حسن اشرفی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
با اوجگیری تنشهای سیاسی در قلب خاورمیانه، تحرکات گوناگونی از جانب کشورهای درگیر در موضوع سوریه مشاهده می شود. اعزام کارشناسان ناظر اتحادیه عرب به سوریه برای بررسی شرایط تنش، سفرهای مقامات آنکارا برای اعمال فشار بیشتر بر دولت بشاراسد، تهدیدات سیاسی و نظامی غرب برضد دمشق همگی از یک سو و از سوی دیگر حمایتهای ایران و مواضع شفاهی و عملی مسکو در جانبداری از حکومت بشار اسد شرایط امروز صحنه سوریه است.
در این میان سوال قابل طرح این است که اهمیت سوریه برای دو کشور ایران و روسیه چه جنبههایی را در بر میگیرد که این دوکشور حمایت از بشار را در دستور کار خود قرار دادهاند و از سوی دیگر اشتراک منافع و تهدیدات برای تهران و مسکو در موضوع سوریه چگونه قابل تجمیع و هم افزایی در تحرکات سیاسی و دیپلماتیک به نفع دمشق خواهد بود؟
تحلیل رخداد
دغدغه اصلی جمهوری اسلامی در موضوع سوریه جلوگیری از تضعیف موضع مقاومت اسلامی در فلسطین و لبنان در پس ناآرامیهای سوریه است. در این میان دو تحلیل عریان وجود دارد؛ یک تحلیل معتقد است موج اعتراضات در سوریه با پشتیبانی کشورهای منطقهای و فرا منطقهای به دنبال سرنگونی دولت بشار اسد میباشد و تحلیل دیگر میگوید حمایت برخی کشورها از ناآرامیهای سوریه با هدف تضعیف دولت بشار و انجام برخی اصلاحات از جانب وی صورت میگیرد. در چنین شرایطی است که جریان اخوان المسلمین سوریه – که ماهیتی ضد ایرانی و ضد شیعی دارد- به عنوان اپوزیسیون اصلی دولت بشار و هدایتکننده اعتراضات در سوریه، جدیترین گزینه برای گرفتن قدرت پس از دولت بشار اسد به حساب میآید. در اینجا ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که اساسا جریان اخوانالمسلمین در اقصی نقاط جهان اسلام به گونههای مختلف ظهور کرده و در هر نقطه شرایط فرهنگی و اقتضائات و صفات محیطی آن منطقه را به خود گرفته است؛ جریان اخوانی در ترکیه با حزب عدالتوتوسعه، در مصر با محمد عبدو، در سودان با عمرالبشیر، در افغانستان با برهانالدینربانی و در ایران با سید مجتبی میرلوحی ملقب به نواب صفوی ظهور مییابد که هر یک از آنها تفاوتهای فکری و فرهنگی متناسب با شرایط جغرافیایی خود را دارا هستند. اما جریان اخوانی سوریه به رهبری در تبعید محمد شفق، یک جریان ضدایرانی و ضدشیعی است که این موضوع را میتوان در گفتهها و مواضع رهبران آن درباره ایران و در شعارهای تند معترضین به دولت بشار علیه جمهوری اسلامی مشاهده کرد. البته تهدیدات این گروه غیر از علویان سوریه که در حوادث اخیر این کشور به لحاظ درصد بیشترین کشته را داشتهاند شامل دیگر اقوام سوریه نظیر مسیحیان نیزشده است تا جاییکه در تجمعات خود شعار «علوی به تابوت، مسیحی به بیروت» سر میدهند. با وجودی که این گروه خود را نزدیک به اخوانالمسلمین ترکیه میداند و به دلایل تاریخی و ژئوپولیتیکی نظیر اشغال بلندیهای جولان (عبری: گولان) تاکنون ادعای مواضعی ضداسراییلی داشته است اما باید این نکته را در نظر گرفت که پس از سقوط بشار، استقرار دولتی اخوانی در سوریه با مشکلاتی روبروست. به عبارتی تشکیل چنین دولتی در سوریه در صورت برکناری بشار اسد به آسانی محقق نخواهد شد و حوادثی نظیر آنچه در عراق بعد از صدام و مصر بعد از مبارک روی داد در انتظار این کشور خواهد بود. صحنه سیاسی سوریه از فردای رفتن بشار اسد به گونهای رخ مینماید که حامیان دولت گذشته به دنبال راهیابی مجدد به عرصه سیاسی از طریق به دست گیری قدرت و یا سهم خواهی از آن بوده و این موضوع سر آغاز تازهای در مشکلات سیاسی سوریه خواهد بود. به دیگر سخن بعد از بشار اسد حامیان امروز وی نظیر علویان، دروزیها و مسیحیان که حاضر به پذیرش حکومت سلفی – اخوانی سوریه نیستند، در برابر دولت جدید مقاومت خواهند کرد و این موضوع باعث خواهد شد که سوریه تا مدتها درگیر تنشهای داخلی برای کسب قدرت سیاسی باشد. در چنین فضای پرتلاطمی است که غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا و اسراییل فرصت مییابند تا از شکاف موجود بین نیروهای سیاسی سوریه نهایت بهره را جسته و شرایط را برای حضور هرچه موثرتر و نافذتر خود در این کشور مهیا سازند. در این راستا ایالات متحده آمریکا با همسویی رژیم صهیونیستی این امکان را خواهد یافت تا با کارشکنی در روند تشکیل دولت جدید از شکلگیری قدرتی که ادعای مقابله با اسراییل را زمزمه میکند جلوگیری نماید. به بیان دیگر، آمریکا و اسراییل دولت جدید انتقالی سوریه را با چالشهایی جدی بر سر قدرت و حاکمیت خود مواجه خواهند کرد و این اجازه را به سوریها نخواهند داد که با تشکیل خط مقدم جدید جبهه مقاومت همانند دولت بشار اسد رژیم اسراییل را درگیر حرکتهای مبارزاتی نماید. با ترسیم چنین فضایی برای آینده سیاسی سوریه، نتیجهای غیر از تضعیف موضع مقاومت در فلسطین و لبنان نمیتوان انتظار داشت.
اما در صورت تحقق صحنه ترسیم شده در تحلیل نوع دوم یعنی تقسیم بخشی از قدرت سیاسی بشار اسد با جریان سلفی اخوان المسلمین سوریه و حضور این تشکل در بخشهایی از ساختار حاکمیت سیاسی که کاستن از اقتدار و محوریت بشار را در صحنه داخلی سوریه به دنبال دارد در آیندهای نزدیک بار دیگر سطح تازهای از مطالبات و خواستهای جریان اپوزیسیون و معترضین به نظام حاکم را به صحنه میآورد و دولت نحیف شده بشار را به چالشی دوباره فرامیخواند، به عبارتی نمیتوان برای خواستها و مطالبات جمعیتی که توانسته در برههای عقب نشینی بشار را برای تصاحب بخشی از حاکمیت رقم بزند، حد و مرزی شناسایی کرد. در چنین میدانی است که سوریه به تناوب درگیر مسایل داخلی و تنشهای سیاسی نو به نو خواهد بود. چنین وضعیتی ترسیم یک بن بست سیاسی در فضای حاکم بر سوریه است و این همان چیزی است که ایالات متحده آمریکا و اسراییل برای آن مشتاق هستند. به بیان دیگر بلوک غرب با حمایت و پشتیبانی از معارضین حکومت بشار، سهم خواهی بدون خط قرمز اپوزیسیون از حاکمیت را به عنوان تلاشی برای شعلهور نگاه داشتن اختلافات و تنشهای سیاسی و زمینهای برای دخالتهای بعدی در امور داخلی سوریه قرار خواهد داد. با چنین رویکردی است که بشار اسد تضعیف شده و توان شرکت در موضوعات خارجی و از همه حساستر قدرت مشارکت در پشتیبانی از جبهه مقاومت را نخواهد داشت و چه بسا اگر بقا سیاسی بشار با تهدید روبرو شود وی مجبور به مصالحه با حامیان رقبای خود یعنی غرب و به ویژه ایالات متحده بر سر موضوع مقاومت خواهد شد. با تمرکز بشار بر صحنه داخلی سیاست در سوریه شاهد وضعیتی خواهیم بود که حمایت از مقاومت به موضوع دست چندم و فرعی دمشق تبدیل شده و این نقطه محوری مقابله با رژیم اسراییل به گرداب درگیریهای داخلی گرفتار آمده است.
از سوی دیگر با سقوط حکومت بشار احتمال تجزیه این کشور وجود دارد و در این راه اولین قدم را کردهای سوریه برخواهند داشت. آنگونه که در برخی منابع غربی و اسراییلی عنوان شده ظاهرا برنامهای برای تقسیم سوریه به 5 کشور کوچک قومی در دستور کار است تا در این میان بخشی از اهداف ایالات متحده آمریکا و اسراییل در منطقه برای ایجاد خاورمیانه بزرگ و تقسیم کشورهای منطقه به کشورهای کوچک قومی در راستای توسعه و تعمیق هژمونی رژیم اسراییل محقق شود. قابل پیشبینی است که با اولین حرکت تجزیه طلبانه در سوریه پس از فروپاشی دولت فعلی، اثرات اجتناب ناپذیر آن دامن سایر کشورهای منطقه را نیز فراگیرد و بیثباتی را که کاملا در راستای منافع ایالات متحده آمریکا و اسراییل قرار دارد، در سراسر منطقه شاهد باشیم. در چنین فضایی است که حمایت جمهوری اسلامی ایران از دولت بشار که با بحران دست و پنجه نرم میکند، معنا مییابد. در واقع ایران میتواند با حمایت از بشاراسد، حکومت دمشق را در موازنه منطقهای نگاه داشته تا از تضعیف جبهه مقاومت و تسلط همه جانبه غرب و به ویژه رژیم اسراییل بر منطقه جلوگیری نماید. در این راستا همکاریهای دیپلماتیک ایران با کشورهای همسو پیرامون مساله سوریه اهمیت خاصی مییابد.
در این میان روسیه کشوری است که نشان داده حوادث سوریه را با دقت ویژهای زیر نظر دارد و از ادامه روند تحولات به زیان دولت بشار نگران است. در صحنه سوریه نگاه روسها جدی و فعالانه تر از موضوع لیبی است. هشدارهای مسکو به غرب برای خودداری از دخالت در مسائل داخلی سوریه، وتوی قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل در 15 بهمن 1390 برضد سوریه، پهلو گرفتن ناو هواپیمابر کوزینتسف روسی حامل چندین هواپیمای میگ و سوخو در آبهای بندر طرطوس در غرب سوریه واقع در شرق دریای مدیترانه و بازدید وزیر دفاع سوریه «داود راجحه» از این ناو و نیز ارسال یک محموله تسلیحاتی از راه دریا به بندر طرطوس که البته با ممانعت ترکها مواجه شده و در حال حاضر در بندر اسکندرون ترکیه توقیف است، از جمله اقدامات اخیر روسیه در حمایت از حکومت دمشق است. این اقدامات حاصل نگرانیهای مرکبی است که کرملین در شرایط حاضر با آن روبروست. البته سیاست مسکو برای حل این بحران فشار بر اسد به منظور انجام اصلاحات در ساختار سیاسی و حفظ بقا این حکومت از طریق عملی کردن این اصلاحات بوده است. در این میان اتخاذ رویکردهای جانبدارانه کرملین از حکومت بشار از جنبههای مختلفی قابل بررسی است. سوریه به لحاظ تاریخی، سیاسی، ژئوپولیتیکی و اقتصادی برای مسکو دارای اهمیت بوده است و از معدود متحدان بازمانده از دوره شوروی در منطقه برای روسیه حساب میآید. روسها به خوبی دریافتهاند که با سقوط حکومت بشار کل منطقه زیر سلطه غرب قرار خواهد گرفت و این موضوع برای نفوذ سیاسی مسکو در منطقه اتفاق ناخوشایندی است. از سوی دیگر سوریه از دیرباز بازار تسلیحاتی مناسبی برای مسکو به حساب میآمده و این در حالی است که با سقوط حکومت بشار این فرصت مناسب در شرایط بحران اقتصادی اتحادیه اروپا برای روسیه از دست خواهد رفت. در سطحی دیگر روسها میتوانند در شرایط کنونی و همزمان با بالا گرفتن تهدیدات نظامی علیه دمشق فروش تسلیحات کم مشتری روسی را به حکومت بشار افزایش دهند. از سوی دیگر سوریه کشوری است که توانسته نفوذ روسیه در دریای مدیترانه را که همواره یک خواست تاریخی برای روسها بوده است، تامین نماید. در حال حاضر روسها یک پایگاه نظامی باقیمانده از دوره شوروی در بندر طرطوس در شرق مدیترانه را در اختیار دارند که از معدود پایگاههای روسیه برای دستیابی به دریای مدیترانه است. موضوع انتقال انرژی مولفه دیگری است که موضوع سوریه را برای روسها از اهمیت بالایی برخوردار کرده است. کشور سوریه با تولید ناچیز 400 هزار بشکه نفت در روز کشور مهمی از نظر انرژی به حساب نمیآید اما به دلیل چسبیدگی جغرافیایی این کشور به عراق نفت خیز، موقعیت راهبردی را برای دمشق از نظر انتقال نفت و گاز این کشور به اروپا فراهم میآورد و این موضوعی است که روسها را به تکاپو میاندازد. روسیه به لطف وابستگی اروپا به انرژی نفت و گاز این کشور توانسته با استفاده از این دو کالای راهبردی اقدام به برقراری نوعی موازنه سیاسی با اروپا نماید اما با حذف بشار از صحنه سیاسی سوریه و افزایش احتمال لغزش دولت انتقالی این کشور به دامان غرب این امتیاز از مسکو گرفته خواهد شد.
با توجه به اشتراک منافع وتهدیدات ایران و روسیه در بحران اخیر سوریه چند نکته مهم را باید در نظر گرفت. در این میان ایران و روسیه میتوانند با شکلدهی یک جبهه واحد در حمایت از حکومت بشار در برابر بلوک حامی معارضین حکومت بشار یعنی قطر، عربستان و ترکیه که به دنبال سنیسازی حکومت جدید دمشق هستند و همچنین غرب و اسراییل که اولویتشان مقابله با مساله مقاومت است، قرار گیرند و از بحرانهای بعدی منطقه جلوگیری نمایند. به عبارتی تقویت موقعیت بشار در سوریه حفظ منافع تهران و مسکو را در زمینههای مختلف در پی خواهد داشت. از سوی دیگر با تقویت دولت بشار و گذر از بحران کنونی، وزن منطقهای و بینالمللی ایران و روسیه افزایش خواهد یافت؛ در واقع با حفظ بشار عیار واقعی قدرت سیاسی ایران و روسیه در صحنه منطقهای و فرامنطقهای مشخص خواهد شد. از سوی دیگر با توجه به بالا گرفتن تنشهای میان غرب و جمهوریاسلامی، روسیه میتواند با ایفا کردن نقشی فعال در مواجهه با سیاستهای هژمونیک غرب علیه ایران، تمرکز سیاسی و امنیتی تهران را بر روی موضوع سوریه افزایش دهد تا با تقویت حکومت بشار منافع کوتاه مدت و دراز مدت مسکو در رابطه با دمشق تامین شود. از دیگر سو روسیه میتواند با حمایت از بشار، به صورت غیر مستقیم به تقویت جبهه مقاومت در مقابل اسراییل کمک نماید تا ملاحظات جدی ایران در برابر این رژیم نیز تامین شود. در این میان باید به این نکته توجه داشت که رابطه مقاومت و حکومت بشار اسد یک رابطه کنشی دوسویه است، به این معنا که تقویت حکومت بشار منجر به تقویت مقاومت شده و تقویت مقاومت نیز به دلایل سیاسی و امنیتی، اقتدار حاکمیتی بشار را افزایش میدهد. با چنین رویکردی است که روسها باز هم منتفع خواهند شد. در سطحی دیگر این نکته قابل ذکر است که با وجود حرف و حدیثهای متفاوت پیرامون صحت انتخابات اخیر پارلمانی در روسیه، قدرتگیری مجدد پوتین به عنوان رییس جمهور این کشور محتمل به نظر میرسد. از این رو همکاری ایران و روسیه در موضوع سوریه میتواند نقطه آغازین مهم دیگری در روابط ایران با روسیه دوره پوتین باشد؛ فردی که با رویکردهای شرقگرایانهاش سابقه خوبی از همکاری تهران – مسکو را در اذهان برجای گذاشته است. همچنین در بعد داخلی، پوتین با ایجاد اصطکاک مقابل سیاستهای غرب در سوریه میتواند از وجهه قابل قبولی میان ملیگرایان روس که کسر قابل توجهی از هواداران وی را تشکیل میدهند، برخوردار شود و این همان موضوعی است که وی برای انتخابات ریاستجمهوری 4 مارس 2012 به آن نیاز دارد. از سوی دیگر اگر کرملین نتواند از منافع دراز مدت مسکو در صحنه تحولات سوریه دفاع کند، کاهش آرا پوتین در انتخابات پیشرو و پیآمدهای ناشی از آن دور از ذهن نخواهد بود. به هر روی مساله سوریه این ظرفیت را داراست که به یکی از بحثهای اصلی دو جانبه ایران و روسیه تبدیل شود و نقطه عطفی در همکاریهای این دو کشور برای حل یک بحران منطقهای قرار گیرد. با چنین رویکردی ایجاب میکند دو طرف در انجام ملاقاتها و رایزنیهای رسمی و غیر رسمی پیرامون تحولات سوریه، جدیت بیشتری از خود نشان داده تا مواضع را به یکدیگر نزدیک کرده و با طراحی برنامهای مشترک در برابر چالش سازماندهی شده چند کشور منطقهای و فرامنطقهای علیه حکومت بشار توان سیاسی و دیپلماتیک خود را نشان دهند. اما اینکه تاکنون تلاشهای دیپلماتیک تهران و مسکو در این راستا تا چه اندازه بوده است و تا چه میزان موثر واقع شود موضوعی است که آینده تحولات آن را مشخص خواهد کرد.