اسلام ذوالقدرپور
کارشناس روابط بینالملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC
سیاستگذاری خارجی در چند دهه اخیر برای برخی بازیگران کنشگر نظام جهانی به گونه ای آرمانی شده که یک سیاست و گاه یک تاکتیک خاص به عنوان هویت یا زیربنای هویت یک حکمرانی تبدیل شده است. تبدیل یک سیاست یا تاکتیک آرمانی به راهبرد سیاست خارجی یا هویت یک بازیگر در نظام جهانی، مناسبات قدرت را به شدت تنش آفرین نموده و منابع و منافع وی را محدود و شکننده میسازد. تغییر چنین الگویی یا گذار از این الگو به یک الگوی جدید در سیاستگذاری خارجی، با آسیبها و چالشهای بیشماری روبرو میگردد، زیرا رویکرد گذار به منزله تغییر هویت تفسیر میگردد.
سیاستگذاری خارجی ایران در چند دهه اخیر با چنین الگوی آسیبزایی مدیریت شده است. الگویی که هر سیاست و تاکتیک سیاستگذاری خارجی بهخصوص در مقابل ایالات متحده امریکا همانند هویت یا زیربنای هویت ایرانی برسازی شده است!
در سمت دیگر تقابل که ایالات متحده امریکا قرار دارد، این دولت نیز سیاستها و تاکتیکهایی دارد که همانند هویت یا زیربنای هویت امریکا در نظام جهانی بر آنها اصرار دارد. اکنون که مذاکرات ایران و ایالات متحده امریکا با میانجیگری دولت عمان در حال پیگیری است و دو طرف بر اصول خود اصرار داشته و دیگری را به سنگاندازی در روند مذاکره و توافق متهم میکنند، هدف دولت امریکا از طرح غنی سازی صفر در ایران را میتوان در چارچوب زیربنای هویت دو کشور و راهکار گذار از انسداد مذاکرات را چنین تحلیل نمود:
یکم – غنی سازی زیربنای هویت سیاست خارجی ایران: از زمان اولین افشاگری پیرامون برنامه هستهای ایران در سال 1381 تاکنون، سیاستگذاری خارجی ایران به عنوان مجری تضمین فعالیت هستهای ایران شناخته شده است. سیاست خارجی ایران ابزار و زیرمجموعه سیاست هستهای ایران برساخته شده و در خدمت ادامه کار صنعت هستهای ایران است.
روند سلطه سیاست اتمی بر سیاست خارجی ایران که سبب تغییر هویت سیاستگذاری خارجی کشور گردید، غنی سازی اورانیوم را محور تمام حلقهها و تاکتیکهای سیاستگذاری خارجی قرار داده است. غنیسازی که در دو دهه اخیر به عنوان ” حق مسلم ” ایران برشمرده شده است، نهتنها زیربنای صنعت هستهای ایران شده بلکه زیربنای سیاست خارجی و تمام حلقههای سیاستگذاری عمومی ایران نیز قرار گرفته است.
اصرار و تبلیغات فراگیر و روزمره ایران پیرامون حق غنی سازی هستهای، پیامدش را در تمام حلقههای سیاستگذاری و حکمرانی به جا گذشته و سبب نوعی انسداد سیاستگذاری گردیده است که بیشتر در سیاستگذاری خارجی و مذاکره با بازیگران مهم جهان جلوه داشته است.
اثرگذاری اصل حق غنی سازی بر سیاستگذاری خارجی ایران به گونهای بوده است که گویا سیاست خارجی در باتلاق غنی سازی گرفتار شده است. این رویکرد سیاستگذاران ارشد ایران در اصرار بر حق غنی سازی، سیاست خارجی را از دیگر منابع و منافع راهبردی دور نموده و غنی سازی هستهای را هویت سیاست خارجی ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقهای قرار داده که آسیبهای بیشماری را به دنبال داشته است.
دوم – تحریم ایران زیربنای هویت سیاست خارجی امریکا: ماهیت اربابی ( استکباری ) برخی بازیگران نظام جهانی را نمیتوان با ابزارهای دموکراسی یا برچسپ لیبرالیسم نیز پنهان نمود. چنین بازیگرانی که همچنان از قدرتهای بزرگ نظام جهانی هستند، از هر ابزاری به منزله اسلحه برای نمایش اقتدار خود بهره میبرند.
اقتصاد و تجارت جهانی برای برخی قدرتهای بزرگ نظام جهانی بهویژه ایالات متحده امریکا تبدیل به اسلحهای در نبرد قدرت با دیگر بازیگران شده است. تحریمهای اقتصادی را میتوان برندهترین و نرمترین اسلحه ایالات متحده امریکا مقابل قدرتهایی دانست که این کشور از جنگ مستقیم با آنها پرهیز دارد. ایران در 5 دهه اخیر ازجمله دولتهای سرکش در مقابل هژمونی ایالات متحده امریکا و استانداردهای غربی عنوان شده که از همان آغاز انقلاب اسلامی 1357 با تحریمهای اقتصادی غرب و امریکا روبرو بوده است. تحریم اقتصادی که ابتدا جنبه تاکتیکی داشت اما با گذشت زمان به راهبرد سیاست جارجی ایالات متحده علیه ایران تبدیل شده است. به گونهای که هویت سیاست خارجی امریکا نهتنها مقابل ایران بلکه در آسیای جنوب غربی نیز با تحریم دولتها به ویژه ایران برسازی شده است.
تحریمهای اقتصادی علیه ایران به گونهای بر هویت سیاستگذاری خارجی امریکا اثرگذار بوده است که تغییر و گذار از تاکتیک تحریم به سیاست و تاکتیک جایگزین برای امریکا بسیار سخت شده است. گذار از تاکتیک تحریم ایران به منزله فروپاشی هویت هژمونی ایالات متحده در نظام جهانی قلمداد میگردد.
نزدیک به 50 سال روابط ایران و ایالات متحده امریکا بر تاکتیکهای آرمانی استوار گردیده که از تاکتیک به راهبرد سیاست خارجی آنها تبدیل شده و کنار گذاشتن این تاکتیکهای مقدس را برای دو کشور بسیار سخت نموده است! تاکتیک مقدس ایران با عنوان ” غنی سازی در ایران ” در مقابل تاکتیک مقدس امریکا با عنوان ” تحریمهای فراگیر ایران “، هویت سیاستگذاری خارجی دو کشور را شکل داده و اکنون نیز همین دو تاکتیک مقدس بازدارنده دستیابی به توافق ایران و دولت ترامپ است، هر چند هر دو دولت تلاش و تمایل فراوانی برای توافق، گذر از تنش و برقراری روابط سیاسی دارند.
آرزوی ایران و ایالات متحده امریکا برای دستیابی به یک توافق بزرگ، گذار از تنش پنجاه ساله و برقراری روابط دوجانبه با سد بزرگ تاکتیکهای مقدس غنیسازی و تحریم اقتصادی روبرو شده که برای عبور از آن، میتوان ترکیب اهداف یا تراز اهداف دو دولت را طرحریزی نمود. تراز اهداف دو دولت با هدف غنی سازی صفر در مقابل تحریم صفر که در نهایت به تنش صفر میان این دو بازیگر در نظام منطقهای و جهانی نیز منجر میگردد.
ایران و ایالات متحده امریکا برای گذار از تنش پنج دههای خود میتوانند الگوی غنی سازی صفر در مقابل تحریم صفر را طرحریزی و اجرایی سازند. حکمرانی و سیاستگذاران ارشد دو دولت میبایست به این نتیجه برسند که غنی سازی و تحریم دو تاکتیک (موقت) مبارزه علیه یکدیگر بوده که اکنون میتواند کنار گذاشته شوند و هیچ امر مقدسی جز منافع راهبردی سیاست خارجی وجود ندارد.
زیربنای مذاکرات و الگوی سیاست خارجی ایران و ایالات متحده امریکا در شرایط کنونی میتواند بر محور ” نه تحریم – نه غنی سازی ” بنیان گردد. ایدهای که تقدس تاکتیکها را برطرف نموده و به جای فروپاشی یکباره انگارههای آرمانی سیاستگذاران، هویت سیاستگذاری خارجی دو بازیگر را به تدریج تغییر داده و دوران گذار یا عادی سازی روابط را برای دو دولت آسانتر نماید.