مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

پوتینیسم، غرب و انتخابات ریاست جمهوری در روسیه!

اشتراک

 آمنه شفیعی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC


 

مقدمه:

اين سال ها دو كشور پهناور جهان، روسيه و چين، «توسعه ای آمرانه» را تجربه مي‌كنند. طبق تئوري ‌هاي متعارف غربي، ليبرال دموكراسي و اقتصاد بازار دو بال پرواز يك كشور به سمت شكوفايي به شمار مي‌آيند و بر اساس اين تئوري، اگر چه كشورها تحت حاكميت استبداد هم مي‌توانند به سرعت توسعه يابند، اما سرانجام مردم خواستار مشاركت بيشتر در امور سياسي خواهند شد و از سوي ديگر دولتمردان بالاخره به يك نوع اقتصاد بازار رضايت مي‌دهند. اما با اين وجود روسيه تاكنون چين را در رشد سريع اقتصادي‌اش دنبال كرده و البته مسكو در دوران رياست جمهوري ولاديمير پوتين همچنان به طور پيوسته از شاخص های غربي توسعه ليبرال دموكراتیستي فاصله گرفت ولی در عین حال تا حد زیادی رضایتمندی روس ها را نیز تامین نمود. مساله اينجاست كه آيا راه روسيه نمايانگر مدلي پرثبات از توسعه است؟ آيا مدل روسي با رهبری ولادیمیر پوتین، و با نام «پوتینیسم» به الگوي ديگر كشورهای جهان مبدل خواهد شد؟

مدل پوتینی توسعه و سیاست خارجی روسیه:

ولادیمیر پوتین در شرایطی قدرت را در فدراسیون روسیه به دست گرفت که تصویر یک رهبر قدرتمند از او برای نجات روسیه از تکرار سناریوی فروپاشی اتحاد شوروی به مردم این کشور ارائه شده بود. همانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه، روسیه که همه ویژگی‌های جوامع در حال توسعه را داراست، هرچند به دلیل عناصر گوناگون قدرت ملی با فاصله زیادی از این کشورها در مرز توسعه‌یافتگی قرار می‌گیرد، نوسان میان امنیت و آزادی و حرکت میان این دو قطب یک روند تکراری بوده است. مردم روسیه در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی با گسترش امواج جدایی‌طلبی و جنگ در چچن و اقدامات گوناگون تروریستی مواجه شدند. آنها در جریان گروگانگیری‌های خونبار در مسکو، بسلان، داغستان و… هر روز با اخبار هولناکی که امکان فروپاشی فدراسیون روسیه را برجسته می‌ساخت روبه‌رو بودند. انتخاب ولادیمیر پوتین پایانی بر این نگرانی‌ها بود. او توانست امنیت را تا حد قابل ملاحظه‌ای در سراسر فدراسیون برقرار کند و این امتیاز بزرگی بود که پوتین موفق به کسب آن شد. نحوه انتخاب او برای جانشینی یلتسین پدیده‌ای حیرت‌انگیز برای اروپا و آمریکا بود. بسیاری از رهبران این کشورها انتظار داشتند، روسیه با گسترش هنجارهای نظام‌های دموکراتیک به حل و فصل مشکلات بپردازد، ولی انتخاب پوتین به جانشینی یلتسین این تصویر را از میان برد. ولادیمیر پوتین چهره ناشناخته‌ای برآمده از دستگاه امنیتی روسیه FSB، جانشین KGB بود. پوتین در امتداد تفکر اوراسیاگرایی جدید در روسیه بهره‌گیری از همه ابزارهای قدرت روسیه را در سیاست خارجی این کشور هدف قرار داد. او فردی فوق‌العاده زیرک و توانا و کاملا پایبند به موازین منافع ملی روسیه آشکار شده است.

مردم روسیه پوتین را رهبری متفاوت با یلتسین برآورد کردند، همانگونه که قبلا در دوران گورباچف نسبت به یلتسین چنین برداشتی داشتند. او خود را متعهد به مبارزه با جدایی‌طلبی معرفی کرد که نمونه بارز آن در چچن رخ داده بود. او به عنوان رهبری طرفدار وحدت ملی، تحکیم دولت و فدراسیون، طرفدار احیای قدرت داخلی و خارجی روسیه شناخته شد. در حالی که یلتسین فردی ضعیف و ناتوان شناخته شده بود. او به عنوان یک رهبر قدرتمند و قابل اعتماد که می‌تواند نظم و امنیت را به روسیه برگرداند، مورد توجه قرار گرفت. او به نسلی از سیاستمداران روسیه تعلق داشت که از زمان شوروی شکل گرفته بود. او به خوبی نیازهای مردم روسیه را درک کرده بود و برنامه‌های خود را براساس آن مطرح کرد.

به این ترتیب هرچند پوتین با حمایت یلتسین به قدرت رسید، ولی توانست با بهره‌گیری از توانایی شخصی خود به زودی به یک رییس‌جمهوری محبوب در روسیه تبدیل شود. او که از دانشکده حقوق دانشگاه سنت‌پترزبورگ لیسانس حقوق دریافت کرده بود، سپس به خدمت کاگ‌ب پذیرفته شد. او 16 سال خدمت در این دستگاه را پشتوانه فعالیت‌های خود قرار داد. کمک او به آناتولی سوبچاک، شهردار سنت‌پترزبورگ راه را برای ارتقای او گشود. با انتقال او به دفتر ریاست‌جمهوری در مسکو شرایط برای تحولات جدید مهیا شد. هنگامی که او از سوی یلتسین به عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری معرفی شد، برای همگان در داخل و خارج این سوال مطرح شد که او کیست؟ چه پیشینه‌ای دارد؟ و چرا برگزیده شده است؟ یلتسین هنگامی پوتین را به عنوان وارث سیاسی خود برگزید که در داغستان شرایط دشوار و خطرناکی ایجاد شده بود. عملیات نظامی در داغستان قرار بود به چچن نیز انتقال پیدا کند. بار سنگین ناکامی در عملیات نظامی اول روسیه در چچن بر دوش یلتسین قرار داشت و حل‌وفصل این مساله می‌توانست در معادلات سیاسی روسیه بسیار تاثیرگذار باشد. انفجار در مجتمع‌های مسکونی در مسکو، بویناکسک و ولگادونسک بر تهدیدها افزوده بود. موفقیت‌های پوتین در جنگ دوم در چچن و ارائه تصویر یک رهبر ناجی از رسانه‌های روسی که تحت کنترل الیگارشی‌ها قرار داشتند، در چارچوب توافق‌های او و یلتسین شرایط را برای قرار گرفتن روسیه در مسیر نظم و امنیت قرار داد؛ تعهدی که پوتین سخت به آن پایبندی نشان داده است.

در همین زمینه ولادیمیر پوتین قبل از انتخاب خود سندی را منتشر کرد که شبیه پیام سالانه رییس‌جمهوری روسیه بود. در این پیام او به فهرستی از مشکلات گوناگون روسیه پرداخت. او بدون رد کردن اشتباهات اصلاح‌طلبان عامل اصلی رکود اقتصادی روسیه را در «میراث اقتصاد شوروی» خوانده و ایدئولوژیک بودن اقتصاد را مورد نقد شدید قرار داد. به نظر او چون روسیه در اقتصاد و سیاست بین‌المللی با رقابت مناسب برخورد نکرد، قدرت کشور را شکوفا نکرد، توسعه سریع جامعه را تحقق نساخت و انسان را آزاد نکرد، نتوانست موقعیت برتر خود را حفظ کند. پوتین در همان حال موضع ضدکمونیستی نیز نداشت، او تلاش کرد بر حساسیت‌های مردم روسیه تمرکز کند. او به شدت به افراط‌گرایی در ایده‌ها و برنامه‌های لیبرالیستی حمله کرد ولی مفهوم آزادسازی را هم رد نکرد. در پیام ولادیمیر پوتین «استراتژی رستاخیر و شکوفایی روسیه» ترسیم شده بود؛ همان جهتی که مردم روسیه که تجربه ابرقدرت بودن را داشتند، تشنه و خواستار آن بودند. پوتین کوشید میان اصول کلی اقتصاد بازاری و دموکراسی با واقعیت‌های جامعه و دولت در روسیه پیوند ایجاد کند و این تکلیف آسانی نبود. او تاکید بر اصلاحات را از جایی که توقف شده بود، آغاز کرد؛ اقتصاد روسیه. پوتین سرعت بخشیدن به رشد اقتصادی و اصلاحات اقتصادی در روسیه را کاملا سیاسی و استراتژیک می‌دانست ولی در آن برنامه پوتین اندیشه‌های قدرتمند روسی نهفته بود. وطن‌پرستی در این برنامه جایگاه ویژه‌ای داشت و او با ایدئولوژی رسمی و دولتی نیز مخالفت خود را بیان کرده بود. پوتین بر قدرت دولتی به عنوان عامل نظم و امنیت و حتی حفظ همبستگی‌های اجتماعی تاکید کرد. دولت قدرتمند روسیه که همواره ریشه در تاریخ این کشور داشته با رهبری مقتدرانه پوتین که همواره برای تحقق آرمان‌هایی که بر آن تاکید می‌شد، ممکن تر گردید.

با وجود اينكه پوتين در دوره ریاست جمهوریش غول نفتي يوكس را دوباره ملي كرده، ميخائيل خودروفسكي مدير آن را به زندان انداخته و با خشونت، شركت‌هاي شل و بريتيش پتروليوم را از حوزه‌هاي نفتي و گازي پرسود روسي بيرون كرده است، اين روزها سيل سرمايه‌گذاري مستقيم خارجي روانه كشورش مي‌شود. به نظر مي‌رسد مديران شركت‌هاي عظيم چندمليتي نظير كوكاكولا يا جنرال‌موتورز به اين نتيجه رسيده‌اند كه اوضاع حقوق مالكيت در روسيه دست‌كم به اندازه چين خراب نيست و مي‌شود ريسك سرمايه‌گذاري‌هاي صدها ميليون دلاري را به جان خريد. در همین زمینه زمانی که مدودیف به کاخ کرملین رسید، اقتصاد روسیه در وضعیت بسیار مطلوبی قرار داشت و تخمین زده می شود که ذخیره مالی پوتین حدود ۵۰۰ میلیارد دلار باشد(سومین در جهان). در آن زمان این انتظار وجود داشت که رئیس جمهور بتواند این شرایط را به بهترین نحو ممکن نگه دارد و در توسعه آن تلاش کند. هرچند که واقعیت امروز، نشان می دهد که وضعیت روسیه چندان هم بد نیست. روسیه توانست با بحران اقتصادی بین المللی و کاهش قیمت نفت به بهترین وجه ممکن کنار بیاید. رشد تولید داخلی روسیه در سال ۲۰۰۸ هشت درصد افزایش پیدا کرد که این رقم در سال ۲۰۰۹ تنها ۲ درصد کاهش نشان داد و البته در سال 2010 و 2011 بیشتر هم شد. البته روسیه در بخش اقتصادی از ترفندهای دیگری نیز استفاده کرد. پوتین که هشت سال ریاست جمهوری خود را برای توسعه اوضاع اقتصادی صرف کرده بود اکنون با بروز بحران اقتصادی، این بار در مقام نخست وزیر به کمک کشورهای همسایه خود شتافته است و با کمک های مالی و اعطای وام سعی در ایجاد مکانیزمی برای رسیدن به اهداف سیاسی خود که همان نفوذ در کشورهای همسایه است برسد.

به همراه اين شكوفايي، حس فزاينده نظم عمومي نیز در این فدراسیون وجود دارد و روس‌ها در سياست خارجي به اين نتيجه رسيده‌اند كه مي‌توانند از خود در برابر آمريكا و اروپا دفاع كنند. پس شگفت‌انگيز نيست كه در آخرين نظرسنجي‌ها ميزان همراهي مردم با پوتين و مدودف به 70 درصد رسيده است؛ بسيار بيشتر از همتايانش در واشنگتن يا توكيو. تنها مشكل اين است كه كشوري كه روس‌ها اين روزها در حال ساختنش هستند كشوري قرن بيست و يكمي نيست. مدل سياسي روسيه مدلي پيوندي است كه حتي از اقمار سابق اتحاد جماهير شوروي نظير لهستان و مجارستان هم كمتر دموكراتيك به نظر مي‌رسد. با اينكه پوتين با راي بالاي مردم در انتخابات پيروز شده، دولت او دسته‌اي از احزاب سياسي وفادار را در پارلمان تربيت كرده و توانسته مخالفان جدي را از قوه مقننه حذف كند. كرملين تعداد زيادي از سازمان‌هاي غيردولتي را تعطيل كرده است.

واکاوی دلایل مخالفت غرب با پوتین:

با توجه به مطالبی که در قسمت بالا به آن اشاره شد، روسيه در حال حاضر به مراتب دموكراتيك ‌تر از چين است. برخلاف رهبري كمونيست چين، پوتين در دو دور اول ریاست جمهوری با راي مردم انتخاب شد و اکنون نیز دوباره خود را به رای مردم گذاشته است. روس‌ها به اندازه چيني‌ها مخالفان را سانسور نمي‌كنند و به زندان نمي‌اندازند.

با این همه این سوال ممکن است ایجاد شود که؛ پس چرا غرب بيشتر منتقد روسيه است تا چين؟ و چرا از صعود روسيه تا اين حد نگران است؟

براي اين مساله دلايل مختلفي وجود دارد؛ اولا اينكه عده‌اي فكر مي‌كنند؛ روسيه نمي‌تواند به سادگي از ميراث تاريخي‌اش به عنوان يك قدرت امپراتوري خلاصي يابد و حقيقتا آنها هيچ‌گاه جاه‌طلبي‌هاي بين‌المللي‌شان را انكار نكرده‌اند.

دليل دوم بدگماني غرب، سياست خارجي علني و زمخت كرملين است. سياستمداران روسيه به شدت نسبت به دهه 1990 بدبين‌اند. از ديد آنها دوران يلتسين، نه عصر شكوفايي دموكراسي كه سال‌هاي تحقيرآميز ضعف بود. آنها ايمان دارند كه آمريكا و ناتو در دوران درماندگي روسيه تا آنجا كه توانسته‌اند هر امتياز سياسي و اقتصادي را كه مي‌شده از كرملين گرفته‌اند. از ديد روس‌ها غرب از دموكراسي به عنوان اسلحه استفاده كرده و با به راه انداختن انقلاب‌هاي مخملين در گرجستان و اوكراين سرزده وارد منطقه نفوذ تاريخي روسيه شده است. حالا روسيه دوباره قدرتمند است و غرب ناخشنود. اين بار مواجهه و زور است كه مي‌تواند از منافع روسيه محافظت كند.

دلايل ديگري هم براي محتاط بودن وجود دارد. به نظر مي‌رسد روسيه تلاش مي‌كند از لحاظ فرهنگي هم به عنوان يك امپراتوري تازه‌تجديد ساختار كند. مردم روسيه امروز در حال به عصر پيش از كمونيسم علاقه‌مند شده‌اند: آنها به قصر‌هاي تزاري مي‌روند و در صف مي‌ايستند تا كليساهاي ارتدوكس تازه بازسازي‌شده را تماشا كنند. روس‌ها البته هنوز در مورد هويت ملي‌شان اختلاف‌نظر دارند. شماري با ايده ساموئل هانتينگتون موافق‌اند كه روسيه نمايانگر تمدني جدا از غرب يا آسياست و عده ديگر نمي‌توانند ريشه‌هاي اروپايي روسيه را ناديده بگيرند. با اين حال ترديدي نيست روس‌هاي معاصر ثروت مي‌خواهند و امنيت؛ شايد آنها در روياي بازپس‌گيري افتخارات بين‌المللي گذشته باشند، اما آيا حاضرند بهاي آن را پرداخت كنند؟

غرب از روسيه پوتين عصباني است، چون معشوقه‌اي بي‌وفا تصورش مي‌كند. آنها در دهه 90 اميدوار بودند كه روسيه به سرعت به يك ليبرال دموكراسي بالغ تبديل شود و زماني كه اوضاع طور ديگري پيش رفت حس كردند كه به آنها خيانت شده است. درست است كه روسيه كاملا دموكراتيكی ظهور نكرد، اما روسيه قدرتمند و توسعه یافته ای و  در یک کلام یک ابرقدرت در سایه پوتینیسم در حال ظهور است.

مطالب مرتبط