روح الله سوری
پژوهشگر و كارشناس مسائل بين الملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
یکی از مواردی که در تحلیل سیاست خارجی ایران کمتر به آن پرداخته شده است موضوع آسیب شناسی تحلیلهای ارائه شده از سیاست خارجی ایران از سوی کارشناسان و تحلیلگران این حوزه میباشد.در ابتدای امر لازم به اشاره است که آسیب شناسی مدنظر این یادداشت بیش از آنکه تحلیلهای دانشگاهی و آکادمیک را هدف قرار داده باشد تحلیلهای مطبوعاتی و تحلیلهایی که در رسانههای اجتماعی اعم از سایتها و شبکههای تلویزیونی انتشار مییابند را مبنای بررسی خود قرار داده است.
شاید یکی از علتهای کمتر پرداخته شدن به این مساله این باشد که چنین موضوعی از دید بسیاری از ناظران بیشتر یک موضوع مرتبط با سیاست داخلی به حساب میآید تا یک موضوع وابسته به سیاست خارجی، اما از آنجا که تحلیلهای ارائه شده در نهایت میتواند به شکلگیری درکی نامتناسب با واقعیتهای سیاست خارجی در میان افکار عمومی و یا حتی در حوزههای کارشناسی منجر گردد، نگارنده بر این باور است که موضوع مورد نظر مسالهای حائز اهمیت میباشد که ارزش مورد بررسی قرار گرفته شدن را دارد.
اولین مسالهای که میتوان در این بحث نسبت به آن توجه نشان داد ارائه تحلیل از چشم انداز موافقت یا مخالفت تحلیلگر با ماهیت و کلیت نظام سیاسی ایران میباشد. پیش فرض یادداشت حاضر این است که به منظور دستیابی به درکی دقیق از واقعیات سیاست خارجی ایران، هرگونه تحلیل سیاست خارجی میبایست با حفظ حداقلی از استقلال نظر و به دور از تاثیر پذیری از موافقت یا مخالفت تحلیلگر با دولت و نظام سیاسی صورت پذیرد. در حالی که آنچه که با اندکی تامل در تحلیلهای ارائه شده میتوان متوجه آن گردید تاثیرپذیری شدید تحلیلهای ارائه شده از موقعیت و نوع نگاه تحلیلگر نسبت به نظام سیاسی ایران میباشد، بطوریکه دعوای اصلی بین کارشناسان بویژه میان کارشناسان داخلی و خارجی بیش از آنکه در اختلاف آنها بر سر نحوه درکشان از واقعیات سیاست خارجی ریشه داشته باشد نشات گرفته از دعواهای آنها در موضع گیریهای سیاسی نسبت به نظام سیاسی حاکم در ایران میباشد. به عبارت دیگر کافی است که قبل از ارائه تحلیل از سوی این کارشناسان، موافق بودن یا مخالف بودن آنها با نظام سیاسی برای مخاطب مشخص گردد آنگاه به راحتی میتوان خط تحلیلی آنها را پیش بینی کرد. نتیجه یک چنین وضعیتی دور شدن هرچه بیشتر تحلیلها از بیطرفی سیاسی به عنوان شرط لازم برای ارائه یک تحلیل واقع بینانه میباشد.
ارائه تحلیل از چشمانداز مخالفت یا موافقت با نظام سیاسی منجر به آن شده است که مخالفان عمدتا و درغالب موارد با هر سیاستی علیه ایران در سطح بینالملل فارغ از حق بودن یا نبودن آن موافق و با هر جنبهای از سیاست خارجی دنبال شده توسط جمهوری اسلامی ایران مخالف باشند و در سوی دیگر نیز موافقان نظام سیاسی با هر سیاست خارجی فارغ از همراستا بودن یا نبودن آن با منافع ملی همراهی داشته باشند.
مثالهای متعددی در این رابطه میتوان زد که در آنها نحوه تحلیل کارشناسان کاملا تاثیر گرفته از صفبندی آنها در برابر نظام سیاسی ایران میباشد که در این میان برجام نمونه بارزی میباشد. برای درک این موضوع یعنی تاثیرپذیری تحلیل موافقان و مخالفان کنونی برجام از موضع گیریهای سیاسی کافی است که هر دو طرف مخالف یا موافق این پرسش را از خود داشته باشند که نحوه مواجهه آنها با توافق هستهای در صورت انعقاد آن در دولتی غیر از دولت روحانی (مثلا در دولت احمدی نژاد) چگونه بود. آیا مخالفان عمدتا اصولگرای کنونی در آن شرایط نیز همچنان با همین شدت و حدت با برجام مخافت میکردند و آیا موافقان کنونی نیز همچنان حامی برجام بودند یا خیر؟
تاثیر پذیری نظریه از موضع سیاسی افراد نسبت به دولت و حکومت در نهایت باعث میگردد که از دیدگاه یک تحلیلگر مخالف، توقیف نفتکش ایرانی،اعمال فشارهای اقتصادی، مورد حمله قرار گرفتن نیروهای ایرانی در خارج از کشور و خروج آمریکا از برجام همگی اقداماتی مورد تایید به حساب آیند و عجیب آنکه در دستگاه تحلیلی این افراد شاهد هستیم که همزمان ضمن انتقاد از هرگونه توافق بر سر رژیم حقوقی دریای خزر به دلیل آنچه به حراج گذاشته شدن سرزمین ایران عنوان میشود از حمله نظامی علیه ایران و به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور نیز به عنوان یک سیاست ضروری در مقابل ایران دفاع میشود. در طرف دیگر قضیه نیز همین شرایط منجر به آن خواهد شد که از دیدگاه تحلیلگر موافق موضوعی مثل برجام نه به عنوان یک دستاورد ملی که به عنوان یک شکست در سیاست خارجیدر نظر گرفته شود.
موضوع دومی که در چارچوب بحث حاضرباید به آن اشاره داشت این است که تحت تاثیر عوامل متعدد که از جمله مهمترین آنها را میتوان فراهم نبودن فضا برای ارائه نظرات مخالف در نظر گرفت بتدریج فضای رسانهای و اجتماعی عمدتا به سمتی میل پیدا خواهد کرد که در آن غالب تحلیلهای ارائه شده در یک مسیر خاص قرار میگیرند و مفروض واقع شدن یک یا چند اصل در تمام تحلیلها منجر به آن خواهد شد که همه آنها یک سخن را به زبانهای مختلف بیان نمایند وضعیتی که نگارنده نام آن را “مشابهت تحلیلی” مینامد.
آسیبی که چنین وضعیتی میتواند داشته باشد عدم ایجاد شرایط مناسب و لازم برای شکل گیری یک گفتگو در سطح جامعه و رسانه هادر رابطه با موضوع و درنتیجه تاثیرپذیری اولویتهای انتخابی از سوی سیاستگذاران میباشد. اگر بپذیریم که افکار عمومی به عنوان یک فاکتور بر انتخاب استراتژیها و اولویتهای سیاست خارجی از سوی تصمیم گیرندگان تاثیرگذار خواهد بود آنگاه پر شدن مطبوعات و رسانهها از تحلیلهای مشابه که فقط موضوع را از یک زاویه مورد بررسی قرار دادهاند می تواند با گرفتن فرصت مطالبهگری و پرسشگری از افکار عمومی آن را حامی راه حلهایی نماید که ممکن است لزوما در راستای منافع ملی نباشد از سوی دیگر نیز وقتی فشاری از سوی افکار عمومی در رابطه با رویههای بدیل در یک موضوع خاص وجود نداشته باشد تصمیم گیرندگان نیز بدون نیاز به بررسی راه حلهای مختلف در راهی که انتخاب کرده اند ثابت قدمتر خواهند شد. تاثیر مهم دیگر این وضعیت شکلدهی به فضای فکری تحلیلگر میباشد به هرحال این واقعیت را باید پذیرفت که کارشناسان و تحلیلگران سیاسی نیز خود مخاطب تحلیلهای موجود در رسانهها و مطبوعات هستند و ارائه موضوعات منحصرا از یک دیدگاه خاص رفته رفته بر فضای فکری آنها نیز تاثیرگذار خواهد شد و زوایای دیگر موضوعات در ذهن تحلیلگر کمرنگ خواهد شد.
مصداق بارز چنین موضوعی را می توان موضوع مذاکره ایران و آمریکا در نظر گرفت واقعیت این است که مساله مذاکره میان ایران و آمریکا یک مساله هویتی نیست و در چهار دههای که از انقلاب میگذرد ایران و آمریکا در برهه های مختلف و بر سر موضوعات مختلفی وارد مذاکره شده اند که بارزترین و مهمترین آنها نیز مساله هستهای و رسیدن ایران با کشورهای 5+1 به توافقی تحت عنوان برجام میباشد در حال حاضر نیز احتمال مذاکره با آمریکا بطور کل رد نشده است و حتی در صحبتهای رهبر انقلاب نیز در صورت بازگشت آمریکا به برجام منعی برای گفتگوی با آمریکا در قالب برجام دیده نشده است، اما آنچه این روزها شاهد هستیم فضایی است که رسانهها را به سمتی برده است که اصل نابرابر بودن شرایط مذاکره به اصلی اساسی در تحلیلها تبدیل شده است و همین مساله فرصت بررسی موضوع از زوایای دیگر را محدود کرده است.
بدین ترتیب به نظرمیرسد رعایت حدی از استقلال سیاسی و دخالت ندادن مواضع سیاسی نسبت به دولت و یا حکومت در ارائه تحلیل سیاست خارجی از یک سو و فراهم بودن فضا برای ارائه تحلیل از زوایای مختلف و فرصت دادن به شکلگیری گفتگو راجع به موضوعات از جمله مهمترین ضروریاتی باشند که فقدان آنها درک واقعیات سیاست خارجی از سویافکار عمومی و کارشناسان را با مشکلاتی مواجه خواهد نمود.
واژگان کلیدی: الزامات، ارائه، تحلیل، واقعبینانه ، سیاست، خارجی ،ايران، روح الله سوری