فرنوش ابوطالبی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
طی ماههای اخیر شاهد بروز تحولات گسترده توام با ناآرامی در کشورهای مختلف و بخصوص عربی خاورمیانه بوده ایم. شروع این ناآرامی ها به خودسوزی یک جوان تونسی در اعتراض به معضل بیکاری برمیگردد. گویی این حادثه به مثابه جرقهای آتش خشم مردم تونس را مشتعل ساخت. خشمی که در مواجهه با ساختار ناکارآمد سیاسی و اقتصادی از مدتها پیش شروع به شکل گیری و انباشته شدن کرده بود. پس از تونس، مردم مصر، یمن، لیبی و … به خیابانها آمدند و علیه سیاستهای تبعیض آمیز حاکمانشان شعار دادند. نکته قابل توجه تحولات خاور میانه در این برهه تاریخی، تسری ناآرامی و اعتراضات از یک کشور به کشورهای دیگر در زمانی کوتاه است. از این جهت ماهیت اعتراضات و شکل بروز آنها در این کشورها شباهت زیادی به هم یافته است. اما در عین حال تفاوتهای قابل توجهی نیز در چگونگی و ماهیت حرکات اعتراضی، شیوه بروز و اهداف آن ها وجود دارد. بخش اصلی این تفاوت ها ناشی از بستر اجتماعی و سیاسی موجود در هر یک از این کشورها میباشد. در این نوشتار با تشریح ویژگیهای شورش، جنبش اجتماعی، انقلاب و اصقلاب به بررسی ماهیت تحولات و ناآرامی های اخیر خاورمیانه در چهار کشور تونس، مصر، لیبی و یمن پرداخته می شود. سعی بر این است تا به این سوال پاسخ داده شود که ناآرامی ها و تحولات در هر کدام از این کشورها در قالب کدام یک از اشکال کنش و تغییر سیاسی قرار میگیرد؟
تحلیل رخداد
در این بخش ابتدا تعاریف نظری موجود در خصوص هریک از مفاهیم جنبش، شورش، انقلاب و اصقلاب آورده می شود و البته لازم به ذکر است که هریک از این مفاهیم دارای تنوع و بعضاً تضاد از دید متخصصین مختلف هستند.
شورش: شورش یک حرکت جمعی تخریبی است که در آن عده ای از مسئله ای ناراضی اند و اعتراض می کنند، درحقیقت نوعی حرکت جمعی است که نقشه زیاد مشخصی برای آینده ندارد، افراد شورشی تنها به آن عامل تحریک کننده ای توجه می کنند که فکر می کنند قربانی آن هستند، این گونه رفتارها به روشنی با جنبش اجتماعی متفاوت است.
جنبش اجتماعی: جنبش آن بخش از حرکات جمعی است که متفاوت از رفتارهای طبیعی، بوروکراسی و شورش ها در جامعه ایجاد می شود و دارای شرایط خاصی است تا بتوان نام یک جنبش را بر آن نهاد: 1) جنبش اجتماعی آن دسته از حرکت های جمعی است که حول یک نارضایتی جدی و عمومی شکل می گیرد که در ادبیات جامعه شناسی، این نارضایتی با تعابیر مختلفی بیان می شود. به عبارت دیگر در جامعه تضاد یا شکاف یا معضل وجود دارد. 2) اما برای تحقق یک جنبش، نارضایتی به تنهایی کافی نیست، یکی از ويژگي هاي مهم در ایجاد جنبش، وجود گفتمان است. باید روی این نارضایتی بحث شود، نسبت به تبعیض علت یابی شود، وضعیت مطلوب و چگونگی رسیدن به آن نیز مورد بحث قرار گیرد و در یک کلام وجود گفتمان حول محور نارضایتی، نقش محوری در ایجاد جنبش اجتماعی را دارد. 3) نکته لازم دیگر در جنبش اجتماعی، مسئله سازماندهی و انسجام و رهبری است که بدون آن نیز، جنبش اجتماعی قابل تصور نیست. 4) یک جنبش فراتر از اینها به فضای سیاسی برای عمل نیازمند است. تاوقتی سرکوب وجود داشته باشد و دولت اجازه فعالیت به جنبش ندهد، جنبش توان عرض اندام ندارد .لذا یا دولت باید دموکراتیک باشد و اجازه اعتراض بدهد ، یا باید دولت در شرایطی باشد که امکان سرکوب نداشته باشد.
انقلاب: انقلاب منازعهای خشونت آمیز برای قبضه قدرت دولتی در درون واحد سیاسی مستقل است و در طی آن گروه های خارج از دولت به بسیج توده ها دست می زنند. نتیجه انقلاب تغییر حکومت و ساختار سیاسی موجود است.
اصقلاب: اصقلاب -که ترجمه refolution است و “آنتونی اش” استاد دانشگاه آکسفورد آن را مطرح کرده است – حرکتی جمعی است که پاره ای از ويژگيهاي جنبشهاي اصلاحي و پاره ای از ويژگي هاي جنبش هاي انقلابي را دربر می گیرد. چون این اصقلابها خشونت را نفی میکنند مثل جنبش های اصلاحی هستند ولی چون بعضی وقتها در بیرون از ساختار حکومتی دست به اعتراض می زنند لذا به انقلابها نزدیک اند.
حال پس از ارائه تعاریفی از مفاهیم چهارگانه بدنبال یافتن این مسئله خواهیم بود که تحولات رخ داده در چهار کشور تونس، مصر، یمن و لیبی در زیرمجموعه کدامیک از آنها قرار خواهند گرفت:
تونس و مصر
تحرکات به وقوع پیوسته در تونس و مصر را نمیتوان صرفاً یک شورش قلمداد کرد چرا که این تحرکات مبتنی بر اهدافی کمابیش مشخص بوده و فراتر از اعتراضاتی کور رفته است. علاوه بر این هرچند ناآرامیها در هر دوی این کشورها از واکنشی خشمگینانه به یک رویداد (خودسوزی یک جوان) آغاز شده است اما هرگز به اقدامات خشونتبار و تخریبهای شدید نیانجامیده است. اما آیا میتوان تحرکات مذکور را یک جنبش اجتماعی تمام عیار دانست؟ به نظر میرسد پاسخ این سوال هم منفی باشد چراکه نارضایتی عمومی که بر اثر شکافهای سیاسی و اجتماعی بوجود آمده بود محرک اصلی حرکات اعتراضی در تونس و مصر است. هرچند شکاف فقیر و غنی و شکاف دولت- ملت منشاء اصلی نارضایتی مردم بود اما حول محور این نارضایتی، گفتمان یا ایدئولوژی مشخصی شکل نگرفت. چرا که واکنشی بودن حرکت اعتراضی، موجب شد تا زمان لازم برای بحث و گفتگو بر سر خواستهها و دورنمای حرکت، از سوی گروه های فکری و عقیدتی مختلف فراهم نیاید.
لذا مردم معترض تونس و مصر بیش از آنکه بدانند چه میخواهند و برای رسیدن به کدام مدل حکومتی یا ساختار سیاسی مبارزه میکنند، میدانستند که چه چیز را نمیخواهند. نبود گفتمان اعتراضی مشخص، مبارزات مردم تونس و مصر را به حرکتی سلبی و نه جنبشی ایجابی بدل نمود.
علاوه بر این حرکت اعتراضی در تونس و مصر از سازماندهی منسجم و نظم سلسله مراتبی نیز برخوردار نبوده است. تجمعات عموماً از طریق فراخوانهای مردمی در شبکههای اجتماعی مجازی شکل میگرفتهاند و رهبری مشخص و سلسله مراتب نقشهای تعریفشده که از ویژگیهای یک جنبش اجتماعی است، در این قیام وجود خارجی نداشته است. در هر حال حرکت تحول خواهانه مردم تونس و مصر بسیار زود به نتیجه رسید. بسیاری بر این قیام مردمی نام انقلاب نهادند و از پیروزی آن سخن راندند. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد تنها کنار گذاشته شدن و تغییر مقامات عالی سیاسی کشور بود و نه تغییر در نوع حکومت یا ساختار سیاسی. لذا به نظر میرسد بنا بر تعریف، نمی توان نام انقلاب را بر تغییر و تحولات این دو کشور نهاد از سوی دیگر این تغییرات و نحوه دستیابی به آن از حدی گذشته است که بتوان نام اصلاحات بر آن نهاد.
حال باید گفت ویژگیهای ذکر شده و نقش پر رنگ رسانه های ارتباط جمعی و شبکه های اجتماعی مجازی چون فیس بوک و تویتر در انتشار اخبار و اطلاع رسانی تظاهرات خیابانی، ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که گویی اصقلاب نام مناسبتری از سایر مفاهیم سیاسی برای تحولات اخیر در تونس و مصر است.
یمن
موفقیت مردم تونس و مصر موج تحول خواهی را به یمن نیز کشانید. مردم در تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی در میدان التغییر خواستار برکناری علی عبدالله صالح که 33 سال در مقام ریاست جمهوری یمن بود، شدند. این خواسته مردم ابتدا با پیشنهاداتی برای مصالحه مواجه شد که از سوی خود حکومت عقیم ماند؛ و سپس با سرکوب شدید و بمباران بخشهایی از شهر صنعا روبهرو گردید. از آن پس حرکت های مردمی نیز به سوی خشونتبار شدن پیش رفت . بنا بر ساختار سیاسی خاص یمن اعتراضات به جنگ قبیلهای مبدل شد. هم اکنون نیز پرچمدار اعتراضات، قبیله الاحمر است که از بزرگترین قبایل یمن میباشد.
بر اساس آن چه ذکر شد، می شود به وضوح دریافت که نمیتوان نام جنبش اجتماعی را بر جریان اعتراضات مردم یمن نهاد. چرا که جنبش اجتماعی اصولا در جوامع مدرن یا در حال گذار بروز و ظهور مییابد و درگیریهای بارز قومی، قبیلهای را نمی توان مصداق جنبش اجتماعی دانست. هر چند که برخی از ویژگی های جنبش اجتماعی از جمله نارضایتی عمومی یا بروز و ظهور اعتراضات خیابانی را در خود داشته باشد. از سوی دیگر خشونتبار بودن اعتراضات سبب میشود تا نتوانیم تحرکات یمن را در قالب اصلاحات جای دهیم. وضعیت یمن به تدریج به سوی یک جنگ داخلی بر سر قدرت دولت پیش میرود. لذا در حال حاضر ناآرامیهای یمن ویژگیهای یک حرکت انقلابی و براندازانه را دارا میباشد.
لیبی
لیبی از دیگر کشورهای درگیر خاورمیانه است. مردم لیبی که از حکومت مادام العمر سرهنگ قذافی به تنگ آمده بودند، تحت تاثیر تحولات منطقه، به امید برکناری وی و تغییر ساختار سیاسی به خیابانها ریختند. اما معمر قذافی آنان را به گلوله بست و وحشیانه آنان را سرکوب نمود. مردم نیز به جنگ شهر به شهر روی آوردند و با تصرف شهرها به سمت پایتخت لیبی حرکت کردند. اما قذافی با تمام نیروی نظامی خود در مقابل مردم کشورش ایستاد و خسارات و تلفات اسفناکی بر جای نهاد. تا آن جا که نیروهای بین المللی بر اساس و البته به بهانه موازین حقوق بشر به دخالت نظامی در درگیریها پرداختند. این درگیریها همچنان ادامه دارد و ما با یک جنگ داخلی تمام عیار در لیبی مواجه هستیم.
بدین ترتیب آن چه ما در لیبی شاهد آن هستیم منازعه ای خشونت بار برای دست یابی به قدرت است؛ که در آن از یک سو حکومت دست به بسیج تودهای هوادارانش زده است و از سوی دیگر مخالفان و گروههای خارج از دولت مردم را بسیج نمودهاند. هدف این منازعه نیز تغییر حکومت و برکناری رئیس حکومت میباشد. لذا میتوان ادعا کرد که در لیبی یک جریان انقلابی علیه حکومت معمر قذافی در حال وقوع است.
تحلیل چشمانداز پیش رو
همانگونه که نشان داده شد علیرغم شباهت ها و تداوم موج تسری تحولات خاورمیانه از یک کشور به کشور دیگر، اما می بینیم که در عمل در میان هریک از کشورها با موارد دیگر تمایزات و تفاوتهای بعضاً اساسی و ساختاری وجود دارد لذا بهار عربی رخداده در محصول متفاوتی در باغهای متفاوت موجود در خاورمیانه از خود بجا گذاشته است.
اما در خصوص چشم انداز پیش روی کشورهای مختلف خاورمیانه لازم به توضیح است که با کندوکاو در تحولات رخ داده در تاریخ معاصر جهان، می توان عواقب محتمل گونه های مختلف دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی را بهتر پیشبینی کرد: کشورهای اقمار شوروی اولین کشورهایی بودند که انقلابهای رنگی تمام عیار را تجربه کردند. آنچه تجربه این کشورها نشان می دهد این است که در برخی موارد این انقلاب ها در طولانی مدت موفق نبودهاند. به طوریکه مردم به علت بی ثباتی سیاسی و اقتصادی حاصل از انقلاب خواهان بازگشت به وضع قبلی یا برگشت سیاستمداران گذشته شده اند. این مسئله زنگ خطری برای اصقلاب رخ داده در تونس و مصر می باشد. کمااینکه همین حالا هم مردم مصر بار دیگر در میدان التحریر جمع شدند و نارضایتی خود را از روند اصلاحات انجام شده ابراز داشتند.
در ارتباط با جریانات انقلابی لیبی و یمن هم باید گفت اگرچه حاکمان دو کشور در برابر خواستههای مردمی به شدت مقاومت میکنند؛ اما با توجه به فرسایشی شدن این نبرد، با گذر زمان امکان سقوط آنها بیشتر میشود. به نظر میرسد با این شرایط اگر هم توافقی بین دو طرف رخ بدهد کوتاه مدت بوده و مردم در فرصتهای بعدی کار را یکسره کرده و به سمت خواسته های خود همچنان گام برخواهند داشت.