مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

سیاست خارجی روسیه نسبت به کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز

اشتراک

سعید شکوهی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

مقدمه
به دنبال خلسه ای که بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی به روسیه دست داده بود؛ این کشور در سالهای اخیر در حوزه سیاست خارجی و بخصوص در مناطق پیرامونی خود نقش فعال تری به خود گرفته است. هر چند که بعد از فروپاشی شوروی ( چیزی که پوتین رئیس جمهور وقت روسیه آن را بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیکی قرن خواند) عمده تمرکز و توجه روسیه متوجه کشورهای پیرامونی خود و کشورهای تازه  استقلال یافته بود، اما مشکلات داخلی مانع از آن می شد که بتواند نقش فعالی در این منطقه ایفا نماید. از اواخر قرن بیستم میلادی و عمدتاً بعد از به قدرت رسیدن پوتین در روسیه به عنوان رئیس جمهور،‌ سیاست خارجی این کشور در این حوزه از تحرک بیشتری برخوردار شد و مسکو این مناطق را حوزه نفوذ (sphere of influence) و حیات خلوت (back Yard) خویش محسوب می داشت و بر حضور پررنگ خود در این کشور ها می افزود و در برخی موارد حتی در سیاست های داخلی و صورتبندی قدرت در آنها نیز دستکاری می کرد. این حضور و نفوذ مجدد روسیه باعث تشدید رقابت با کشورهای ذی نفوذ منطقه ای و فرامنطقه ای مخصوصاً آمریکا شد و موضوع گسترش ناتو به شرق و استقرار سیستم سپر دفاع موشکی هم باعث شد که برخی از تحلیلگران از رقابت آنها به عنوان جنگ سرد جدید یاد کنند. در سالهای اخیر روسیه به عنوان قدرت در حال صعود و در حال ظهور مجدد مطرح است و بر تحرکات خود در منطقه افزوده است به همین دلیل در این مجال در پی آن هستیم به  اهداف سیاست خارجی روسیه در قبال منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بپردازیم.
اهمیت آسیای مرکزی و قفقاز در سیاست خارجی روسیه
در تحلیل سیاست خارجی روسیه، اغلب سیاستمداران و تحلیلگران غربی، روسیه را به دلیل سیاستهای جاه طلبانه و امپریالیستی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز مورد انتقاد قرار می دهند. اما این تحلیل چندان علمی و بی طرفانه نیست  چرا که واقعیت های سیاسی، پیوندهای اقتصادی، راه های ارتباطی مشترک و پیوندهای فرهنگی را نادیده می گیرند. باید توجه داشت که به دنبال فروپاشی شوروی، روسیه از منزلت یک ابرقدرت به قدرت متوسط منطقه ای تبدیل شد. بنابراین قدرت بازیگری در صحنه جهانی را از دست داد و نخبگان روسی به درستی و بر اساس تفکر منطقی در سالهای اخیر توجه زیادی به منطقه خارج نزدیک(near abroad) داشته اند که عمدتاً شامل اقمار سابق اتحادیه جماهیر شوروی می شوند و روسیه آنها را حوزه نفوذ خود می داند. دلیل دیگری که به این منطقه در سیاست خارجی روسیه اولویت می بخشد،‌ احتمال و امکان گسترش نهادهای غربی به این مناطق است که به اعتقاد زمامداران روسیه، تهدیدی علیه منافع و امنیت ملی کشور آنهاست. این امر در اظهارات مدودوف کاملاً مشهود است که می گوید: ” هیچ کشوری از حضور بلوک نظامی(ناتو) که خودش عضو آن نیست در اطراف مرزهایش خرسند نمی شود بنابراین، اولویت سیاست خارجی روسیه این است که  بلوک های طرفدار غرب را از مرزهایش دور نگه دارد و در عین حال نفوذ و منافع خویش را در این منطقه گسترش دهد”.
سیاست خارجی روسیه نسبت به آسیای مرکزی و قفقاز
در دهه 1990، دو دیدگاه در ارتباط با سیاست خارجی روسیه نسبت به آسیای مرکزی و قفقاز وجود داشت: اولین دیدگاه بر تکثرگرایی اقتصادی و ژئوپلیتیکی در کشورهای تازه استقلال یافته تأکید می کرد. هر چند که این دیدگاه با توجه به موقعیت آن زمان روسیه در نظام بین الملل و با توجه به کمبود منابع اقتصادی این کشور از مطلوبیت بیشتری برخوردار بود اما کنار گذاشته شد. دیدگاه دوم بر همگرایی این کشورها تحت رهبری روسیه تأکید داشت ودر سیاست خارجی روسیه تقریباً به منزلت هژمونیک رسید که نشان می داد مسکو هنوز جاه طلبی های دوران دو قطبی را ترک نکرده است.
افزایش قیمت جهانی نفت و گاز در دوره ریاست جمهوری پوتین باعث شد که دیدگاه مذکور قوت یابد. سند سیاست خارجی روسیه که توسط مدودوف به امضا رسیده و به اجزا گذاشته شده است، بر اساس دکترین سیاست خارجی پوتین در سال 2000 قرار دارد و تداوم راه آن محسوب می شود. در این سند؛ مهمترین اهداف سیاست خارجی روسیه چنین عنوان شده است: اطمینان از امنیت کشور، حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی آن، کسب جایگاه مهم و پرستیژ وار در جامعه جهانی که با منافع روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ و به عنوان یکی از مراکز پرنفوذ در جهان مدرن سازگار باشد.” به منظور دستیابی به این اهداف، دولت روسیه مصمم است از طریق حسن همجواری، کمربندی ایمن و باثبات از کشورهای منطقه در اطراف مرزهای خود به وجود آورده و از به وجود آمدن تنش و منازعه در مناطق پیرامونی خود جلوگیری کند. علاوه بر این، روسیه رسماً اعلام  کرده است که گسترش روابط و همکاری با کشورهای پیرامونی از اهم علایق مسکو است.
آسیای مرکزی
در سالهای اخیر، سیاست روسیه نسبت به آسیای مرکزی دارای یک هدف عمده و اساسی بوده است. این کشور به دنبال گسترش پیوندهای اقتصادی با کشورهای منطقه از طریق مشارکت در پروژه های مشترک در حوزه انرژی و سرمایه گذاری مستقیم در زیرساخت های آنان بوده است تا به این وسیله بتواند منطقه آسیای مرکزی را در حوزه نفوذ خود نگه دارد و سازمانها و شرکت های غربی را ازمنطقه دور نگه دارد. همچنین، به منظور ایجاد روابط اقتصادی باثبات و تضمین شده، روسیه به دنبال ایجاد و حفظ امنیت در آسیای مرکزی از طریق مبارزه با تروریسم، مخالفت با اسلام گرایی بنیادین و مبارزه با قاچاق کالا است.
با استفاده از سلطه اقتصادی و سیاسی خود، روسیه موفق شده است راه های جایگزینی را برای انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی ایجاد کند. برای مثال از دهه 1990، کشورهای اروپایی به دنبال تنوع بخشیدن به مجاری واردات گاز خود بوده اند و خط لوله نابوکو را که از ترکمنستان به ترکیه و از آنجا به اروپا منتقل می شود را مد نظر داشته اند اما این روسیه بود که توانست قبل از آن،‌ خط لوله جریان  آبی(Blue Stream) را در دریای سیاه احداث کند و ترکیه را مجاب کند که طرح اروپا ضرورتی ندارد. در عین حال، روسیه مانع از احداث خط لوله انتقال نفت خزر از ترکمنستان و یا قزاقستان به آذربایجان شد طرحی که در پی دور زدن روسیه بود.  هر چند که دور از ذهن نیست که وضع موجود در منطقه در سالهای آتی تغییر یابد چرا که کشورهایی چون چین با افزایش چشمگیر میزان واردات انرژی خود، هر روز بیش از پیش به منطقه  و منابع انرژی آن علاقمند می شوند. به اعتقاد خیلی از کارشناسان،‌ روسیه تقریباً به اغلب اهداف خویش در منطقه دست یافته است اما این دستاوردها شکننده هستند چرا که دولت روسیه استراتژی درازمدتی برای منطقه ارائه نکرده است. علاوه بر این، مسکو منابع اقتصادی کافی برای حمایت از نفوذ خود در منطقه را در اختیار ندارد و در عین حال، کشورهای غربی و فرامنطقه ای هم به شدت در حال سرمایه گذاری در منطقه هستند.

قفقاز جنوبی
پیچیده ترین و مشکلزاترین رابطه روسیه با کشورهای منطقه مربوط به گرجستان است. به دنبال انتخاب ساکاشویلی غرب گرا در گرجستان به عنوان رئیس جمهور در سال 2003، که در اولین روزهای ریاست جمهوری خود خواهان پیوستن به ناتو شد، روابط روسیه و گرجستان به تیرگی گرائید. ساکاشویلی به دنبال آن بود که با الحاق آرام و مسالمت آمیز اوستیای جنوبی و آبخازیا به قلمرو سزمینی خود و تحت کنترل قرار گرفتن آنها به عضویت ناتو در آید که روسیه شدیداً‌ مخالف آن بود. با این وجود، مذاکرات در خصوص سرنوشت مناطق جدایی طلب که همراه با تحرکات نظامی هم بود به  بن بست رسید.
این تنش ها در آگوست سال 2008 به اوج خود رسید و نیروهای گرجی دست به عملیات گسترده ای در اوستیای جنوبی زدند. روسیه هم به بهانه حفاظت از جان و حقوق شهروندان خود و با توسل به اصول حقوق بین الملل، نیروهای خود را به منطقه گسیل داشت و نیروهای دوطرف  با هم درگیر شدند. در حال حاضر هیچ رابطه دیپلماتیک و رسمی بین روسیه و گرجستان وجود ندارد و نشانه ای از بهبود روابط دوجانبه هم به چشم نمی خورد.
آذربایجان و ارمنستان هم جزء شرکای اقتصادی نزدیک روسیه در دهه قبل بوده اند. با این وجود، هر دوی آنها از تمامیت ارضی گرجستان دفاع کردند چرا که دارای پیوندهای اقتصادی نزدیکی در حوزه انرژی  با گرجستان هستند و هیچ یک از طرفین علاقه ای به گسترش منازعه مسلحانه در اطراف مرزهای خود و در گرجستان نداشتند چرا که این امر می توانست مسیرهای انتقال انرژی را به خطر بیاندازد. این امر نشان دهنده این است که منافع اقتصادی برای این کشورها در اولویت سیاست خارجی قرار دارد.
جمع بندی:

در ابعادی گسترده می توان منافع ملی روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز را اینگونه توصیف کرد:
اطمینان از ثبات و پایداری در آسیای مرکزی و قفقاز، بر اساس شراکت و همکاری نزدیک با کشورهای منطقه. روسیه بر این اعتقاد است که هرگونه بی ثباتی در منطقه، می تواند آثار منفی بر  این کشور داشته باشد.
بهره گیری گسترده و نامحدود از مسیرهای انتقال انرژی در منطقه با هدف تقویت روابط روسیه با کشورهایی نظیر چین، هند و ایران. در خصوص چین، روسیه مصمم است همکاری های خود را در این زمینه در قالب سازمان همکاری شانگهای گسترش دهد و در ارتباط با هند و ایران، راه گسترش همکاری در حوزه انرژی را استفاده از کریدور شمال- جنوب می داند که در مراحل آغازین ایجاد است.
حفظ و تقویت روابط ویژه اقتصادی با کشورهای منطقه. بدین منظور روسیه مجبور است به تحولات تکنولوژیکی در صنایع خود سرعت بیشتری بخشد و از طرف دیگر بازار مناسبی را برای کالاهای کشورهای منطقه فراهم نماید تا بتواند همچنان به عنوان شریک اقتصادی مهمی برای اغلب این کشورها باقی بماند.
استفاده از پتانسیل ژئو استراتژیکی منطقه. روسیه دارای پایگاه های نظامی و موشکی بسیار حساسی در کشورهایی چون قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان است. این پایگاه ها برای روسیه در منطقه و حتی در سطح بین المللی بسیار حائز اهمیت هستند و به بسط و تداوم نفوذ روسیه هم یاری می رسانند.
شناسایی نقش بازیگری روسیه در منطقه به عنوان قدرتی بزرگ از جانب کشورهای منطقه و فرامنطقه ای.
مهمترین حربه سیاسی و اقتصادی روسیه نسبت به غرب و مخصوصاٌ اروپا،‌ابزار انرژی است که  عمدتاً از آن به عنوان ابزار دیپلماتیک استفاده می کند. یکی از اولویت های سیاست خارجی روسیه در این خصوص این است که انحصار خطوط انتقال انرژی را همچنان در دست داشته باشد تا این اهرم بسیار حساس برای چانه زنی را همچنان برای خود حفظ کند. مخالفت روسیه با اکثر تلاش ها و طرح های ارائه شده جایگزین در این زمینه، بیانگر حساسیت این موضوع برای سیاست خارجی روسیه در منطقه مذکور است.
روسیه برای اینکه بتواند به این اهداف خود برسد باید اقداماتی را در این راستا انجام دهد که در اینجا به رئوس چند مورد از آنها اشاره می شود:
ارائه و گسترش طرح های مشارکتی چندجانبه نظیر ایجاد رژیم های امنیتی در منطقه، ایجاد سازمانهای همکاری اقتصادی ، فرهنگی و  گردشگری و …
تحدید حدود مرزهای جنوبی روسیه.
استفاده بهینه از پتانسیل های هیدرو- انرژی منطقه نظیر مشارکت در پروژه های مدیریت آب در منطقه. چیزی که علاوه بر سود اقتصادی، می تواند به اهرم نفوذ روسیه در منطقه تبدیل شود.
مشارکت فعالانه شرکت های فعال در حوزه انرژی در طرح های منطقه ای و اعطا کمک های مالی و سرمایه گذاری مستقیم در این طرح ها.
توجه ویژه به روس تبارهای ساکن در کشورهای منطقه و برنامه ریزی برای حفظ علایق و پیوندهای آنان با روسیه.
سیاست گذاری مناسب برای حفظ گرایش مثبت افرادی که در روسیه تحصیل کرده اند و یا در آنجا به کار مشغول بوده اند. این گروه ها می توانند به اهرم نفوذ قوی برای روسیه مبدل شوند.

مطالب مرتبط