امیر محمد سوری
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رویداد
مصالحه در افغانستان که تا چندی پیش در تلاشهای آمریکا و دولت افغانستان برای همراه نمودن طالبان و دخالت نمودن ایشان در فرایند سیاسی این کشور خلاصه می شد در حال حاضر تغییر ماهیت داده و ابعاد جدیدی یافته است. ابعادی که طی آن نه تنها شرایط سیاسی کشور افغانستان و راهبردهای نیروهای ائتلاف تغییر یافته بلکه روابط سیاسی و عملیاتی نیروهای شورشی نیز دستخوش دگرگونی شده است.
طبیعتا در چنین شرایطی نه تنها متغیرهای موجود برای تحقق مصالحه و کاهش تنشها تغییر کرده بلکه راهبردهای طرفین درگیر در مساله افغانستان نیز دچار تحول شده است. طالبان هر روز فاصله خود را از القاعده و حتی از دولت افغانستان بیشتر جدا می کند. دولت کابل سردرگم برای یافتن جای پایی در مساله صلح و یافتن نقشهای جدی تر در این مساله و آمریکا هم در اندیشه تغییر رویکرد خود با گروههای شورشی است.
به همین دلیل می توان وضعیت حاضر و راهبردهای طرفین را مخصوصا در جزییات تا حدودی از گذشته متفاوت دید. راهبردهایی که انتظار آن می رود در آینده ای نزدیک وضعیت مصالحه را رو به بهبود ببرد. هرچند ناگفته پیداست که تحقق این مهم زمانی امکان وقوع می یابد که روندهای موجود در جهت همگرایی بیشتر سیاستهای گروههای نفوذ باشد.
کلیدواژگان: افغانستان، طالبان، القاعده، آمریکا، مصالحه، تقابل.
تحلیل رویداد
ماهیت و کارکردهای القاعده؛ نقطه آغاز مشکلات
القاعده یکی از مهم ترین گروههای شورشی در افغانستان و سراسر خاورمیانه است تا جایی که توان بسیاری از نیروهای ائتلاف را گرفته است. به همین دلیل بررسی سیاستهای و جایگاه فعلی آن برای تحلیل شرایط و وضعیت مصالحه ضروری است.
ماهیت فعالیتهای القاعده به عنوان مهمترین گروه شورشی از جنبههای بسیاری با دیگر گروهها متفاوت است. مهم ترین نقطه اختلاف به اهداف و همچنین به اقدامات آنان در حوزه عمل بر می گردد. مواردی که شیوه فعالیت آنان را در طی این سالها تعیین نموده و البته به مرور زمان سرآغاز مشکلات بوده است.
عمده فعالیتهای القاعده متکی به فعالیتهای گروههای وابسته بدان است. به گونهای که فعالیتها و توسعه القاعده بدون یاری گرفتن از دیگر نیروها بسیار مشکل است. این مساله حتی در صحبتهای ایمن الظواهری که بیان داشته بود برای پیروزی علیه دشمنان ما نیاز به اتحاد تمامی گروهها داریم بیش از گذشته خود را نشان می دهد[1]. اما در حال حاضر گروههای وابسته به القاعده در سراسر جهان نسبت به قبل بیش از پیش نسبت به اقدامات این گروه مشکوک هستند و به همین دلیل روند جدایی از آن تشدید شده است. به عنوان مثال بسیاری از گروههای سلفی جهادی در خاورمیانه دیگر حاضر به همکاری با القاعده نیستند و تنشها و اختلافاتی بین آنها رخ داده است.
علت این مساله را می توان در تفاوت اهداف دانست. گروههای محلی بیشتر دارای اهداف محلی هستند در حالی که القاعده بیشتر دارای راهبردهای جهانی است. واقعیت آن است که استفاده از امکانات این گروهها و تلاش برای هم افزایی توان نیروها هرچند در وهله اول نتایج مثبتی را به همراه داشته اما تفاوت در اهداف سرچشمه مشکلات و واگراییها بوده است. گروههای وابسته القاعده شروع کارشان با اهداف محلی بوده و تلاش القاعده برای رسیدن به اهداف جهانی این حس را در درون آنها زنده کرده که ایشان مورد سو استفاده قرار گرفته اند.
هم چنین گروههای محلی به دلیل تمایلات ملی گرایانه ای که دارند اختلاف خود را بیشتر با القاعده نشان می دهند. به همین دلیل گسترش فعالیتها میتواند باعث ایجاد تنش در درون و بیرون از این گروههای محلی شود. از سوی دیگر زمانی که القاعده نیروهای عملیاتی خود را برای کمک به نیروهای محلی اعزام می کند، این جنگجویان خارجی به دلیل بیگانگیهایی که با گروههای محلی دارند در بیشتر موارد باعث تنش می شوند. این مساله حتی تا آن جا پیش می رود که در بسیاری از موارد افراد برجسته گروههای محلی به محکوم نمودن القاعده روی آوردهاند.
با این اوصاف مشخص است که اگر گروههای وابسته نتوانند نقش مهمی را در سازمان القاعده بازی کنند سازمان مرکزی القاعده و الظواهری رییس این سازمان روزهای سختی را در پیش رو خواهند داشت. اختلافات تا حدی است که به رغم سود سرشار گروههای محلی از همکاری با القاعده آنان چندان تمایلی به تداوم همکاریها ندارند. واقعیت آن است که القاعده فعالیتهای متعددی دارد که گذشته از آن که از همکاری با گروههای دیگر سود می برد کمکهای متعددی به این دسته از گروهها ارائه کرده است. مخصوصا زمانی که این دسته از نیروهای شورشی در سراسر خاورمیانه و یا شمال آفریقا دچار سستی و ناتوانی در نیرو گیری و تربیت نیروها و مهم تر از آن تامین منابع مالی می شوند. در چنین وضعیتی این دسته از گروههای محلی تمایل بسیاری به جلب نیروها و امکانات با مرکز یعنی القاعده داشتند. به واقع القاعده شریکی فعال در این زمینه به شمار می آید. آنان توان تامین منابع مالی و ایجاد امکانات و تجهیزاتی برای این دسته از نیروها را دارند. القاعده گذشته از آن که توان تامین منابع مالی را برای این دسته از نیروهای شورشی دارد می تواند خانههای امن و هم چنین زیر ساختها و شبکههای ارتباطی مناسبی را ایجاد نماید. به همین دلیل این گروهها با الحاق به القاعده می توانستند از امکاناتی که القاعده فراهم می آورد و هم چنین پناهگاهها و امکانات تربیتی آنان سود ببرند.
گذشته از اختلاف راهبردی و عقیدتی می توان فشارهای غرب و نیروهای ائتلاف و تشدید فشار دولتها به این دسته از گروهها را نیز از عللی دانست که هزینههای ارتباط با القاعده را هر روز بیشتر از گذشته کرده است. دولتها و نیروهای ائتلاف حاضرند که امتیازات بسیاری به این گروهها ارائه دهند تا گذشته از آن که حملات خشونت بار را متوقف نمایند ارتباطات خود را با القاعده متوقف نمایند.
با توجه به این شرایط مشخص است که طالبان هر روز فاصله خود را از القاعده جدا می سازد که همین مساله نشانگر تغییر رویکرد آنان به مساله صلح و تداوم منازعه است. تغییری که به معنای دوری از رویکردهای آشتی ناپذیر القاعده است. این مساله زمانی اهمیت خود را بیشتر نشان می دهد که در نظر داشته باشیم طالبان حتی رویکردهای خصمانهای نسبت به القاعده اتخاذ نموده و نسبت به رسالتهای جهانی ایشان رویکرد منفی دارد. در این وضعیت است که بسیاری از متخصصان صحبت از آغازی نو برای طالبان می کنند و امیدوارند که چنین شرایطی به تقویت رویکردهای عملگرایانه و مصالحه جویانه بیشتر کمک نماید.
نیروهای ائتلاف و اتخاذ رویکردهای جدید
نیروهای ائتلاف در کنار دیگر فعالیتهای عملیاتی خود اخیرا برخی اقدامات برای مصالحه و تحت تاثیر قرار دادن طالبان آغاز نموده اند که این دسته از فعالیتها را می توان در کنار اختلافات القاعده با گروههای وابسته به آن مهم ارزیابی کرد. تلاشهایی که البته با کم و کاستیهایی نیز در جریان است.
آمریکا با درک این مساله که برای برقراری صلح می بایست برخی امتیازات را به گروههای شورشی ارائه دهد در تلاش است تا با دست یابی به این مهم زمینههای لازم را برای صلح در افغانستان ایجاد نماید. به همین دلیل تلاشها برای خارج نمودن اسم طالبان از لیست سیاه هم چنان ادامه دارد. مساله ای که مورد استقبال بسیاری از طرفهای درگیر من جمله طالبان و دولت افغانستان نیز قرار گرفته است. آغاجان معتصم وزیر مالیه پیشین طالبان می گوید حذف نامهای اعضای ارشد طالبان از لیست سیاه میتواند گام مهمی در تقویت روند مذاکره و صلح با طالبان باشد. معتصم اظهار داشته که نام او اخیرا از لیست سیاه شورای امنیت سازمان ملل حذف شده و از سازمان ملل و آمریکا خواسته تا نام دیگر اعضای رهبری طالبان نیز از این لیست حذف کند. سال گذشته نیز سازمان ملل متحد اسامی ۱۴ نفر از مقامهای سابق طالبان را از فهرست تحریمهای شورای امنیت خارج کرد. این اقدام به درخواست دولت افغانستان انجام شده و هدف آن تشویق طالبان به پیوستن به روند صلح و آشتی ملی خوانده شده بود[2].
هرچند آمریکا و سازمان ملل در تلاش هستند تا نام برخی از اعضای طالبان را از لیست حذف نمایند اما آمریکا در اقدامی دیگر اسم گروه حقانی را در لیست قرار داده تا از این طریق بهتر بتواند فعالیتهای مالی و نظامی این گروه را در کنترل داشته و به مهار آن اقدام نماید. این تصمیم از آن رو حایز اهمیت است که در نظر داشته باشیم که گروه حقانی فعالیتهای خود را در سالهای اخیر افزایش داده و به هیچ وجه قصد ورود به جرگه صلح را ندارد. به هر حال تصمیمات اخیر از سوی واشنگتن نشانگر این است که تغییراتی در راهبردهای آمریکا در مورد گروههای شورشی در جریان است. اقداماتی که آمریکا در تلاش است تا از طریق آن گروههای عملگرا را بیشتر از گذشته به مصالحه مجبور نماید.
در همین راستا مایکل سمپل نویسنده و دیپلمات سابق ایرلندی اظهار داشته که یک عضو ارشد طالبان در مصاحبه با او بیان نموده که این گروه در مواردی در موضع خود تجدید نظر خواهد کرد. سمپل بیان داشته که یک دسته عملگراها در ردههای بالای طالبان وجود دارد که برای پذیرفتن روند مذاکرات جدی به دلیل اتفاقات رخ داده از قبیل تداوم اختلافات القاعده با اعضای تندرو طالبان در حال گفتگو هستند که در صورت موفقیت آنان احتمال مصالحه و صلح بیشتر خواهد شد[3].
البته مشکلات مذاکره با طالبان تنها به رضایت ایشان در مورد مطلوبیت صلح و نارضایتی از جنگ و همراهی با القاعده نیست. بلکه این گروه هم چنان با آمریکا و دولت افغانستان اختلاف نظرات جدیای دارد. مهم ترین نمونه در این زمینه را میتوان بر سر ایجاد دفتر دائمی طالبان در قطر برای آغاز گفتگوهای صلح مشاهده نمود. پس از موافقتهای اولیه میان طرفین در اعلامیهای طالبان بیان داشت که با ایجاد دفتری در قطر که می خواهد بهانه تبلیغاتی ای برای آمریکا باشد مخالف است. آنها هم چنین موضع مبهم آمریکا را دلیل قطع مذاکرات خوانده و آمریکا را در این مساله مقصر دانستند. البته آمریکاییها بعدا اعلام داشتند که طالبان به این دلیل از مذاکرات کنار کشید که واشنگتن بر نقش دولت افغانستان در این مذاکرات تاکید داشت، چیزی که طالبان مخالف آن بودند. مساله ای که البته به انحای مختلف خود طالبان نیز بر آن صحه گذاشتند[4].
اساسا طالبان معتقد است که دولت فعلی افغانستان به شدت درگیر فساد است. به همین دلیل مذاکره با چنین دولتی منطقی به نظر نمیرسد. به هر حال چنین مسایلی نشان میدهد که طالبان با آمریکا و دولت افغانستان و مشروعیت طرفین گفتگو همچنان بحث و جدل دارد.
طالبان
طالبان در شرایط حاضر و با توجه به رخدادهای بین المللی و مسایلی که ذکر گردید تغییرات زیادی داشته است. تغییراتی که هرچند ایشان را هم چنان در شرایط صلح قرار نداده اما رویکردهای آنان را نسبت به تحولات منطقه ای و تداوم منازعه مشکوک ساخته است. مساله ای که در آینده می تواند تاثیرات بسیاری بر صلح یا تداوم منازعه در کشور داشته باشد.
از مهم ترین تغییرات که اخیرا شدت بیشتری یافته و پیش از این ذکر گردید تشدید مشکلات طالبان با القاعده است. آغاجان معتصم اشاره دارد که به دلیل همراهی با مساله صلح در حال حاضر به شدت از سوی القاعده تهدید می شود. این مساله زمانی بیشتر خود را نشان داد که وی اعلام داشت راه طالبان از القاعده جداست و به دنبال راه حلی سیاسی برای حل مساله افغانستان است.
در کل باید اشاره کرد که شرایط جدید هرچه که باشد در حال حاضر رهبری طالبان و مقامات ارشد این مجموعه را در یک گیجی کاملی فرو برده و نمی گذارد ایشان تصمیم درستی اتخاذ نمایند. این سازمان منسجم و یکپارچه عمل نمی کند بلکه کاملا در حال حاضر از نظر عقیدتی به هم ریخته و نا هماهنگ عمل می کند. به همین دلیل است که گذشته از آن که بسیاری از مقامات طالبانی از آگاهی و دقت عمل برخوردار نیستند بلکه ایشان نسبت به صلح و گفتگوهای صلح نیز نمی توانند درست عمل کنند. به عناون مثال در این میان یکی از جنگجویان طالبانی که در ولایت کاپیسای شرقی حضور داشته بیان نموده که تعجب می کنم از این که چگونه رهبران طالبانی می توانند با کافران مذاکره کنند در حالی که برای سالها مشغول جهاد و مبارزه با ایشان بوده اند و آن هم در شرایطی که بسیاری دیگر از مبازرین هم چنان در حال مبارزه هستند[5].
می توان یکی از دلایل ابهامی که در حال حاضر طالبان با آن مواجه است را گذشته از مسایل ذکر شده آگاهی ای دانست که به آن دست یافته است. آنان به این نتیجه رسیده اند که با تشدید مبارزه تنها باعث نابودی بیشتر خود می شوند. به همین دلیل است که ممکن است بیشترین فشار در نتیجه تشدید منازعات این باشد که این سازمان و هم چنین آینده اش با افزایش منازعات به خطر افتد. در همین راستا فرماندهان طالبان در تلاش هستند که ضمن حفظ قدرت و صلابت پیشین خود از منازعه تا آن جایی که امکان پذیر است دوری نمایند.
هم چنین باید این نکته را نیز در نظر داشت که فرماندهان میانی و سطح پایین طالبان زمانی که کشته یا دست گیر می شوند دیگر امکان دسترسی به مردم و یافتن دیگر جنگجویان را ندارند و به نوعی این مساله تلاشهای ایشان را برای هدایت عملیاتها از بین می برد. البته از سوی دیگر رسیدن به هماهنگی و موفقیت می طلبد که آنان فشار و کنترل بیشتری را نسبت به نیروهای خودی ارائه دهند که همین مساله باعث دوری و بیگانگی بیشتر آنان می شود. دراین میان اگر این چرخه ادامه داشته باشد به نوعی مصالحه و یا حتی منازعه تبدیل به یک چالشی جدی برای رهبران این گروهها می شود و راه رسیدن به موفقیت را برای ایشان بیش از پیش مشکل می نماید[6].
هم چنین رهبران طالبان هرکدام به دلیل سابقههایی که دارند نگاه خاصی نیز به صلح و آرامش و یا ادامه جنگ در افغانستان دارند که همین نکته، تشتت آرا را نیز در میان این گروه افزایش می دهد. همچنین ارتباطات برخی رهبران طالبان نیز در تصمیم گیریهای آنان بسیار حایز اهمیت است. برخی از این افراد هم چنان با ملاعمر در ارتباط هستند و برخی دیگر تحت تاثیر سازمان اطلاعاتی پاکستان هستند. به عنوان مثال ذکیر یکی از رهبران قدرتمند طالبانی است که زیر نظر ملاعمر بوده و افراطی ای است که ارتباطات محکمی نیز با القاعده دارد و هم چنان خواهان تشدید حملات است و با هرگونه تلاشهای مصالحه جویانه به شدت مخالف است[7].
به همین دلیل در این شرایط طالبان موفقیت نظامی خود را در افغانستان محتمل ارزیابی نمی کند. یکی از اعضای ارشد گروه طالبان پذیرفته که پیروزی آنها در جنگ کنونی افغانستان ممکن نیست. این مقام طالبان که خود را از نزدیکان رهبران این گروه معرفی کرده بود اظهار داشته که حدود ۷۰ درصد اعضای طالبان از دست القاعده خشمگین هستند و هم چنین به دلیل مشکلاتی که در درون این گروه است آنان نمی توانند در نبردهای نظامی موفقیت چندانی کسب نمایند.البته وی اشاره ای هم به مصالحه نداشت[8].
دورنمای رویداد
تغییر نگرشها و همکاریهای طرفین درگیر در افغانستان آینده این کشور و مساله صلح را به نقطه حساسی رسانده است. طالبان که شرایط خود را در نتیجه فریبکاریهای القاعده و تداوم حملات نیروهای ائتلاف در خطر می بیند در این اندیشه است که بیشتر از گذشته به صلح بیاندیشد. هرچند همچنان مشکلات خود را با آمریکا و دولت کابل حل نکرده است.
چنین شرایطی با گذشته تفاوتهای بسیاری دارد. مهمترین آن عدم اعتماد طالبان به موفقیت در افغانستان است. طبیعتا در چنین شرایطی که این گروه بیش از گذشته خود را در شرایط ضعف میبیند و آمریکا و دولت افغانستان نیز به این نتیجه رسیدهاند که بدون همکاری با طالبان نمیتوانند به موفقیت برسند احتمال همگرایی را افزایش داده است.
البته هرچند به نظر میرسد که روندهای مثبتی در افغانستان در جریان است اما باید به این نکته نیز اشاره داشت که گروههای شورشی در افغانستان نشان دادهاند که از نظر عقیدتی بسیار بسته عمل میکنند و اگرچه گروههایی در طالبان عملگرا هستند و تمایل به مذاکره دارند اما همچنان با گروههای تندرو در درون این جناح که وابستگی هایی نیز دارند همچنان درگیر هستند. تندروهایی که همچنان در راس هرم قدرت طالبان قرار دارند.