دکتر داود احمدزاده
کارشناس مسائل غرب آسیا
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
ترکیه در دوران جنگ سرد سیاست خارجی نسبتاً منفعلانه و واکنشی را دنبال می کرد، در حالی که در دوره پس از جنگ سرد و به ویژه پس ازبقدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه درسال202، آنکارا بیشتر فعال و درگیر خاورمیانه شد. برخی از نویسندگان اظهار داشتند که این تغییر به معنای «روگردانی» ترکیه از غرب است، زیرا آنها قاطعیت ترکیه در خاورمیانه را با جهت گیری غربی آن ناسازگار می دانندعناصر غربی همچنان در سیاست خارجی ترکیه ادامه دارند، اما این دیگر تنها جهت گیری این کشور نیست.
پس ازپایان جنگ سرد وفروپاشی نظام دوقطبی غیر منطف ، عوامل ساختاری جدید هم نظام بینالملل و هم خاورمیانه را تغییر داد. اولاً تغییرات سیستمیک خلاء قدرت را در خاورمیانه به وجود آورد که نتیجه ناتوانی دولت بوش در ایجاد نظم در منطقه بود. به موازات آن اختلافات درون عربی و کاستی های رهبری آمریکا در منطقه،. ایران و ترکیه تنها کشورهایی بودند که توانایی پر کردن این خلاء را داشتند، اما توانایی ترکیه در گفتگو با همه طرفهای منطقه و میانجیگری در مناقشات در کنار توسعه قدرت نرم ترکیه، نقش این کشور را در منطقه تقویت کرد؛
ثانیاً، ترکیه احساس میکرد در منطقه بیثباتی غوطهور شده است: عراق پس از تهاجم ایالات متحده، کشوری بیثبات بود و پکک در شمال این کشور در حال نفوذ بود. افزایش تروریسم و اسلام گرایی افراطی تهدیدی جدی برای امنیت ترکیه است، زیرا این کشور در داخل خاک خود از حملات تروریستیدچار خسارت شده است . مناقشه اعراب و اسرائیل حل نشده باقی ماند. از آنجایی که ایالات متحده نتوانست امنیت منطقه را تامین کند و اعتبار و مشروعیت آن به شدت آسیب دیده بود، آنکارا به عنوان یک میانجی در منطقه عمل کرد. ترکیه مشتاق است که به عنوان طرف سوم در مناقشات خاورمیانه ایفای نقش کند، زیرا از این کار مزایای مضاعفی را دریافته است. جدا از کمک به کاهش تنش ها در منطقه و تثبیت محیط اطراف آن، راه ایده آلی برای افزایش نفوذ خود در منطقه ثابت کرده است. این کشور به طور فزایندهای به بازیگر اجتنابناپذیر در گفتگوهای خاورمیانه تبدیل میشود، به ویژه هنگامی که غرب درگیر است. سوم، ترکیه به یک قدرت اقتصادی تبدیل شده و تلاشهایی را برای ایجاد وابستگی متقابل اقتصادی با کشورهای اطراف به عنوان راهی برای «عمق بخشیدن» و جلوگیری از درگیری با همسایگان خود انجام داده است.
همسویی ترکیه با اسرائیل
در این میان ,همسویی ترکیه با اسرائیل به یکی از مهمترین ویژگی های سیاست ترکیه و خاورمیانه تبدیل شده است. روابط اسراییل و ترکیه در حوزه اقتصادی آغاز شد و در اواسط دهه1990 به مشارکت استراتژیک گسترش یافت.
در آن زمان ترکیه به شرکای جدید در منطقه نیاز داشت زیرا با چالش های امنیتی از سوی سوریه، عراق و ایران مواجه بود. اسرائیل متحد کامل به نظر می رسید: یک کشور طرفدار غرب، متحد ممتاز ایالات متحده، که می توانست اهرم فشاری را در روابط بین آنکارا و واشنگتن و حتی جلب حمایت لابی یهودی در کنگره ایالات متحده در لحظه حساسی که لابی های ارمنستان و یونان برای تحریم تسلیحاتی ترکیه فشار می آوردند، به دست آورد. این یکی دیگر از عوامل محرک برای مشارکت ترکیه و اسرائیل بود: آنکارا به دلیل نگرانی های حقوق بشر در قبرس و مسئله کردها با محدودیت هایی در انتقال تسلیحات و فناوری نظامی از سوی ایالات متحده و اروپا مواجه بود. توافقنامه نظامی امضا شده در سال 1996 در زمینه همکاری آموزشی، اطلاعاتی و دفاعی-صنعتی به عنوان فرصتی عالی برای غلبه بر این محدودیت ها تلقی می شد، به ویژه در زمانی که نقش نظامی در سیاست خارجی ترکیه در حال افزایش بود و با برداشت های امنیتی مشروعیت یافت
روابط ترکیه با اسراییل برای مسئله سیاست خارجی غیرعادی است که به شدت در افکار داخلی شکاف ایجاد می کند. در حالی که نظامیان و سیاست گذاران خارجی مزایای داشتن روابط نزدیک با اسرائیل را می بینند، افکار عمومی ترکیه با فلسطینی ها همدردی می کنندترکیه در تمام قطعنامه های تصویب شده در مجمع عمومی سازمان ملل و در بسیاری از مجامع دیگر به فلسطینی ها رای داده بود. آنها با اعلامیه سال 1980 اسرائیل مبنی بر اعلام بیت المقدس به عنوان پایتخت خود، زمانی که روابط با تل آویو به پایین ترین حد خود رسید، مخالفت کردند. ترکیه پس از اعلام رسمی کشور فلسطین در الجزایر، این کشور را به رسمیت شناخت، در حالی که این اولین کشور مسلمانی بود که اسرائیل را رسما به رسمیت شناخته بود.
گست در روابط آنکارا وتلاویو
تهاجم اسرائیل به نوار غزه در زمستان 2008/2009 باعث ایجاد بحران در روابط ترکیه و اسرائیل شد. این حادثه تنها چهار روز پس از سفر ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل به آنکارا به عنوان بخشی از نقش آنکارا به عنوان میانجی بین سوریه و اسرائیل رخ داد. داوود اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، تهدید کرد که اگر اوضاع غزه آرام نشود، همکاری نظامی را متوقف خواهد کردخروج اردوغان از داووس پس از گفتگو با رئیس جمهور شیمون پرز در مورد حمله به غزه نقطه عطفی در روابط ترکیه و اسرائیل بود
اسرائیل برای حفظ روابط با آنکارا تلاش کرد، زیرا روابط آن با کشورهای عربی حتی سردتر هم شده بود. آنها سرانجام موفق شدند روابط را از سر بگیرند، اگرچه هرگز به سطح دهه 1990 بازنگشت. تصور مشابهی از تهدید کشورهای عربی همسایه و ایران به نظر می رسید که حلقه اصلی بین ترکیه و اسرائیل باشدهنگامی که آنکارا روابط خود را با دمشق و تهران احیا کرد، این تهدیدات امنیتی از بین رفت و اگرچه روابط نزدیکتر با اسرائیل دیگر چندان ضروری به نظر نمی رسید
ماجرای ماوی مرمره در شرایط بدتر شدن روابط رخ داد. در 31 ماه مه، نیروهای اسرائیلی ناوگان دریایی متعلق به یک سازمان غیردولتی ترکیه را در آب های بین المللی رهگیری کردند. هشت ترک و یک آمریکایی-ترکی توسط نیروهای اسرائیلی کشته شدند. واکنش در ترکیه بسیار خشمگین بود. تظاهرات علیه اسرائیل در شهرهای ترکیه آغاز شد، آنکارا سفیر خود از اسرائیل را فراخواند و تمرینات نظامی مشترک را لغو کرد. تقریباً یک سال پس از این رویداد، روابط بین اسرائیل و ترکیه احیا نشده است. ترکیه اصرارداشت که عادی سازی روابط را مشروط به پرداخت غرامت وعذرخواهی رسمی مقامات رژیم صهیونیستی باشد حتی با عذرخواهی هم چاره ای بهبود روابط نشد. چون پارامترها روابط ترکیه و اسرائیل بر آن استوار بود، دیگر تغییر یافته بود[1] . از سال 2012سوریه، عراق و ایران تهدید نزدیکی برای ترکیه نبوده ودیگر هم نیستند ؛ روابط با غرب با چالش های جدی روبروست .
ارتش ترکیه وزن خود را در امور خارجی از دست داده است و قدرت نرم و تجارت به مولفه اثر گذار در تنظیم سیاست خارجی ترک ها بدل شده است.
ترکیه پس ازبهار عربی تلاش نمود با ارایه الگوی حکمرانی اخوانی در منطقه به کنشگر فعال تبدیل شود در این مسیر با همراهی قطر به عنوان بازیگر متمول رقابت فشرده ای با عربستان وامارات شروع کرد ناکامی ترکیه در مصر پس از شکست اخوان المسلمین ومحاصره کامل قطر در منطقه خلیج فارس ازسوی ه عربستان ودیگر کشورهای همسو با عث تحدید منافع آنکارا شد ع ترکیه وشخص اردوغان با چرخش کامل ازسیاست های قبلی مسیر آشتی با اعراب در پیش گرفتند .
در این مسیر فروپاشی نظام بشار اسد وبقدرت رسیدن احمد الشرع یا همان جولانی رئیس هیات الشام در سوریه شرایط جدی برای ترکیه در منطقه شامات وغرب آسیا رقم زده است وترکیه سعی دارد ضمن تقویت قدرت مرکزی در سوریه از هرگونه قدرت یابی کرد به عنوان عنصر تهدید ساز امنیت خود جلوگیری کند
البته ترکیه بدلیل سیاست های بی پروای اسرائیل در منطقه به ویژه حملات گسترده به نوارغزه وسوریه وتخاصم این رژیم با ایران با دشواری های مواجه شده است .
فلسطین کلید واژه سیاست خارجی جدید ترکیه:
در سخنرانی های انتخاباتی ریاست جمهوری گذشته از زبان اردوغان و کلیچدار اوغلو کلید واژه فلسطین و غزه مدام تکرار می شد این امر ریشه در حوادث و سوانح تاریخی ترکیه و البته امپراتوری عثمانی دارد. برای فهم بیشتر این موضوع، و چرایی اهمیت تحولات غزه در کمپین های ائتلاف جمهور و ائتلاف ملت ، موضوع را در سه سطح مورد بررسی قرار می دهیم :
۱. سطح داخلي:
در فاصله جنگ جهاني نخست در سالهاي ۱۹۱۵ـ ۱۹۱۶ امپرتوري عثماني در نبرد زميني و دريايي دشوار با متفقین بود كه ميكوشيدند با بهدست آوردن تنگههاي استانبول و چاناك قلعه پايتخت را فتح وكنترل امپراتوري رابهدست بگيرند. دراينميان، بسياري از ملتهاي مختلف موجود درامپراتوري بهويژه فلسطينيهايي بودند كه با پيمودن ۲۵۰۰ كيلومترخودرا به ميدانهاي جنگ رساندند وهرگز به خانههاي خود بازنگشتند. اين تصويري است كه در ذهن يك ترك نقش بسته است. درذهنيت يك ترك ازيك فلسطيني تصوير برادري است كه در روزهاي سخت به ياري اورفته بود وازاينرو كمك به وي درآنِ اضطرار امري واجب بهشمار ميرود؛ زيرا تمايزي به نام عرب با ترك وجود ندارد. اگر به جايگاه جنگ چاناك قلعه و قداستي كه براي تركيه دارد نگاه کنیم متوجه ميشويم كه چرا درطول تاريخ جمهوريت تركيه هرچند حكومت سياست خاورميانهاي نداشته و نسبت به حوادث اين منطقه و حتي سرزمينهاي پيشين خود مسكوت مانده است، اما همواره حس همدلي و همذاتپنداري با مردم فلسطين در ميان ملت ترك موج زده است. اين واقعيتي انكارناپذير است؛ زيرا چنانكه گفتيم فلسطين و فلسطيني يكي از مؤلفههاي سازنده هويت جمعي تركيه است. اعتراضات مردم در شهرهاي مختلف در قالب راهپيمايي و سر دادن شعار، به پرواز درآوردن بادبادكهاي اعتراض، جمعآوري كمكهاي بشردوستانه و يا حمايت و اطلاعرساني اينترنتي و پايبندي به عزاي عمومي و حتي يادآوري شهداي چاناك قلعه همگي دلالتهايي بر اين امر هستند. ازسويديگر، در شرايط كنوني كه تركيه درگير بحران سوريه است، برخي معتقدند دليل طرح بحث غزه در شرايط كنوني به حاشيه راندن مسائل ديگر است اما در شرايطي كه مباحث مهمي در كشورهاي همسايه تركيه در جريان است صرف طرح همين بحث نشاندهنده عدم آشنايي با ساختار فكري و هويتي تركيه و سامان حاكم بر حزب عدالت و توسعه است.
دراينخصوص، وقتي كتاب خاطرات تئودور هرتزل را ورق ميزنيم، به صفحاتي ميرسيم كه در حوالی سال به دنبال اصرار نماينده هرتزل به سلطان عبدالحميد دوم براي فروش بخشي از خاك فلسطين به رژيم صهيونيستي، سلطان عبدالحميد پاسخي درخور ميدهد: «اگر آقاي هرتزل ( هرزل) به اندازهاي كه دوست من هست، دوست شما نيز ميباشد به او توصيه كنيد كه ديگر وارد اين بحث نشود. من نميتوانم حتي يك وجب از خاك سرزمينم را به شما بفروشم؛[2] زيرا اين خاك متعلق به من نيست متعلق به مردم من است. مردم من اين امپراتوري را با جنگيدن براي آن، ريختن خونشان بهدست آوردند و با خونشان آن را بارور كردند. ما پيش از اينكه اجازه دهيم يك وجب از آن از ما گرفته شود دوباره آن را با خونمان پوشيده خواهيم كرد… امپراتوري عثماني نه به من كه به مردم من تعلق دارد و من نميتوانم هيچ تكهاي از آن را جدا كنم. بگذاريد يهوديان ميلياردها دلارشان را حفظ كنند. اگر زماني امپراتوري من تقسيم شود ممكن است آنها فلسطين را مفت بهدست آوردند ولي تنها جسد ما را ميتوانيد تقسيم كنيد.[3]..».
۲. در سطح منطقهاي:
نگاه تركيه به فلسطين در چهارچوب سياست خاورميانهاي اين كشور قابل ارزيابي است. سياست خارجي تركيه از سال ۲۰۰۲ تاكنون كه حزب عدالت و توسعه در اين كشور به قدرت رسيد، تغييرات زيادي داشته است. يكي از بارزترين جنبههاي تغيير اين سياست خارجي نگاه به شرق و سياست خاورميانهاي تا سال ۲۰۱۶ و سپس سیاست تورانی بود كه تركيه درپيش گرفته است. اين نخستينبار در تاريخ يك حكومت در جمهوري تركيه بهشمار ميرود كه حكومتي از انزواگرايي خودخوانده خاورميانهاي خارج شده و نسبت به منطقه سياستي مشخص تعريف كرده باشد؛ بهنحويكه توجه تركيه را تنها به بحرانهاي منطقهاي و نزديك محدود نميكند. دراينميان، مسئله فلسطين يكي از مسائل مهم در دستور كار سياست خارجي تركيه قرار دارد. بهطوريكه تركيهاي كه تا پيش از اين صرفاً فلسطين را بهرسميت ميشناخت بهويژه از سال ۲۰۰۶ به بعد روابط اقتصادي، تجاري، سياسي و نظامي با غزه برقرار كرده است. اين كشور ، هویت و سياست ترکی-اسلامی براي خود تعريف كرده است، و در راستاي ادعايي كه براي رهبري جهان اسلام دارد تلاش كرده با استفاده از خلأ عمدهاي كه اعراب در حمايت از فلسطين دارند بدون توجه به ساير كنشگران حاضر در عرصه بهعنوان كشوري سني و غيرعرب به حمايت از فلسطين بپردازد.بنابراین فلسطین بخش مهمی از هویت سیاست خارجی ترکیه است.
۳. در سطح سيستمي:
توجه تركيه به مسئله فلسطين و حمايت از آن صرفاً در قالب سياست خاورميانهاي آنها ارزيابي نميشود. در اينجا سياست خاورميانهاي تركيه بخشي از استراتژي كلان آنكارا بهعنوان قدرتي مركزي و نيز در برابر اتحاديه اروپا بهشمار ميرود. رهنامه احمد داود اوغلو تحت عنوان عمق استراتژيك تركيه در عرصه سياست خارجي ، با بازخواني جديدي از عمق تاريخي و جغرافيایي این کشور در منطقه، آنکارا را قدرتي مركزي معرفي ميكند كه نبايد خود را به ارتباط با آمريكا و اتحاديه اروپا محدود كند بلكه بايد با علم به ويژگيهاي خاص خود بهعنوان قدرتي مركزي ، در تمامي مناطق پيرامون خود چون بالكان، آسياي مركزي و قفقاز، اروپا، خاورميانه و غيره به ايفاي نقش راهبردي بپردازد. ازسويديگر، همزمان با رويكار آمدن حزب عدالت و توسعه، مفاهيم جديدي در ارتباط با سياست خارجي تركيه چون شيفتمحوري، نگاه به شرق و دوري از غرب ،هویت اسلامی و ترکی مطرح شد. به نظر می رسید كه تركيه با توجه به سردي روابطش با اتحاديه اروپا ، ديگر خواهان عضويت در اتحاديه اروپا نيست و ميكوشد در راستاي سياست هویتی ترکی-اسلامی ، کشورهای همجوار بهويژه فلسطین را تحت نفوذ قرار داده و در آنجا به ايفاي نقش بپردازد. البته ممکن است اين رويكرد جديد تركيه، سياست جديد آنكارا براي كسب امتيازات جديد از اتحاديه اروپا و تسريع د ر نزدیکی ترکیه به اتحادیهاروپا باشد.
نتیجه گیری
به طور خلاصه، ترکیه مشتاق افزایش قدرت خود در نظام منطقه ای و بین المللی است. استفاده از قابلیتهای قدرت نرم و تقویت روابط اقتصادی راه بسیار مؤثری برای دستیابی به این هدف است. علاوه بر این، آنکارا تنها در زمینه منطقه ای که در بالا توضیح داده شد، توانست آن ابزارها را اجرا کند. ترکیه با توجه به موقعیت جغرافیایی، سطح اقتصادی، منابع انسانی و قدرت نظامی خود، بازیگر مهمی در مناطق اطراف آن است: خاورمیانه، بالکان، قفقاز و مدیترانه. با این وجود، خاورمیانه تنها منطقه ای بوده است که آنکارا قدرت منطقه ای خود را به طور گسترده توسعه داده است
برخی تحلیل گران با رد این گزاره ها براین باورند ترکیه در دوره های مختلف درتکاپوی نفوذ در خاورمیانه وتثبت خود بعنوان بازیگر فعال منطقه ای بوده و سابقه این فعالیت به پیش از حزب عدالت و توسعه در ترکیه برمی گردد، اما بدون بستر مناسب داخلی و بین المللی به اندازه سال های حزب عدالت و توسعه توسعه نیافته بود. ثانیاً، عوامل ساختاری در منطقه و در کل نظام بینالملل زمینه را برای قاطعیت ترکیه در خاورمیانه فراهم میکند، حتی اگر عوامل داخلی و تا حدی هویت به عنوان یک کاتالیزور عمل کند. سیاست خارجی ترکیه «نه چندان «ترکی» است، زیرا ویژگیهای ترکیه عامل دخالت آنکارا در خاورمیانه نبوده است. ترکیه توانایی تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای مدعی در خاورمیانه را داشت و تحولات سیستمی منطقهای و بینالمللی به آنکارا اجازه اجرای آنها را داد.
به زعم نگارنده ، اهميت غزه براي تركيه در سطح داخلي بيش از هرچيز مسئلهاي هويتي است چه در رويكرد مليگرايانه (کلیچدار اوغلو )و چه در رويكرد اسلامگرايانه (اردوغان در ائتلاف جمهور و داود اوغلو، در ائتلاف ملت). در سطح منطقهاي نيز رويكرد تركيه به غزه ، عملگرايانه و در راستاي منافع ملي اين كشور و تبديل شدن به هژمون منطقهاي است كه البته با سياست ترکیبی ترکی – اسلامی تركيه براي نفوذ در سرزمينهاي ازدسترفته امپراتوري پيشين و ساخت هویت اجتماعی ترکی نيز همخواني دارد. در سطح سيستمي نيز رويكرد حزب عدالت و توسعه به غزه بخشي از سياست كلان و راهبردي اين كشور در راستاي ايفاي نقش بهعنوان قدرت مركزي، خروج از يكجانبهگرايي و ايجاد توازن در سياستهاي غربگرايانه و شرقگرايانه آنهاست. اين رويكرد نيز بخشي از اصل چندجانبهگرايي در سياست خارجي جديد تركيه برمبناي رهنامه عمق استراتژيك است.
Endnotes
[1] https://www.aa.com.tr/fa/%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87/%
[2] http://www.iichs.org/index.asp?id=1403&doc_cat=1
[3] https://ottomanstds.com/2673/%D9%87%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1