساند.
  • وزارت امور خارجه پاکستان با صدور بیانیه ای اعلام کرد: 60 سال از برقراری روابط دیپلماتیک بین پاکستان و چین تا سال 2011 می گذرد و لذا دو کشور تصمیم گرفته اند این سال را، سال دوستی دو کشور نامگذاری نمایند.

n    تحلیل رخداد:

در سالهای اخیر شاهد گسترش بیش از پیش روابط بین پاکستان و چین هستیم. البته این روابط در طول تاریخ تشکیل پاکستان همواره وجود داشته اما در دوران اخیر ابعاد و عمق این روابط گسترش پیدا کرده است. یکی از پروژه هایی که دو طرف را در سالهای اخیر به هم به شدت پیوند زده است، پروژه بندر گوآدر است که در تحلیلهای استراتژیک نظامی و اقتصادی چینها جایگاه برجسته ای دارد. فرضیه این مقاله مبتنی بر این واقعیت است که منافع استراتژیک دو طرف، آنها را بیش از پیش به هم نزدیک کرده است و باعث شده این دو کشور در موقعیت اتحاد استراتژیک قرار بگیرند. این اتحاد استراتژیک منطقی حاصل وجود منافع و تهدیدات مشترک بین دو کشور است. منافع و تهدیدات مشترک باعث گسترش همکاریهای دوجانبه چین و هند شده به طوریکه این دو کشور در استراتژیهای نظامی و اقتصادی خود بر روی این اتحاد حساب باز کرده اند.

جایگاه پاکستان و بندر گوآدر در استراتژی زنجیره مروارید چین: دولت چین استراتژی ای را با عنوان گردنبند مروارید در اقیانوس هند به کار گرفته است. این استراتژی شامل ایجاد یک سری از بنادر در کشورهای دوست واقع در ساحل شمالی اقیانوس هند می باشد که نیروی دریایی چین بتواند با استفاده از این پایگاه ها قدرت و نفوذش را در اقیانوس هند  گسترش دهد.

در این رابطه در ابتدا بندر کراچی مورد نظر چینها قرار گرفت اما نزدیکی این بندر به مرز هند و از سوی دیگر دور بودن آن از خلیج فارس و دریای عمان باعث شد که فکر ایجاد و گسترش بندر گوآدر به وجود آید. حضور چین در این بندر میتواند علاوه بر آنکه امنیت عرضه انرژی را برای چین به وجود می آورد، باعث نزدیکی این کشور به خلیج فارس و اعمال نفوذ در زمان لازم در این منطقه حساس جهانی باشد. برای این منظور چین یک پایگاه بزرگ دریایی و یک مرکز استراق سمع در گوآدر ایجاد کرده است.

بندر دیگری در پاسنی واقع در 75 مایلی گوآدر در حال ساخت است که توسط یک بزرگراه به بندر گوآدر وصل خواهد شد. این مجموعه به علاوه بندر سوختگیری در ساحل جنوبی سریلانکا و یک بندر در چیتاکونگ بنگلادش، شکل دهنده بنادر لازم برای استراتژی گردنبند مروارید چین هستند.

این همه در حالی است که استراتژیست ها معتقدند که در دوران پسا اطلس گرایی،اقیانوس هند با توجه به تهدیدات و موقعیت ژئوپلیتیکی که دارد، تبدیل به مرکز توجهات قدرتهای بزرگ جهانی خواهد شد. اهمیت اقیانوس هند در دوران اخیر به دلیل وجود تهدیدات و منافعی است که در این منطقه از جهان در قرن بیست و یکم شکل گرفته است. این تهدیدات و منافع در مواردی مانند: تهدید تروریسم، تهدید دزدی دریایی، وجود دولتهای ورشکسته و ضعیف، لزوم برقراری امنیت عرضه انرژی، وجود تنگه های مهمی چون تنگه مالاکا،و امکان دسترسی به کانال سوئز تعریف می شوند. بنابراین چین سعی دارد جای پای محکمی برای خود در این منطقه ایجاد کند تا برای چانه زنی های آینده با قدرتهای بزرگی چون امریکا برگ های لازم را در اختیار داشته باشد. در این رابطه، افزایش حوزه نفوذ چین در اقیانوس هند و نزدیکی دو کشور چین و پاکستان، باعث نگرانی هند و امریکا شده است.

دستیابی به آسیای مرکزی: یکی دیگر از مواردی که باعث گسترش روابط دو کشور به سطح استراتژیک می شود، نگاه مشترک چین و پاکستان به آسیای مرکزی است. دو کشور پاکستان و چین به منابع انرژی این منطقه به شدت نیازمند هستند. همانطور که می دانیم پاکستان با بحران انرژی شدیدی دست و پنجه نرم می کند و در این زمینه سعی کرده که با کشورهای آسیای مرکزی مانند ترکمنستان رابطه برقرار کند و خط لوله ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند موسوم به TAPI نیز در این رابطه سعی در رفع احتیاجات انرژی کشورهای جنوب آسیا دارد.

از سوی دیگر، منابع ارزی که پاکستان می تواند از طریق تجارت ترانزیت کالا به آسیای مرکزی و بالعکس  به دست آورد،  برای این کشور بحران زده واقعا ضروری است. از سوی دیگر چین نیز هم از نظر نگاه ژئوپلیتیک مبتنی بر گسترش حوزه نفوذ در آسیای مرکزی و هم از نظر اقتصادی و کسب بازارهای این مناطق و انرژی موجود این منطقه و هم از نظر ژئواستراتژیک مبتنی بر مهار هند، به آسیای مرکزی نظر دارد. بر این اساس، دو کشور پاکستان و چین هر دو با اهدافی نسبتا مشترک در پی گسترش حوزه نفوذ خود در آسیای مرکزی هستند.

اهداف مشترک در افغانستان: دو کشور پاکستان و چین در افغانستان نیز منافع موازی دارند. بزرگترین نگرانی پاکستان در مورد آینده افغانستان، مبتنی است بر عدم گسترش روابط این کشور با هند. به طوریکه رهبران پاکستان با توجه به چنین تهدیدی که از سوی هند احساس میکنند، حاضر نیستند طالبان افغانستان، که جای پای مطمئن پاکستان در افغانستان است، را از دست بدهند. از سوی دیگر، چین نیز خواهان مشغول ماندن امریکا در گرداب افغانستان است تا توجه این کشور را از مسائل شرق آسیا دور کند. بنابراین در حالی که پاکستان و امریکا در افغانستان دارای تضاد استراتژیک هستند- زیرا پاکستان به هیچ وجه دوست ندارد یک دولت مرکزی قوی در افغانستان با گرایشهای ملی گرایانه شکل بگیرد؛ چرا که چنین امری با توجه به تضادهای مرزی بین افغانستان و پاکستان، می تواند هند را به یک متحد طبیعی برای دولت مرکزی افغانستان تبدیل کند- بر عکس چین و پاکستان با توجه به وجود منافع موازی، دارای اشتراک دیدگاه در مورد افغانستان هستند و هر دو نسبت به گسترش قدرت هند در افغانستان حساس می باشند.

وجود دشمن مشترکی به نام هند: هند پس از پایان نظام دو قطبی، گرایشهای به شدت غرب محور پیدا کرد. همین امر باعث شد که این کشور به عنوان متحدی قوی برای غرب و امریکا در جنوب آسیا مطرح شود. این در حالی است که هند و چین بر سر مسائل مرزی و بالاخص تبت با هم درگیریهایی داشته اند. از سوی دیگر رابطه هند و پاکستان از بدو تاسیس پاکستان همواره تنش آلود بوده است به طوریکه بین دو کشور در طول تاریخ تاسیسشان همواره جنگهایی رخ داده که زمینه دشمنی دو ملت را گسترده کرده است.

با توجه به وجود این دشمن مشترک، چین و پاکستان همواره سعی کرده اند با هم علیه هند همکاری داشته باشند. برای ذکر نمونه ای از این همکاریی ها در طول تاریخ می توان به  جنگ 1965 هند و پاکستان اشاره کرد که،چین به پاکستان پیشنهاد کمک بی قید و شرط تمام جبهه ها را کرده بود اما ایوب خان ترجیح داد که آتش بس اعلام کند. بنابراین همانطور که شاهد هستیم، دشمن مشترکی مثل هند باعث شده پاکستان و چین تبدیل به متحدینی طبیعی برای یکدیگر شوند. در این رابطه چین سعی دارد با استفاده از گسترش نفوذ و قدرتش در پاکستان و سپس آسیای مرکزی، دست به مهار هند بزنند.

نیاز پاکستان به سرمایه گذاری، منابع مالی و تکنولوژی چین: پاکستان همواره یک کشور فقیر بوده است و نیاز شدیدی به منابع مالی بیرونی جهت حفظ ساختار اقتصادی اش داشته است. در این رابطه، با توجه به گفتگوهای یک سال گذشته رهبران چین و پاکستان، چین گفته که تجار و سرمایه گذاران چینی در بخشهای مختلف اقتصادی و انرژی پاکستان بیش از 10 میلیارد دلار سرمایه گذاری خواهند کرد. در این راستا بانک ICBC (بانک صنعتی چین) در اسلام آباد و کراچی شعبه تاسیس خواهند نمود. شایان ذکر است که نخست وزیر چین گفته که چین به تمامی تعهدات خود در قبال بازسازی مناطق آسیب دیده از سیل تابستان گذشته در پاکستان عمل خواهد نمود. این در حالی است که پاکستانیها نمی توانند بر روی کمکهای مالی امریکا حساب بازکنند زیرا امریکائیها کمکهایشان را مشروط به انجام اعمالی از سوی پاکستان می کنند که با منافع ملی این کشور حداقل در سطحی که رهبران این کشور از منافعشان برداشت می کنند، در تناقض است.

در لایحه سال گذشته کری لوگر  قرار بود امریکا سالانه 5/1 میلیارد دلار به میزان 5/7 میلیارد دلار به پاکستان کمک کند. اما سران پاکستانی همواره از عدم پرداخت این تعهدات از سوی امریکا شکایت دارند. بنابراین پاکستان به دنبال کسب منابع جدید مالی برای زمانی است که با امریکا تضاد منافع پیدا میکند. از سوی دیگر، پاکستان نیازمند تکنولوژی چین در پیشبرد طرحهای مربوط به زیرساختهای اقتصادی اش است. زیرساختهای مربوط به انرژی،  راه سازی، بندر سازی و غیره باعث شده که پاکستان هرچه بیشتر به چین نزدیک شود.

همکاریهای هسته ای: پاکستان برای پیشبرد طرحهای هسته ای اش به شدت نیازمند کمکهای تکنولوژیک و اقتصادی چین است. در این زمینه چین نقش به سزایی را در گسترش تاسیسات هسته ای پاکستان داشته است. تازه ترین پروژه ای که بین دو کشور در این زمینه شکل گرفت، پروژه برق هسته ای چشمه 2 می باشد. از سوی دیگر، بالاتر رفتن قدرت بازدارندگی پاکستان نسبت به هند می تواند چین را در موقعیت برتر توازن قوا نسبت به هند قرار دهد.

بنابر آنچه نشان داده شد، دو ائتلاف در منطقه در حال شکل گیری است. از یک سو شاهد ائتلاف هند و امریکا هستیم و از سوی دیگر چین و پاکستان با هم در یک ائتلاف قرار گرفته اند. این در حالی است که ماهیت نامتقارن توازن قوا در این منطقه می تواند شکل گیری بحران را در جنوب آسیا تسریع ببخشد و مرحله تبدیل بحران به جنگ را تسهیل کند.

ماهیت این عدم تقارن در توازن قوا را میتوان اینگونه تبین کرد: ائتلافی از کشورهای همسایه وجود دارد که حفظ صلح در منطقه را تضمین می کند اما این توازن قوا به دلیل عدم تعادل در قدرت کشورهای موازنه کننده، شکننده است. از یک سو چین مجبور است برای توازن بخشیدن به امریکا دست به گسترش قدرت بزند. این امر باعث احساس تهدید هند شده و هند نیز در مقابل دست به گسترش قدرت خواهد زد. از سوی دیگر پاکستان که در موضع ضعیفتر قرار دارد، از گسترش قدرت هند نگران شده و او نیز دست به افزایش هزینه های نظامی اش خواهد زد. در نتیجه دور معیوبی شکل خواهد گرفت که باعث تصعید بحران در منطقه خواهد شد.

بنابراین ماهیت توازن قوا در این منطقه شکننده است و می تواند در آینده با توجه به وجود تسلیحات هسته ای بحرانهای بین المللی را تولید کند.

چشم انداز آینده:

با توجه به سفر اخیر اوباما به هند و گسترش روابط دو کشور که از زمان جرج بوش بالا گرفت، می توان انتظار داشت که اتحاد مقابل، یعنی پاکستان و چین، نیز در آینده دست به گسترش همکاریهای خود در زمینه های مختلف بزنند. این امر با توجه به وجود منافع و تهدیدات مشترک دو کشور باعث تعمیق بیش از پیش روابط آنها خواهد شد به طوریکه پاکستان جای پای محکمی برای چین جهت اعمال نفوذ در آسیای مرکزی، اقیانوس هند و خاورمیانه خواهد بود و چین نیز تامین کننده مالی و تکنولوژیکی مناسبی برای پاکستان باقی خواهند ماند. این در حالی است که تهدیدات امنیتی که دو کشور احساس میکنند، آنها را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک خواهد کرد.

مطالب مرتبط