محمد صادق جوكار
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
چكيده:
اين مقاله در صدد فهم ٢ سوال مي باشد كه چرا رويكرد اسلامگرايان راديكال(از نظر اين مقاله نوبنيادگرايان)[i] با غرب خصمانه حمله بوده و چرا برخلاف اسلام گرايان كلاسيك از شيوه هاي تروريستي جامعه محور در مبارزه با غرب بهره مي گيرند. سازماندهي اين مقاله براي پاسخ به دو سوال فوق در سه بخش است. در بخش اول براساس تعريفي که از گروههاي راديكال وضعيت خود دارند، «قالببندي ديگري»(غرب)، در نزد آنها چگونه است و چه دركي از آن دارند. در بخش دوم، به شيوه هاي تعامل با غرب بر اساس درك و دريافتشان مي پردازد و در بخش سوم كه نتيجه گيري است به جمعبندي و دلالت هاي سياستگذارانه به عنوان بهره پژوهش پرداخته مي شود. يافته هاي اين پژوهش نشان مي دهد كه غرب و در راس آن آمريكا در نزد گروههاي اسلام گراي راديكال در قالب «دشمن صليبي و اشغالگر سرزمين هاي اسلامي و حامي اسرائيل» تصور مي شود. اين تصور موجد رابطه خصمانه اسلام گرايان راديكال با غرب شده و با توجه به برداشت نص گرايانه آنها از مفهوم جهاد و ضرورت آن در شرايط اشغال سرزمين هاي اسلامي و بر اساس استدلال«مقابله به مثل توازن في الرعب» در مقابل«اشغالگر» شيوه هاي نظامي را انتخاب مي كنند. از نظر دلالت سياستگذارانه اين يافته ها نشان مي دهد تا زماني كه آمريكا در سرزمين هاي اسلامي است و اسرائيل با ياري كمك هاي نظامي و مالي آمريكا در فلسطين به اشغالگري مي پردازد بايد شاهد تداوم خشونت هاي نظامي گروههاي اسلام گرا بود. روش پژوهش اين مقاله تحليل محتوايي نامه ها، بيانيه ها و دستورالعمل هاي دست اول رهبران القاعده به عنوان برجسته ترين و منسجم ترين گروه راديكال اسلامي است. در اين مقاله سعي مي شود تا چگونگي توجيه اقدامات تروريستي و نوع جامعه ستيزانه آن از سوي نخبگان مذهبي گروههاي راديكال اسلامي مورد بررسي قرار گيرد.
كليد واژه ها: اسلام گرايان، جهاد، تروريسم، آمريكا، صهيوصليبيسم
مقدمه و طرح مسئله:
وجه مسلط پژوهشهاي غربي از مبحث كلان اسلام گرايي مبتني بر گرايشات شرق شناسانه و ناشي از تجربه دين گرايي در غرب است. به درستي مي توان همداستان با ادوارد سعيد ريشهي اين بدفهمي بنيادگرايي را در نگاه شرقشناسي غرب با ذهنيت ارزشگراي دوگانه انديش به شرق دانست. نگاهي از موضع قدرت غرب توسعه يافته، دموكرات و مدرن به شرق عقبمانده، استبدادي و سنتي، كه با متعالي فرض كردن خود، ديگري (اسلام گرايي) را ضد همه داشتههاي مدرنيته فرض ميكند. در اين تناقضِ علم و دين كه ناشي از تجربهي اروپاست، هر نگرش ديني در همهي مذاهب، مانند تجربه بنيادگرايي مسيحي ضد مدرنيته، ضد دموكراسي، ضد تساهل، وحتي ضد مذهب انگاشته ميشود. اوج اين نگاه را در تحقيق آكادمي علوم و هنر دانشگاه شيكاگو تحت عنوان «پروژه بنيادگرايي»[ii] ميتوان ديد كه به شاخصبندي بنيادگرايي تحت عنوان واكنشي به مدرنيته ميپردازد از منظر اين جريان مسلط در بررسي مفهوم بنيادگرايي که جريان اصلي اين گونه پژوهشهاست؛ بنيادگرايي نماد عناصر شر و شيطاني بازمانده از دوران جمود و تاريکي است که به مبارزه با روشنايي، پيشرفت، آزادي و دانايي مدرن برخواسته است. در اين چارچوب تحليلي، بنيادگرايي يک «مبحث کلان» است که تفاوتهاي ماهوي بين انواع آنها (اسلامي، مسيحي، يهودي، هندويي و…) وجود ندارد و همه آنها در مبحث اعتراض/واکنش به مدرنيته قرار مي گيرند.[iii] نتيجه اين نگرش مسلط عدم درك واقعي جنبشهاي اسلامي و عدم امكان ارتباط و گفتگو با آنهاست. اين بيگانگي با واقعيت دروني جوامع اسلامي به حدي است كه اغلب محققين غربي به خطا رفته اندو از جمله ژيل كپل در كتاب خود به هنگام برشمردن نشانههاي احياء اسلامگرايي در دههي 90، قدرتگيري طالبان در افغانستان، انتخاب آقاي خاتمي در ايران و به قدرت رسيدن حزب اسلامگراي اربكان در تركيه را بدون توجه به منطق دروني آنها و اختلافاتشان يكسان فرض ميكند.[iv]
اين موضوع وقتي به عرصه تحليل سياست خارجي در مورد تعامل با جنبشهاي اسلامي مي رسد، به نتيجه اي چون تطهير غرب و بخصوص آمريكا از هرگونه تعدي و تجاوز مي رسد كه مورد هجوم گروههاي غير عقلاني اسلام گرا قرار گرفته اند.[v] اين پژوهشها كه در غرب وجه مسلط پژوهشها در اين زمينه است، مورد اعتراض برخي پژوهشگران منتقد نيز قرار گرفته است كه غرب و در راس آن آمريكا با تجاوز به حريم هاي هويتي و سرزميني اسلام گرايان، خود باعث نظاميگري و راديكال شدن جنبشهاي اسلامي شده است.[vi] مفروض پيشيني اين مقاله نيز اين است كه اقدامات تروريستي گروههاي راديكال اسلامي از يك «منطق استراتژيك» برخوردار است و همانگونه كه پژوهشهاي غربي تصوير مي كنند اين افراد جمعي سرخورده با مشكلات روحي – رواني ناشي از ناتواني در روبرو شدن با مدرنيته نيستند كه به اقدامات خشونت آميز روي مي آورند. بنابراين سوال دو وجهي اين مقاله به طور مشخص عبارتست از:
چرا رويكرد اسلامگرايان راديكال(از نظر اين مقاله نوبنيادگرايان) با غرب خصمانه حمله بوده و چرا برخلاف اسلام گرايان كلاسيك از شيوه هاي تروريستي جامعه محور در مبارزه با غرب بهره مي گيرند؟
فرضيه اين مقاله در پاسخ به سوال چرايي ميليتاريزه شدن حركت جنبشهاي اسلامي اين است كه:
سياست هاي تجاوزكارانه آمريكا در خاورميانه سبب ميليتاريزه شدن اعتراض سياسي اسلام گرايان شده است. به عبارت ديگر خشونت نظامي اسلام گرايان معلول خشونت نظامي آمريكا و اسرائيل در خاورميانه است.
براي بررسي اين فرضيه سازماندهي مقاله در سه بخش انجام مي گيرد
در بخش اول براساس تعريفي که از گروههاي راديكال وضعيت خود دارند، «قالببندي ديگري»(غرب)، در نزد آنها چگونه است و چه دركي از آن دارند. در بخش دوم، به شيوه هاي تعامل با غرب بر اساس درك و دريافتشان مي پردازد و در بخش سوم كه نتيجه گيري است به جمعبندي و دلالت هاي سياستگذارانه به عنوان بهره پژوهش پرداخته مي شود.
بخش اول: تصور نوبنيادگرايان از اقدامات آمريكا و و اكنش به آن
نگرش نوبنيادگرايان از آمريكا و اقدامات آن كشور، دو مرحله دارد. مرحله اول آن از حمله شوروي به افغانستان شروع ميشود، در اين مرحله آمريكا به عنوان يك كشور كافری به حساب ميآيد كه ميتوان از آن كشور عليه نيروهاي ملحد روس كمك گرفت. از جنگ 1991 خليج فارس كه به نظر بنلادن، ملك فهد به اسلام خيانت كرد و از نيروي آمريكايي دعوت نمود، تصور جديدي شكل گرفت. این تصور جدید از آمریکا و معنای جدیدی که به كنشهاي آمريكا ميدادند، منجر به رفتارهاي خاصي نيز براي مقابله با کشور ميشد. كه در ادامه به اين دو مرحله ميپردازيم.
١-١- مرحله اول تصور نوبنیادگرایان از آمریکا: همكاري با كفار در مبارزه با كفار حربي ديگر
حمله شوروي به افغانستان كه پس از انقلاب ايران رخ داد ، باعث شد كه منطقه خاورميانه سرشار از تهديدات استراتژيك عليه منافع حياتي آمريكا شود. به گفته استفان زونيس آمريكاييها تلاش نمودند تا از پتانسيل اسلام براي مقابله با شوروي استفاده نمايند و به ارائه كمكهاي نظامي، آموزشي و لجستيكي به «مجاهدان آزادي» اقدام نمودند.[vii] اما سؤال اينجاست كه نوبنيادگران چه تصوري از آمريكا داشته و این تصور منجر به چه رابطهاي با آن كشور شد؟
١-١-١- استدلالات فقهي همكاري با آمريكا
در اين دوره در بين گروههاي اسلامگرا درباره اينكه ميتوان از كفار درخواست كمك نمود يا نه، مجادلاتي وجود داشت. عدهاي معتقد بودند كه درخواست كمك از دولتهاي غربي و آمريكا در جنگ با افغانستان حرام است و در اين زمينه به برخي احاديث و حوادث زمان پيامبر (ص) اشاره ميكردند مثلاً بعضی اشاره می کردند که در کتاب«صحيح مسلم» نقل شده است كه در روز جنگ بدر پيامبر(ص) رو به سوي يكي از مشركين کرد كه خواستار جنگ با قريش بود و فرمود: برگرد! ما کمك يك مشرك را نميپذيريم و يا حديث ديگر كه فرموده بود ما خواستار كمك مشركين عليه مشركين نيستيم.[viii] اما نظر ديگر اين بود كه ميتوان از كفار در شرايطي عليه كفار ديگر كمك گرفت آنها هم به سنت پيامبر (ص) رجوع ميكردند مثلاُ النوايي در تحسب الاسماءُ و اللغه ميگويد: «پيامبر خدا (ص) در روز جنگ حنين سپري را از صفوان ابن اميه [يكي از مشركين] قرض گرفت و فرمود اين قرض به تو برگردانده خواهد شد».[ix] اين گروه با توجه به اين اقدام پيامبر معتقدند كه ميتوان از مشركين كمك خواست. اما در نهايت با تلاشهاي فكري عبدالله العظام(1941-1989) نظري غالب شد كه ميتوان از كفار عليه كفار ديگر كمك گرفت. العظام شرايط آن را چنين برميشمارد:
1- حاكم مسلمان بايد دست بالاتر را در جنگ داشته باشد و مسلمانان بايد قدرتمندتر از گروهي باشند كه ميخواهند با آنها متحد شوند.
2- كفار بايد نظر مساعدي نسبت به مسلمانان داشته باشند و مسلمانان بايد از بابت خيانت آنها احساس امنيت كنند و اين از بررسی رفتار آنها فهميده ميشود.
3- مسلمانان بايد نيازمند به كافر يا كفاري باشند كه از آنها طلب كمك ميشود.
العظام براي استحكام استدلالهاي خود درباره امكان درخواست كمك از كفار در نبرد با ديگر كفار از فقهاي چهارگانه اهل تسنن نيز مواردي در تأييد نظرات خود ذكر ميكند به نظر وي در اين مورد چهار فقه اهل سنت نيز با اين انديشه موافقند كه ذيلاً به آن ميپردازيم.
فقه حنفي: محمدبن حسن از فقهاي فقه حنفي ميگويد: اين پذيرفتني است كه مسلمين در برابر مشركين از مشركين ديگر طلب كمك نمايند، به شرطي كه حاكم مسلمين دست بالاتر داشته باشد.
فقه مالكي: ابن قاسم ميگويد مسلمين در شرايطي ميتوانند از مشركين ديگر طلب كمك نمايند كه آنها نقش خدمتكار «برده» داشته باشند.
فقه شافعي:
الرملي ميگويد: امام يا فرمانده دوم اگر بداند کفار نظري مساعدي نسبت به مسلمين دارند، ميتواند از كفار طلب كمك نمايد حتي اگر آنها اهل الحرب باشند. همچنین در شرايطي كه امت اسلام به دليل قلت نفرات نياز به كمك كفار داشته باشند نيز ميتواند از آنها طلب كمك نمايد.
فقه حنبلي:
ابن قديم ميگويد كه از نظرگاه احمدبن حنبل درخواست كمك مسلمين از كفار مجاز شناخته شده است و اگر کفار تحت فرماندهي امام مسلمين در اخراج كفار از سرزمينهاي اسلام مشاركت نمايند، ميتوانند در غنيمت نيز شريك باشند. فقه حنبلي حتي از اكثريت علما كه اجازه مشاركت در غنيمت به كفار را نميدهند نيز خارج شده است.[x]
بنابراين ميتوان به اين جمعبندي رسيد كه رفتار نوبنيادگرايان در اين دوره منتج از نوع برداشت آنها از ديگري – «قالب بندي ديگري»- همكاري گرايانه بود. و آنها با توجه به ضرورت دفاع در مقابل دشمن متجاوز روس (واجب عيني) و به تصور خودشان داشتن دست بالاتر در جنگ امكان همكاري با كافر ديگر را مجاز ميشمردند. رابطه بين نوبنيادگرايان با آمريكا و دولتهاي متحد آمريكا در منطقه به حدي گسترده بود كه به گفته استفان زونيس از برجستهترين پژوهشگران مسائل خاورميانه بسياري از تروريستهاي كنوني القاعده، فنون جنگي را از مأموران سيا فرا گرفتهاند.[xi]
١-٢- مرحله دوم تصور نوبنیادگرایان از آمریکا: آمريكا به مثابه دشمن متجاوز
اين مرحله كه از زمان جنگ 1991خليج فارس و دعوت ملك فهد از سربازان آمريكايي در 6 اوت 1990 شروع شد، برداشت نوبنيادگرايان از آمريكا به عنوان سردمدار جهان صليبي بود كه خواستار نابودي جهان اسلام ميباشند. این نگرش با حمله آمريكا در رأس نيروهاي ائتلاف به عراق، اعمال تحريمهاي پس از جنگ علیه عراق، حضور سربازان آمريكايي در شبه جزيره عربستان (سرزمين حرمين شريفين)، حمله نظامي به سودان و كمك به اسرائيل،تحکیم شد. در اين بخش به ابعاد تصور نوبنيادگرايان از آمريكا ميپردازيم.
١-٢- ١- توطئه «صهیوصلیبیسم»
نوبنيادگرايان برخلاف نگرشهاي بنيادگرايي كلاسيك كه استعمار غرب را دشمنان خود معرفي ميكردند و امپرياليسم جهاني را دشمن خود ميداشتند، معتقدند كه ائتلافي بين صليبيون و صهيونيسم جهاني براي نابودي اسلام واقعي شكل گرفته است. و همانطور كه بيش از اين ذكر شد آنها معتقدند كه در سراسر تاريخ، مسيحيت و يهوديت در طول تاريخ درصدد انشقاق و تضعيف و نابودي اسلام بودند و بنابراين جنگ صليبي- يهودي در اشكال متعدد معاصر آن در جريان است. تقيالدين النبهاني بنيانگذار حزبالتحرير (يكي از گروههاي نوبنيادگرا) معتقد است كه شكست جهان مسيحي از اسلام در زمان جنگهاي صليبي باعث شعلهور شدن انگيزه انتقام آنها از جهان اسلام شده است كه به دلیل همین دشمني عميق جهان مسيحي عليه اسلام، منجر به تصرف سرزمينهاي اسلامي در جنگ جهاني اول شده بود. به نظر وی اروپاي جديد نيز با مسموم كردن ذهن جوانان مسلمان و تحريف تاريخ و ارزشهاي مسلمين، درگير يك جنگ صليبي فرهنگي عليه اسلام است.[xii] به همين دليل حزب التحرير خواستار جهاد عليه آمريكائيان صليبي و متحد صهيونيست آن هستند.به نظر آنها، ايالات متحده با همكاري اسرائيل عليه امت اسلام وارد جنگ شده است. اين حزب در ژوئن 2001 بيانيهاي منتشر كرد كه در آن تصريح شده بود «جنگ بوسيله فرمانده كافران (آمريكا) شروع شده است و انگلستان و ديگر دولتهاي كافر نيز همكارش هستند. شرايط كنوني شرايط جنگ، كل امت اسلام در برابر كفار هستند. يهوديان و آمريكائيان به بهانه جنگ عليه تروريسم به كشورهاي آسياي مركزي آمدهاند و بايد از سرزمينهاي اسلامي آسياي مركزي خارج شوند.» [xiii]
در فتواي جهاد بنلادن درباره تصور آنها از اقدامات آمريكا به سه حقيقت (از نظر نوبنيادگرايان) اشاره شده است.
1- بيش از 70 سال است كه ايالات متحده سرزمينهاي اسلام را در مقدسترين امكان اسلامي اشغال كرده است. سرزمين حرمين شريفين را اشغال كرده و ثروتهايش را به يغما برده و مردمانش را سركوب مينمايد و بوسيله حضور نظامي در عربستان، همسايگانش را ميترساند. تجاوز مستمر آمريكا به مردم عراق با استفاده از پايگاههاي آنها در شبه جزيره عربستان صورت ميگيرد.
2- عليرغم ميزان گسترده تلفات وارده بر مردم عراق از طرف صهيونيسم كه طي حملات آنها بيش از 1 ميليون نفر كشته شدهاند، آنها همچنان خواستار ادامه جنگ به ديگر سرزمينهاي اسلامي هستند.
3- اگرچه اهداف آمريكاييها در جنگ عليه سرزمينهاي اسلامي مذهبي و اقتصادي است؛ اما اهداف ديگر آنها، حمايت از دولت كوچك اسرائيل و منحرف كردن توجهات از اشغال بيتالمقدس و كشتار مسلمانان آنجا ميباشد. مهمترين نشانه اين اهداف، اشتياق گسترده آنها به نابودي عراق و تكه تكه كردن آن و كشورهاي همسايه مسلمان آن چون عربستان، سودان و مصر به كشورهاي كوچكتر هستند.[xiv] به نظر بن لادن، آمریکایی ها درصددند تا عراق را به سه قسمت تقسيم نمايند. قسمت شمالي در دست كردها، قسمت جنوبي در دست شيعيان و قسمت مركزي در دست اعراب سني. كه هدف اصلي اين اقدام حمايت از طرحهاي صهيونيستي و يهودي است براي گسترش «اسرائيل بزرگ».[xv]
آنها در مورد عربستان نيز به اين درك رسيدهاند كه آمريكا خواستار تقسيم عربستان به چند بخش كوچك است. بخش مراكز مذهبي مكه و مدينه، قسمت نفتخيز شرقي تحت سلطه خودش و مناطق شمالي آن كه ضميمه اسرائيل ميشود.[xvi]
به نظر نوبنيادگرايان به خاطر اتحاد صليبيها و يهوديان است كه استراليای مسيحي به اندونزي هجوم آورده است و جالب توجه اين است كه در گروگانگيري اتباع كرهاي در افغانستان توسط طالبان، دليل گروگانگری 22 تبعه کره ای و کشتن دو نفر از آنها را، اقدام مسيونري اتباع مسيحي كره ميدانستند كه از طرف يك گروه مسيحي در افغانستان تحت پوشش اقدامات بشردوستانه فعاليت ميكردند. و يكي از شروط آزادي آنها را خروج نيروهاي كرهاي از ائتلاف صليبي و عدم اعزام گروههاي مسيحي به طالبان قرار دادند.[xvii]
نوبنيادگرايان با اين تصور از آمريكا، حمله به افغانستان، عراق، سودان، تحولات اندونزي و مهمتر از همه کمک به اسرائیل در کشتار فلسطينیان را بخشي از توطئه مشترك صليبي- يهودي براي نابودي اسلام ميدانند.
١-٢- ٢- توطئه شيعه صليبيسم و گسترش سكولاريزم در كشورهاي مسلمان
نگرش نوبنيادگرايي به شيعيان بسيار خصمانه است، به نظر آنها، شيعيان حتي از يهوديان و صليبيون نيز بدترند. اعتقاد اساسي القاعده درباره شيعيان چنين است: «ما فكر ميكنيم كه رافضیانِ شيعي، فرقهاي از بتپرستي بوده و مرتد هستند و آنها بدترين نوع مخلوقات خداوند در زير آسمان هستند».[xviii] در بين روحانيون رسمی عربستان نيز همين ديدگاه حاكم است. عبدالرحمان البرّك استاد دانشگاه محمدبن مسعود معتقد است كه شيعيان ابداً مسلمان نیستند و اگر در سرزمينهاي تحت حاكميت سنيها، شيعيان خواستار اجراي آزادانه عقايد خود باشند، اعلام جهاد بر آنها واجب است.[xix]
در چنين شرايطي شيعيان كه از فرط فشار به اميرعبدالله دادخواهي كرده بودند، با واكنش شديد علماي سني مواجه شدند. «الاحوايي» روحاني برجسته سعودي و عضو جبهه داخلي روحانيون عربستان هشدار ميدهد كه اگر حاكمان عربستان به تقاضاي شيعيان براي آزادي بيشتر توجه كنند يكي از اين دو اتفاق خواهد افتاد 1- حاكميت شيعيان و 2- ايجاد حكومت سكولار. به نظر الاحوالي در طول تاريخ اسلام، شيعيان با دشمنان اهل تسنن متحد شدهاند. در قرن سيزدهم شيعيان با مهاجمان مغول متحد شدند و خليفه عباسي را کشتند و اكنون نيز با آمريكاييها در حال توطئه علیه اسلام هستند.[xx] يوسف العيّري مبلغ القاعده در عربستان كه در سال 2004 در درگیری با نیروهای سعودی كشته شد، معتقد بود كه شيعيان داراي طرحي بلندمدت براي كنترل نقاط استراتژيك منطقه هستند و به عنوان بخشي از اين طرح كلان، اقليت شيعيان در كشورهاي سني به طور حيلهگرانهاي خود را به عنوان مذهب پنجم مطرح ميكنند. خطر شيعيان كمتر از خطر يهوديان و مسيحيان نيست.[xxi]
به نظر نوبنيادگرايان شيعيان با اصلاح طلبان سني نيز براي تغییر ساختار سياسي عربستان متحد شدهاند كه نتيجه آن ايجاد حكومت سكولار خواهد بود. به نظر عبدالرحمن النجدي سخنگوي طالبان در اكتبر 2002، شيعيان عراقي و آمريكاييها متحد شدهاند و رياض را مجبور خواهند نمود تا به اصلاحات دست زده که در نتیجه آن شيعيان اجازه ورود به سيستم سياسي عربستان بیابند. به نظر نوبنيادگرايان اكنون دو ائتلاف خصمانه شكل گرفته است؛ صهيو صيليبيسم و ديگر شيعه صليبيسم كه دومي پس از حمله آمريكا به عراق مستحكمتر شده است كه نشانه آن مذاكرات ايران و آمريكا در امور عراق است كه توطئه ی مشترك ايران شيعي و آمريكاي صليبي براي تسلط بر سنيهاي عراق و كشورهاي سني منطقه است.
به همين دليل آنها برخلاف ايران و آمريكا كه خواستار كمك به حفظ ثبات دولت شيعي عراق هستند، خواستار فشار و نابودي توطئه مشترك ايران و آمريكا (دولت شيعي عراق) هستند.
١-٢-٣- حمايت آمريكا از دولتهاي فاسد
دولت ايالات متحده به دولتهاي فاسد منطقه براي نابودي اسلام كمك مينمايد. نوار صوتي 30 ژانويه 2005 ايمن الظواهري سه پايه ايدئولوژي سياسي القاعده بيان شده است كه عبارتند از:
1- آزادي سرزمينهاي اسلام 2- طرفداري از حاكميت قرآن محور 3- آزادي سرزمينهاي اسلامي از دست حكومتهاي سلطاني[xxii]
به نظر نوبنيادگرايان اين حكومتها به دليل اطاعت از انسان و نه خداوند فاسدند و همه آنها ابزار آمريكا براي كنترل سرزمينهاي مسلمانان هستند و بجاي آن بايد حكومت خليفهگري اسلامي تشكيل شود. حكومت سلطنتي عربستان، حكومت نظامي مشرف در پاکستان، دولت وابسته كرزاي در افغانستان، مبارک در مصر و قذافی در لیبی همگي نامشروع بوده و بايد از بين بروند. اين دولتها از يك سو به آمريكاييها اجازه ورود به سرزمينهاي اسلامي دادهاند و از سوي ديگر علماي متعهد اسلامي را دستگير و روانه زندان مينمايند. بنابراين دولتهاي حامي آمريكا كافر و قتل حاكمان آنها جايز است. به گفته زونيس مشكل جدي آمريكا در خاورميانه حمايت از متحدان منطقه سركوبگر خود است كه اسلامگرايي را گسترش داده است.[xxiii]
بخش دوم: شيوه مبارزه با دشمن(اتحاد صهيوصليبي اشغالگر) در نزد اسلام گرايان راديكال
2- 1- تاكيد بر جهاد تدافعي
هر چند جريان نوبنيادگرايي بسياري از مفاهيم جريان سلفي را زنده نمود اما تفاوتهايي نيز با آنها دارد. يكي از اين تفاوتها تاكيد بر جهاد تدافعي است تا تهاجمي. به عبارت ديگر جريان نوبنيادگرايي در واكنش به هجوم آنچه آنها كفار ميخوانند به سرزمين اسلام دست به اقدام ميزند.
در ششمين بيانيه رسمي القاعده آنها ميگويند:
«اتفاقاتي كه پس از حمله به نيويورك و واشنگتن اتفاق افتاده چون كشتن آلمانيها در تونس و فرانسويها در كراچي، بمبگذاري در مسير سوپرتانکر فرانسوي در يمن، كشتن تفنگداران دريايي در فيلكه (كويت) و انگليسيها و استرالياييها در انفجارات بالي، انفجارات اخير مسكو و نيز عملياتهاي دورهاي در گوشه و کنار جهان، همگي واكنشها و عمليات متقابل به جنگ صليبيون عليه اسلام هستند.»[xxiv]
يا در بيانيه 9 ژانويه 2006 بن لادن اعلام ميكنند كه:
« من به شما ميگويم، ما چيزي براي از دست دادن نداريم، شناگر درياها را از باران نترسانيد، شما سرزمين ما را اشغال كرده، شرافت ما را پايمال نمود، نواميس ما را هتك حرمت نموده و خود عزيزان ما را ريختهايد. اموال ما را غارت ميكنند و خانههاي ما را خراب كرده و ما را آوارده نموده و امنيت ما را سلب كردهايد. ما ميخواهيم همين كارها را با شما بكنيم.»[xxv]
حتي در تاكيد بر اينكه آنها داراي سمتگيري جهاد تدافعي هستند در بيانيه 30 اكتبر 2005 اعلام ميكنند كه:
«من به شما ميگويم كه خدا ميداند ما به فكر حمله به دو برج نبوديم. اما پس از مشاهده سركوب غيرقابل تحمل ائتلاف آمريكايي- اسرائيلي در لبنان و فلسطين، به آن فكر كرديم.»[xxvi]
بنابراين مشاهده ميشود به زعم هستيشناسي دوگانه افكار خير و شري نوبنيادگرايي، برخلاف نگرشهاي سلفي، الزاماً، رابطهي مخاصمهآميز را پيشبيني نميكند، بلكه بر جهاد تدافعي تاكيد نموده است.
1-2- استراتژي توازن وحشت و عمليات در داخل خاك آمريكا و متحدانش:
بن لادن در مصاحبه با تيسر علوني استراتژي عملياتي خود را «توازن في الرعب» مينامد و ميگويد:
« آنها ما را ميكشند و ما هم مجبوريم آنها را بكشيم تا توازن وحشت به وجود آيد. اكنون تنها زماني است كه توازن نزديكي بين ترور در هر دو طرف بين مسلمانان و آمريكائيان در دوران اخير بوجود آمده است.[xxvii]
وي سپس ادامه ميدهد كه جنگ به درون آمريكا كشيده خواهد شد و ما آنرا ادامه خواهيم داد تا پيروزي حاصل آيد. دربارهي تغيير استراتژي القاعده از حمله به منافع آمريكا در دهه 90، به حمله به خود آمريكا نشان مي دهد كه بن لادن در صدد استفاده از عامل دموكراسي در آمريكاست.
بن لادن در مصاحبه با جان ميلر بيان ميكند كه:
«مسلمانان تصميم گرفتهاند كه به جاي اينكه به منافع آمريكا حمله كنند با اين كشور در سرزمين خودش مبارزه نمايند. تا مردم دولتي را انتخاب نمايند كه ميتواند مسئوليت بيشتري نسبت به آنها احساس كند و از منافع آنها حمايت كند.»[xxviii]
در جاي ديگري از مصاحبه با جان ميلر ميگويد:
« من به مردم آمريكا ميگويم كه خودشان را از شر اين دولت خيانتكار نجات دهنددولت شما نماينده اسرائيليهاست و اين امر در دولت كلينتون بسيار مشهود بود.»[xxix]
1-3- اقدامات جاننثارانه حتي عليه غيرنظاميان
بن لادن خطاب به مردم عراق، استفاده از عمليات جان نثارانه را مهمترين عمليات براي نابودي فعاليتهاي ايالات متحده و متحدانش ميداند.[xxx] بن لادن دربارهي حمله به غيرنظاميان بيان ميكند كه حمله به غيرنظاميان هم از نظر منطقي و هم شرعي اقدامي درست است. در بعد توجيه منطقي آن دو استدلال مطرح ميكند.
الف اصل مقابله به مثل، ب- دولت نماينده مردم است و دولت ظالم نيز نماينده مردم ظالم است.
الف. اصل مقابله به مثل: بن لادن در اين باره با ذكر بسياري از كشتارهايي كه توسط اسرائيل و آمريكا انجام گرفته، اقدامات خود را در تلافي آنها مطرح ميكند:
« من ميگويم آيا بچههاي ما و غيرنظاميان ما بيگناه نيستند و خون آنها مباح است؟ در موردي كه ما غيرنظاميان آنها را ميكشيم، تمام جهان از شرق و غرب فرياد ميزنند اما چه كسي هست كه بگويد خون ما خون نيست و خون آنها خون است؟ چه كسي هست كه درباره مردمي كه در طول دههها در سرزمين ما كشته شدهاند، سخن بگويد؟ بيش از يك ميليون كودك در عراق كشته شدهاند و اكنون نيز ميميرند، پس چرا ما صداي مردمي كه اعتراض كنند و با ما همدردي نمايند را نميشنويم؟»[xxxi]
ب- دومين استدلالي كه بن لادن طرح ميكند تا حملهي خود به غيرنظاميان را منطقي جلوه دهد اين است كه به نظر او دولت آمريكا نماينده مردم آمريكاست و اگر دولت آمريكا جنايتي انجام ميدهد، گناه اصلي برعهدهي مردم است كه آن دولت را برگزيدهاند. سازمان القاعده در نامهاي به مردم فلسطين بيان ميكند كه:
«مردم آمريكا بدانند و مطمئن باشند كه ما ناظر اقدامات شما هستيم و علاوه بر اين نظام سياسي آمريكا از درون مردم آمريكا سربرآورده و بخشي از آنهاست و متعلق به آنهاست و همينطور ملت يهود در فلسطين. ما و شيخ اسامه قسم ياد كردهايم به خداوند كه آمريكا و هر كسي كه در آن كشور زندگي ميكند، خواب آسايش نخواهد ديد مگر اينكه موضوع امنيت براي ما كه در فلسطين زندگي ميكنيم، به واقعيت تبديل ميشود.»[xxxii]
در حقيقت بن لادن به دنبال تحريك افكار عمومي آمريكا براي جلوگيري از سياستهاي تهاجمي دولتمردانشان عليه جهان اسلام است.
بن لادن دلايل شرعي نيز براي حمله به غيرنظاميان مطرح ميكند. هر چند وي ميگويد كه به نظر عدهاي كشتن بچهها و زنان بنا به فرموده پيامبر (ص) ممنوع است اما تصريح ميكند كه اين دستور امري مطلق نيست. و به نظرات علماي گذشته چون ابن قيم و شوكاني و قرطوبي اشاره ميكند. به نظر بن لادن قرطبوي در تفسيرش ميگويد اگر كافران زنها و بچههاي شما را كشتند، بنابراين شما نبايد از انجام مقابله به مثل شرم كنيد؛ بخصوص براي ترساندن آنها از ارتكاب دوبارهي آن. به نظر بن لادن اين ديدگاه مذهب است و كساني كه اطلاعي از شريعت ندارند ميگويند كشتن بچهها و زنان مشروع نيست.[xxxiii]
اما منسجمتر از همهي آنها، استدلال هاي عبدالله عظم – مرشد بن لادن- است که به تفصيل درباره توجيه فقهي حمله به غير نظاميان با استناد به احاديث و بزرگان مذاهب 4 گانه اهل سنت، بحث ميكند. به نظر وي علما عقايد متفاوتي را دربارهي موضوع كشتن يا اسير كردن بچهها و سالخوردگان در شرايط جنگي دارند و 2 نظر عمده مطرح ميشود.
نظر اول: علماء در اين گروه معتقدند كه در هيچ شرايطي كشتن زنان و بچهها، حتي اگر كفار زنان و بچههايشان را به عنوان سپر انساني جلو مسلمين قرار دهند، مجاز نيست. فقه مالكي بر اين باور است.
نظر دوم: علما در اين گروه معتقدند كه ضعفا (زنان، بچهها و سالخوردگان) در جنگ نبايد مورد هدف قرار بگيرند، مگر اينكه آنها ميجنگند يا به گونهاي با جنگجويان در آميختهاند كه براي مسلمين امكانپذير نباشد كه فقط با جنگجويان بجنگند. فقه شافعي و حنفي بر اين باور است. (عظم آداب جهاد) مثلاً ماوردي در حكام سلطانيه ميگويند:
«كشتن زنان و كودكان در جنگ تا زماني كه آنها نميجنگند مجاز نيست چون پيامبر (ص)، كشتن آنها را ممنوع كرده است.
السرخسي نيز در المبسوط ميگويد:
«حمله به قلعههاي مشركين به سبب وجود زنان و بچهها و يا حتي وجود اسيران مسلمان در آنها، متوقف نميشود.»
ابن تيميه نيز بر اين باور است كه «امت مسلمان متفقاً معتقدند كه زماني كه كفار مسلمانان را به عنوان سپر انساني به اسارت گرفتهاند و اگر به آنها حمله نشود بيم شكست مسلمين ميرود، حمله مجاز ميشود ولي بايد كفار را مورد هدف قرار داد و بعضي از علماي معتقدند كه حتي اگر اعلام آتش بس نيز ضرري براي مسلمانان نداشته باشد، باز هم حمله مجاز خواهد بود.[xxxiv]
به نظر ميرسد با توجه به استدلالات و اقدامات خود بن لادن و ايمن الظواهري، نوبنيادگرايان از نظريه دوم پيروي ميكنند.
نتيجه گيري بخش دوم اين است كه پاسخ نوبنيادگرايان با توجه به تصور آنها از آمريكا و اقدامات آن كشور(اتحاد صهيو صليبي اشغالگر)، اعلام جهاد و مبارزه با آمريكا كه داراي دو بعد است 1- اضمحلال ائتلاف صهيوصليبيسم از طریق حمله به متحدان آنها و 2- حمله به خود آمريكا و گسترش جنگ به درون مرزهاي آمريكا.[xxxv] نمودِ عيني اين پاسخ را ميتوان در گسترش كمي و كيفي حملات عليه ايالات متحده و متحدانش ديد.
از لحاظ كمي تعداد حملات نوبنيادگرايان در سطح جهاني پس از دهه 1990 به شدت گسترش يافته و از اندونزي تا قلب آمريكا و اروپا شاهد اقدامات جهان تروریستی هستيم. و از لحاظ كيفي نيز شاهد تغيير در نوع حملات از حملات محدود به منافع خارجي آمريكا و اروپا به درون اين كشورها ميباشيم. نيت و هدف پشت اين اقدامات به گفته بنلادن، «توازن فيالرعب»، به منظور بيرون راندن آمريكا از سرزمينهاي اسلامي و شكست جهان كفر است كه به جهان اسلام هجوم آورده است.[xxxvi] در جداول زیر میزان اقدامات ضد آمریکایی در دهه 80 و در دهه 90 به بعد را به صورت آماری مقایسه می شود که نشان می دهد در نتیجه سیاست های آمریکا که ذکر شد، تعداد حملات بسیار افزایش یافته است. تمام حملات ضد آمریکایی در دهه 80، تنها 6 حمله بزرگ بوده است اما تعداد حملات القاعده پس از دهه 90 در سراسر حهان، 31 عملیات بزرگ است.
فهرست حملات تروریستی ضد آمریکایی در دهه [xxxvii]
تلفات |
محل حمله تروریستی |
زمان |
63 کشته |
سفارت آمریکا در بیروت |
آوریل 1983 |
241 کشته |
آسایشگاه تفنگداران دریایی |
اکتبر 1983 |
5 کشته |
سفارت آمریکا در کویت |
دسامبر 1983 |
رئیس دانشگاه بیروت |
بیروت |
ژانویه 1983 |
18 کشته |
پایگاه هوایی در اسپانیا |
آوریل 1983 |
16 کشته |
سفارت آمریکا در بیروت |
سپتامبر 1984 |
فهرست حملات تروریستی القاعده پس از دهه[xxxviii]
زمان |
محل حمله تروریستی |
شرح حادثه و میزان تلفات |
26 فوریه 1993 |
آمریکا (نیویورک) |
حمله به مرکز تجارت جهانی، 6 کشته و 1000 زخمی شدند |
11دسامبر1994 |
فلیپین |
بمب کوچک در هواپیمای فلیپین، یک تاجر ژاپنی کشته شد و 10 نفر زخمی شدند |
29 جولای 1994 |
فرانسه (پاریس و لیون) |
حمله به مترو پاریس و یک مدرسه یهودی در لیون |
13نوامبر1995 |
عربستان سعودی (ریاض) |
ماشین بمبگذاری شده در پادگان نظامی |
18سپتامیر1997 |
مصر (قاهره) |
حمله به یک مرکز توریستی 9 آلمانی کشته شد |
17 نوامبر 1997 |
مصر (لکسور) |
حمله به یک مرکز توریستی، 70 نفر کشته شدند |
7 اگوست 1997 |
کنیا (نایروبی) و تانزانیا (دارالسلام) |
حمله به سفارتخانه های آمریک،200 نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند |
12 اکتبر 2000 |
یمن |
حمله قایق بمبگذاری شده به ناو یو اس اس کول؛ 17 نفر کشته و 39 نفر زخمی شدند |
11 سپتامبر 2001 |
آمریکا (واشنگتن و نیویورک) |
حمله به تجارت جهانی، بیش از 3000نفر کشته شدند |
11 آپریل 2002 |
تونس |
ماشین بمب گذاری شده، 21 نفر کشته شدند |
8 می 2002 |
پاکستان ( کراچی) |
حمله به اتوبوس حامل مهندسان فرانسوی در هتل شرایتون |
14 جولای 2002 |
پاکستان ( کراچی) |
حمله به کونسولگری آمریکا، 12 کشته و 51 زخمی شدند |
6 اکتبر 2002 |
یمن |
حمله به تانکر نفت کش فرانسوی، 1 نفر کشته شدند |
12 اکتبر 2002 |
اندونزی (بالی) |
حمله به کلوپی در بالی،202 کشته که شامل 26 انگلیسی بود |
28 نوامبر 2001 |
کنیا (مومباسا) |
حمله به هتل اسرائیلی،12 کشته شدند |
12 می 2003 |
عربستان سعودی (ریاض) |
حمله به ساختمان مسکونی،30 کشته شدند |
16 می 2003 |
مراکش (کازابلانکا) |
حمله به کلوپ اسپانیا،45 کشته و 100زخمی شدند |
5 اگوست 2003 |
اندونزی |
حمله به هتل ماریوت 12 کشته و 100 زخمی شدند |
8 نوامبر 2003 |
عربستان سعودی (ریاض) |
حمله به ساختمان مسکونی،17 کشته و 80 زخمی شدند |
15 نوامبر 2003 |
ترکیه (اسلام آباد) |
حمله با ماشین بمبگذاری شده |
20 نوامبر 2003 |
ترکیه (اسلام آباد) |
حمله دو ماشین بمبگذاری شده به بانک انگلیسی و کونسولگری انکلستان،60 نفر کشته شدند |
11 مارس 2004 |
اسپانیا (مادرید) |
199 نفر کشته شدند |
1 می 2004 |
عربستان سعودی (ینبوع) |
حمله به گارگران نفتی 6 کارگر خارجی کشته و 1 عربستانی کشته شدند |
30 می 2004 |
عربستان سعودی (الخبر) |
4حمله به سکوهای استخراج نفت |
8 سپتامبر 2004 |
اندونزی (جاکارتا) |
حمله ماشین بمبگذاری شده به سفارت استرالیا،9 نفر کشته و 100 زخمی شدند |
8 سپتامبر 2004 |
مصر |
انفجار در هتل هیلتون در تابا و بمبگذاری در سینا،30 نفر کشته شدند |
28 اکتبر 2004 |
پاکستان (اسلام آباد) |
انفجار در هتل ماریوت،7نفر زخمی شدند |
19 مارس 2005 |
قطر (دوحه) |
حمله به تئاتر در دوحه، 1نفر کسته و 12 زخمی شدند |
7 آپریل 2005 |
مصر (قاهره) |
حمله به بازار قاهره، 2 فرانسوی و 1 آمریکایی کشته و 17 زخمی شدند |
30 آپریل 2005 |
مصر (قاهره) |
آتش زدن به اتوبوس توریست ها، 8 نفر زخمی شدند |
7 جولای 2005 |
انگلستان(لندن) |
3 انفجار در مترو و 1 انفجار در اتوبوس، 52 کشنه و 700 زخمی شدند |
بين ٢٠٠١ تا ٢٠٠٩ |
ايالات متحده |
٤٦مورد اقدام تروريستي گروههاي راديكال جهادي[xxxix] |
نتيجه گيري:
اين پژوهش در پي بررسي اين هدف بود كه 1. تروريسم امري ذاتي اسلام نيست و 2. اقدامات غرب و در راس آن ايالات متحده در اشغال سرزمين هاي اسلامي(حرمين شرفين) و دفاع از اشغالگري رژيم اشغالگر قدس، منجر به ايجاد تصوير يك دشمن اشغالگر را در ذهن بنيادگرايان اسلامي جديد ايجاد كرده است. در نتيجه اين امر، موجب واكنش اسلام گرايان به آمريكا و متحدانشدر قالب « اتحاد صهيو صليبي اشغالگر» ، از طريق توجيه فريضه جهاد شده است. خشونت نظامي و گاه جامعه ستيز اين گروه نيز در واكنش به خشونت هاي نظامي آمريكا و اسرائيل در هدف قرار دادن مردم غير نظامي است كه در قالب «توازن في الرعب» و اصل مقابله به مثل توجيه مي شود. بنابراين تا زماني كه ايالات متحده و متحدانش از رويه هاي نظامي و خشن و نيز حضور مستقيم بهره مي برند بايد منتظر واكنش خشن اين نوبنيادگرايان اسلامي نيز بود.
روبرت پيپ در تحليلي واقع بينانه پس از بررسي شرايط جاننثاران القاعده از سال 1995 تا سال 2004 به اين نتيجه ميرسد كه دو سوم آنها از كشورهايي هستند كه ايالات متحده در آن كشورها از سال 1990 به بعد نيروي نظامي مستقر نموده است. وي در بررسي ديگر پس از ملاحظه حملات تروريستي 1980 تا 2004 به اين نتيجه رسيده است كه اقدامات تروريستي ذاتاً مذهبي نيست بلكه هدف استراتژيكي واحدي دارند و آن مجبور كردن دموكراسيهاي مدرن براي تغيير سياستهاي دولتهاي خود است تا از سرزمين آنها بيرون روند. «هدف اوليه بيش از 95 درصد اقدامات تروريستي، خروج اشغالگران است».[xl]
وي با نقد ديدگاهي كه معتقد است اسلام باعث گسترش اقدامات تروريستي شدهاند ميگويد: «اين استدلال[اسلام علت گسترش اقدامات تروريستي] نادرست است چون در اينصورت ما بايد بيشترين حملات را از سوي ايرانيها شاهد بوديم كه سه برابر عراق و سه برابر عربستان جمعيت مسلمان دارند در حالي كه ما هيچ ايراني مسلماني را در بين گروههاي تروريستي نمي بينيم»[xli]
وي نهايتاً به اين نتيجه رسيده است كه هرچه حضور آمريكا در خاورميانه گسترش مييابد، اقدامات تروريستي نيز افزايش مييابند. به نظر وي در عراق پيش از حمله آمريكا هيچ اقدام تروريستي اتفاق نميافتاد ولي در سال 2003، حدود 20 حمله تروريستي، در سال 2004، 40 حمله تروريستي در سال 2005، 50 حمله تروريستي در سال 2006 بيش از 65 حمله تروريستي انجام شده است. القاعده از سال 2002 تاكنون حملات كم تعداد ولي بزرگ را در سراسر جهان سازمان داده است و 15 عمليات بزرگ را انجام داده كه به اندازه كل عملياتهاي تروريستي قبل از 11 سپتامبر است و اين دليلي جز حضور آمريكا در سرزمينهاي اسلامی ندارد كه در نظام معنايي نوبنيادگرايان مقدس است و بايد از آن دفاع شود.به نظر پیپ، بوش پیش بینی بن لادن در سال 1996 مبنی بر حمله آمریکا به عراق و تقسیم آن کشور را محقق ساخت و بن لادن را در دیدگاه خود مبنی بر تقسیم عربستان توسط آمریکا در آینده مصمم تر ساخته است.[xlii] از منظر نظری نیز بوش با طرح شروع دوباره جنگ صلیبی به تصور نوبنیادگرایان قوام بخشیده است.
بنابراين پَیپ ريشههاي آمريكا ستيزي را در حضور آمريكا در خاورميانه ميبيند. در همين راستا الكساندر راندوس در نشست آمريكا ستيزي در بنياد كارنگي اشاره ميكند كه «اصليترين عامل آمريكاستيزي، تفاوتهاي فرهنگي بين هويت كاپيتاليستي- مسيحي آمريكا و گروههاي اسلامی است. به نظر راندوس آمريكا «ديگريِ» فرهنگي گروههاي تروريستي است. اين ديگري از سوی بنیادگرایان به دليل اقدامات تهاجمي آمریکا عليه سرزمينهاي اسلامي و حضور نظامي در خاورميانه، حمايت از اسرائيل، مبارزه با اسلامگرايان، يك «دشمن» تلقي ميشود كه بايد با آن مقابله نمود.[xliii]
ايوان كراستف نيز معتقد است كه آمريكاستيزي يك موضوعي كاملاً مفهومي و زمينهاي و مسئلهاي تصوري و اداركي است كه در طولاني مدت ناشي از رفتارهاي آمريكا در ذهن گروههاي تروريستي نقش بسته است. و در هر جامعهاي در شرايط چارچوبهاي ايدئولويژيك آن جامعه اشكال متعدد پيدا ميكند.[xliv] در چنين شرايطي آمريكا بين دو گرايش رفع آمريكا ستيزي و تأمين منافع خود قرار گرفته است. تأمين منافع آمريكا مستلزم حضور در خاورميانه براي تأمين امنيت، حمايت از اقتدارگرايي دولتهاي متحد بخاطر ترس از اسلامگرايي و حمايت از اسرائيل است و اين امر از سوي ديگر خود باعث تداوم و قوام بخشی به تصوير ذهني «دشمن بودن آمريكا» در ذهن نوبنيادگرايان ميشود كه آمريكاستيزي را گسترش ميدهد.
بنابراين اين پژوهش نتيجه ميگيرد كه همانطور كه پَيپ اشاره ميكند حضور آمريكا در منطقه كه در ذهن نوبنيادگرايان ايفاگر نقش دشمن است باعث گسترش تروريسم شده است. تصور دشمن بودن آمريكا در ذهن آمريكا ناشي از كنشهاي گذشته آمريكا در خاورميانه در مورد قضيه اعراب و اسرائيل، عراق، افغانستان، سومالي، سودان، عربستان و اندونزي است. شاید سخن بنلادن بار ديگر شنيدني باشد که:
«خدا ميداند که ما در فكر حمله به دو برج نبوديم، آمريكا و اسرائيل (صليبيون) به سرزمينهاي اسلامي حمله كردند و ما نيز در دفاع از خود به آنها حمله کردیم».[xlv]
[i] . نوبنيادگرايي اسلامي در اين مقاله جنبشهاي نوين اجتماعي هستند كه مدرنيسم فني فرهنگزدايي شده را با گرايشات سنتي تركيب ميكنند تا با اسلام سنتي و فرهنگ مدرن غربي و جهاني شدن هر مخالفت نمايند و داراي ويژگيهايي چون جهاد گرايي، تكفير گرايي، فراملي بودن، ضد يهودي بودن تا ضد صهيونيسم بودن و نص گرا بودن هستند. براي اطلاعات بيشتر به كتاب اسلام جهاني شده نوشته اليور روآ مراجعه شود.
[ii].Marty E.Mortin and Scott R.Appleby , the fundamentalism Project,p.2.At:
<http:// www. press.shicago . edu / complete / series / fp. html>
[iii]. اندرو هي وور، درآمدي بر ايدئولوژيهاي سياسي، ترجمه محمد رفيعي قهرآبادي،چاپ دوم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي امور خارجه، 1383، ص488.
[iv].Michael Gardaz, the rise and fall of political Islam in Centeral Asia ,at: <http://dx. doi . org /10.1016/ s0048- 721 x (30) 000 34-4 , 1 jully 2003.
[v]. Friedman Thomas(2009) America vs. The Narrative. At<http://www.nytimes.com/2009/11/29/opinion/29friedman.html?_r=2&em>
[vi]. Walt, Stephen(2009)Why they hate us (II): How many Muslims has the U.S. killed in the past 30 years. At:<http://walt.foreignpolicy.com/posts/2009/11/30/why_they_hate_us_ii_how_many_muslims_has_the_us_killed_in_the_past_30_years>
[vii]– Stephen Zunes, U.S Policy Tward Political Islam, Foreign Policy In Focus, Vol.6.No.24,June2001,pp.16.
[viii]– Abdullah Azzam, Defence of the Muslim Lands (Ahle Sunnah Wal Jama‘at, nd),Chapter3:Ruling of Fighting in Palestine And Afghanistan Internet,<http:www.relagioscop.com/index.Chapter3.htm>
[ix]– Ibid.
[x]– Ibid.
[xi]– Zunes,U.S.Policy Toward Political Islam,op.cit,p.17. and See: Stephen zunes,Zionism,Anti Semetiem and Imperialism.Peace Review, Vol.6, No.1, Spring1994,p.19.
[xii] Sadik Aukbur, The True Meaning Of Jihad:Khalifah,
Internet,<http://www.khalifah.com/home/category.php.ducument7059&tagID=24>. And See: Mamon Fandy , Islamists and U.S. Policy, Foreign Policy Infocus, Vol.1,No.12,december1996,pp.36-40.
[xiii]- Stetement From Hizb Ut Thrir. America And Britain Declair War Against Islam And Muslems, Internet, <http://www.khalifah.com/home/category.pho.ducument2428&tagID=3>
[xiv]- World Islamic Front Statement, "Jihad Against Jews and Crusaders", Internet,<http://www.fas.org/irp/world/para/docs/980223-fatwa.htm>
[xv]- Miller, John(1998) Talking with Terror’s Banker", an ABCNews interview with Usama bin-Laden, May 28, 1998.Internet,
<http://www.abcnews.go.com/sections/world/dailynews/terror_980609.html>
[xvi]- Ibid
[xvii]- Statement From Taliban(2007), Internet, http://www.finarticles.com/Afghanistan/Taliban/fall 2007 and See: Taliban says Korean hostage killed (2007) <http://english.aljazeera.net/news/asia/2007/07/2008525134559671299.html>
[xviii]- Michael Scott Doran(2004),The Saudi Paradox ,Foreign Affairs, January/February 2004,p.25.
[xix]- Ibid,p.27
[xx]- Ibid,p.29
[xxi]- Ibid,p.33.
[xxii]- Christopher M. Blancchard(2004) Al Qaeda: Statements and Evolving Ideology, at<http://www.fas.org/sgp/crs/terror/index.htm>
[xxiii]- zunes,U.S.Policy toward political islam,op.cit,p.18.
[xxiv]. Sixth Al Qaeda`Statements, Internet,<http:www.doublstandards.org/sixthstatements.html
[xxv] .Usama bin-Laden, (1996) "Declaration of War Against the Americans Occupying the Land of the Two Holy Places" Translated By Gary Hunt.
At:< http://www.homelandsecurityus.net/osama%20posts/declaration_of_war_against_the_a.htm >
[xxvi]. Eighth Al Qaeda`Statements, Internet,<http:www.doublstandards.org/eighthstatements/30october2005.html>
[xxvii] . Tayseer Allouni(2001), The Unreleased interview WithUsameh Bin Laden, Part3,Internet, http://www.tbsjournal.com/Archives/Fall03/Jazeera_specia3.htm>
[xxviii]. Miller, John(1998),Interveiw With Osama Bin Laden, Internet,<http://www.pbs.org/wgbh/pages/frontline/shows/binladen/who/interview.html>
[xxix]. Ibid.
[xxx] . Statement from Bin Laden to Iraqis People(2004) see:
Internet:< http:www.osc.net/FEA20041227000762>(dec27,2004)
[xxxi]. Tayseer Allouni(2001) The Unreleased interview WithUsameh Bin Laden, Part3,Internet,http:// http://www.religioscope.com/info/doc/jihad/ubl_int_1.htm >
[xxxii]. A Letter from the Base of Jihad (Al-Qaida) to Our Ummah and Our Heroic People in Palestine.(2002) Institute for Islamic Studies and Research,17 April 2002, Article ID: 658. At:< http://www.islamicawakening.com/viewarticle.php?articleID=658 >
[xxxiii]. Allouni, Part3,op.cit,p.4.
[xxxiv]. Abdullah Azzam, The Islamic Ruling with Regards to Killing women, Children and Elderly in a Situation of War,Internet:< http://www.islamtoday.net/09042002/Articles Id700>
[xxxv]– Miller, op.cit.
[xxxvi]– Sixth Al Qaeda`Statements, Internet,<http:www.doublstandards.org/sixthstatements.html>
[xxxvii]– Daniel Pipes, List of Al Qaida Inspired Terror Attacks Released, NewYork Post, September 8, 2002.
[xxxviii]– Tod Harris. Jason Pate, Major Conventional Terrorist Incidents 1980s to 2000, Internet,<http://cns.miis.edu/pubs/reports/convter.htm>
[xxxix]. Jenkins, Brian Michael Jenkins. Would-Be Warriors Incidents of Jihadist Terrorist Radicalization in the United States Since September 11, (2001). RAND Corporation. Available At:< http://www.rand.org/pubs/occasional_papers/2010/RAND_OP292.pdf>
[xl]– Robert pape, the Logic Of Suicide Terrorism,
Internet,<http://www.amconmag.com/2005_05_18/Aryicle.htm>
[xli]–Ibid.
[xlii] Ibid.
[xliii]– Tod Lindberg, Alexander Lodros and (ets),Does Anti Americanism Matter to Americanism Poreign Policy? Internet<www.carnegieendowment.org/events/index.cfm/print&id=8
[xliv]– Ibid, and see: Marina S.Ottaway,Islamists and Democracy:Keep The Faith,Internet<www.carnegieendowment.org/publications/index.cfm=print&id=17037.
[xlv]– Allouni, Tayseer(2001) The Unreleased interview WithUsameh Bin Laden, Part3,Internet: <http://www.religioscope.com/info/doc/jihad/ubl_int_1.htm>