محمدتقی جهانبخش
پژوهشگر مسائل افغانستان
مرکز بینالمللی مطالعات صلح – IPSC
ناامنیهای شمال افغانستان
افغانستان سالهاست که بهعنوان کانون صدور افراطگری، تروریسم و مواد مخدر شناخته میشود؛با این حال مدتی است که زمزمههای صلح در افغانستان و پایان درگیری دولت وحدت ملی و جریان طالبان به گوش میرسد. ازاینرو بسیاری به کاهش آلام امنیتی این کشور از گذرگاه صلح دولت و طالبان امیدوار بودند. ظهور جریانهای نزدیک به داعش و گسترش ناامنیها در شمال افغانستان نشان داد که امیدبستن به صلح در کشوری که پایههای افراطگری در آن مستحکم است، چندان نزدیک به صواب نیست.
در هفتههای اخیر شاهد گسترش اقدامات تروریستی در مناطق شمال و شمال شرق افغانستان بودهایم. شمال افغانستان که هممرز با منطقه آسیای مرکزی است، عمدتاً شامل شش ولایت بدخشان، تخار، قندوز، بلخ، جوزجان، فاریاب و بادغیس است. ولایات شمالی عموماً از امنیت نسبی بالاتری در میان سایر ولایات افغانستان بهرهمند بودهاند. بااینحالدر ماه های اخیر شاهد گسترش ناامنی در بیش از 10 ولایت شمالی افغانستان هستیم.در بدخشان، هزاران جنگجوی چچنی، ازبک، تاجیکی و طالبان محلی، پایگاه دایر کرده و تعدادی از ولسوالی های بدخشان را بهشدت ناامن ساختهاند. نمایندگان مردم سایر ولایات شمالی افغانستان، مخصوصاً فاریاب، سرپل، قندوز، جوزجان، سمنگان و…درمجلس نیز در گفتگوهای رسانهای خود صراحتاً میگویند که برخی ولسوالیهای مهم ولایاتشان در آستانه سقوط بهدست جنگجویان است. همزمان مقامات فدراسیون روسیه از گسترش ناامنی در این منطقه ابراز نگرانی کردهاند. روسهابا توجه بهوجودرگههای بنیادگرایی در کشورهای منطقه آسیای مرکزی، از گسترش ناامنی به این کشور که از سویی هممرز با افغانستان و از سویی حاشیه امن و عمق راهبردی آن بهشمارمیروند، بهشدت نگران هستند. در این نگاره سعی خواهد شد تا ریشهها و پیامدهای حوادث اخیر در مناطق شمالی افغانستان مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
ریشههای ناامنی در افغانستان
ریشههایناامنی در افغانستان عمدتاًبه مقاومت مردم این کشور در برابر اشغال آن توسط قوای شوروی بازمیگردد. مسئلهای که پس از خروج شوروی به جنگ داخلی میان مجاهدین و سپس غلبه طالبان بر افغانستان انجامید. هرچند تهاجم ایالاتمتحده به افغانستان پس از حادثه یازده سپتامبر نوید وضعیت بهتری برای این کشور میداد، ادامه تنشها میان طالبان و دولت این کشور تاکنون مانع از بهبود وضعیت امنیتی افغانستان بوده است.
در افغانستان فقر و عقبماندگی اقتصادی و انسانی که نتیجه ده ها سال شورش و جنگ داخلی است،بستر بسیار مناسبی را برای توسعه تروریسم پدیدآورده است؛علاوه بر این طی نشدن فرآیند دولت ـ ملتسازی در این کشور و تعمیق و تشدید روحیات قومگرایانه فضایی را فراهم کرده است که دولت قوی و ملت یکپارچه در افغانستان وجود نداشته باشد. وجود شرایط ملت ضعیف ـ دولت ضعیف، مسبب وضعیتی است که در آن سرزمینهایی از کنترل دولت خارج و در اختیار گروههای تروریستی جهت گسترش دامنه فعالیتشان قرار میگیرد.همچنین تلاش گروههای سلفی مصروف گسترش این نوع تفکر و کنشگری در افغانستان است. این گروههابه ایجاد مدارس دینی پسرانه و حتی دخترانه مبتنی بر تفکر وهابی ـ سلفی در مناطق مختلف ولایت قندوز مبادرت کردهاند؛ با اینحال حکومت هیچ واکنشی بدان نشان نداده است. به علاوه ولایت قندوز و شهرستان امام صاحب که اکنون جنگ در آنجا تمرکز یافته،یکی از خاستگاه های مهم حزب اسلامی حکمتیار بوده است و به نظر میرسد که خروج نیروهای بینالمللی از آن منطقه، این فرصت را برای مخالفان فراهمآوردهکهباآغاز فصل بهار، باتوانوانرژیبیشتردرمقابل نیروهایحکومتافغانستانظاهرشوند.
افزون بر عوامل داخلی ناامنی، عواملی در ابعاد منطقهای و بینالمللی وجود دارد که بر پیچیدگی جورچین امنیت در این کشور میافزاید. موقعیتژئوپلیتیکی افغانستانیکی از مهمترینریشه های وضعیت فعلی است. افغانستان کشوری محاط در خشکی با جغرافیای سخت و دارای موقعیت تاریخی حائل است. این موقعیت استثنایی سبب شکلگیری تلاشهایی جهت ناامن ساختن و ناامن ماندن افغانستان از جانب برخی کشورهای منطقه شده است. آموزش های بنیادگرایانه در مدارس دینی پاکستان، فعال کردن شکافهای قومی در افغانستان، پررنگ کردن دوقطبی پشتون ـ غیرپشتون و حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم از گروههای شورشی توسط برخی کشورهای منطقه ازجمله ریشههای بیرونی مناقشات افغان در سطح منطقهای تلقی میشود. علاوه بر این همسایگی با ایران، چین و منطقه آسیایمرکزی جایگاه افغانستان را بیش از پیش برای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای ارتقا داده و این کشور را به میدان بازی بزرگ جدیدی میان این قدرتها تبدیل کرده است. رهاورد این رقابت برای ملت افغانستان چیزی جز پریشانحالی و وضعیت آشفته سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نبوده است.
پیامدهای ناامنی درشمال افغانستان
حوادث اخیر شمال افغانستان پیامدهای متعددی در سطوح مختلف خواهد داشت. شاید مهمترین پیامد داخلی این حوادث گسترش نارضایتی از دولت وحدت ملی و شکست ترتیبات تقسیم قدرت در افغانستان باشد. نتیجه بلافصل این امر تضعیف نهاد دولت و فرآیند دولتسازی در افغانستان است. انتظار میرود در چنین شرایطی فضای مناسبی برای گسترش فعالیتهای افراطگرایانه مهیا و امکانات و فرصتهای اندکی که برای توسعه افغانستان فراهم شده است، از میان برود. بدیهی است در صورت گسترش دامنه فعالیت گروههای بنیادگرا، تولید و قاچاق مواد مخدر که یکی از مهمترین منابع ارتزاق گروههای تروریستی در افغانستان است، با گسترش چشمگیری مواجه شود.
در سطح منطقه هماکنون شاهد نگرانی جدی کشورهای همسایه افغانستان بهویژه در آسیای مرکزی هستیم. سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان هر یک تااندازهای از گسترش ناامنی در افغانستان ابراز نگرانی کردهاند. در این میان تاجیکستان و ازبکستان بهدلیل ضعف قوای نظامی، پیوستگی قومی با افغانستان ـ که میتواند موجب پیوستن نیروهای بنیادگرای این کشورها به ستیزهجویان در افغانستان شود ـ و نیز پیشینه بنیادگرایی در این کشورها، بیشتر نگران بهنظرمیرسند. علاوه بر این نمیتوان نگرانی قدرتهای منطقهای از جمله روسیه، چین و ایران را از حوادث اخیر نادیده گرفت. علاوه بر سرریز تبعات گسترش تروریسم، بیتردید صدور مواد مخدر بهعنوان یکی از مهمترین منابع درآمدی گروههای منازعه جو، شدت بیشتری خواهد یافت. بدیهی است که با اعلام موجودیت خلافت اسلامی در افغانستان ـ که زمزمههای آن به گوش میرسد ـ امکانات مناسبتری جهت صدور ناامنی و تروریسم به کشورهای منطقه فراهم خواهد شد. ازاینرو انتظار میرودشاهد واکنشهایی از جانب دولتهای همسایه افغانستان باشیم. علاوه بر همکاریهای دوجانبه با دولت افغان، فعال شدن ترتیبات امنیتی منطقهایازجمله سازمان همکاری شانگهای و سازمان پیمان امنیت جمعی جهت مقابله با تبعات گسترش فعالیتهای دهشتافکنانه در شمال افغانستان محتمل است.
پیامدهای بینالمللیاین حوادث نیز شایان توجه است. عمدهترین واکنش احتمالاً از جانب ایالاتمتحده صورت خواهد گرفت؛ بدینصورت که مسئله مبارزه با گروههای تروریستی و نیز آموزش نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان احتمالاً دستاویزی برای استمرار حضور نظامیان آمریکایی در افغانستان، افزایش تعداد آنها و عنداللزوم مداخلات نظامی خواهد بود.
در این میان حکومت وحدت ملی رفتار دوگانهای از خود نشان داده است. در وهله نخست حکومت اصولاً منکر هرگونه حضور و فعالیت داعش و گروههای مشابه در افغانستان بود اما در شرایط فعلی این مسئله بیش از اندازه مورد توجه دولتمردان افغان قرار گرفته است. بهنظرمیرسد بزرگنمایی مسئله حضور داعش در افغانستان بیشتر باهدف جلب حمایتهای سیاسی، اقتصادی و تا حدودی نظامی کشورهای مؤثر و صاحب نفوذ در این کشور صورت میگیرد.
با آنچه گفته شد و با توجه به ریشههای ناامنی در افغانستان که عمدتاً در خارج از این کشور قرار دارند، نمیتوان انتظار داشت که در کوتاه و میانمدت صلح پایداری در افغانستان شکل گیرد. چرا که اولاً تاکنون تلاشهای آقای اشرف غنی با توفیق چندانی همراه نبوده است و ساختار موجب افراطگرایی و تروریسم در افغانستان که متشکل از برخی کشورها و گروههای شبهنظامی است، تغییر چندانی نکرده است. ثانیاً به فرض پدیدآمدن گشایشهایی در مذاکرات صلح میان دولت افغانستان و گروه طالبان و سایر مبادی افراط، بازهم نمیتوان چندان به صلح پایدار در این کشور امید بست چرا که برخی گروههای ناراضی از رویکرد صلحجویانه طالبان سعی در پیوستن به داعش دارند و برخی گروهها نیز همکاری خود را با این جریان آغاز کردهاند. ازاینرو ناامنی در افغانستان همچنان ادامه خواهد یافت.
بهنظرمیرسد بهترین رویکرد در مواجهه با وضعیت جدید افغانستان، کمک به دولت وحدت ملی و تقویت آن در رویکردهای ضد تروریستی آن است. حمایتهای کشورهای منطقه میتواند به دولت افغانستان اعتمادبهنفس بخشیده و موضع آنرا در مسیر مذاکرات صلح یا رویاروییهای نظامی با ستیزهجویان مسلمان تقویت نموده و بهبود بخشد.
واژگان كليدي: ریشههاي ناامنیهای افغانستان،پیامدهاي ناامنیهای شمال افغانستان ، ناامنیهای شمال افغانستان ، شمال افغانستان