چرا آمریکا با دموکراسیهای خاورمیانه می جنگد؟

چرا آمریکا با دموکراسیهای خاورمیانه می جنگد؟
محمد صادق جوکار
مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC
www.peace-ipsc.org
یکی از مهمترین فرضیات که به صورت مداوم از سوی نظریه پردازان آمریکایی در تحلیل عامل تعیین نوع رابطه ایالات متحده با کشورهای خاورمیانه بیان می شود این است که: آمریکا به دلیل سابقۀ دموکراسی خواهی و ساختار حقوقی و فرهنگ سیاسی خود تنها با کشورهای رابطه همسویی دارد که از نظام دموکراتیک برخوردار باشد.از اینرو طبق این تحلیل میزان نهادینگی دموکراسی در کشورهای دیگر ملاک تعیین کننده نوع ارتباط آنها با آمریکا خواهد بود. اما تحلیل تاریخی رفتارهای ایالات متحده در خاورمیانه در سده اخیر نشان می دهد که موضعگیری این کشور در برابر حرکتهای آزادیخواهانه این منطقه برخلاف لفاضی های حمایت از دموکراسی(Ottaway:2008) در خاورمیانه، همواره همراه با ستیزه با دموکراسیهای نوپای منطقه بوده است. جلوه این ستیزه گری به شکل کودتا، تحریم، جنگ، حمایت از رژیم سرکوبگر و یا دیپلماسی اجبار آمیز بوده است. نمونه هایی چون مباشرت در کودتا علیه مصدق، سیاست های تهاجمی علیه انقلاب ایران، حمایت از سرکوب جنبش مدنی الجزایر در اوایل دهه ١٩٩٠، تحریم دولت برآمده از دموکراسی نوپای فلسطین(حماس) و در مقابل حمایت از غیر دموکراسی هایی چون کشورهای عربی جلوه های سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه بوده است. بنابراین چرا آمریکا با دموکراسی های نوپای منطقه و رژیم های مردمی منطقه می جنگد؟
در ابتدا ضمن نقد تئوریک فرضیه پر طمطراق نظریه پردازان آمریکایی در مورد اهمیت استقرار دموکراسی و شاخص های آن در کشورهای خاورمیانه به عنوان فاکتور تعیین کننده نوع روابط کشورها با آمریکا، به نمونه های تاریخی اقدامات ستیزه گرانه آمریکا با کشورهای دموکراتیک پرداخته می شود و در پایان تلاش میگردد تا دلیل اصلی مخالفت آمریکا با دموکراسی های منطقه خاورمیانه بیان گردد.
دموکراسی: اصل محوری سیاست خارجی آمریکا یا دستاویزی برای تجاوزگری؟
در مورد ناکارآمدی فرضیۀ وجود دموکراسی در کشورهای خاورمیانه به عنوان عمل تعیین کننده رابطه صلح آمیز ایالات متحده با آنها 3 نقد تئوریک وارد شده است.
الف- نقد اول را هافنر برتون و الکساندر مونتمگری مطرح مینمایند. به نظر آنان در شرایط اوج گیری گرایشات هژمونیکطلبی آمریکا، هیچ صلح دموکراتیکی میان آمریکا و دموکراسیها وجود نداشته و در چنین شرایطی به دلیل رقابت دموکراسیها بر سر منافع ملی، شاهد تحریم هژمون علیه دموکراسیهای مخالف خود هستیم(Hofner, Montemegry:2008:112 ). هافنر و مونمگری از بررسی 115 مورد تحریم میان تحریم کننده و تحریم شونده در خلال سالهای 1978- 2000 به این نتیجه رسیده اند که دولتهای دموکراتیک که شعار داشتن ارزشهای مشترک و همبستگی بخش را میدهند، بیشترین میزان استفاده از ابزار تحریم علیه یکدیگر را دارند که این امر همراه با گسترش رقابتها، میتواند زمینه را برای جنگ و دیگر انواع روابط خصمانه فراهم نماید در حالیکه دموکراسیها طبق فرضیه صلح دموکراتیک الزاماً باید دارای روابط همکارطلبانه باشند. براساس نظر آنها رفتارهای گذشته ایالات متحده در خاورمیانه نشان داده است که:
الف-1) بیشتر از دیگر دموکراسیها علاقمند به استفاده از ابزار تحریم علیه دیگر کشورهاست.
الف-2) در زمان قصد به انجام تحریم، محدودیتهای تصور شده چون منافع ارزشی و مادی مشترک، نهادهای دموکراتیک برای جلوگیری از تنش میان دموکراتها، تأثیر خود را از دست میدهند و آنچه اهمیت سیاسی پیدا مینماید منافع ملی کشور آمریکاست ونه آرمان دموکراسی. نقد تئوریک هافنر و مونتمگری در اینجا ظهور بیشتری پیدا میکند که معتقدند با پایان یافتن اختلافات ایدئولوژیک بین دموکراسیها در دوران پس از جنگ سرد، اکنون رقابتهای اقتصادی جایگزین آنها شده و در شرایطی که ایالات متحده در صدد کسب هژمونی است، ضرورتاً باید بر منابع اولیه جهانی و مدیریت جهان تسلط داشته باشد که این امر موجب مداخله در امور دیگر کشورها و خصوصا دموکراسی های خاورمیانه مخالف حضور آمریکا در خاورمیانه شده ست (Hofner and Montemegry, 2008: 115)
الف-3) تحریمهای ایالات متحده علیه کشورهای دموکراتیک درخاورمیانه بیشتر از تحریم های این کشور علیه کشورهای غیردموکراتیک است. چون هدف اصلی تحریمها منافع ملی آمریکاست، در بسیاری موارد آمریکا ظهور و نفوذ کشورهای دموکراتیک را مخالف منافع خود قلمداد میکند و در صدد ناتوان کردن آن برمی آید. نمونۀ اصلی این طرح، طرح مهار ایران است.
به تعبیر بسیاری از تحلیلگران در خاورمیانه، سابقه و نسبت نهادینگی عناصر دموکراتیک در کشور ایران به مراتب بیشتر از کشورهایی چون مصر، عربستان و کشورهای دیگر حوزۀ خلیج فارس است. اما چون نوع تعیین سرنوشت مطلوب ملت و دولت ایران مخالف اهداف و منافع آمریکا در خاورمیانه است، ایران (نسبتاً دموکراتیک) در معرض تحریمهای ایالات متحده قرار میگیرند. چون به تعبیر مارتین ایندایک در 13 می 1993« منافع حیاتی آمریکا را در منطقه تهدید مینمایند که باید کنترل شوند» و به همین دلیل است که استراتژی آمریکا در تضعیف توان ملی ایران نسبتاً دموکراتیک قرار میگیرد.
ب- نقد دوم در مورد سیاست خارجی آمریکا را مایکل موسو و یوهانگ شی مطرح مینمایند که سعی میکنند نوع رابطه بین دموکراسی و صلح در را وارونه نمایند و تلاش میکنند این مسئله را تبیین نمایند که در بسیاری موارد جنگ و نبود صلح باعث شکلگیری حکومتهای غیردموکراتیک برای حفظ خود میشود. در چنین شرایطی آمریکا معمولا از کشورهای غیردموکراتیک جنگ طلب علیه کشور دموکراتیک مورد هجوم دفاع کرده است. این دو تحلیلگر با بررسی وضعیت آزادیهای سیاسی و دموکراتیک کشورهای ایران و عراق (جنگ تحمیلی) و 25 مورد دیگر به این نتیجه رسیدهاند که شکل وارونۀ فرضیه صلح دموکراتیک درستتر است (Mousseau And Shi, 1999: 955). به عبارت دیگر ایالات متحده با ادعای دموکراسی خواهی آشکار و نهان در کنار یک دیکتاتور جنگ افروز قرار گرفت تا دموکراسی نوپای ایران را نابود سازد.
3- سومین نقد به رفتار سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه در مورد عدم تطبیق صلح دموکراتیک بر آن از منظری سازه انگارانه است. وسلی ویدمایر به تبع الکساندر ونت که معتقد است «آنارشی چیزی است که دولتها آنرا میسازند»، بر آن است که «صلح دموکراتیک چیزی است که دولتها آنها را میسازند» (Widmaier, 2005: 431) وی با ارائه تحلیلی سازهانگارانه از روابط ایالات متحده و هند از دهه 1970 و بحران استقلال بنگلادش در سال 1971 معتقد است که بحران جنگ بین هند و پاکستان در سال 1971 و مسئله استقلال بنگلادش، به رغم اینکه هند و آمریکا هر دو دارای نظام دموکراتیکی بودند ولی دولت نیکسون از پاکستان غیردموکراتیک حمایت کرد و تا مرحلۀ درگیری با هند پیش رفت که این امر مخالف تز صلح دموکراتیک است. چون براساس چارچوب صلح دموکراتیک آمریکا نمیبایست نیروی دریایی خود را به خلیج بنگال روانه کند تا هند را تحت فشار قرار دهد. (Widmaier, 2005:432) به تعبیر وایدمار باید یک تعبیر سازهانگارانه از صلح دموکراتیک داشت. در واقع باید به این نکته توجه داشت که آمریکا چه تصویری از دوطرف درگیری دارد. از نظر آمریکا، هند در آن دوره به دلیل ارتباطی که با شوروی داشت درصدد هژمونی منطقهای بود و تعلل آمریکا در دفاع از پاکستان به معنی تهدید منافع غرب بود(Widmaier, 2005:433).
نمونه تاریخی جنگ آمریکا با دموکراسی ها
درگیریهای ایدئولوژیک جنگ سرد باعث شد تا ایالات متحده با طرح شعار جلوگیری از ایجاد رژیمهای اقتدارگرای چپ به اقدامات نظامی در هائیتی، مکزیک، جمهوری دومینیکن، نیکاراگوئه و فیلیپین و نیز مداخلات نظامی در برزیل (1964)، گواتمالا (1954) و شیلی (1973) دست زند. (Robinson, 1996: 348) این دموکراسیها همانگونه که رابینسون تصریح مینماید، دموکراسیها نوظهور و کم توانی بودند ولی مورد هجوم آمریکا قرار گرفتند. آویلس نیز در مقالهای تحت عنوان «تز صلح دموکراتیک روابط ایالات متحده با کشورهای ونزوئلا و کلمبیا» در مجله چشمانداز آمریکای لاتین به طور مفصل به روابط خصومتآمیز ایالات متحده و کشورهای ونزوئلا و کلمبیا پرداخته است. مثلاَ در طول حکومتهای ارنستو سمپتر در طول سالهای 1998- 1994 در کلمبیا و هوگوچاوز در بین سالهای 2006- 1998 در ونزوئلا، دولتهای انتخاب شده بوسیله مردم مواجه با چالشهای سیاسی زیادی از سوی آمریکا شدند. (Aviles, 2006: 36). نمود این گرایشات ستیزه جویانه را میتوان از حمایت آمریکا از گروههای مخالف نظامی و سیاسی حکومت چاوز از طریق تأمین مالی و آموزش نظامی و حمایت از کودتا نام برد. میشل موسیو (Mousseau,1998:22) نیز عملیات پنهانی دموکراسیها را علیه دیگر دموکراسیها ضعیف چون گواتمالا، شیلی، ایران (دولت مصدق و جمهوری اسلامی) را نشانۀ دشمنی ایالات متحده با دموکراسیها می داند.
نتیجه گیری: شعار دموکراسی خواهی در خدمت سلطه طلبی!
از نظر رابینسون (1996) عامل اصلی مؤثر در تصمیمگیری ایالات متحده در مداخله و روابط ناهمسو با دموکراسیهای آمریکای لاتین را تأثیر گروههای نفود و شرکتهای فراملی آمریکایی برای گسترش بازارهای خود و نیز نگرش منافع ملی محور نخبگان سیاسی آمریکا است(Robinson: 357:1996). اقدام ایالات متحده در کودتای علیه آلنده در شیلی و حمایت از پینوشه از نمونههای آشکار دخالت یک دموکراسی (آمریکا) در یک دموکراسی نوپای دیگر (شیلی) است. به نظر فورسیث مخالفت آمریکا با دموکراسی ها ناشی ایدئولوژی رسمی برتری طلبی، نژادپرستی و گرایشات ضد انقلابات مردمی آمریکاست. (Forsythe,1992:388).
اما در تحلیلی کلان تر درباره خاورمیانه باید گفت که به دلیل جایگاه خاورمیانه در ژئوپایتیک انرژی اصلی جهانی(نفت و گاز)، رژیم های اقتدارگرا کارآمدی بهتری در حفظ وضعیت موجود که در خدمت توزیع قدرت جهانی است به ایفای نقش می پردازند. زیرا در این وضعیت حاکمان اقتدارگرایی خاورمیانه نیز حفظ قدرت شخصی خود را برتر از منافع ملی کشور خود و در گرو حمایت بیرونی و ایفای نقش در تقسیم کار سرمایه داری موجود می دانند. بنابراین طبیعی است که قدرت گیری مردم این کشورها در پرتو دموکراسی منجر به تغییر جهت گیری سیاسی این کشورها به سود منافع ملی خود می شود که گاه با بازنگری ساختارها و کارویژه های موجود همراه است که به ضرر اهداف هژمونیک گرایانه آمریکاست. در چنین شرایطی هرچه دموکراسی در این کشورها گسترده تر شود، میزان کنشگری این کشورها بر اساس آرمان های ملی خود و نه منافع آمریکا بیشتر خواهد شد که این امر در تقابل با اهداف آمریکاست. بنابراین می توان تصور نمود که آمریکا به سبب ادعاهای هژمونیک گرایانه خود بیشترین آسیب را از دموکراسی های خاورمیانه خواهد پذیرفت و بالطبع بیشترین ستیزه گری را با آنها نیز خواهد داشت.
Refrence:
- Emilie M. Hafner- Burton and Alexander H. Montgomery (2008)The Hegemon’s Purse: No Economic Peace Between Democracies, Journal of Peace Research, Vol.45, No.1, 111- 120.
- Forsythe David (1992). Democracy, war and covert action. Journal of Peace Research. Vol.29, No.4, 385-95.
- Michael Mousseau and Yuhang Shi,(1998) A Test for Reverse Causality in the Democratic Peace Relationship, Journal of Peace Research, Vol.36, No.6, 639- 663.
- Mousseau Michael(1998) Democracy and Compromise in Militarized Interstate Conflicts 1816- 1992. , Journal of Conflict Resolution. Vol.42, No.2, 210- 230.
- Ottaway, Marina(2008) Diplomacy in the Middle East: Arab Allies Push Their Own Agendas.At:< http://www.carnegie.ru/publications/?fa=22795>
- Robinson William,(1995) Pushing polyarchy: the U.S.- Cuba case and the third world, Third World Quarterly. Vol.16, No.4, 643-659.
- Wesley W. Widmaier(2005) The Democratic Peace is What States Make of It: A Constructivist Analysis of the US- Indian “Near- Miss” in the 1971 South Asian Crisis, European Journal of International Relations , Vol.11, No.3, 431- 455.
- William Aviles(2005)The Democratic- Peace Thesis and U.S.Relations with Colombia and Venezuela, Latin American Perspectives, Issue 142, Vol.32, No.3, 33-59.