دکتر گلناز سعیدی
عضو هیأت علمی دانشگاه
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC
چکیده
درسده بیست و یکم شاهد چهره های جدیدی از قدرت هستیم که حکومت ها برای ارتقاء جایگاه جهانی، منطقه ای و حتی داخلی خود از آن استفاده می نمایند. به عبارت دیگر، جهانی شدن و تحولات تکنولوژیک عصرجدید ضمن تغییر نظم سلسله مراتبی گذشته و شکل دهی هویت های جدید، برقدرت، اولویت ها و منافع دولت ها و افراد و درنتیجه امنیت بین الملل تاثیرشگرفی بر جای گذاشته اند. یکی ازنمودهای این تحولات ظهور بعد جدیدی از قدرت تحت عنوان«قدرت نرم» درعرصه ی قدرت دولت هاست که برتاثیرعلی ایده ها و«نفوذ برقلوب واذهان»تاکید دارد. دراین راستا، کشور چین به طورفزاینده ای از این شکل قدرت درسیاست خارجی و در نتیجه تغییرجایگاه خود در نظام جهانی استفاده نمودند.
قدرت نرم و قدرت فرهنگی یکی از مهمترین جنبه هاي استراتژي خارجی چین محسوب می شود. قدرت نرم و فرهنگی چین عمدتاً به عنوان ابزاري براي اهداف دفاعی و نه تهاجمی و فرهنگی تلقی می شود. تأکید پکن بر ثبات و صلح با همه کشورها ، ترویج تصویري بهتر از چـین اصـلاح ، برداشت هاي خارجی و تکذیب « تز تهدید چین»، تضمین امنیت انرژي براي تداوم توسعۀ اقتصادي به منظور همکاري بیشـتر بـا کشورهاي درحال توسعه، ایجاد شبکه ای از متحدان، تلاش براي رقابت مبتنی بر قدرت نرم با قدرت های بزرگ در بلندمدت، اهداف مهمی هستند که چین با استفاده ازقدرت نرم و قدرت فرهنگی به دنبال تحقق آن هاست . دراین مقاله به بررسی منابع و ابزارهای قدرت نرم و قدرت فرهنگی چین می پردازیم.
کلید واژه: قدرت نرم، قدرت فرهنگی، چین،اهداف دفاعی،قدرت های بزرگ
مقدمه
درطول دو دهۀ گذشته، پژوهش ها و تحقیقات زیادي درحوزۀ روابط بین الملل در مورد نظم حاکم بر سیستم جهانی و تغییرات به وجود آمده درآن، صورت گرفته است. خیزش عظیم چین در دهه هاي گذشته، با توجه به رشد عظیم اقتصادي این کشور و توان تأثیرگذاري آن در سطح منطقه اي و بین المللی، موجب تلاش تحلیل گران براي بررسی و مطالعۀ این مسئله شده است. در این میان، برخی از کارشناسان بر این باورند که جهان در حال گذار از نظم سنتی با هژمونی برتر ایالات متحده آمریکا، به نظم جدید با بازیگري قدرت هاي بزرگ دیگري از جمله چین گرایش پیدا کرده است. برخی نیز تا جایی پیش رفته اند که چین را قدرت جهانی آینده لقب داده اند .بر این اساس، تحلیل گران ماهیت روابط دوسویه بین آمریکا، یعنی تنها ابرقدرت حاکم، و چین، که مهمترین قدرت در حال ظهور است را مهمترین مولفۀ حاکم بر روابط بین الملل از حیث تأثیرات و پیامدهاي آن بر روابط و سیاست حاکم برعرصۀ جهانی امروزمی دانند. بسیاري از متفکران برآنند که چین به عنوان پرجمعیت ترین کشور جهان و با دارا بودن بیشترین رشد اقتصادي در دنیا، و همچنین با توجه به ظرفیت هاي عظیم سیاسی، اقتصادي و اخیراً ظرفیت رو به رشد نظامی آن، توانایی به چالش کشیدن هژمونی آمریکا را خواهد داشت.
امروزه ظهور و توسعه شبکه های اطلاعاتی، الکترونیکی، اجتماعی و رسانه ای، نشاندهنده ی شروع دوران تازه و پیچیده تری در روابط بین الملل است. فراتکنولوژی ها یا به عبارت دیگر فن آوری های نوین اطلاعاتی ارتباطاتی که از اوایل دهه ی ۱۹۹۰ در
مقیاس جهانی گسترش یافته اند، موجب شتاب تغییرات نهادی، افزایش تعاملات بین المللی و تغییر مفاهیم اصلی روابط بین المللی از جمله قدرت، امنیت شدند و در نتیجه هم به لحاظ عملی و هم به لحاظ نظری عرصه روابط بین الملل را دستخوش
تحول نمودند. یکی از حوزه های این تحول که باعث تحول در کنشگری بازیگران بین المللی به ویژه بازیگران بزرگ شد، حوزه قدرت بود که مطابق با آن بعد جدیدی در قالب نرم پدیدار گردید به گونه ای که در نظام بین الملل امروز، بکارگیری قدرت نرم از ابزارهای تعیین کننده ی تحقق اهداف ملی و تامین کننده اهداف ملی کشورها محسوب می شود. دراین میان کشورهای غربی به ویژه مبدعان این مفهوم همواره تلاش هایی نموده اند تا برداشت خود از این قدرت (هنجار، ارزش ها و فرهنگ ) را در ادبیات این حوزه حاکم سازند. اما کشور چین در راستای بومی سازی قدرت نرم تلاش نمود از آن برای ارتقاء ارزش ها و هنجارهای داخلی خود بهره ببرد. ادعای چینی ها همواره این بوده است که در طول تمدن چند هزار ساله ی چین، این کشور هرگز وادار نشد با کشور یا تمدنی در مقیاس یا کمال خودش درگیرشود(کسینجر،۱۳۹۱: ۱۱).
دراین راستا، نخبگان چینی نیز با بهره گیری از فرهنگ، ارزش ها و آموزه های سنتی این کشور و تلفیق آن با فرهنگ مدرن می کوشند قدرت نرم خود را در صحنه ی جهانی به نمایش بگذارند. برهمین مبنا، متفق القول هستند که «پیروزی بر دشمن و کنترل درآوردن آن بدون جنگ و پیروزی اوج مهارت است»(جیانگ لی،۱۳۹۰: ۲۸).
ارائه چارچوبی مفهومی برای قدرت نرم چینی
اصطلاح قدرت نرم توسط جوزف نای در یک رشته از کتاب ها و مقالات بسط داده شده است(Nye;1990; 2002; 2004;2005;2006;2008;2011). از دیدگاه نای، قدرت نرم توانایی یک کشور برای واداشتن دیگران به انجام دادن خواسته های آن بدون توسل به فشارهای اجبارآمیز نظامی یا اقتصادی یا پیشکش کردن مشوق های مادی می باشد. نای می کوشد با مشخص ساختن منابع متفاوتی که شالوده قدرت سخت و نرم را تشکیل می دهد تفاوت این شکل های قدرت را روشن سازد.
تمایز گذاشتن میان رفتارهای قدرت و منابع قدرت عنصر بسیار مهمی در مفهوم پردازی قدرت نرم توسط نای می باشد که باعث می شود مفهوم پردازی وی را بیشتر منبع محور نماید تا رفتار محور به باور نای، رفتارهای قدرت شیوه های اعمال قدرت هستند. انواع مختلف رفتار، طیفی را تشکیل می دهند که از قدرت فرماندهی تا قدرت همرنگ سازی را در بر می گیرد. قدرت فرماندهی در اقدامات اجبارگرانه و مجاب کننده نمود می یابد و قدرت همرنگ سازی را می توان در جذابیتی که یک کنشگر مشخص دارد و توانایی وی برای تعیین دستورکار سیاسی مشاهده کرد. دومین تفاوت میان قدرت سخت و نرم به ملموس بودن منابع قدرت باز می گردد.
برخی پژوهشگران منابع قدرت نرم را همانند نای در فرهنگ، ارزش های سیاسی و سیاست خارجی خلاصه می کنند (Nye,2004;Barr,2011;Huning,1993 in Glaser and Murphy,2009;Xuetong,2007 in Glaser and Murphym,2009). برخی دیگر اقتصاد را نیز به منابع قدرت نرم اضافه می کنند و ارزش های سیاسی را در ذیل فرهنگ می آورند (Kurlantzick,2007;Hoey,2007;Xintian,2007 in Glaser and Murphy,2009). اما برخی ها هم معتقدند قدرت نرم بیشتر وجهه ای فرهنگی دارد، اما جذابیت های اقتصادی و توانمندی های سیاست داخلی و خارجی کشور نیز دراین راستا از قابلیت های مهمی برخورداند واز این رو، نمی توان قدرت نرم را منحصر به مولفه های فرهنگی نمود. مولفه هایی همچون توان مندی اقتصادی، ارائه الگویی جذاب در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی. دیپلماسی عمومی موفق، جذابیت های ایدئولوژیک، برخورداری از افراد و شخصیت های محبوب بین المللی و مانند آن در توسعه قدرت نرم اهمیت بسزایی دارند. بدین ترتیب، سه حوزه مهم فرهنگ، اقتصاد و سیاست، اساس قدرت نرم هر کشوری را تشکیل می دهند. البته هر کشوری از جمله چین قدرت نرم خود را با توجه به وضعیت موجودش تعریف می کند، اما به طور کلی این سه شاخصه برای منبع قدرت نرم از همه شمولی و اعتبار بیشتری در دنیای کنونی برخوردار است.
تغییر در سیاست بین الملل و قدرت يابي چين
قدرت يابي چين مي تواند تاثيرات پراهميتي بر نظام بين الملل موجود داشته باشد. رشد سريع قابليت هاي چين در سال هاي اخير با توجه به اهميت و گستره تأثيرگذاري آن بر سطوح مختلف سياست بين الملل، در رويكردهاي متفاوت نظري بررسي شده و گمانه هايي پيرامون تاثيرات احتمالي آن در آينده مطرح شده است. با عنايت به اهميت قدرت يابي چين در سياست بين الملل می توان قدرت یابی چین را به دو دسته كلي مي توان تقسيم كرد:
نظرياتي كه برمسالمت آميز بودن ظهور چين و تداوم ثبات در روابط آن با ايالات متحده به عنوان هژمون تاكيد دارد.
نظرياتي كه چالش زا بودن ظهور چين و رقابت، تنش و شكنندگي روابط آن با امريكا را در كانون توجه دارد.
قدرت يابي چين بالضروره نوعي خاص از الگوي رفتاري را در ميان قدرت هاي بزرگ حاكم خواهد ساخت. در اين وضعيت تعامل ميان چين و قدرت مسلط)هژمون( و نيـز نحوه ي تأثيرگذاري اين مؤلفه بر ساير قدرت هاي موجود از اهميت ويژه اي برخوردار مي گردد. از اين رو در نظريه هاي موجود، تأكيد ويژه اي بر سمت و سوي روابط استراتژيك دو كشور آمريكا و چين در آينده صورت گرفته است.
هدف چین از قدرت نرم
از منظر چینی ها، نخستین هدف در ایجاد و گسترش مفهوم قدرت نرم، دفاعی است و نه تهاجمی (Glaser & Murphy,2009,p.24;Li,2009). این در تقابل با دیدگاه پژوهش گرانی چـون جاشوآ کورلانتزیک است که معتقدند چین «تهاجم مجذوب کننده ای» را در سراسر جهان آغازکرده و در سیاست خارجی خود استفاده خوبی از فریبندگی نموده است. وی اعدا می کند که قدرت نرم چین در حال متحول کردن جهان است (Kurlantzick,2007). اما اهداف چین از توسعه قدرت نرم خود در هزارۀ جدید چیست؟ چین در طراحی استراتژي قدرت نرم خود در عرصۀ سیاست خارجی داراي پـنج هـدف جهانی است. نخستین هدف،ایجاد ثبات و صلح با همۀ کشورها، خصوصاً همسایگان است که انعکاس آن را در ایدۀ «ظهور صلح آمیز» یا «توسعه صلح آمیز» چین به وضوح می توان دید. عادی سازی روابط و رفع اختلافات مرزي با چهارده کشور هم مرز چین از ویتنام گرفته تا لائوس و از روسیه تا کرۀ شمالی نمونه هایی است که نشان می دهد، ایدۀ «ظهور صلح آمیز»، به چین کمک کرد تا تصویری خوش خیم از خود به نمایش گذارد.
ایدۀ «ظهور صلح آمیز» از یک سو، قدرت سخت چین را به لحاظ منطقه اي و جهانی نگه می دارد و با ترویج صلح، توسعه و همکاري به خوبی به پکن خدمت می نماید؛ توسعۀ قـدرت نـرم ابـزار مهمی براي کاهش هراس همسایگان چین درمورد ظهور قدرتی بالنده با نیت بر هم زدن وضع موجود مادي و هنجاری بین المللی است (Li, 2008, pp. 300-301; Wang & Lu, 2008, pp. 435-436). علاوه بر دغدغه های منطقه ای، محیط استراتژیک بین المللی نیز چین را به سوی توسعه قدرت نرم سوق داد. برخلاف تجربه آمریکا در توسعه نظامی و اقتصادی و نفوذ قدرت نرم، چین از بستر بین المللی مساعدتری برخوردار نیست. چین باید هم زمان قدرت نرم خود را توسعه دهد: زیرا بدون قدرت نرم براي حفظ جایگاه بین المللی مطلوب، بسیاري از نیروها درجهان از توسعۀ چین ممانعت خواهندکرد (Li,2009b,p.32).
در راستاي این هدف، چین برآن است با توسعه قدرت نرم به مبارزه با سوء برداشت هایی از چین واقعی بپردازد که به وسیله رسانه خارجی ترویج می شود. یک هدف قدرت نرم آن است که تز «تهدید چین» را تکذیب کند و به متقاعد کردن جهان در مورد نیت های صلح آمیز چین کمک کند، از این رو، ایجاد قدرت نرم برای کاهش چنین دغدغه های بیرونی، سودمند خواهد بود.
دومین هدف چین، و جست جوي منابع کافی براي تغذیۀ اقتصاد درحال رشد خود است. چین در آیندۀ نزدیک بزرگترین مصرف کنندۀ نفت جهان خواهد بود. البته از قبل هم بازار بزرگی براي مس، سنگ آهن، آلومینیوم، پلوتونیوم و الوار بوده، به دسترسی به کالاهاي اساسی نیاز مبرم دارد . بیش از ۳۰ میلیون نفر از جمعیت این کشور ممکن است از مناطق روستایی به شهرها و شهرك ها تا سال ۲۰۲۲ مهاجرت کنند و این مسأله به تقاضاي کالا و خدمات می افزاید (Kurlantzick,2007,pp.40-41). از آن جا که چین فاقد ذخایر استراتژیک نفت است( (Shambaugh,2013,pp.128-129 و تولید نفت و گاز داخلی اش رو بـه کاهش است، در بلند مدت تلاش می کند فرآیند کامل دسترسی به استخراج، فرآوري و تحویـل منـابع بـه چـین را کنترل نماید. امروزه طرح احیاي جادۀ ابریشم، که به لحاظ جغرافیاي سیاسی و اقتصادي براي چین از اهمیت بسزایی برخوردار است، نیز در دستورکار جدید چین قرارگرفته اسـت و چین سعی دارد از آن در گسترش همکاري هاي منطقه اي و بین المللی بهرۀ کافی ببرد. لذا همکاري با کشورهاي درحال توسعه و غنی از منابع می تواند به چین در دستیابی به این هدف یاري رساند.
سومین هدف چین، همکاري بیشتر با کشورهاي درحال توسعه و ایجاد شبکه ای از متحدان است. سبک متمایزي در رهیافت چین درقبال ایجاد روابط وجود دارد: چین با سیاست دوستی همـه جانبه، با تأکیـد بـر اهمیت حاکمیت دولت و عدم مداخله با هدف دسترسی مداوم و باثبات به منابع و بازارهاي صادراتی جدید براي تغذیه کردن اقتصاد خود عمل می کند(Zheng,2009.p.2). استراتژي چین شامل تمرکز بر کشورهاي درحال توسعه ای می شود که روابط دوجانبه شان با سایر قدرت هاي بزرگ متزلزل شده است. اغلب، این کشورها دارای حکومت هاي اقتدارگرا هستند و رهبران آن ها ویژگی های مستبدانه دارند. به همین علت است که آن ها موافق نفوذ چین هستند؛ برخی نیز منابع انرژي فراوانی دارند، اگرچه انرژي تنها دلیلی نیست که چین با آن ها گرم گرفته است. براین اساس، رهبران چین اظهارات سیاسی، دکترین روابط « برد – برد» را با تأکید بر کشورهای آمریکای لاتین، آفریقایی و عربی اعلام کردند؛ کشورهایی که دیدگاه مثبت تری به « توسعه صلح آمیز چین» نسبت به کشورهاي توسعه یافته دارند. در روابط با سایر کشورها، براي پکن تنها یک خط قرمز وجود دارد و آن به رسمیت شناختن تایوان و روابط دیپلماتیک با آن کشور است .
منزوي کردن تایوان هدف چهارم است همان طور که کورلانتزیک تأکید می کند: «همۀ اهداف چین از طریق ظهور صلح آمیز دنبال نمی شود. تایوان یک مورد خاص است » (Kurlantzick,2007,p.42). رهبری چین می خواهد با دادن پاداش به کشورها و تطمیع آن ها نفوذ بین المللی تایوان را به لحاظ اقتصادي و دیپلماتیک محدود سازد. چین ادعا می کند که تایوان بخشی از حاکمیت سرزمینی آن است و براي دهه ها سعی کرده است تصدیق سیاست «یک چین« را شرطی براي دریافت سرمایه و کمک چین قراردهد .
آخرین هدف چین، رقابت براي قدرت نرم در میان قدرت هاي بزرگ بلندمدت است (Kurlantzick,2007;Wang & Lu,2008;Li,2008;2009 (. قدعلم کردن چین بدین معنی است که سیاست گذاران و تحلیل گران چینی طبیعتاً به این مسئله علاقمندند که چه چیز موجب تبدیل یک دولت به قدرتی بزرگ می شود (Wang & Lu,2008,p.435) و آنان قدرت نرم را نشانۀ مهم منزلت و نفوذ بین المللی یک دولت می داننـد (Li,2008,p.299). با نادرشدن فزآیندۀ جنگ میان قدرت هاي بزرگ، اکنون چینی ها براین باورند که رقابت میان این دولت ها به صورت رقابت مبتنی بر قدرت نرم خواهدبود (Wang & Lu,Ibid (. یک قدرت بزرگ باید داراي قدرت هاي سخت و نرم باشد تا در سیاسـت بین المللی از انعطاف پذیري بالایی برخورداربوده و موقعیت برتري را در رقابت بین المللی حفظ کند. علاوه بر این اهداف جهانی، دلایل دیگري را نیز براي علاقه مندي رهبران چین به توسعۀ قدرت نرم می توان ذکر کرد. اول این که ایدۀ قدرت نرم چین همسانی نزدیکی با تفکر سنتی چین دارد و دوم این که به نظر می رسد این امیدواري وجود دارد که تصویري بهتر از رژیم چین به تضمین مشروعیت حزب و محدودکردن جذابیت ایدئولوژي هاي غربی در درون این کشور کمک کند (Barr,2011,p.33). از این رو، حزب کمونیست خلق قادر خواهد شد تا از قبال توسعۀ قدرت نرم و بهبود تصویر داخلی و بین المللی چین مشروعیت خود را حفظ کند و تداوم بخشد.
چالش هاي قدرت نرم چین
در حوزه فرهنگ، ضعف صادرات محصولات فرهنگی چین در مقایسه با سایر قدرت هاي بزرگ کاملاً مشهود است. حتی طرح هاي چند میلیارد دلاري پکن جهت ایجاد غول هاي رسانه اي جهانی براي رقابت بـا بلومبرگ، تایم وارنر و ویاکام به واسطۀ سانسور سیاسی داخلـی ایـن کشـورعقیم مانده است. اقتصاد چین نیز براي گذار از تجارت هاي ناکارآمد ملی، نابرابري فزاینده، مهـاجرت داخلـی سـنگین، میانگین سلامت اجتماعی ناکافی، فساد و ناکـافی بـودن تعـداد مؤسسـاتی کـه بـه نا پایـداري سیاسـی دامـن می زنند، با موانع جدي رو به روست. شرق و شمال این کشور نسبت به غرب و جنوب، سرعت رشد بیشـتري دارند. تنها ده ایالت، از سی و یک ایالت، سرانۀ درآمد بالاتر از میـانگین ملی دارنـد و ایـالات عقـب افتاده (مانند تبت و سین کیانگ) بیشترین سهم اقلیت ها را دارند. از میان کشورهاي درحال توسعه، چین با سرعت شدید در حال سالمند شدن است. تا سال ۲۰۳۰ چین «سـالمندان وابستۀ بیشـتري در مقایسـه بـا کودکـان »خواهد داشت و جمعیت شناسان چینی، نگران «پیرشدن قبل از ثروتمند شدن هستند » (Nye,2011,p.181). درحالی که سیاست هاي چین از دهۀ ۱۹۸۰ به این سو و الگوي منحصـربه فـرد توسعۀ اقتصادی پکن، رشد اقتصادی چشم گیر براي چین به ارمغان آورده و سبب گردیده تا چین به موفقیتی بی سـابقه در تـاریخ بشـري در زمینۀ کاهش فقر دست یابد، درعین حال نابرابري هاي فاحشی آمیخته با « فساد گسـترده» نیز پدید آورده است. این معضل مسلماً پایندگی و جذابیت بلندمدت توسعه چـین و آن چـه را کـه اجمـاع پکـن خوانده شده است، زیر سوال می برد (Gill & Huang,2006,p.28).
در حوزۀ سیاست خارجی، مفسران جمهوري خلق چین به سیاست خارجی مبتنی بر حسن هم جواری و مستقل پکن مباهات می کنند. این ادعا تا حدودي .حقیقت دارد. بسیاري از پژوهندگان، جمهوري خلق چین را یک «قدرت تجدیدنظرطلب» نمی دانند و خاطرنشان می سازند که چـین گـام هـاي بلنـدي بـراي رعایـت هنجارهاي مختلف بین المللی برداشته است (Johnston,2003). سـطح بـالاي احساسـات ضـد آمریکایی در دوران دولت بوش، تا اندازه ای تصویر بین المللی چین را بهبود بخشید؛ اما سیاسـت خـارجی پکن به دلیـل این که براي انجام معاملات سیاسی و اقتصادي با دیکتاتورهاي فاسد و حتی بی رحم تردید چندانی به خـود راه نمـی دهـد، دچـار مشـکلات جدی مشروعیت است (Gill & Huang,2006,p.28). بعـد سـه دهه مدرنیزاسیون، چین هنوز انتخابات آزاد، رسانۀ بدون سانسور، آزادي بیـان یـا اسـتقلال قضـائی نـدارد. نظـام سیاسی منسوخ شدۀ چین به بحـران عمیـق حکمرانـی منجرشـده و بـا شـکاف فزایندۀ ثروت، بی عدالتی اجتماعی، فساد دولتی و تنزل رتبۀ زیست محیطی مواجه است. در این بحران حکمرانی برخی مـوارد نقـض حقوق بشر شامل سوانح بزرگ مکرر صنعتی، رسوایی هاي کلان غذایی و دارویـی و روبـه زوال رفتن نظام بهداشت عمومی به وفور دیده می شود(Ding,2012,p.661). اعتراضات خشمگینانه اي که در جریان حمل مشـعل المپیـک پکـن در انگلسـتان، فرانسـه و ایـالات متحـده برضـد چـین برپـا شـد، بیـزاري گسـترده از سیاست های سرکوب گرانۀ پکن را به خوبی نشان داد. بنابراین، یک ارزیابی صـادقانه از سـابقۀ حقـوق بشـر چین نمی تواند به پکن رتبۀ رضایت بخشی برای عملکردش در دفاع و حمایت از حقوق بشر بدهد. این عملکرد به سادگی برای قدرت نرم چین جذابیت به بار نمی آورد.
قدرت نرم فرهنگی چین
استدلال می شود تاریخ به نیکی، برتری های قدرت نرم فرهنگ چین را نشان می دهد. تمدن چین بزرگ ترین سرمایۀ قدرت نرم این کشور است. در میان عناصر تمدن چین، کنفوسیانیسم عامل مهمی است که ارزش ها و نگرش های چین را به شیوه متفاوتی از غرب نشان می دهد.آئین کنفوسیوس دراین منطقه معنایی برابر با حقوق بشر یا دمکراسی در غرب دارد. بنابراین ظهور چین، تعقیب ارزش های آسیایی بر پایۀ تمدن چین را حداقل در کشورهای کنفوسیوسی آسیای شرقی ممکن می سازد. این ارزش ها شامل اهمیت خانواده به عنوان نقطه کانونی تشکیل ساختار اجتماعی، توجه به شرافت و قومیت ها، برتری گروه بر فرد، تأکید بر یگانگی، هارمونی و نظم و کار سخت، صرفه جویی و اهمیت آموزش است.
یکی از ابزارهاي کلیدي قدرت نرم، «دیپلماسی عمومی» است. ارتقاء فرهنگـی چـین بخشـی از تـلاش وسیع تر در دیپلماسی عمومی است. براساس یـک تعریـف پذیرفتـه شـده، دیپلماسـی عمـومی جلـب افکـار عمومی در سایر ملت ها توسط یک دولت است؛ با جلب افکار عمومی در خارج، دولت ها می توانند به طور موثرتری منافع ملی خود را دنبال کنند(Kurlantzick,2007,p.61). اگر فرهنگ یک کشور جذاب باشد، شهروندان کشور دیگر به حکومت هاي خود براي عمل کردن در جهت منافع کشور محبوب- دراین مـورد حمایت از منافع ملی چین – فشار می آورند.
یک مثال بارز دیپلماسـی در باب توسعۀ کار ویژه های دیپلماسی عمومی چـین، تأسـیس مؤسسـات کنفوسیوسـی است؛ یک مرکز زبان و فرهنگ چینی که با هدف ایجاد شور و اشتیاق براي یادگیري زبان چینی طراحـی شد (Cho & Jeong,2008,p.471)، اما به مرور به ابـزار اصـلی توسـعۀ قـدرت نـرم چـین وعـاملی بـراي گسترش نفوذ جهانی پکن تبدیل گردید. گشایش مؤسسات کنفوسیوس به اعتقاد برخی مبتنی بر این تصور است که زبان فرهنگ، قلب قدرت نرم است و در روند ایجاد و تقویت قدرت نرم کشـور و نیـز شـرکت در رقابت میان قدرت هاي نرم، این عنصر نقشی پیشتاز و اساسـی بـا زی می کند (سوزوکی،۱۳۹۰،ص۳۲۷).
فرهنگ سنتی چین و ارزش هاي کنفوسیانیسم مانند «جهان هماهنگ» از مهم ترین ارزش هاي سیاسـی چین محسوب می شوند که چین را قادر می سازد با گسـترش آن ها، قـدرت نـرم فرهنگی خود را توسـعه بخشد. اگرچه نمی توان نادیده انگاشت که امروزه جمهوري خلق چین در ارتقاء قدرت نرم فرهنگی خـود، به نسبت سایر ابعاد قدرت نرم خصوصاً قدرت نرم اقتصادي، بسیار ضعیف جلوه کرده است؛ اما ارزش هاي سیاسی فرهنگی چین و پتانسیل این کشور براي بهره گیري از آن به ویژه با استفاده از ابزارهاي قدرت نرم ازجمله دیپلماسی عمومی، مؤسسات کنفوسیوسی و دیاسپوراي چینی، در بلندمدت غیر قابل انکار است.
نتیجه
درحالی که برخی از تحلیلگران برآنند که قدرت نرم باید بخشی از «قدرت جامع و فراگیري باشد» که یک کشور بزرگ داراست، قدرت نرم چین عمدتاً به عنوان ابزاري براي اهداف دفاعی و نه تهـاجمی از جمله تأکید پکن بر ثبات و صلح با همۀ کشورها، ترویج تصویري بهتر از چین، اصلاح برداشت هاي خارجی و تکذیب ،«تز تهدید چین»، تضمین امنیت انرژي براي تداوم توسعۀ اقتصادي با همکاري بیشتر با کشورهاي درحال توسعه، ايجاد شبکه ای از متحدان و تلاش براي رقابت مبتنی بر قدرت نرم با قدرت های بزرگ در بلندمدت تلقی می شود. چین براي تقویت قدرت نرم، کوشیده است فرهنگ سنتی خود را بـه عنوان یک فرهنگ جهانی ترویج نماید، دیپلماسی اقتصادي، چندجانبه و همیارانه را تعقیب کرده و الگوي توسعۀ اقتصادي موفق خود را به عنوان یک گزینۀ ترجیح پذیر براي حرکت هاي نوسازي ویژه خود به بسیاري از کشورهاي درحال نیافته عرضه نماید و از سوی دیگر در پی آن بوده است که نقـش فعالانه تر و مسؤولانه تری در امور بین المللی ایفا نماید. در این راستا، جمهوري خلق چین از ابزارهایی چون دیپلماسی عمومی، مؤسسات کنفوسیوسی، گروه هاي اقلیت قومی در خارج، سرمایه گذاري و تجارت، کمک های بشردوستانه و نهادهاي چندجانبه بهره فراوانی برده است.
در پایان فرهنگ چین با قدمتی چندین هزار ساله یکی از مهم ترین و کانونی ترین نقاط تمدنی و فرهنگی جهان محسوب می شود. اما آنچه چین را در چند دهه اخیر مهم جلوه داده است و شناخت آن را واجب گردانیده است، موقعیت خطیر اقتصادی، فرهنگی و سیاسی این کشور در عرصه بین المللی است. با تمام این توضیحات می توان نتیجه گرفت چین با پشت سر گذاشتن یک فراز و نشیب مهم تاریخی اکنون در بسیاری از حوزه های توسعه در قله جهان ایستاده است و خود را به عنوان ابرقدرتی جدید در معادلات جهانی گنجانده است. همان طور که پیش بینی می شود در چند سال آینده چین قطب اول اقتصاد جهان خواهد شد و در کنار توسعه های فرهنگی ممکن است جای آمریکا را به عنوان قدرت اول جهان بگیرد؛ لذا شناخت این فرهنگ و عناصر آن در نحوه مواجهه کشورها و به خصوص ایران الزامی است.
منابع
-الوند،مرضیه السادات،۱۳۹۹،قدرت نرم در سیاست خارجی چین و پیامدهای آن برای ایالات متحده امریکا(مطالعه موردی:افریقا و امریکای لاتین). رساله دکتری،دانشگاه تهران.
-پیتروزا،دیوید،۱۳۹۵،انقلاب فرهنگی چین،ترجمه:مهدی حقیقت خواه،تهران:انتشارات ققنوس.
-چی جی،چانگ،۱۳۹۸،فرهنگ سنتی چین،ترجمه علی محمد سابقی،تهران: انتشارات موسسه فرهنگی،هنری وانتشارات بین الملل الهدی.
-خضری،رویا،۱۳۹۷،نقش فرهنگ در جهت گیری سیاست خارجی چین،فصلنامه تحقیقات حقوق خصوصی و کیفری،شماره۹،از ۷۳- ۹۴.
-زین تیان،ی.۱۳۹۸.نقش قدرت نرم در استراتژی خارجی چین(ترجمه محسن شریعتی نیا)،پژوهش نامه سیاست خارجی،۲۴،صص ۱۱۹- ۱۳۷.
-سابقی،علی محمد،۱۳۹۸،مجموعه م قالات چین در آیینه فرهنگ(۱)،تهران:انتشارات بین المللی الهدی.
-ساک سان،گائو،۱۳۹۰،موسسات،مقررات و قوانین فرهنگی چین،ترجمه:فاطمه فضائلی،تهران:انتشارات دیرخانه عالی انقلاب فرهنگی.
-سوزوکی،ش.۱۳۹۰.افسانه و واقعیت قدرت نرم چین،به ویراستاری ا.پارمار و م. کاکس(ویستار)،قدرت نرم و سیاست خارجی ایالات متحده:دیدگاه های نظری،تاریخی و معاصر(ترجمه علیرضا طیب)،صص۳۲۳- ۳۴۳.تهران:پژوهشکده مطالعات راهبردی.
-شاهنده،بهزاد و جواد طاهایی،۱۳۹۳،چین نو: دنگ شیائوپینگ و اصلاحات. مرکز تحقیقات استراتژیک،مجمع تشخیص مصلحت نظام،تهران.
-شیخ الاسلامی،محمدحسن و نوری،محمد،۱۳۹۶،دیپلماسی عمومی(جلد۲)،تهران:وزارت امور خارجه اداره چاپ و انتشارات.
نای،جوزف اس،۱۳۹۰،پاسخ به منتقدان و اندیشه های پایانی،درایندرجیت پارمار و مایکل کاکس.قدرت نرم و سیاست خارجی ایالات متحده:دیدگاه های نظری،تاریخی و معاصر.ترجمه علیرضا طیب.پژوهشکده مطالعات راهبردی.چاپ اول.تهران:۳۴۵- ۳۶۳.
-Barr, Michael (2011) who’s afraid of china? The Challenge of Chinese Soft Power. Zed Books. london & new York.
-Blanchard, Jean-Marc F. and Lu, Fujia (2012) “Thinking Hard About Soft
Power: A Review and Critique of the Literature on China and Soft Power”. Asian Perspective, Vol.36, No. 4, October and December: 565-589.
-Cooke, Jennifer G. (2009) “China’s Soft Power in Africa”. In Carola Mc Giffert,. Ed, Chinese soft power and its implication for the united state Competition and Cooperation in the Developing World. Central for Strategic & International Study (CSIS). Washington D.C.: 27-44.
Dellios, s .(۲۹۹۹). ” china’s harmonious world (hexie shijie) policy perspective: how Confucian values are entering International society”. Bond university: Humanities & social sciences papers.
-Deng, Xiaogang and Zhang, Lening(2009) “China’s Cultural Exports and its
Growing Cultural Power in the World”. In Mingjiang Li,. ed: 143-162.
-Economic Commission for Latin America and the Caribbean (ECLAC) (2014) “Foreign Direct Investment in Latin America and the Caribbean.” United Nation Production Development Series, No. 195, January: 1-28.
-Economist (2011) “Africa’s Impressive Growth”. January 6, Available at:www.economist.com.
-Griffiths, james. May ۱۷ (۲٦۱٦). “How the Cultural Revolution changed China forever”, https://edition.cnn.com/, Retrieved ۲۰۲۰/٤/٤ at: https://edition.cnn.com/۲۰۱٦/۰٥/۱۲/asia/china-cultural-revolution-dikotter.