مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
حمايت از زبان ملي يكي از اولويت ها و راهبردهاي سياسي و فرهنگي كشورها در داخل و خارج بوده و نقش مهمي در پرستيژ سياسي، فرهنگي ، افزايش قدرت نرم جايگاه ديپلماسي فرهنگي آن كشورها داشته است. زبان فارسی هم با اینکه یکی از ارکان اصلی هویت ایرانی است ولی هویتی بسیار فراتر از فلات ایران دارد. در اين بين با توجه به جايگاه ايران شناسي و زبان فارسی در آمريكا براي بررسي موانع و چالشهاي مربوط به گسترش جايگاه اين زبان و نقش آن در ديپلماسي فرهنگي و قدرت نرم ايران و همچنين آسيب شناسي روند موجود، با کارشناس زبان و ادبیّات فارسی، دکتر کورش انگالی، به گفتگو نشستهایم:
كليد واژگان: ديپلماسي فرهنگي، نقش ، جايگاه جهاني، زبان فارسي، ايران
مرکز بین المللی مطالعات صلح :اگر نگاهي مقايسه ایی به جايگاه كنوني زبان فارسي در غرب با جايگاه چند دهه گذشته آن داشته باشيم در سی سال پیش چگونه بود و امروز چگونه است ؟
به هر حال، اگر منظورتان این است که من شاهد چه پیشرفتهایی در این دوران بودهام، باید در آغاز گوشزد کنم که رویگرد به زبان فارسی در غرب به چندین دهه بر نمیگردد، بلکه به یکی دو قرن گذشته بر میگردد و از همان قرون هفدهم و هجدهم شرقشناسان متوجّه اهمیّت زبان فارسی شده، روی آن مطالعات گستردهیی را انجام دادهاند. این بدین معنا نیست که همهی کارها بیعیب و نقص بوده، زیرا طبیعیست که در آغاز به دلیل اطّلاعات کمتر، اشکالات بیشتر هم وجود داشته باشد. به عنوان مثال، «پل هورن» در کتاب «ریشهشناسی زبان پارسی نوین» (Grundriss der neupersischen Etymology)، که در اواسط قرن نوزدهم منتشر کرده، در آوانگاری واژگان فارسی اشتباهات بسیاری را مرتکب شده، مثل enderxur به جای andar xur (با توجّه به این که در زبان پهلوی هم واژه andar است و هیچگاه ender نبوده)؛ یا šehr به جای šahr ’شهر‘ که نه تنها در زبان پهلوی هم šahr است، بلکه در شکل گذشتهی آن، یعنی چه در xšaça- در پارسی باستان و چه در xšaϑra- در زبان اوستایی همواره یک واکهی پیشین باز (/a/) به دنبال /š/ میآمده، و امکان این که هیچگاه در زبان فارسی معیار [-e-] به دنبال آن میآمده وجود ندارد. در همین راستا خانم «آن لمبتون» و آقایان «فریتز رُوزن»، «ژیلبر لازار» و حتّی «ویلر تکستون» (که در اواخر قرن بیستم کتاب An Introduction to Persian را منتشر کرده) اغلب کارهایشان دارای اشکالات و اغلاط ریشهیی و پایهییست. با این وجود، آغاز رویکرد غرب به زبان فارسی را ما مدیون همین استادان و بسیاری استادان دیگر غیرایرانی هستیم، که به فرهنگ و تاریخ ما علاقه نشان دادهاند.
در سالهای پس از انقلاب ایران مسیر تاریخی مطالعات ایرانی در غرب طبیعتاً تغییر کرد. با آغاز مهاجرتهای ایرانیان به غرب، روال کار دگرگون شد. یکی از دگرگونیهای مهمّ حضور ایرانیان تحصیلکرده و فرهیختهی بیشتری بود در غرب. اینک دنیای غرب عدهّی قابل ملاحظهیی از ایرانیان متخصّص را در اختیار داشت، تا در دانشگاهها و دیگر مراکز فرهنگی آنها را به کار گیرد. دانشگاههای بیشتری بخش مطالعات خاورمیانه، مطالعات خاور نزدیک و غیره را به پردیس خویش افزودند. در نتیجهی گسترش استقبال از زبان و فرهنگ پارسی، اینک دیگر تمرکز روی زبانهای باستانی (و یا احیاناً گویشهای محلّی) نبود، بلکه ادبیّات دورهی اسلامی نیز مورد توجّه مسئولان قرار گرفت: سعدی، حافظ، مولانا (رومی) و بسیاری دیگر اکنون در غرب نامهایی آشنا شده بودند. بدین ترتیب، هر چه به سالهای آخرین قرن بیستم نزدیک شدیم، مطالعات در زمینههای مختلف فرهنگ ایران و ایرانی گسترش بیشتری پیدا کرد. اکنون دیگر بسیاری از دانشگاههای اروپایی و ایالتهای مختلف آمریکایی، یا مراکز «ایرانشناسی» را بطور مستقلّ دارند، و یا آن را به صورت بخشی از مراکز مربوط به خاورمیانه و خاور نزدیک. این اعتلاء چندان گسترش پیدا کرده، که حتّی کالجهای کوچک و محلّی بعضی مناطق (مثل Junior College ها) نیز علاقه نشان میدهند که دروس فارسی و مطالعات مربوط به ایران را در برنامهی درسی خویش بگنجانند، تنها به این دلیل که ایرانی و زبان فارسی دیگر بیش از پیش در غرب پدیدههایی آشنا هستند. خود من مدّتی در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ در دانشگاه «دی انزا» که در آن زمان یک کالج کوچک محلّی بود در شهر «کوپرتینو»ی کالیفرنیا زبان فارسی تدریس میکردم؛ و از آنجا که بخشی از تخصّص من در زمینهی نحو و دستور زبان فارسیست، یکی از کلاسهای من روی آن تکیّه داشت و حتّی دانشجویان غیرایرانی هم در این کلاسها نامنویسی میکردند و با سختکوشی روی اصول پایهیی زبان فارسی کار میکردند.
یکی از نتایج امیدبخش چنین اتّفاقی اینک انتشار کتب مختلف مربوط به زبانها و فرهنگ ایرانیست، که دیگر بوسیلهی خود متخصّصان ایرانیتبار منتشر میشود. بسیاری از شرکتهای انتشاراتی هم خود ایرانی هستند. مسلّماً اینک کارها در مقایسه با کارهای غیرایرانیها اشکالات کمتری دارند، که آن هم قابل تصحیح و جبران است.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: گسترش زبان فارسي در ابعاد مختلف منطقهاي و حتي بينالمللي چه پيامدهايي بر قدرت نرم و جايگاه ديپلماسي فرهنگي ايران خواهد داشت؟
بدون تعارف، مسألهی «دیپلماسیفرهنگی»— و بطور کلّی، دیپلماسی— در زمینهی تخصّص من نیست و هر نظری نیز بدهم، نظر یک شخص کماطّلاع (و بهتر است بگویم بیاطّلاع) است. امّا این مسأله هم غیرعقلانی نیست اگر تصوّر کنیم که به هر حال شناخت در مورد یک فرهنگ— و اصولاً یک ملّت— هر چه بیشتر شود، ایجاد ارتباط منطقیتر میشود، و این امید به تفاهم را میافزاید. بر مبناء دانش محدود من، سیاست و دیپلماسی تنها در مقاطعی با یکدیگر برخورد دارند و در مقاطعی نیز در مسیرهای مشخّص خویش پیش میروند. یک مسأله به هر حال کم و بیش روشن است؛ و آن هم این مسأله است که، به عنوان مثال، کاخ سفید و تهران میتوانند کشمکشهای سیاسی خویش را داشته باشند، امّا فرهنگ در آن زیر مسیر خویش را دنبال میکند. حکومتها میآیند و میروند، نظامها عوض میشوند، امّا فرهنگها باقی میمانند. از آن زیباتر این است که فرهنگها بدون توجّه به دیپلماسی و بدون توجّه به نوع ارتباط سرکردگان، بده – بستانهای خویش را دارند. ادبیّات و هنر، به ویژه، رهاتر از آن هستند که به کشمکشهایی از این دست بیاندیشند و یا بدان تن بدهند. تنها جایی که سر بر میگردانند و نظری به آنچه که میگذرد میاندازند، جاییست که رفتارهای این سرکردگان را در کارهای ادبی و هنری خویش به باد انتقاد میگیرند، آن هم به امید بهبود شرایط، چرا که ادیب و هنرمند، از آنجا که حسّاستر است، سریعتر از دیگران دلش از رفتار نادرست به درد میآید.
رویکرد به زبان فارسی در خارج از ایران در چنین مقولهیی قرار میگیرد. در حال حاضر بده – بستانهایی که میان ایرانیان و غیرایرانیها در زمینههای ادبی و فرهنگی و هنری بر قرار است، بازده پرارزشی داشته است. به عنوان مثال (و این تنها یکی از مثالهاست)، در شهر برکلی، کالیفرنیا، گروه تآتر «داروک» کارهایی را گاهی با همکاری ایرانیان و غیرایرانیها توأماً به روی صحنه میآورد که دستآورد آن فراتر از تفریح و دیدن یک نمایش است. شاخصههای فرهنگی را عرضه میکند؛ و مسلّماً در این میان همکاران غیرایرانی آنها جزئیّات بیشتری را در زمینهی فرهنگ ایران فرا میگیرند. شک نیست که در دراز مدّت همین سینه به سینه منتقل کردن دید تازهیی که در مورد فرهنگ (و حتّی زبان) ایران پیدا کردهاند، در آینده روی برخورد غیرایرانی با ایرانی تأثیر خواهد گذاشت. یک روز در گذشته یک آمریکایی تفاوت میان Iran و Persia را نمیدانست. امروز هر کتابی که در مورد زندگی، فلسفه و کارهای مولانا (که در غرب او را به نام Rumi میشناسند) منتشر میشود هر ساله جزو کتب پرفروش سال است. من در منطقهی خلیج سانفرانسیسکو (San Francisco) با گروههای غیرایرانی همکاری داشتم، و یا دائماً از طرف آنها دعوت میشدم، که مرّتباً گرد هم جمع میشوند و اشعار مولانا را میخوانند و حتّی هرساله تولّد وی را جشن میگیرند. این کششی که اینک اینها به فرهنگ و به ویژه فلسفهی ایرانی پیدا کردهاند، در آینده مسلّماً بر روی هر نوع ارتباطاتی تأثیر خواهد گذاشت، از جمله ارتباطات دیپلماتیک. (البتّه من فراموش نمیکنم که یک دیپلمات و سیاستمدار ممکن است باهوش باشد، امّا الزاماً خردمند نیست؛ این دو با یکدیگر متفاوت است.)
وضعيت كنوني ايران شناسي در ايالات متحده آمريكا چگونه است؟ نقش اقليت ايراني تبار آمريكايي در اين زمینه چيست؟
همانطور که در پاسخ سؤال نخستینتان کمی توضیح دادم، امروزه در زمینهی ایرانشناسی کشور آمریکا شاید در صدر بسیاری از کشورهای دیگر قرار بگیرد. این را ضمناً با توجّه به این میگویم که در انگلیس، فرانسه، آلمان و برخی دیگر از کشورهای اروپایی نیز فعّالیّت در این زمینه گسترده است؛ امّا از آنجا که ایالات متّحده سرزمین وسیعتریست و در آن هر ایالت را باید کشوری مستقل به شمار آورد، مسلّماً تعداد بیشتری دانشگاه مراکز ایرانشناسی دارند. استادان بسیار ارزندهیی هم در این پردیسهای مختلف فعّالیّت دارند؛ و جالب این است که الزاماً همهی این استادان ایرانیتبار نیستند (هر چند شما در مورد نقش اقلیّت ایرانیتبار پرسیدهاید، امّا قدردانی از غیرایرانیانی که در این زمینه زحمت کشیدهاند و میکشند نیز فکر میکنم شیرین باشد). خود این حقیقت ارزش زبان و فرهنگ فارسی را نشان میدهد. (در اینجا ترجیح میدهم که نام استاد یا استادان خاصی را نبرم، زیرا که اگر نامی را فراموش کنم، میتواند بیتوجّهی به آن شخص به حساب آید.)
در حال حاضر در دانشگاههای مهمّ آمریکا، مثل دانشگاه برکلی (که خود من از آنجا فارغالتحصیل شدهام)، دانشگاه یو. سی. ال. اِ، در شهر لوسآنجلس، دانشگاههای استانفورد، مریلند، هاروارد، آنآربور، آستین تکزاس، آریزونا و دهها پردیس دیگر، نه تنها زبان فارسی، بلکه تاریخ ایران، هنرهای پیش از اسلام و دورهی اسلامی، و بسیاری زمینههای دیگر فرهنگی، اجتماعی، هنری و تاریخی ایران تدریس میشود. و جالب این است که دانشجویانی که در این کلاسها حضور دارند الزاماً تنها ایرانی نیستند؛ و این، با رجعت به عرایضم در بالا، نشان میدهد که ارزش فرهنگی این سرزمین تازه دارد شناختهتر و شناختهتر میشود، که برای ما جای بسی افتخار را دارد. من بدون این که وارد جزئیّات بشوم، تنها یادآوری میکنم که ما نباید فراموش کنیم که سرزمین ماست که سعدیها، ابنسیناها، بیرونیها، مولاناها، و بسیاری دیگر را به دنیای بشریّت عرضه کرده است. (و باز هم فراموش نکنیم که بدون دانشمندی مانند «خوارزمی»، که از نام وی واژهی «لگاریتم» algorithm [الخوارزمی] به وجود آمده، امروزه این رایانه و وسائل و امکانات دیگری را که به دنبال آن اختراع شد و به وجود آمد، نمیتوانستیم داشته باشیم.) تنها در دهههای اخیر است که دیگران متوجّه این ارزشهای فرهنگی سرزمین ما شدهاند. ما میتوانیم از این فرصت استفادهی صحیح بکنیم، تا در شناساندن این سرزمین ارزشمند به دیگران، تا آنجا که از دستمان بر میآید، از هیچ کوششی فروگذار نکنیم.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: مهمترين امتيازات و فرصت هاي پيش روي ايران شناسي و زبان فارسي در امريكا چيست؟
فکر میکنم سؤال پیشین کمی به این سؤال مرتبط باشد. یکی از مهمّترین امتیازات در حال حاضر حضور استادان بیشمار ایرانیست، که در زمینههای مختلف ایرانشناسی تخصّص دارند. به هر حال، هر چند سخن از آمریکا پیش آوردهاید، امّا نستوهانی چون استاد احسان یارشاطر را (که بیشتر اوقات خویش را در لندن میگذرانند) نمیتوان دست کم گرفت. همان طور که عرض کردم، نمیخواهم نامی را در اینجا بیاورم، امّا مطمئن هستم که دیگر عزیزان نه تنها دلگیر نمیشوند، بلکه با من متّفقالقول خواهند بود که استاد یارشاطر جایگاهشان مشخّص است و بردن نامی از ایشان قدر دیگران را پایمال نمیکند. امّا در پاسخ شما باز هم گوشزد میکنم که مهمّترین امتیاز در حال حاضر وجود این استادان است، که هر کدام سر نخی را گرفتهاند و مسیرهایی را دنبال میکنند که هر کدام بطور جداگانه (امّا در درون متّحد) به هدفی منجر خواهد شد که ارزش فراوانی را برای زمینههای مختلف ایرانشناسی، از جمله زبان فارسی، به دنبال خواهد داشت.
در مورد فرصتهای پیش رو نیز امید من به نسل تازهی ایرانیان خارج از کشور است، که در صورتی که در خانه تشویق شوند، از آنجا که بسیاری از آنها به دلیل هوش سرشار خویش در یافتهاند که بدون هویّت ملّی در سرزمینی سوای سرزمین پدری بقاءشان غیرممکن است، امیدوارم تمرکز خود را بر روی فرهنگ، زبان، تاریخ و زمینههای مختلف مربوط به ایران و ایرانشناسی بگذارند و تا آنجا که ممکن است دانش خویش را در این زمینه گسترش دهند. زیرا با توجّه به سخنان پیشین، در حال حاضر بهترینِ امکانات و فرصتها فراهم است.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: مهمترين موانع عدم گسترش زبان فارسي در آمريكا در چه عواملي نهفته است؟
در حال حاضر موانعی به آن صورت در این زمینه وجود ندارد. همان طور که پیشتر گفتم، فرصتها و امکاناتی وجود دارد، که در گذشته وجود نداشت، و در صورتی که کسی تمایل داشته باشد که در این زمینهها درس بگیرد و پیشرفت کند، بهترین زمان آن همین اکنون است. مثالی برایتان بزنم. بخش کتابهای مربوط به ایران و ایرانشناسی در کتابخانهی مرکزی دانشگاه برکلی بسیار بزرگ و غنیست. این سوای کتابخانهی خود بخش مطالعات خاور نزدیک (Near Eastern Studies) است، که مجموعهی بسیار غنی و ارزشمندی را به عنوان مرجع در خود آن ساختمان دارد. شرایط در بسیاری از دانشگاههای دیگر نیز به همین صورت است. من بالشّخصه هیچ مانعی در حال حاضر نمیبینم، مگر این که کوتاهی خود ما باعث شود؛ وگرنه، بهترین فرصت را در حال حاضر در ختیار داریم تا به همان اهدافی که در بالا هم اشاره کردم نائل شویم.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: نوع روابط سياسي و ديپلماتيك ايران و اتحاديه اروپا و آمريكا چه تأثيری در جايگاه كنوني ايران شناسي و زبان فارسي در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی و فرهنگی غرب داشته است ؟
باز هم تکرار میکنم، موضوعات مربوط به سیاست و دیپلماسی هر قدر هم قوی باشند، نمیتوانند در مقابل نیروی عظیم «فرهنگ» ایستادگی کنند. سلوکیها آمدند و رفتند و اشکانیان دوباره فرهنگ ایران را احیاء کردند، به قول «جورجینا هرمن» در کتابش در مورد اشکانیان، “The Iranian Revival”. امّا این بدان معنا نیست که سلوکیها تحت تأثیر فرهنگ ایران قرار نگرفتند. مغولها ایران را اشغال میکنند و به خاک و خون میکشند و حتّی از سگ و گربههای ما هم نمیگذرند، امّا بلافاصله مغلوب فرهنگ توانگر و رایمند ما میشوند و دربارهای خویش را به مراکز پشتیبانی از ادیبان و شعرای ایرانی تبدیل میکنند. این فرهنگ آنقدر غنی و نیرومند است که با نیروی تنبهری (فیزیکی) نمیتوان با آن مقابله کرد. مسلّماً اتّحادیّهی اروپا و آمریکا به اندازهی مغولان و اعراب بادیهنشین خونخوار نیستند. تحت همین شرایطی که دولتهای ایران و آمریکا به یکدیگر دندان نیش نشان میدهند، بخشهای ایرانشناسی دانشگاههای آمریکا و اروپا (همانطور که در بالا هم توضیح دادم) بطور منظّم و مرتّب در حال گسترش است. فراموش نکنیم که سیاستمداران مانند کودکان در کودکستان هستند که سر یک بازیچه به هم میافتند. تنها تفاوت این است که در آنجا کشمکش بر سر یک توپ است و در اینجا بر سر خاک و نفت و جهانگیری و غیره. تاریخ طبیعی کرهی زمین را بررسی کنید، میبینیم که نه آن توپ ماندنیست و نه این خاک و نفت و جهانگیری. از دایناسورها چه ماند؟ من همین حالا یکی از دروسی که آن را چند سال است در دانشگاه هنر تهران تدریس میکنم، «تاریخ حجمشناسی و مجسّمهسازی»ست. پدربزرگ و مادربزرگ من و شما در آن غارها از میان رفتند؛ بسیاری از خود غارها نیز امکان دارد یا فرو ریخته و یا مسدود شده باشند؛ امّا «ونوس»هایی که تراشیدهاند هنوز زینتبخش موزههاست و از آن بیشتر و مهمّتر، به ما درس زندگی میدهد. این ونوسها نمادی برای همان فرهنگ و زبان هستند که باقی میمانند. در این لحظه که من و شما گفتگو میکنیم، زمینههای مختلف ایرانشناسی و زبان فارسی در غرب کاملاً رونق دارد و روز به روز هم گسترش پیدا میکند و تجههای تازه از آن جوانه میزند و سبز میشود. (من در اینجا میخواهم کمی هم هیجانزده و احساساتی شوم و بگویم، «تا کور شود هر آن که نتواند دید». منظورم هم شخص خاصّی نیست، بلکه هر کسیست که از دیدن چنین شکوه ارجمندی دندان دُشچشمی و رشک بر هم میساید.)
مرکز بین المللی مطالعات صلح :امروزه حضور در دنياي مجازي و صدها شبكهی رادیویی و تلویزیونی داخلی کشورهای فارسیزبان، بسیاری از رسانههای جهان به زبان فارسی برنامه دارند. در اين حال مهمترين وضعيت كنوني زبان فارسي در حوزههای رسانهیی و مجازي چه نقشي در ديپلماسي فرهنگي و قدرت نرم ايران داشته است ؟
مسأله ای را میتوانم مطرح کنم. از آنجا که رسانهها بوسیلهی افراد باصلاحیّت در زمینههای زبانی و فرهنگی گردانده نمیشود، چه در ایران و چه در خارج از ایران زبان فارسی صحیح و سره در هیچ گونه از وسائل ارتباط جمعی مورد استفاده قرار نمیگیرد. در خارج از ایران که خوب تکلیفش معلوم است: بیشتر کاسب هستند، تا نمایندهی فرهنگی. امّا در ایران هم بعد از انقلاب زبان فارسی بسیار فاسدی (از نظر زبانشناسی) مورد استفاده قرار میگیرد. یک نمونه خدمتتان عرض کنم، که به همین صورت حتّی در رسانههای درون مرزی هم سخن میگویند. به جای، «کتابی را که پدرت به من توصیّه کرد، خواندم»، میگویند (و مینویسند) «کتابی که پدرت به من توصیّه کرد را خواندم.» به عبارت دیگر علامت مفعول بیواسطه، که باید پس از مفعول بیاید، پس از بند موصولی (جملهی توضیحی) میآید. و این دیگر شده است دستور جدید زبان فارسی. از این دست اشکالات در حال حاضر فراوان است و زبان فارسی از این جهت در خطر جدّی قرار دارد. در روزنامهها و مجلاّت هم نه تنها این نوع انشاء به کار میرود، بلکه املاءها هم گاهی نادرست است و دیدن «سپاسگذاری» (به جای «سپاسگزاری») و «بگزاریم» (به جای «بگذاریم»)، و یا «رحلت امام خمینی بر شما تسلیّت باد»، یعنی امیدواریم مرگ ایشان باعث تسلاّی خاطر شما باشد، این روزها نسل بعد را کاملاً برای هلاک زبان فارسی تربیّت و آماده میکند.
آيندهی وضعيت زبان فارسي و ايرانشناسي در ايالات متحده آمريكا چگونه خواهد بود؟ نقش اقلیّت ایرانیتبار آمریکایی در اين زمینه چيست؟
فکر میکنم مجموعهی پاسخهای بالا جواب این سؤال را داده باشد. من فکر نمیکنم که شرایط زبان فارسی و ایرانشناسی در ایالات متّحده در خطری جدّی باشد. با بودن مراکزی که روی این زمینهها تمرکز دارند و با حضور استادان برجستهیی که در حال حاضر در نهادهای مختلف در این زمینه فعّالیّت دارند، من آینده را حتّی بهتر از اکنون هم میبینم، چرا که خود نهادها و دانشگاهها در حال حاضر این را تشویق میکنند. نقش اقلیّت ایرانی کمی پیچیدهتر از این است. باید توجّه داشت که این اقلّیّتی که میگوییم، از اقشار گوناگون تشکیل میشود. بر خلاف گذشته و دوران پیش از انقلاب، اکنون مهاجران ایرانی از طبقات مختلف اجتماع هستند. بنابراین نسل کنونی اقلّیّت ایرانی– آمریکایی نیز از خانوادههای گوناگون و متفاوت، با فرهنگها و آداب متفاوت میآید. بسیاری از جوانان ما امروز در رسانههای خارج از کشور برنامه اجرا میکنند؛ و تصوّرشان هم این است که به «فارسی» سخن میگویند. امّا این فارسی آن فارسی مورد نظر ما نیست. چنان آلوده و فاسد شده، که نمیتوان آن را با فارسی مورد نظر در مراکز تدریس زبان فارسی مقایسه کرد. (در مورد لهجهشان نظر نمیدهم، چون مطلب بسیار پیچیدهییست و از حوصلهی این گفتگو بیرون است.) در زمینههای فرهنگی و ایرانشناسی هم همین درد معضل وجود دارد. هر روز از زبان «کورش کبیر» تعداد زیادی پند و اندرز سعدیوار در رسانههای مختلف منتشر میشود. کمکم من یکی دارم کورش را با کنفسیوس اشتباه میگیرم. از آنجا که من جامعهشناس و روانشناس نیستم، اجازه ندارم راه پیشنهاد کنم (نمیدانم هم راهش چیست)؛ امّا این، مانع نگرانی من نمیشود. امیدوارم که راهی برای معالجهی این بیمار ارزشمند وجود داشته باشد؛ یا اگر قرار است واکسنی کشف شود، هر چه زودتر کشف شود.