سیدمهدی پارسایی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
در روزهای اخیر خبرهایی مبنی بر دیدار وزرای خارجه ایران و عربستان سعودی در جده – حاشیه اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی پیرامون مالی- در رسانهها و سایتهای گوناگون منتشر شده است. گفته میشود سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان از راه حل سیاسی برای برونرفت از بحران سوریه سخن به میان آورده است. عربستان که از آغاز تظاهرات و ناآرامیها در سوریه حمایت جدی در اشکال گوناگون از مخالفان دولت بشاراسد نموده بود، در طول بحران سوریه بر لزوم سقوط نظام سوریه به هر شکلی مخصوصا با تسلیح مخالفان در صحنههای عملیاتی تاکید داشته، اخیرا در چرخشی قابل تامل ارائه راه حل سیاسی را گزینه مطلوب برای پایان دادن به بحران سوریه دانسته است. حال پرسش اینست موضع کنونی عربستان در قبال سوریه چگونه قابل ارزیابی است؟ به نظر میرسد عربستان به اهداف عمده خود در بحران سوریه دست یافته است، به عبارتی مهار و خاموش کردن شعله انقلابهای عربی و تضعیف حداکثری قدرت نظام سوریه، منویات حاکمان ریاض را برآورده نموده است، اگرچه این وضعیت حد نهایی و مطلوب اهداف عربستان یعنی واژگون نمودن نظام سوریه و تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه علیه محور مقاومت نیست، اما بیعملی آمریکا و ناتو، ایستادگی محور روسیه-چین-ایران، خطر روی کار آمدن اخوانیها در سوریه توسط ترکیه و قطر و تاثیرات غیرقابل پیش بینی ناشی از افراطگرایی در سوریه، عربستان را متقاعد نموده است که در جهت بازگشت به نظم منطقهای و ممانعت از روی کار آمدن اخوانیها به گزینه سیاسی در برخورد با بحران سوریه بیندیشند. با این وجود به نظر نگارنده تغییر موضع عربستان به معنای کوتاه آمدن عربستان نیست بلکه نشانگر استراتژی دو مرحلهای عربستان است، بدین صورت که در مرحله اول یعنی فضای خشونت و راه حل نظامی به اهداف خود یعنی پایان دادن به انقلابهای عربی و تضعیف شدید نظام سوریه دست یافته و با توسل به فاز راه حل سیاسی-که تحت تاثیر هماهنگیهای اخیر روسیه-آمریکا نیز هست- به دنبال تکمیل رسیدن به اهداف خود است یعنی گذار به سوریه بدون اسد و تلاش برای ایجاد سوریهای سلفی و ممانعت از روی کار آمدن اخوانیها.
واژگان کلیدی: عربستان سعودی، گزینه سیاسی، بحران سوریه، انقلابهای عربی.
تحلیل رخداد
بلافاصله بعد از شروع انقلابهای عربی، ملک عبدالله پادشاه عربستان پس از سه ماه غیبت به دلیل دیسک کمر از بیمارستانی در نیویورک به کشورش بازگشت. مردم عربستان 11 مارس را روز خشم اعلام کردند و در پی آن بودند که در این روز با برگزاری اعتراض سراسری، دولت عربستان را مجبور به اصلاحات سیاسی و توزیع عادلانه ثروت در میان همه اقشار جامعه کنند. این وضعیت هراس زیادی را متوجه دولت عربستان سعودی کرد به طوری که سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان هشدار داد که هر انگشتی که علیه دولت در تظاهرات بالا رود، را قطع خواهیم کرد(1). دو استراتژی مهم ملک عبدالله در داخل عربستان، بسته های کمک مالی و اقتصادی و ائتلاف جدید با روحانیون و علماء عربستان برای مقابله با تهدید پیش روی داخلی بود. در رابطه با استراتژی اول یعنی بستههای کمک های مالی و اقتصادی ذکر یک نکته جالب است که در کنار موارد مالی کمک به شهروندان و کارمندان در عربستان، سطح جدید و قابل ملاحظهای از کمکهای مالی به نهادها و مدارس مذهبی اختصاص یافت و همچنین خبر از افزایش قدرت پلیس مذهبی کشور داده شد(2).
در حالیکه تصور عمده بر این است که رابطه ویژه عمیقی بین خاندان سعودی و علمای مذهبی وجود دارد، اما واقعیت این است که این رابطه هم چندان عمیق و ویژه نیست و بسیاری از اوقات به تیرگی می انجامد. دلیل عمده این تیرگی انتقادات شخصیتهای مذهبی از سیاستهای آل سعود پیرامون فساد مالی و اخلاقی، رابطه با آمریکا و موضع گیری در قضیه فلسطین است. در سوی دیگر خاندان آل سعود در پی حاشیهای نمودن نقش روحانیون اهل سنت در سیاست و جامعهی این کشور و تغییر معادلات قدرت به ضرر آنها هستند. در سالهای اخیر ملک عبدالله در تلاش بود تا موازنه قدرت بین آل سعود و مذهبیها را به سالهای قبل از 1979 برگرداند. اما حوادث و تهدیدات داخلی و منطقهای بار دیگر مقامات سعودی را مجبور به درخواست کمک از علمای مذهبی کرد. آنها هم با صدور فتوا و غیراسلامی خواندن هرگونه تظاهرات علیه دولت سعودی به این دعوت لبیک گفتند، علمای مذهبی خاطره همکاری 33 سال پیش را در ذهن دارند که چه دوران رونق و جنب و جوشی را در مکتبهای مذهبی و حضور در سیاست برایشان به ارمغان آورد. اگر نفت و درآمدهای حاصله از آن به سران سعودی این اختیار و قدرت مانور را میداد که از وابستگیشان به علمای مذهبی و مذهب برای کسب مشروعیت کم کنند، اما تهدید جنبشهای مردمی در داخل عربستان این امکان را برای علمای مذهبی و وهابی فراهم میآورد که نفوذ بیشتری را در ساختار عربستان کسب کنند. در مقطع کنونی که گروهی محافظهکار از مذهبیون عربستان به عرصه سیاست آمدهاند، و با مقایسه بهبود رابطه علمای مذهبی و دولت عربستان در شرایط کنونی و دهه هشتاد، مسائل خوشایندی را به ذهن متبادر نمیکند. این مساله زمانی جدیتر میشود که زمینههای فرقهگرایی در منطقه بواسطه سیاستهای فرقه گرایانه عربستان در بحرین و سوریه وجود داشت. در مقابل حلقه اصلی نخبگان سیاسی عربستان را در این مقطع، نخبگان سیاسی محافظهکار، سنتی و اقتدارگرا تشکیل میدهند.
ترس از دموکراسی از عوامل کلیدی در تصمیمگیری عربستان برای حرکت برخلاف آنچه بهار مردم – به تبعیت از بهار مردم 1968در جمهوری چکسلواکی به رهبری الکساندر دوبچک نامیده می شود- به شمار میرود. عربستان نظامی غیردمکراتیک دارد و جنبشهای دمکراتیک در داخل و خارج از عربستان خطری جدی را متوجه نظام سیاسی بسته عربستان میکند. حرکت به سمت دموکراسی تهدید مرگباری برای رژیم محافظهکار و سنتی این کشور است، لذا دموکراتیک شدن کشورهای منطقه وضعیت عربستان را در منطقه مشخصتر و در تیررس توجهات قرار میدهد. این ترس، از انگیزههای جدی عربستان برای لشکرکشی به بحرین و تلاش برای مدیریت انقلاب مردمی در یمن است که عمدتا در چارچوب پیشنهاداتی از سوی شورای همکاری خلیج فارس مطرح می شود. عربستان از دموکراتیک شدن عراق تجربه تلخی دارد، امری که علاوه بر دموکراتیک کردن عراق، به هزینه از دست دادن یک متحد سنتی عربستان، موازنه را به سود شیعیان و کردها در عراق تغییر داد. عربستان تحولات بحرین را در چارچوب ماتریس تعارضات و رقابتهای منطقهای با ایران میبیند و از تحولات خطرناک ژئوپولتیکی و استراتژیک توسعه نفوذ ایران در این زمین جدید بازی دلهره دارد. این در حالی است که منطق و دینامیسم تحولات منطقه مسائل دیگری است. در بحرین اعتراضات شیعیان ناشی از فشارهای ساختاری و تبعیضهای سیستماتیک رژیم آلخلیفه علیه آنها است. در مقابل عربستان با خوانشی نیابتی از اعتراضات شیعیان بحرین، خود را به عنوان رقیب منطقهای ایران و برادر بزرگتر اهل سنت وارد صحنه میکند. این سوء برداشت را عربستان در سال 2009 در مورد گروه شیعی الحوثی در یمن، سال 2008 در جریان جنگ 22 روزه حماس علیه رژیم صهیونیستی و در سال 2006 در جریان جنگ 33 روزه حزب الله علیه رژیم صهیونیستی هم مرتکب شده بود. دولت عربستان انقلابهای عربی را تهدیدی وجودی علیه خود میبیند زیرا اکثر شرایط و عواملی که در تونس، لیبی، یمن و دیگر کشورهای عربی دستخوش تغییر؛ منجر به انقلاب شد، در عربستان وجود داشته و دارد. سیستم سیاسی عربستان نظامی اقتدارگرا و محافظهکار است، این نوع حکومتها نسبت به تغییرات سریع، ناگهانی، مترقی و انقلابی واکنشی هراس آلود دارند. در حوزه سیاست خارجی این نوع نظامها، خواهان حفظ وضع موجود در قالب داشتن روابط استراتژیک با قدرتهای جهانی، سرکوب نهضتها و جنبشهای ملیگرایانه، مردمی و دموکراتیک و پیگیری سیاستهای میلیتاریستی منطقهای و حتی فرامنطقهای هستند. در سطح نخبگان سیاسی شاهد نخبگانی محافظهکار، اقتدارگرا و کهنسال هستیم. واکنش نظام سیاسی عربستان به اعتراضات مردمی خود نیز در این چارچوب قابل ارزیابی است.
غرض از پرداختن به موضوعات فوق این نکات بود که 1- انقلابهای عربی برای عربستان منبع تهدید و ترس بوده و مساله سوریه استثنای آن بوده، چرا که عواقب دگرگونی در سوریه به نفع عربستان است 2- فرقهگرایی برخلاف آنچه غربیها ادعا میکنند نمیتواند از منویات واقعی عربستان رمزگشایی کند و بر عکس ترس واقعی ترس از دموکراسی بوده است 3- به هم خوردن وضعیت سوریه به دلیل تاثیری که روی نظم منطقهای – موازنه قدرت داشت مورد توجه عربستان قرار گرفت 4- هدف عمده عربستان در سوریه علاوه بر مورد قبلی، مهار شعلههای انقلابهای عربی بوده است، این کشور با رسانهای کردن خشونتهای سوریه، هزینههای دست زدن به عمل انقلابی را به مردمان خود گوشزد کرد و نکته نهایی اینکه: عربستان – به گمان خودشان- به سه هدف اصلی خود در سوریه رسیده:1- پایان انقلابهای عربی 2- تضعیف حداکثری نظام سوریه 3- برهم زدن نظم منطقهای پیشین (مخصوصا نظم پس از صدام در خاورمیانه). عربستان با حمایت از افراطگرایی زمین سوختهای را به نظام سوریه تحویل داده و از سوی دیگر امیدهای جنبشهای دموکراسی خواه در منطقه را به یاس تبدیل نموده است. از این به بعد عربستان در پی ممانعت از استقرار الگوی اخوانی ترکیه و قطر در منطقه است. لذا شاهد فاصله گرفتن عربستان از قطر و ترکیه و تغییر رویه با شیب ملایم عربستان نسبت به بحران سوریه هستیم. روی کار آمدن الگوی اخوانی در سوریه تبعات خاص خود را در عربستان خواهد داشت. با پیوستن اردن به عنوان عضو ناظر در شورای همکاری از یک سو شورای همکاری خلیج فارس، را همسایه یک دولت اخوانی خواهد کرد از سوی دیگر روی معادلات داخلی قدرت در عربستان یعنی آل سعود- علمای مذهبی در درازمدت تاثیرات احتمالی چالشبرانگیزی خواهد داشت. لذا عربستان همسایگی با نظام سکولار و تضعیف شده فعلی سوریه را که در جریان گذار احتمالی از دل راه حل سیاسی بیشتر نیز تضعیف خواهد شد را به نظامی اخوانی که گفتمانی دینی و رقیب الگوی سلفی عربستان است ترجیح میدهد. سوریهای که در آن صورت درس عبرتی برای مخالفان تحولخواه نظامهای سیاسی جهان عرب خواهد بود و نه الگویی پیروز و رقیب. لذا نزدیکی نسبی مواضع عربستان به ایران در خصوص بحران سوریه در این چارچوب قابل فهم است. نزدیکی مذکور نیز در راستای تایید این نکته است که تحلیل رفتار عربستان بر مبنای تمهای غربی همچون فرقهگرایی چندان دقیق نیست و سیاست واقعی عربستان در پرتو ترس از دموکراسی، بالا بردن هزینه دموکراسی در منطقه و نظام موازنه قدرت منطقهای واقعیتر جلوه میکند. همچنین در تحلیل چرخش نسبی عربستان نباید از یاد برد که آل سعود چندان راغب نیست فضای فرسایشی با ماهیت بنیادگرایی مذهبی بحران سوریه تداوم یابد، زیرا بر نقش علما و مفتیها تندروی سعودی در ساختار اجتماعی و به تبع سیاسی خواهد افزود. افزایش قدرت علمای وهابی تندرو عواقب خاص خود را دارد، مخصوصا اینکه اخیرا برخی علما اقدامات اصلاحگرایانه ملک عبدالله پادشاه عربستان را در خصوص روابط زن و مرد و … به چالش کشاندند. البته این نکته نیز واقعیت دارد که حمایت دولت عربستان از مخالفان نظام سوریه باعث خرسندی علمای تندوری سلفی از حکومت و نزدیکتر شدن آنها شده است. ولی در مجموع دولت عربستان از تسری افراطگرایی به داخل خاک خود در آینده بسیار هراس دارد.
دورنمای رخداد
به موازات فرسایشی شدن بحران سوریه، عربستان به ماهیت همیشگی سیاست خارجی خود یعنی عمل سیاسی محتاطانه و حرکات پشت پرده برمیگردد. سیاست خارجی عربستان سعودی که همواره به دو تاکتیک سیاست منفعلانه-محتاطانه و بازیگردانی در پشت صحنه مشهور بود، در بحران سوریه از این حالت فاصله گرفت و برای اینکه ابتکار عمل را در دو حوزه یعنی مهار انقلابهای عربی و واژگون نمودن حکومت بشار اسد به دست گیرد، بازی آشکار و فعالانهای را آغاز کرد. به نظر میرسد در ادامه شرایط قطببندیهای بحران سوریه، محاسبات اشتباه و البته رسیدن تقریبی به اهداف سعودیها در خصوص سوریه آنها را وادار به تجدیدنظر در سیاست پیشین خود کرد. عوامل بیرونی این تغییر را میتوان در مقاومت دولت سوریه در برابر گروههای افراطی در ظرف زمانی دوسال گذشته، حمایتهای بینالمللی و منطقهای از نظام سوریه، عدم تمایل جدی آمریکا و متحدان غربی آن به مداخله نظامی در این کشور، ترس از تسری بحران افراطگرایی به داخل اردن و عربستان، ترس از حاکم شدن حکومتی اخوانی در سوریه تحت نفوذ ترکیه-قطر دید. از طرفی با وقوع رویدادهای کوچکی مثل انفجار در نزدیکی وزارت کشور عربستان، نقش فعال علمای وهابی در خصوص تجهیز و حمایت از نیروهای افراطی، احتمال تکرار سناریوی سوریه برای ریاض را گوشزد کرده است. لذا در حال حاضر منطق رفتار عربستان در سوریه یعنی چراغ سبز به راه حل سیاسی را باید در ترس از تهدید یا آنچه استفان والت موازنه تهدید میداند جستجو کرد.
از سوی دیگر چرخش قابل توجه عربستان به سمت راه حل سیاسی در سوریه در بهترین حالت به منزله تغییر فاز عربستان حمایت از افراطگرایان و خشونت به فاز راه حل سیاسی گفتگو است و نباید اینطور برآورد شود که عربستان دست از سوریه کشیده است، بلکه واقعیت اینست که عربستان به دنبال کسب نهایت منفعت از گذار سیاسی در سوریه است، عربستان به هیچ وجه موافق ماندن بشار اسد در راس قدرت سوریه در شرایط راه حل سیاسی نخواهد بود و از طرحهایی همچون تقسیم سوریه نیز به هیچ وجه استقبال نمیکند. به نظر نگارنده عربستان بر این باور است که در مرحله اول یعنی مرحله خشونت و راه حل غیرسیاسی به اهداف خود تا حدود زیادی رسیده و از این به بعد در تلاش است تا در مرحله سیاسی نیز به منافع خود در آینده سوریه یعنی نماندن بشار اسد، ایجاد الگوی سلفی و ممانعت از روی کار آمدن اخوانیها دست یابد.
1-Saudi Arabia will cut off any finger raised against it,Written By : Asharq Al-Awsat ,on : Thursday, 10 Mar, 2011, Available at:http://www.aawsat.net/2011/03/article55247240.
2-Leading Saudi cleric warns against ‘Day of Rage’ protests, Available at:http://www.thestatesman.net/index.php?option=com_content&view=article&show=archive&id=362163&catid=37&year=2011&month=3&day=12&Itemid=66