کامران کرمی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
بحران شش روزه غزه که منجر به نوعی احیای نگاه به مسئله فلسطین گردید را می توان یکی از دستاوردهای تحولات جهان عرب موسوم به بهار عربی دانست که با خود موجی از بیداری اسلامی در منطقه را فراهم آورد که در موضع گیری های برخی دولت های برآمده از دل این تحولات و بطور کلی توجهی که به مسئله سرزمین های اشغالی گردید، انعکاس پیدا نمود. اما در این میان نقش دولت عربستان سعودی که همواره فلسطین را موضوعی مربوط به خود و جهان عرب می دید، کمرنگ و در یک نگاه تراژدیک بود. در این نوشتار تلاش می شود به این پرسش پاسخ داده شود که ماهیت رویکرد و موضع گیری عربستان در قبال بحران غزه و بطور کلی مسئله فلسطین برخواسته از چه عوامل و فاکتورهایی می باشد؟ استدلال نگارنده در تحلیل این رویکرد سعودی ها اینست که عربستان سال های درازی است که نگاه خود را به مسئله فلسطین تغییر داده و این تغییر نگاه برخواسته از نگاه همواره محافظه کارانه به تحولات منطقه، واقعیت های صلح اعراب و شناسایی اسرائیل و نقش راهبردی در استراتژی خاورمیانه ای آمریکاست که موجب گشته تا عربستان پس از تحریم نفتی غرب و حامیان رژیم اسرائیل در سال 1973 و در خلال جنگ اکتبر، عملاً نگاه خود را به این مسئله تغییر دهد و دولت های عربی را حول یک خط مشی واحد که برخواسته از شیوه های سیاسی – دیپلماتیک است، هماهنگ نماید. در ادامه به این تغییر استراتژی که می تواند نوعی انفعال را در اذهان زنده نماید خواهیم پرداخت.
واژگان کلیدی: عربستان سعودی، مسئله فلسطین، تغییر رویکرد، نگاه محافظه کارانه، شرایط منطقه ای، همپیمانی استراتژیک
تحلیل رخداد
فهم رویکرد بازیگران در بحران ها و مسائل منطقه ای یا بین المللی برخواسته از یکسری عوامل و مولفه های داخلی، منطقه ای و بین المللی است که تحلیل زوایای آن می تواند به فهم عمیق ترمان از پویش های موجود بینجامد. در دیداری که بعد از جنگ جهانی دوم میان عبدالعزیز و روزولت صورت گرفت، هر چند ابن سعود با طرح مهاجرت نامهدود یهودیان به سرزمین فلسطین رضایت نداد و با آن مخالفت نمود، اما به نوعی پذیرفت که اسرائیل در راهبرد آمریکا و متحدان غربی اش جایگاه ویژه ای دارد و در نتیجه می باید سیاست خاصی را در قبال آن اخذ کرد که ضمن حفظ نگرانی های آمریکا، دلارام اعراب هم باشد. بنابراین عربستان از همان آغاز برای مواجهه با این کشمکش سعی نمود تا دولت های عربی را حول یک خط مشی واحد که برخواسته از شیوه های سیاسی – دیپلماتیک بود، هماهنگ نماید. از اینرو تلاش های این کشور در خصوص این قضیه در دو طرح متجلی گشت؛ طرح صلح ملک فهد در دهه 80 و طرح صلح ملک عبدالله در سال 2002 که هر دو طرح به دلایلی از جمله خواسته های تمامیت خواهانه اسرائیل عملاً راه به جایی نبرده است. در ادامه به تحول رویکرد عربستان در قبال این مسئله در قالب سه عامل خواهیم پرداخت.
1- نگاه میانه رو و محافظه کارانه سعودی
عربستان سعودی همواره نگاه میانه رویی نسبت به تحولات منطقه ای و پیرامونی خود داشته و عملاً خود را از درگیری سازی در تحولات و بحران ها دور می دارد که برخواسته از تمایلات همواره محافظه کارانه این کشور است. هر چند در مقاطعی که ایجاب کند عملاً نقش اصلی را در قبال محیط پیرامونی خود بازی خواهد نمود. برای مثال خصومت با اسرائیل در مقطعی در مواجه با رهبران قاهره، بغداد و دمشق و در اوج ناسیونالیسم عربی به دولت سعودی کمک نمود تا اعتبار خود را در رقابت با دیگران افزایش دهد. اما به طور کلی روند رویکرد عربستان در قبال مسئله فلسطین کاملاً محافظه کارانه و با برآورد شرایط و مقتضیات منطقه ای بوده است. رویکرد عربستان در مواجهه با مسئله فلسطین و به طور کلی صلح اعراب و اسرائیل کاملاً معتدل بوده، که به انتقاداتی از این رویکرد عربستان در جهان اسلام منجر گردیده است. انتقاداتی که مدعی است، دولتی که ادعای نقش رهبری جهان عرب و جهان اسلام را دارد، چطور در مواجهه با اسرائیل چنین عمل می نماید. بنابراین این نگاه میانه رو از آنجا نشئت می گیرد که عربستان می بایست به عنوان همپیمان غرب در خاورمیانه در مقابل سیاست های رادیکالیستی و ناسیونالیستی رهبران عرب موضعی معتدل اخذ نماید. از اینرو عربستان از همان آغاز سعی نمود تا نگاه منطقه ای خود را بر اصل حفظ وضع موجود تنظیم نماید و در مقاطعی خاص و محدود به اظهار نظر تند بپردازد.
2- واقعیت های صلح اعراب و اسرائیل و شناسایی ضمنی و دو جانبه با اسرائیل
در پی ناکامی سیاست های ضد اسرائیلی جمهوری های انقلابی دنیای عراب بخصوص در جنگهای 1967 و 1973 ، تدریجا دولت های مذبور مبادرت به شناسایی دو جانبه اسرائیل گرفتند که در ابتدا منجر به اتخاذ صلح میان مصر و اسرائیل گردید، که این امر به شدت مورد آماج رهبران عراق، سوریه و ساف گردید و اخراج مصر از اتحادیه عرب گردید. متعهد شدن مصر به برقرای روابط سیاسی و اقتصادی با اسرائیل، رویکرد دنیای عرب در خصوص اسرائیل دچار افتراقی اساسی شد. عراق درگیر جنگ با ایران گردید و بطور کلی توجه خود را معطوف به ایران نمود، اردن نیز در خصوص کرانه های غربی با اسرائیل به توافقاتی رسید و سوریه هم عملاً از آن تاریخ به بعد تهدیدی را متوجه اسرائیل ننمود. بنابراین این تغییر رفتار رهبران دنیای عرب که ناشی از شرایط منطقه ای بود، عربستان را در موضعی برتر قرار داد تا دست به ابتکاراتی در این خصوص بزند و اعراب را حول یک محور هماهنگ نماید. بخصوص که افزایش قیمت نفت در دهه 70 به بعد به عربستان این قابلیت را می داد. بنابراین ابتکارات عربستان منجر به شکل گیری دو طرح گردید. طرح صلح ملک فهد در سال 1981 و طرح صلح ملک عبدالله در سال 2002 که هر دو به دلایلی از جمله مخالفت هایی که در آن مقاطه از این طرح گردید و همچنین عدم پذیرش از سوی رژیم اسرائیل راه به جایی نبرد و تنها عربستان را در موضعی قرار داد تا وانمود سازد که آل سعود همواره به حقوق فلسطینیان توجه نموده و سعی نموده تا با پیگیری راه حل های سیاسی و دیپلماتیک به پیشبرد صلح کمک نماید.
3- جایگاه راهبردی عربستان در استراتژی خاورمیانه ای آمریکا
رویکرد میانه رو عربستان عملاً در هماهنگی با نگاه خاورمیانه ای آمریکا بود. بدین معنا که سعودی ها با ارائه و پیگیری راه حل های سیاسی و دیپلماتیک تلاش نمودند ضمن کسب وجهه، برای مهار رادیکالیسم عربی استفاده نمایند، رادیکالیسمی که می توانست موجب نزدیکی بیش از پیش رهبران جهان عرب به شوروی برای مقابله با اسرائیل شود. بنابراین تقویت سیاست های رادیکالیستی رهبران مصر، سوریه و عراق می توانست ضمن تهدید منافع آمریکا در منطقه، دست برتر شوروی را در پی داشته باشد. همچنین ارائه طرح های صلح از سوی سعودی ها منجر به افزایش اعتبار عربستان نزد آمریکا گردید، که در مقطع 1981 منجر به معامله تسلیحاتی میان ریاض – واشنگتن گردید که نشان از درک آمریکا از پادشاهی عربستان به عنوان نیرویی برای صلح بود. از سوییدیگر در پی اوج گیری مجدد جنگ سرد، منافع آمریکایی ها در همراهی با عربستان افزایش یافته بود. در طول دهه 80 عربستان سعی نمود که آمریکا را از عمق انشقاقی که در جهان عرب جهت مقابله با شوروی به طبع کشمکش اعراب و اسرائیل به وجود آمده بود، آگاه نماید. بنابراین در آن مقطع می بینیم که تلاش سعودی ها به طرح ایده ریگان در خصوص ایجاد یک کمپ ضد شوروی میان اعراب و اسرائیل در خاورمیانه کمک نمود. بنابراین مشخص است که عربستان سعودی همواره در استراتژی های خاورمیانه ای آمریکا جایگاه متوازن کننده ای در خصوص مسائل و موضوعات منطقه ای داشته است که این ناشی از موقعیت دورتر جغرافیای عربستان نسبت به اسرائیل و همچنین فاقد توان جنگاوری در مقایسه با مصر و سوریه بوده است.
دورنمای رخداد
تحلیل این تغییر رویکرد عربستان سعودی در خصوص مسئله فلسطین که خود را در بحران اخیر غزه نشان داد، را می بایستی با توجه به 3 عامل مورد اشاره در متن و همچنین عوامل دیگری مورد ارزیابی قرار داد تا به یک واقعیت منطقی تری از رویکرد کلی عربستان که نوعی انفعال را در اذهان متبادر می سازد، دست یافت. به طور کلی باید گفت که رویکرد عربستان به نوعی دچار پارادوکس است. از یکسو عربستان مدعی رهبری دنیای عرب و تحقق حقوق فلسطینیان است و از سوی دیگر می بایستی به نگرانی های آمریکا در خصوص اسرائیل توجه نماید. هر چند ابتکارات عربستان در خصوص صلح اعراب و اسرائیل در دو طرح صلح انعکاس پیدا نمود و به نسبت مورد توافق رهبران عربی قرار گرفت، اما به دلایلی چون چند پارگی های عربی و همچنین سیاست های تمامیت خواهانه و توسعه طلبانه اسرائیل راه به جایی نبرده است و عملاً شاهد نوعی انفعال سیاسی رهبران جهان عرب بخصوص عربستان در این خصوص می باشیم. تحلیل رویکرد عربستان سعودی در خصوص کشمکش اعراب و اسرائیل در واقع برخواسته از عواملی است که در برآیند نهایی سبب گردیده تا سعودی ها رویکرد متمایزی نسبت به این کشمکش داشته باشند که بر محور هماهنگی دولت های عربی جهت اتخاذ یک موضع مشترک مبتنی بر شیوه های سیاسی – دیپلماتیک و نه راه حل های دوجانبه و یا توسل به جنگ در خصوص اسرائیل است. رویکردی که برخواسته از رهیافت واقع گرایانه سیاست قدرت است که به رغم ادعاهای این پادشاهی در حمایت از مسلمانان، بیش از آنکه برخواسته از ایده ها و مبانی اعتقادی توده های مسلمان باشد، بر اعتبار و نفوذ منطقه ای این پادشاهی در رقابت با سایر مراکز قدرت و نفوذ در خاورمیانه و همچنین کیفیت روابط با ایالات متحده مورد محاسبه قرار می گیرد.