سيد مهدي مدني
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بيان رويداد
هفته هاي گذشته سخناني متفاوت از رئيس جمهور آمريكا و همچنين نخست وزير اسرائيل در مورد روند صلح خاورميانه به گوش رسيد. از يك طرف باراك اوباما در وزارت خارجه اين كشور، زماني كه داشت استراتژي كلان آمريكا در مورد خاورميانه را بيان مي كرد، براي اولين بار اعلام كرد كه اسرائيل بايد به مرزهاي 1967 بازگردد و در طرف ديگر بنيامين نتانياهو، نخست وزير تندرو اسرائيل كه در كنگره آمريكا سخن مي گفت، از آمادگي اسرائيل براي «پذيرش سازش هاي دردناك» سخن به ميان آورد.
صحبت هاي اين دو به شدت از جانب رسانه هاي غربي و همسو مورد استقبال قرار گرفت و يا به تعبيري، فقط اين بخش از سخنان آنها برجسته شد. آنچه در اين نوشتار مورد بررسي قرار مي گيرد، نگاهي است مجدد به اظهارات اوباما و نتانياهو و بيرون كشيدن تناقضات اين سخنان. به واقع تلاش مي شود تا بيان شود كه صحبت هاي ايراد شده نه تنها جديد نيست، بلكه هم نشان مي دهد كه اوباما براي روند صلح خاورميانه برنامه جدي ندارد و هم نشان مي دهد كه اسرائيل قصد ندارد حتي با كمترين خواسته فلسطيني ها و توافقات آنها، يعني ايجاد دو دولت مستقل و يا آشتي فلسطينيان، كنار بيايد.
تحليل رويداد
با بركناري جرج ميشل، فرستاده ويژه باراك اوباما در خاورميانه، بسياري از تحليل گران سياست خارجي آمريكا مفروض خود در مورد سياست خارجي اوباما در خاورميانه را مجددا تكرار كردند. باري، آنها بر آن بوده و هستند كه اساسا باراك اوباما در خاورميانه بدون استراتژي مشخص به راه خود ادامه مي دهد. نداشتن برنامه مشخص براي ناآرامي هاي اخير در خاورميانه، انقلاب هاي مصر و تونس و موضع گيري هاي متناقض در مورد بحرين و سوريه شواهد جدي براي اين مفروض است. مي توان گفت كه جرج ميشل، كه انصافا يكي از ديپلمات هاي پركار در زمينه خود بود، نيز اسير همين بي برنامگي و نبود استراتژي مشخص شد. مجله «فارين پاليسي» در تحليلي و از قول يكي از كارشناسان به نام «آهارون ديويد ميلر»، از مذاكره كنندگان سابق، در همين زمينه ميگويد: “ميچل مسئول شكست وضعيت كنوني روند صلح نيست، زيرا سمت و سوي سياستگذاريهاي خاورميانهاي دولت آمريكا همواره تحت كنترل كاخ سفيد بوده است.” ميلر بيتمايلي اسرائيل و عملكرد نادرست كاخ سفيد را كه هيچ راهبردي را براي آمريكا باقي نگذاشته است، از جمله عوامل شكست روند صلح برمي شمارد. «استيو كلمانس» مسئول سياست خارجي در بنياد «آمريكاي نوين» نيز بر همين موضوع تاکيد ميكند و ميگويد بعد از شكست مذاكرات صلح، اقدامات ميچل تضعيف شد، مورد بيتوجهي قرار گرفت و در حقيقت ديگر اختياري نداشته است. لذا استعفاي ميچل را نه در چارچوب يك امر فردي و شخصي، بلكه بايد در سايه نبود يك استراتژي مشخص براي خاورميانه ديد.
البته دراين مجال هدف پرداختن به استعفاي ميچل نيست، بلكه نگاهي است به اظهارات متناقض اخير اوباما كه در واقع بيان كننده استراتژي آمريكا در خاورميانه است و همچنين نگاهي به سخنان نتانياهو در زمينه روند صلح. بيرون كشيدن تناقض هاي سخنان اين دو نشان مي دهد كه آمريكا و اسرائيل تنها صلح را از منظر خود و با توجه به منافع خود مي بينند و تحليل مي كنند.
باراك اوباما در سخنراني خود در وزارت خارجه آمريكا در واشينگتن براي اولين بار اعلام كرد كه اسرائيل بايد به مرزهاي 1967 بازگردد. در عين حال وي آمريكا را ملزم به حفظ امنيت اسرائيل دانست. البته وي در اين سخنان گفت كه از آشتي فتح با حماس، به عنوان گروهي كه به زعم وي تروريستي است، ناراحت است و تشكيلات خودگردان اگر مي خواهد كه به صلح برسد، بايد آشتي با حماس را فراموش كند. علاوه بر اين، اوباما به اقدامات يك جانبه كه در ماه سپتامبر براي شناسايي دولت مستقل فلسطين در حال شكل گيري است هم اشاره كرد و هشدار داد آمريكا با اقدامات يك جانبه به شدت مخالف است.
البته اين سخنان با واكنش جدي همپيمان آمریکا، يعني اسرائيل مواجه شد. نتانياهو كه خود را در آستانه سفر به واشنگتن مي ديد، اين سخنان را بر نتافت و اوباما را به تعهد دولت جورج بوش در سال 2004 مبني بر اينكه «آمريكا بازگشت به مرزهاي 1967 را ديگر پيگيري نمي كند» يادآور شد. البته اين اظهارات اوباما چندان دوام نياورد. چرا كه اوباما در اجلاس «آيپك» اظهارات خود در اين زمينه را تعديل كرد و در آنجا گفت كه منظور از مرزهاي 1967 مبادله برخي از اراضي است.
در پس اين سخنراني و روز بعد از آن، اين نتانياهو بود كه طي سخناني در كنگره آمريكا از «آمادگي براي سازش هاي دردناك» خبر داد. اين سخنان با تشويق سناتورها همراه شد حال آنكه وي در همين سخنراني بازگشت به مرزهاي 1967 را اكيدا رد كرد و اعلام كرد كه هرگز به چنين اقدامي دست نمي زند. علاوه بر اين، وي آشتي فلسطينیان را نيز زير سوال برد و آن را مانعي بر توافقات احتمالي آينده خواند.
با نگاهي اجمالي به اين سخنان و روندهاي موجود ميان فلسطين و اسرائيل، مي توان به مولفه هاي اساسي اختلاف برانگيز پي برد. اولين مسئله، اشغالگري اسرائيل و عدم بازگشت اسرائيل به مرزهاي 1967 و همچنين تداوم شهرك سازي هاي اسرائيل در كرانه باختري است. دومين موضوع، عدم به رسميت شناختن مسئله دو دولت مستقل فلسطين و اسرائيل است و سومين مسئله، درگيري هاي حماس با اسرائيل است كه به تازگي اين جنبش با فتح به آشتي ملي رسيده است. البته قصد اين نوشتار بيان تمام موارد اختلافي ميان اسرائيل و فلسطين نيست، بلكه هدف اشاره به تناقض هاي اشاره شده در سخنان اوباما و نتانياهو در هفته هاي اخير است.
كنار هم نهادن اين سه اختلاف اساسي در كنار سخنان اوباما و نتانياهو، اختلافات و تناقضات را بيش از پيش نشان مي دهد. بازگشت به مرزهاي 1967 و محكوم كردن اشغالگري اسرائيل، خواست اوليه گروه هاي فلسطيني خصوصا حماس است حال آنكه نه اوباما (با موضع گيري در آيپك) و نه نتانياهو حاضر نيستند دست به چنين اقدامي بزنند. اين در حالي است كه شهرك سازي ها نيز همچنان بر مدار پیشین در حركت است. سر گيري همين شهرك سازي ها بود كه مذاكرات صلح ميان اسرائيل و فتح را كه پس از مدتها از سر گفته شده بود، به شكست كشاند و نااميدي طرف فلسطيني و حتي آمريكا را رقم زد.
مسئله دوم، ايجاد دو دولت مستقل اسرائيل و فلسطين به پايتختي بيت المقدس است كه اسرائيل اين مسئله را نيز قبول ندارد. اسرائيل شرط را شناسايي دولت يهود از جانب فلسطينيان گذاشت است حال آنكه هم فتح و هم حماس چنين شرطي را نپذيرفته اند. اين در حالي است كه اگر با مصالحه بگوييم كه فتح حاضر است موجوديت اسرائيل را به رسميت بشناسد، حماس هرگز چنين مسئله اي را قبول نمي كند.
مسئله سوم نيز آشتي فلسطينيان است كه پس از شش سال صورت گرفت. البته در اين مجال نمي خواهيم به چرايي شكل گيري اين آشتي و خطرات پيش روي آن اشاره كنيم، بلكه هدف جلب توجه خواننده به مواضع آمريكا و اسرائيل در قبال اين آشتي است. اوباما آشتي فلسطينيان را مانعي بر تحقق صلح خواند و از محمود عباس خواست تا آن را پايان دهد. بنیامین نتانیاهو نيز در پي اين آشتي اعلام كرد كه محمود عباس بايد توافقنامه با حماس را به طور کامل لغو کند و راه صلح با اسرائیل را در پیش گیرد. به گفته وي، این توافقنامه ضربه سختی بر فرایند سازش وارد کرد. وي همچنین گفته است که تشکیلات خودگردان باید میان صلح با اسرائیل و صلح با حماس یکی را انتخاب کند، زیرا حماس دشمن اسرائیل است. آويگدور ليبرمن (وزير خارجه اسرائيل) نيز توافق آشتي فتح و حماس را عبور از خط قرمز خواند و آن را عاملي براي سيطره حماس بر كرانه باختري خواند.
ملاحظه مي شود كه موانع سه گانه ميان اسرائيل و فلسطين همچنان پابرجاست و سخنان جديد اوباما و نتانياهو هيچ چيز جديدي را براي پيشبرد روند صلح ارائه نكرده است. آنچه مسلم مي نمايد، برجسته كردن بخشي از سخنان نتانیاهو و اوباما توسط رسانه هاي همسو براي فرستادن توپ در زمين فلسطيني هاست. آنها با اين اقدام قصد دارند كه نشان دهند كه اين فلسطيني ها هستند كه مانع صلح اند و ما اعلام كرديم كه آماده پذيرش صلح هستيم.
دورنماي آينده
با وجود كابينه تندرو نتانياهو در اسرائيل و همچين حمايت هاي بي وقفه آمريكا از اقدامات اسرائيل (مانند وتوي قطعنامه ضد شهرك سازي ها در شوراي امنيت و يا عدم اعتراض به ادامه شهرك سازي ها) نمي توان به شكل گيري دستاورد جديدي در عرصه صلح خاورميانه اميدوار بود. به نظر مي رسد كه مقامات تشكيلات خودگردان به رياست محمود عباس نيز به اين مهم واقف شده اند و به همين جهت تلاش مي كنند تا با شناسايي فلسطين از طريق جامعه جهاني، اقدامات خود را پيگيري كنند. خاصه آنكه آنها رقيب ديرينه خود يعني حماس را در كنار خود دارند (البته اين به معناي آن نيست كه اين دو جنبش با هم مشكلي ندارند و آشتي ملي بدون مخاطره به راه خود ادامه مي دهد). لذا بايد تا انتخابات بعدي در اسرائيل به انتظار بنشينيم چرا كه اقدامات نتانياهو مخالفت هاي اساسي را برايش رقم زده و احتمال آنكه كابينه آتي در دست مخالفان باشد، چندان دور از ذهن نيست. البته بايد اين را هم اضافه كرد كه اميد بستن به كابينه ديگر كه روند صلح را شدت ببخشد نيز چندان با معيارهاي تاريخي و روندهاي رفتاري احزاب اسرائيلي در قبال مسئله صلح سر سازگاري ندارد.