اسلام ذوالقدرپور
پژوهشگر روابط بین الملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
رفتارشناسی سیاستگذاران، رهبران و گفتارشان در بیان انگارهها و آرمانهای خود که بخشی از دانش ژئوپلیتیک را شکل میدهد، زیربنای روابط بازیگران در نظام جهانی و شکلگیری روندهای سیاستگذاری خارجی میباشد.
گفتار و رفتار سیاستگذاران ارشد و رهبرانی که پیشینه کشورشان به عنوان یک بازیگر مهاجم در نظام جهانی نقش بسته، از اهمیت و اثرگذاری دو چندان برخوردار بوده و افزون بر ترسیم هندسه قدرت جهانی، میتواند سبب پیدایش کانونهای تنش منطقهای و جهانی جدید گردد.
سیاستگذاری خارجی و روند شکلگیری، اصلاح یا تغییر سیاست خارجی را میتوان با رفتارشناسی کارگزاران ارشد هر بازیگر نظام جهانی، پایش و سیاست مناسب برای پاسخگویی به آن را طرح ریزی کرد.
در چنین بستری است که رفتار خانم سانائه تاکایچی Sanae Takaichi ، نخستوزیر ژاپن پیرامون بحران تایوان با واکنش شدید و تهاجمی چین روبرو شده است. گفتار نخستین نخست وزیر زن ژاپن که با بهرهگیری از اصل ” ابهام راهبردی ” موجود در قانون این کشور، تهاجم چین به تایوان را” وضعیتی تهدید کننده برای بقای ژاپن“توصیف و حق دفاع جمعی و مداخله ژاپن علیه چین را برای کشور خود یادآوری کرده، میتواند یک مؤلفه از برآشفتگی جدید و فراگیر در شرق آسیا و نظام جهانی باشد.
گفتار تهاجمی خانم تاکایچی علیه چین که واکنش شدید چین را به دنبال داشته، نشان میدهد که چین برای حمله به تایوان آماده شده و تصرف تایوان یکی از سیاستهای راهبردی اجتناب ناپذیر این کشور است.
واکنش فراگیر و سخت چین به گفتار تهاجمی نخست وزیر ژاپن که چندین دهه آرامش نسبی شرق آسیا و دو قدرت بزرگ این منطقه را آشفته کرده، در موارد زیر قابل تحلیل است:
یکم – اصل ابهام راهبردی ژاپن: گفتار هشدارآمیز خانم نخست وزیر علیه چین، در چارچوب اصل ابهام راهبردی است که یک دهه اخیر در سیاست راهبردی و امنیتی این کشور بهویژه قانون امنیتی سال 2015 ژاپن طراحی و تصویب شده است.
ابهام راهبردی که ” وضعیت تهدید کننده برای بقای ژاپن ” را برسازی میکند، توصیف دورانی است که تهاجم یک بازیگر نظام جهانی به دیگر بازیگران بهویژه دوستان ژاپن، بقای ژاپن را تهدید کرده و به خطر میاندازد.
ابهام راهبردی پیرامون وضعیت تهدید کننده بقای ژاپن، روزنهای به رهایی این کشور از زنجیر توافق پساجنگ جهانی دوم و تسلیم ژاپن میباشد که نیروهای مسلح ژاپن را بسیار محدود و ناتوان کرده بود.
خانم کاتایچی با این سخنان مقابل چین، رویکردی از نقش یابی دوباره ارتش ژاپن در مناسبات قدرت داخلی و بازی قدرت منطقهای و جهانی را ترسیم کرده که دگرگونی راهبرد امنیت ملی ژاپن محسوب میگردد.
دوم – اصل راهبرد تهاجم چین به تایوان: خانم تاکایچی که دوست دارد با مارگارت تاچر نخست وزیر قدرتمند دهههای 1970 و 1980 انگلیس مقایسه شده و بانوی آهنین ژاپن توصیف گردد، قدم در مسیری نهاده که بسیار فراتر از بنیان حکمرانی و سیاست راهبردی کشورش در هندسه قدرت جهانی است!
خانم نخست وزیر ژاپن به گونهای بدفهمی ژئوپلیتیک گرفتار شده که نمیتواند اصل راهبردی و کانون بقای جمهوری چین در مناسبات جهانی را درک کند. بقای چین در مناسبات قدرت بر اصل راهبردی تهاجم به تایوان و تصرف این کشور استوار شده و رهبران چین برای ادامه توازن قدرت با رقیبان بزرگ بهویژه ایالات متحده امریکا، ناچار به پیگیری و اجرای راهبرد تهاجم به تایوان هستند.
چین همانگونه که تسلط خود بر هنک کنگ و ماکائو را بازیافت، تسلط بر تایوان را به عنوان راهبرد امنیتی و تضمین بقای خود پیگیری می کند تا چین بزرگ را شکل دهد.
سوم – آتش جنگ برای فرار از دولت شکننده: سپهر سیاسی و اجتماعی ژاپن در چند دهه گذشته با روندی از شکلگیری دولتهای ائتلافی روبرو بوده که همواره با استعفای رهبران و فروپاشی ائتلافها، مجبور به انتخاب رهبران حزبی و نخست وزیرانی است که حکمرانی شکننده دارند.
دولتهای شکننده ژاپن با سپهر سیاسی و اجتماعی چالشآفرین این کشور سبب میشود نخست وزیران ژاپن برای رهایی از شکنندگی دولت و ادامه حکمرانی خود بر کشور، روابط خود را بر همراهی و همسویی با غرب بهویژه ایالات متحده امریکا بنیان گذارند. این رویکرد همسویی و همراهی دولتهای ائتلافی ژاپن با امریکا، گاه چنان تند میشود که ژاپن را به بازیگر وابسته جهان غرب تبدیل میکند.
دولتهای شکننده ژاپن بهخصوص دولت کنونی خانم سانائه تاکایچی برخاسته از ائتلاف حزب لیبرال دموکرات با دیگر احزاب ژاپن برای فرار از فروپاشی، مجبور به جلب رضایت غرب و امریکا هستند. در چنین بستری است که خانم نخست وزیر، تهدید چین را یک مؤلفه کارساز برای کسب پشتیبانی غرب و دولت دونالد ترامپ قلمداد و حاضر شده برای جلوگیری از فروپاشی دولت خود، آتش جنگ در شرق آسیا را برافروزد!
چهارم – خانه امن در آتش: شرق آسیا در چند دهه اخیر از جنگهای بزرگ میان بازیگران مهم منطقه دور بوده است. اما پیشینه تهاجمی ژاپن علیه دیگر کشورهای منطقه، احساس نفرت فراگیری در افکار عمومی شرق آسیا برانگیخته که یادآور رویکرد تهاجمی ژاپن در جنگ جهانی دوم و پیش از آن میباشد.
روند روابط آرام و مسالمت آمیز قدرتهای بزرگ مانند چین و ژاپن در شرق آسیا، این منطقه را به خانه امن اقتصاد و تجارت جهانی، موتور پیشران رشد و توسعه جهان تبدیل نموده که برخی تنشهای محدود مانند مسلئه دو کره نیز نتوانسته این خانه امن را ویران کند.
اما سخنان تند خانم نخست وزیر علیه چین میتواند خانه امن شرق آسیا را به آتش کشیده، زیربنای چندین دهه رشد و توسعه اقتصاد، تجارت و فناوری منطقهای و جهانی را نابود سازد.
چشم انداز
شرق آسیا که در سالهای اخیر به کانون ژئوپلیتیک جهان و میدان برسازی هندسه جدید قدرت جهانی تبدیل شده، قابلیت جنگ آخرالزمانی میان دو مدعی ابرقدرتی یعنی ایالات متحده امریکا و چین را دارد، اما همچنان به عنوان یک منطقه امن و باثبات در ژئوپلیتیک جهانی توصیف میگردد.
در چنین وضعیتی، گفتار خانم تاکایچی نخست وزیر جدید ژاپن که تهاجم چین به تایوان را در بستر اصل ابهام راهبردی و دخالت ژاپن علیه چین اعلام کردند، آرامش منطقه را بر هم زده و روندی از تهدید و تقابل را شکل داده است.
در حالی که چین و ایالات متحده امریکا دو بازیگر اصلی مسئله تایوان هستند و خود تایوان نیز نقشی در بازی قدرت ندارد، دولت تاکایچی تلاش دارد خود را بازیگر کنشگرای منطقه نمایش دهد، همان تلاشی که اتحادیه اروپا در بحران اوکراین دارد و مورد بیتوجهی امریکا قرار گرفته است.
سخنان تهاجمی نخست وزیر ژاپن علیه چین را میتوان تاکتیکی برای کسب رضایت و همراهی دونالد ترامپ از سوی دولت ژاپن نیز محسوب نمود، اما واقعیت مناسبات قدرت جهانی بر اصل معامله میان چین و ایالات متحده بنیان شده که دولت ژاپن تنها میتواند یک تماشاگر معامله پنهانی و نهایی امریکا و چین باشد.
رفتار و گفتار تهاجمی نخست وزیر جدید ژاپن علیه چین که بر تضمین بقای دولت ائتلافی خود در سپهر سیاسی و اجتماعی کشورش استوار شده، میتواند به بحران و آتش بزرگ در شرق آسیا و تبدیل صلح مسلح کنونی به یک جنگ فراگیر منجر گردد که بازنده بزرگ آن ژاپن در الگوی تسلیم پایان جنگ جهانی دوم باشد.