دکتر محمد مهدی مظاهری
استاد دانشگاه تهران
بعد از دو سال جنگ خونین و ویران کننده در باریکه غزه، جنبش فلسطینی مقاومت اسلامی (حماس) در نهایت در تاریخ سوم اکتبر ۲۰۲۵ برابر با ۱۱ مهر ۱۴۰۴ در پاسخ به طرح آتشبس ترامپ، با توقف کامل جنگ، تبادل اسرا و اداره مستقل غزه موافقت کرد و اجرای این توافق با تبادل اسرا بین حماس و رژیم اسرائیل از روز دوشنبه 21 مهر آغاز گردید. هر چند اجرایی شدن این آتشبس و طرح صلح ارائهشده برای غزه، به دلیل توقف خونریزی، ویرانی و کاهش رنج مردم غزه باعث شادی و خوش بینی بسیار در بین مردم فلسطین و افکار عمومی جهانی شده، اما از این نکته نمی توان غفلت کرد که آتشبس در غزه، بیش از آنکه یک پیروزی کامل برای مقاومت یا حرکت به سمت صلح پایدار باشد، یک نیاز حیاتی و بشردوستانه برای مردم بی دفاع غزه است که باید بدون قید و شرط تداوم یابد.
با این حال، ورای این نیاز، طرحهای سیاسی پنهانی در حال اجراست که ریسک احیای دستور کار دولت ترامپ برای «مدیریت خاورمیانه» را در پی دارد. این طرح، اثرات استراتژیک و بلند مدت بر آرایش سیاسی منطقه خواهد داشت و به طور خاص در زیر لایههای آن، نشانههای بازگشت به پروژههای نیمهتمام دولت دونالد ترامپ، بهویژه «معامله قرن» و «پیمان ابراهیم» به چشم می خورد.
رویکرد گذشته و حال دولت دونالد ترامپ که ارائه دهنده این طرح صلح است نشان می دهد که وی با تشکیل یک کشور مستقل فلسطین و بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینشان که می تواند موقعیت رژیم اسرائیل را تضعیف کند، موافق نیست؛ کما اینکه در بندهای طرح صلح ترامپ هم این قضیه صرفا به عنوان «یک امید برای آینده ای نامعلوم» آمده است: «اگر شرایط اجرای آتش بس خوب پیش برود، ممکن است سرانجام شرایط برای رسیدن به راهکاری جهت تشکیل دولت فلسطینی و تعیین سرنوشت مردم توسط خود آنها ایجاد شود»! بر این اساس، به نظر می رسد هدف اصلی طرح صلح حاضر نیز که شامل مواردی همچون مدیریت مرزها، بازسازی و کنترل امنیتی غزه است، نه تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی، بلکه تثبیت حاکمیت اسرائیل بر منطقه، تأمین امنیت آن و تضعیف ساختاری مقاومت است. به عبارت دیگر، این طرح، یک نسخه تعدیلشده از «معامله قرن» است که تلاش میکند آرمان مردم فلسطین را به یک «مسئله صرفاً انسانی-اقتصادی» تقلیل دهد.
ازسوی دیگر، ترامپ تأکید نموده که یکی از اهداف طرح وی، فراهمکردن سازوکارهایی برای تضمین همزیستی و امنیت جمعی در منطقه است. در این راستا به نظر می رسد وی در صدد ایجاد شرایطی است که در آن گروههای فلسطینی و اسرائیل با یکدیگر به توافق برسند و با پاک شدن صورت مسأله منازعات فلسطین و اسرائیل، دیگر بهانه ای برای رویارویی جهان عرب با این رژیم باقی نماند و زنجیره عادیسازی روابط (بهویژه از سوی عربستان سعودی) و عملیاتی شدن پیمان ابراهیم با مدیریت و هدایت آمریکا تکمیل شود. در نتیجه طرح صلح ترامپ، به معنای ورود به فازی جدید از مهندسی منطقهای است که در صورت انفعال یا واکنش صرفاً ایدئولوژیک ایران، میتواند منجر به تغییر دائمی موازنه به نفع ائتلاف آمریکایی-اسرائیلی-عربی شود و ایران را در منطقهای که باید مرکز نفوذ آن باشد، در موقعیت انزوا قرار دهد. بر این اساس، منافع ملی ایران حکم میکند که رویکردی سنجیده و منطقی در قبال این طرح داشته باشد.
به عبارت دیگر، برای جمهوری اسلامی ایران که همواره اعلام کرده که به رأی و نظر مردم فلسطین در مورد سرنوشت خودشان احترام می گذارد، حال زمان آن فرا رسیده تا این شعار را به راهبرد تبدیل کرده و با گذار به دیپلماسی واقعبینانه، راهکارهای برونرفت از انفعال و حفظ جایگاه ایران در معادلات منطقهای را در پیش بگیرد. این راهکارها میتواند بر پایههای زیر استوار باشد:
1. مشارکت فعال در نشستهای صلح بین المللی
مدیریت مسائل منطقه ای و برخورداری از نقش مناسب در تعیین جهت نظم منطقه ای آینده، نه با تقابل و عدم حضور در نشستهای صلح، بلکه با مشارکت فعال در میزهای مذاکره امکانپذیر است. ایران باید به جای موضعگیری منفی صرف علیه طرحهای ارائه شده توسط آمریکا و سایر کشورها، حضوری کنشمند در نشستهای منطقه ای داشته باشد و بکوشد با ارائه طرحهای جایگزین و عملیاتی و یا جرح و تعدیل طرحهای دیگران حداکثر منافع ملی را برای کشور تأمین کند. این طرحها باید شامل راهحلهای سیاسی عادلانه برای فلسطین (حفظ اصول) و همچنین سازوکارهای همکاری اقتصادی (مانند کریدورهای ترانزیتی) باشد تا تهران به یک شریک ضروری برای ثبات و توسعه منطقه خود تبدیل شود و از این طریق، اعتماد منطقهای را بازیابی کرده و انزوای سیاسی را با نفوذ سازنده جایگزین سازد.
2. تقویت سرمایه اجتماعی و تثبیت اجماع ملی
در شرایط کنونی منطقه و برای حفظ امنیت و تقویت جایگاه بینالمللی کشور، جمهوری اسلامی ایران باید با درک این واقعیت که قدرت خارجی از قدرت داخلی نشأت میگیرد، راهبرد خود را بر تقویت سرمایه اجتماعی و تثبیت اجماع ملی متمرکز سازد. این مهم از طریق مراجعه مستقیم به آرای مردم در مسائل حساس و کلیدی، بهبود کیفیت حکمرانی، شفافیت حداکثری و مبارزه نهادینه با فساد (شایستهسالاری و رفع تعارض منافع) که مستقیماً به افزایش اعتماد عمومی و رضایت مردم منجر میشود، قابل دستیابی است. در این میان، صدا و سیما به عنوان رسانه ملی، وظیفه حیاتی دارد که با رویکردی مستقل، انعکاسدهنده صداها و دیدگاههای متنوع اقوام، گروهها و اقشار مختلف جامعه باشد تا مردم احساس کنند دیده میشوند و خود را بخشی از فرایند تصمیمگیری بدانند؛ این رسانه باید با پرهیز از یکجانبهگرایی و تولید محتوای امیدآفرین و گفتگومحور، به افزایش سواد سیاسی و تقویت همبستگی ملی کمک کند، چرا که وفاق داخلی و سرمایه اجتماعی بالا، قویترین سپر در برابر فشارهای خارجی و بهترین پشتوانه برای دیپلماسی عزتمندانه و فعال ایران در عرصه جهانی است.
3. تفکیک پروندههای منطقهای
برای حفظ امنیت و تقویت جایگاه بینالمللی کشور در موقعیت کنونی، ایران باید یک سیاست خارجی فعال، کنشمند و تعاملی را بر مبنای واقعگرایی عملگرا و اولویتدهی به منافع ملی اتخاذ کند. این رویکرد مستلزم آن است که ایران با تفکیک پروندههای منطقهای، از فلج شدن کل دستگاه سیاست خارجی و اقتصاد کشور به دلیل یک بحران منطقهای، جلوگیری کند. در این راستا دستگاه دیپلماسی ایران باید بتواند همزمان که بر اصول خود در حمایت از آرمان فلسطین تأکید میکند، در سایر حوزهها (مثل رفع تحریمها و همکاریهای منطقه ای) پیشرفت کند. در واقع، بحران غزه نباید به «اهرم وتو» برای سایر اهداف سیاست خارجی و بهویژه منافع اقتصادی ملی تبدیل شود.
4. استفاده از ابزارهای معتبر بینالمللی
جمهوری اسلامی ایران باید برای حفظ و ارتقای ارزشهای خود همچون دفاع از مردم فلسطین، تمرکز خود را بر سازوکارهای حقوق بینالملل و سازمانهایی چون سازمان ملل، سازمانهای حقوق بشری و دادگاههای بینالمللی برای فشار بر رژیم اسرائیل به منظور، پاسخگویی در قبال جنایات جنگی، پایبندی به آتش بس، توقف شهرکسازی و نقض حقوق بشر قرار دهد، این یک رویکرد سیاسی و حقوقی کمهزینه است که ضمن تأمین اهداف ایران، مشروعیت و مقبولیت بیشتری نیز در عرصه بین المللی دارد.
5. اولویتدهی به منافع اقتصادی و توسعه داخلی
راهبرد اصلی دولت بر اساس وعده های انتخاباتی، باید لنگر انداختن سیاست خارجی بر منافع اقتصادی و برطرف کردن تحریمها علیه کشور باشد. به این معنا که دستگاه دیپلماسی باید تمام تلاش خود را برای کاهش ریسکهای سیاست خارجی و رفع تحریمها به کار گیرد تا ثبات اقتصادی کشور حفظ شود و مسیر جذب سرمایه و تجارت بینالمللی مسدود نگرد. امنیت ملی پایدار، مستقیماً از یک اقتصاد مقاوم و فعال نشأت میگیرد، لذا ایران باید با همکاری و مشارکت سازنده با سایر کشورهای اسلامی در موضوع فلسطین و سایر مسائل منطقه، خود را به یک شریک قابل اطمینان برای همسایگان تبدیل کند تا از این طریق، ضمن حفظ اصول خود، بتواند با کاهش تأثیر تحریمها و انزوا، قدرت چانهزنی خود را در معادلات منطقهای و جهانی تقویت نماید.
در نهایت باید گفت هر چند طرح صلح ترامپ برای غزه، حاوی خطرات و چالشهای متعددی برای ایران و منطقه است، اما در عین حال فرصتی را نیز فراهم میآورد تا ایران سیاست خارجی خود را بر مسیر عملگرایی و واقعگرایی قرار دهد. در شرایطی که آمریکا و رژیم اسرائیل به دنبال ترسیم نقشههای خود برای منطقه غرب آسیا هستند، انفعال و تندروی، نتیجهای جز انزوای استراتژیک و افزایش آسیبپذیری نخواهد داشت. راهکار برونرفت، در اجماعسازی داخلی، دیپلماسی چندجانبه با همسایگان و اولویت دادن به توسعه ملی نهفته است؛ مسیری که اصول ایران را حفظ میکند، اما هزینه رسیدن به اهداف را به شدت کاهش میدهد.