مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

ایران در آمریکای لاتین و واکنش ایالات متحده

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

عمدتاً کشورها دامنه ی تعریف منافع ملی خود را تابعی از منابع قدرت خود می دانند. بدین معنی که هر اندازه منابع قدرت کشوری افزون تر و گسترده تر باشد، به همان اندازه دایره وسیعی از منافع را نیز برای خود گسترش می دهد. این معیار مهم بدان معنی نیست که کشورها در روابط خارجی خود با کشورهای دیگر صرفاً به منابع قدرت خود توجه کنند و لذا اگر خود را قدرت منطقه ای تعریف کردند، روابط خارجی آن نیز صرفاً محدود به آن منطقه باشد. روابط رسمی میان کشورها هر چند از عامل قدرت تأثیر می پذیرد و سبب گسترش و یا ایجاد محدودیت در روابط می شود ولی نمی تواند مانع گشایش روابط میان دو یا چند کشور شود. بر این مبنا باید گفت هرچند در ادبیات روابط بین الملل از جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای یاد می شود، اما این کشور تلاش کرده است روابط خود با دنیای خارج را فراتر از منطقه ای که در آن قرار گرفته است، تعریف کند. یکی از مناطقی که مورد توجه جمهوری اسلامی ایران در سالیان اخیر قرار گرفته است، منطقه ی آمریکای لاتین می باشد که بسیار با ایران فاصله دارد. ایران تا سال 1384، صرفاً در چهار کشور آمریکای لاتین، دارای سفارت خانه بود، اما از سال 1384، و با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد تلاش شد که روابط ایران با آمریکای لاتین بیش از پیش گسترش یابد و ایران بتواند در شش کشور دیگر آمریکای لاتین دارای سفارت خانه شود. سؤالی که در این میان مطرح می شود این است که دلایل افزایش توجه ایران به آمریکای لاتین در دولت آقای محمود احمدی نژاد چیست و چرا ایالات متحده نسبت به گسترش نفوذ ایران در آمریکای لاتین بدبین است و این بدبینی چه پیامدهایی به دنبال خواهد داشت؟ در پاسخ نگارنده استدلال خواهد کرد که نوع نگاه متفاوت دولت نهم و دهم به سیاست خارجی عامل اصلی گسترش توجه ایران به آمریکای لاتین بوده است و چون ایالات متحده این منطقه را حیات خلوت خود می پندارد، لذا تحمل نفوذ بازیگران غیر دوست را در آن ندارد.

کلید واژگان: ایران در آمریکای لاتین، واکنش آمریکا به نفوذ ایران در آمریکای لاتین، قانون آمریکایی مبارزه با نفوذ ایران در آمریکای لاتین.

تبیین رخداد

با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد در سال 1384، نگاه متفاوتی در سیاست خارجی نسبت به دوران قبل در ایران حاکم گشت که یکی از پیامدهای این نوع نگاه، گسترش تعاملات ایران با آمریکای لاتین بود. این نگاه قائل به تقسیم دنیا به دو جبهه ی ظالمان و مستکبران از یک سو و نیز جبهه ی مظلومان و استثمار شدگان از سوی دیگر بود. این نگاه با نگاهی سلبی به نقد نظام عادلانه ی موجود در عرصه ی جهانی و بویژه در شورای امنیت و سازمان ملل می پرداخت و عنوان می داشت که نهادهای بین المللی، سیاست ها و منافع قدرت های بزرگ را بر دنیا تحمیل می کنند. در نگاه سلبی تلاش می شد وضع موجود در عرصه ی جهانی مورد نقد و مخالفت جدی قرار گیرد. در کنار نگاه سلبی، در یک نگاه ایجابی نیز تلاش می شد که برای رهایی و برون رفت از نظام ناعادلانه ی موجود نیز راه حل ارائه گردد. این راه حل مبتنی بر ائتلاف سازی و اتحاد سازی با محوریت اصلی کشورهای جهان سوم در مقابل جبهه ی ظالمان و مستکبران جهانی بود. بدین خاطر در این دوره توجه ویژه ای به کشورهای جهان سوم در آمریکای لاتین، آفریقا و دیگر نقاط دنیا شد و تلاش شد که روابط جمهوری اسلامی ایران نه با کشورهای اروپایی و توسعه یافته، بلکه با کشورهایی که به باور دولت مردان ایرانی تحت ظلم بودند، محوریت پیدا کند. به این خاطر در این دوره بحث نگاه به شرق و همراه کردن کشورهایی مانند چین و هند در مقابل غرب و مشخصاً ایالات متحده مطرح شد، جهان اسلام در کانون توجه قرار گرفت و به طور کلی ارتباط با کشورهای متحد ایالات متحده در کمترین سطح اهمیت قرار گرفت. از طرفی مواضع تهاجمی و انتقادی دولت نهم و دهم به نظم موجود در عرصه ی بین المللی خود باعث شد که متحدین ایالات متحده به تدریج از جمهوری اسلامی ایران فاصله گیرند و به سمت اعمال فشار علیه ایران حرکت کنند. در جهت این نوع نگاه به سیاست خارجی، منطقه ی آمریکای لاتین اهمیت و جایگاه ویژه ای را داشت. زیرا اولاً نزدیک ترین منطقه به ایالات متحده به عنوان پرچم دار جبهه ی مستکبرین بود، ثانیاً در گذشته ی نه چندان دور شاهد حرکت ها و جنبش های مردمی در مبارزه با امپریالیسم غرب بود و همین امر خود سبب می شد که رهبران چپ گرا در آمریکای لاتین از محبوبیت برخوردار باشند و بتوانند سکان قدرت را در دست بگیرند. از طرفی این رهبران نیز به دنبال ارتباط با کشورهایی بودند که با سیاست ها و نوع نگاه آنها نسبت به ایالات متحده همسو باشند. جمهوری اسلامی ایران از توجه به آمریکای لاتین، چند هدف مهم را دنبال می کرد:

  1. نقش دادن به آمریکای لاتین در ائتلاف سازی در مقابل آمریکا: جمهوری اسلامی ایران در دولت آقای احمدی نژاد معتقد بود که مدیریت جهانی باید به صورت چند جانبه و با حضور همه ی کشورها صورت گیرد و لذا چون مدیریت موجود را مدیریتی فردی و با محوریت استکبار غرب می دانست، به دنبال آن بود که در مقابل این وضعیت ائتلاف جدیدی از کشورهای همسو را در مقابل آمریکا شکل دهد. لذا آمریکای لاتین نیز می تواند بخشی از این ائتلاف باشد.
  2. اهداف سیاسی: در دوره ی آقای احمدی نژاد، جمهوری اسلامی ایران با فشارها و محدودیت هایی توسط کشورهای غربی و متحدین ایالات متحده مواجه شد، به گونه ای که آنها تلاش می کردند ایران را در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار دهند. گسترش تعاملات ایران با آمریکای لاتین می توانست گریزی از خواست کشورهای غربی باشد. از طرفی ایران به دنبال آن بود که حمایت کشورهای آمریکای لاتین در جنبش عدم تعهد را از سیاست های خود به ویژه در مسئله ی هسته ای ایران به دست آورد و همچنین سیاست ها و مواضع خود را با کشور ونزوئلا به عنوان یکی از اصلی ترین تولید کنندگان نفت در اوپک هماهنگ کند.
  3. منافع اقتصادی: در شرایطی که تحریم ها علیه ایران در یک مسیر تدریجی فزاینده قرار گرفته بود، گسترش تعاملات اقتصادی ایران با آمریکای لاتین می توانست تا حدودی از فشار تحریم ها علیه ایران کم کند. ایران توانسته است به برخی فعالیت های اقتصادی در آمریکای لاتین دست بزند و نیز برخی از نیازمندی های اقتصادی خود را از این بخش از دنیا تأمین کند.

سیاست ایران برای افزایش تعاملات با آمریکای لاتین، سبب واکنش منفی ایالات متحده شده است و در این راستا اخیراً قانونی را مبنی بر مبارزه با نفوذ ایران در آمریکای لاتین به تصویب رسانده است. ایالات متحده از سال 1823 و بر اساس دکترین منروئه، آمریکای لاتین را حیات خلوت خود تعریف کرده است. این کشور در قرن نوزدهم مخالف حضور و نفوذ کشورهای اروپایی در آمریکای لاتین بود. در نیمه ی دوم قرن بیستم، با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در آمریکای لاتین مخالفت کرد و تلاش کرد با انجام کودتاهایی حکومت های متمایل به شوروی را سررنگون کند. امروزه نیز مشاهده می شود که در دهه ی دوم قرن بیست و یکم، ایالات متحده قصد دارد با نفوذ ایران در این منطقه مبارزه بکند. دلیل اصلی نگرانی ایالات متحده آن گونه که در اسناد امنیتی این کشور آمده است، مسائل امنیتی است که این امر متأثر از حادثه ی یازده سپتامبر می باشد. حادثه ی یازده سپتامبر نشان داد که بازیگر غیردولتی کوچکی دارای چنان ظرفیت تهدید زایی می باشد که قادر است دولت بزرگی مانند ایالات متحده را تهدید کند. به این خاطر پس از یازده سپتامبر این نگرش در آمریکا شکل گرفت که ایالات متحده نباید صرفاً قدرت های بزرگی مانند چین و روسیه را تهدید علیه خود بپندارد بلکه باید به دیگر کنشگران کوچکی که آمریکا را دوست ندارند نیز به عنوان بازیگرانی که ظرفیت ایجاد تهدید برای آمریکا را دارند توجه ویژه ای کرد. در این میان، ایالات متحده همواره جمهوری اسلامی ایران را به حمایت از تروریسم متهم کرده است. از طرفی در بیانات دولت نهم و دهم از آمریکای لاتین به عنوان خط مقدم مبارزه با استکبار جهانی یاد شده است. این دو عامل در تعامل با همدیگر سبب شده است که ایالات متحده انگیزه ها و مقاصد ایران در آمریکای لاتین را امنیتی بداند. این ادعا به خوبی در قانون مصوب کنگره ی آمریکا وجود دارد. در این قانون آمده است که سفارت خانه های ایران در منطقه ی آمریکای لاتین در اختیار و کنترل سپاه قدس ایران می باشد. همچنین به نقش سپاه ایران در ایجاد نیروهای شبه نظامی و سیلوهای زیرزمینی موشکی اشاره شده است. از طرفی در استراتژی امنیت داخلی ایالات متحده از ورود افراد وابسته به گروه های تروریستی و عناصر حزب الله و جمهوری اسلامی ایران از طریق مرز مکزیک و آمریکا با هدف انجام عملیات های تروریستی یاد شده است. در این سند از کاراکاس به عنوان بالقوه ترین مرکز تهدید علیه آمریکا یاد شده است. آنچه که در این میان اهمیت دارد، تصور و برداشتی است که ایالات متحده از حضور ایران در آمریکای لاتین دارد. زیرا این تصور و برداشت در نهایت عامل اصلی شکل دهنده به سیاست های آمریکا در ارتباط با نفوذ ایران در آمریکای لاتین می باشد که قانون اخیر یکی از نمودهای واقعی این تصور و برداشت است.

دورنمای رخداد

پررنگ کردن تهدید ایران در آمریکای لاتین، توسط ایالات متحده دارای پیامدهای متفاوتی در آینده خواهد بود. اما به نظر می رسد یکی از مهم ترین پیامدها این باشد که ایالات متحده در آینده در اقناع کردن افکار عمومی آمریکا علیه ایران موفق تر عمل کند. گفته می شود که تا زمان بحران موشکی کوبا، بیشتر مردم آمریکا درک و تصوری از واقعیت جنگ سرد و نیز تهدید شوروی برای ایالات متحده نداشتند. ولی بحران یاد شده سبب شد که آنها تهدید شوری را احساس کنند. آمریکایی ها در جنگ جهانی اول و دوم و نیز در حادثه ی یازده سپتامبر زمانی با دولت خود همراهی کردند که در هر سه حادثه آمریکا مورد تهاجم قرار گرفت. از این رو باید گفت که برجسته کردن تهدید ایران در آمریکای لاتین توسط آمریکا می تواند زمینه ای برای همراهی افکار عمومی این کشور برای اعمال فشار بیشتر بر ایران باشد. 

مطالب مرتبط