مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

پاکستان و ناآرامیهای جهان عرب:انقلاب توده ای یا کودتای نظامی

اشتراک

محمد حسین خانلرخانی

مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC


 

بیان رخداد:

  • پنجشنبه سوم فوریه 2011رئیس جماعت اسلامی، سید منور حسن از مردم مصر تقدیر کرد و به حاکمان کشورهای اسلامی اندرز داد  که از این جنبشها در مصرو درس بگیرند. در بیانیه ای که در روز سه شنبه اعلام  شد وی گفت که در تمام جهان اسلام جایی که استعمارگری امریکا خود را از طریق حمایت از حاکمان ضد مردمی نشان داده است نسیم تغییر وزیده است و حاکمان یکی پس از دیگری سقوط میکنند و نفوذ امریکا در جهان اسلام و دستاویز این کشور بر منابع سرشار این کشورها ضعیف شده است. وی گفت که مصریها علیه یک دولت تیرانی و فاسد برخواسته اند وبه خیابانها آمده اند.این حقیقت که تمام ملت مصری علی رغم تمام کشته هایی که داده اند اما به خیابانها آمده اند نشان میدهد که حسنی مبارک تنها به دلیل حمایت امریکا و اسرائیل همچنان حکومت میکند.وی گفت که جنبشهای تاریخی مردم مصر پیامی به واشنگتن و تلاویو فرستاده که دوران دست نشادگانشان به پایان رسیده است. همچنین این امر پیامی برای مسلمانان جهان نیز دارد که حمایت امریکا نمیتواند دولتهای فاسدشان را زیاد روی قدرت نگه دارد و امریکا همیشه متحدانش را در زمان سختی رها کرده است و اکنون امریکا باید چشمانش را بر روی مبارک ببندد زیرا که تغییری در راه است. وی به حاکمان پاکستان نیز هشدار داد که اگر همچنان از مواضع امریکا حمایت کنند و به فسادشان ادامه دهند با جریانی مشابه در پاکستان روبه رو خواهند شد و خشم مردم آنها را نیز فراخواهد گرفت.
  • تیداتیروکو رئیس فدرال صلیب سرخ بین المللی هشدار داده است که اوضاع پاکستان با اوضاع تونس مشابهت دارد و احساس عدم امنیت غذایی می تواند وضعیتی همانند تونس در پاکستان بوجود آورد.
  • نخست وزیر پاکستان یوسف رضا گیلانی و ریاست جمهوری این کشور عاصف علی زرداری هر کدام در اشاراتی به ناآرامیهای مصر گفتند که وضع مصر با شرایط پاکستان کاملا متفاوت است و شکل گیری انقلابهایی از این دست در پاکستان امکان ندارد.پاکستان دارای سیستم سیاسی کاملا دموکراتیک است که دلیل انقلاب کردن را از بین میبرد.

v تحلیل شرایط:

جریانی که از یک خود سوزی در تونس شروع شد اکنون مانند یک دمینو جهان عرب را به لرزه در آورده است در این رابطه تحلیلگران معتقدند که ممکن است این موجی باشد که تمام جهان اسلام را در بر بگیرد.همانطور که شاهد بودیم در پاکستان نیز ناآرامیهای اخیر بازتابهایی داشته است و هر کدام از احزاب و گروههای مختلف با توجه به منافعشان روایتی خاص از این ناآرامیها ارائه داده اند و در مورد امکان شکل گیری چنین ناآرامیهایی در پاکستان ابراز نظر کرده اند.بنابراین سئوال اصلی این مقاله این است که آیا امکان سرایت چنین ناآرامیهایی به پاکستان وجود دارد و یا به طور کلی آیا اکنون در پاکستان با توجه به انواع مشکلاتی که این کشور دارد و این مشکلات خود مولد نارضایتی هستند،امکان شکل گیری یک انقلاب توده ای وجود دارد؟ یک پاسخ کوتاه به این سئوال داد.امکان شکل گیری چنین انقلابهایی در پاکستان وجود ندارد.

این جواب جوابی بدون پایه و ریشه نیست.در تئوریهای انقلاب برای شکل گیری یک انقلاب چهار عنصر را لازم دانسته اند:1)وجود نارضایتی:که ممکن است ریشه سیاسی داشته باشد یا اقتصادی ویا امنیتی وغیره2)شکل گیری ایدئولوژی:یک ایدئولوژی واحد باید برای انقلابیون آینده ای سبز ترسیم کند تا توده های مردم را به حرکت در آوردد کارویژه این ایدئولوژی نکوهش وضع موجود،ترسیم وضع آینده و تبیین تازه ای از تاریخ که به سود جنبش باشد،است.این ایدئولوژی مبتنی است بر منافع هسته مرکزی انقلابیون 3)شکل گیری رهبری واحد:این رهبران وضع موجود را بر اساس مقتضیات ایدئولوژی تحلیل کرده و تصویری از آینده جامعه ارائه میدهند تا هواداران را متقاعد به امکان پیروزی جنبش کنند و در نهایت آنها را متقاعد کند که منافع آنها که در ایدئولوژی نمایان شده است منافع کل جامعه است درنتیجه اتحاد برای یک عمل دستجمعی بوجود آید.مهمترین وظیفه رهبری ایجاد یگانگی و وحدت است.پس می توان گفت که وحدت نیز جزء اصلی انقلابها است.به طور کلی رهبر اندیشه جمعی را ارائه میکند که برحول آن تظاهرات شکل میگرد.

3) درنهایت انسداد سیاسی و عدم امکان گردش مسالمت آمیز نخبگان،و عدم توانایی در بیان اعتراضات که می تواند تا حدی از شدت خشم عمومی بکاهد و زمینه را برای گردش مسالمت آمیز قدرت فراهم.

حال باید به شرایط پاکستان پرداخت و نشان داد که آیا در این کشور عناصر فوق جهت شکل گیری انقلاب پدید آمده اند یا خیر؟

عنصر نارضایتی درجامعه پاکستان موج میزند انواع کمبودهای مختلف در سطوح اقتصادی،امنیتی …وجود دارد اما وجود نارضایتی تنها عامل لازم انقلاب است و نه عامل کافی آن.بر اساس تئوری دوتوکویل علی رغم نظریه مارکس این فقر نیست که باعث انقلاب میشود بلکه شرایط نسبی رشد اقتصادی است که زمینه را برای انقلاب بوجود می آورد.زمانی که شرایط اقتصاد یک جامعه رو به بهبودی میرود طبقات متوسط و پایین جامعه تاحدی از دغدغه معاش رها شده و با افزایش اعتماد به نفس فکر تغییر در ذهنشان قوت میگیرد.بر این اساس در پاکستان  اکنون همانطور که رئیس صلیب سرخ گفته عدم امنیت غذایی اجازه نمی دهد مردم از دغدغه معاش راحت شده و به تغییر شرایط فکر کنند در واقع اعتماد به نفس مردم پاکستان در اثر شرایط اسفبار اجتماعی کاملا شکسته شده و نارضایتی که وجود دارد تبدیل به انقلاب نمی شود بلکه مولد تروریسم خواهد شد.مولد انقلاب امید به تغییر است اما مولد تروریسم انتحاری یاس و ناامیدی از ایجاد تغییر و بیان عمق نارضایتی سرکوب شده جامعه است که به دلیل عدم اعتماد به نفس و امید خود را در قالب خشونت عریان تروریستی نمایان میسازد.

عنصر ایدئولوژی:آیا در پاکستان عنصر ایدئولوژی انقلابی وجود دارد؟باید گفت اگر چه پاکستان کشور ایدئولوژیهای رادیکال و اسلام گرا است اما این ایدئولوژیها مولد یک انقلاب نخواهند بود زیرا که اکثر آنها در مقابل یکدیگر هستند و یکدستی لازم را ندارند از سوی دیگر یک ایدئولوژی وجود ندارد که در درون خود تمام آنها را هضم کند ویک کل واحد تشکیل دهد.این ایدئولوژیها بجای آنکه سبقه ای جهت ایجاد اتحاد داشته باشند بیشتر مرکز گریز هستند چه از نوع قومی و ناسیونالیستی باشند و چه از نوع مذهبی آن.

عنصر رهبری:عدم وجود یک رهبر واحد که بتواند اتحاد لازم را شکل دهد در پاکستان بیش از هر چیز دیگر ی به چشم میخورد.بدون وجود رهبری هیچ انقلابی به سرانجام کامل خود نمی رسد.رهبری باید باشد که بتواند منافع تمام گروهها را در درون ایدئولوژی مورد نظر خود تامین کند و هویت جدیدی ایجاد کند.اما هویتها در درون پاکستان کاملا از هم گسیخته و در مقابل همدیگرهستند.رهبران هر یک از گروهها به یکدیگر به عنوان یک متحد نگاه نمی کنند بلکه یکدیگر را به چشم رقیبی که باید کنار زده شود مینگرند.این امر باعث شده که روابط بین گروهها در درون پاکستان مبتنی بر توازن قوا و معادلات ناشی از آن باشد.بنابراین در چنین فضایی امکان شکل گیری رهبری واحد وجود ندارد.حتی رهبری کنونی حزب مردم که در اثر ائتلاف با گروههای دیگر مثل حزب عوامی،جنبش متحد قومی،مسلم لیگ نواز،جماعت علمای اسلام به شدت شکننده است و همانطور که دیدیم در چند ماه گذشته هر کدام از این متحدین بحث جدایی خود را از ائتلاف مطرح کرده اند.

عنصر انسداد سیاسی و عدم وجود مفر برای بیان  اعتراضات:شرط دیگری که نارضایتی ها را تبدیل به انقلاب می کند عدم وجود راهکارهایی است که به طور شفاف و قانونمند میتواند اعتراضات را جمع کرده و برآیند آنها را در حکومت کشور نشان دهد.در این مورد باید گفت که علی رغم حکومتهای اقتدارگرای  مصر و تونس که به هیچ وجه امکان گردش مسالمت آمیز نخبگان را فراهم نمی کردند، پاکستان دارای نظام سیاسی نسبتا دموکراتیک است که نخبگان جامعه از طریق بسیج نیروهایشان میتوانند به طور مسالمت آمیز به قدرت برسند.نهادهای این کشور میتوانندمجاری لازم را برای حرکت آرام اعتراضات فراهم آورند از سوی دیگر مطبوعات نسبتا آزادی نیز در این کشور وجود دارد که بیان اعتراضات در آنها صورت می گیرد. بنابراین سئوالی که در ذهن یک انقلابی در پاکستان مطرح میشود اینست که انقلاب کنم علیه چه کسی؟زرداری،گیلانی…اینها را به راحتی میتوان با انتخابات کنار زد.اگر منظور ایجاد یک رویه های مشخص درسیستم حکمرانی باشد باز هم این سئوال مطرح میشود که رویه مورد نظر جنبش متحد قومی اعمال شود ویا گروههای شیعه یا گروههای سنی …در واقع عنصری که انقلابها نیاز دارند که همان وحدت نسبی در جامعه است به هیچ وجه در پاکستان وجود ندارد بنابراین شکل گیری چنین انقلابهای توده ای در پاکستان در حال حاضر ممکن نیست.

به طور کلی می توان گفت که جامعه امروز پاکستان علی رغم آنچه در بیشتر کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد آن هستیم مشکل کمبود اقتدار مرکزی دارد و نه مشکل مهار اقتدار فزاینده حاکمان.در واقع مسئله ذهن یک پاکستانی دغدغه امنیت و معاش اولیه زندگی است و نه آزادی و یا شکست اقتدار فزاینده حاکمان.هر گونه ناآرامی مشابه آنچه در جهان عرب شاهد آن هستیم در پاکستان میتواند مولد فروپاشی کلیت کشور پاکستان و تجزیه این کشور شود زیرا هیچ گونه اتحادی که لازمه انقلابهای توده ای است در پاکستان وجود ندارد.نظام  سیاسی اکنون پاکستان علی رغم کشورهای ناآرام جهان عرب به شدت از ضعف اقتدار رنج میبرد و هر آن امکان فروپاشی ائتلاف حاکم وجود دارد.

دورنمای بحث:

همانطور که گفته شد آینده پاکستان بسیار در هم تنیده با فروپاشی انسجام مرکزی در اثر کمبود اقتدار میباشد.بنابراین با توجه به چنین شرایطی امکان کودتای نظامی در پاکستان بسیار بیشتر از یک انقلاب توده ای مشابه جهان عرب است.مردم نسبت به ارتشیها نظر مساعد دارند و دغدغه بنیانی زندگی شان نیز امنیت است. از سوی دیگر ارتش را می توان تنها نهاد منسجم پاکستان دانست که در شرایط بحرانی اکنون این کشور امکان به دست گرفتن اوضاع را از هر گروه دیگری بیشتر در دست دارد.با توجه به هسته ای بودن این کشور دیگر قدرتهای منطقه و جهانی نیز اجازه نخواهند داد که پاکستان رو به نابه سامانی و ازهم گسیختگی حرکت کند و در صورت ایجاد چنین فرایندی به شدت پشت ارتش جهت ایجاد کودتای نظامی قرار میگیرند.به طور کلی میتوان گفت که افق پیش روی پاکستان بیشتر منطبق با الگوی کودتای نظامی است تا با هر الگوی دیگری مثل انقلاب توده ای.

مطالب مرتبط