رابطه ایران و آمریکا و تاثیر آن در امنیت خلیج فارس
حیدرعلی مسعودی
مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC
چکیده
امنیت خلیج فارس یکی از مهمترین معضله های امنیتی جهان امروز به شمار می آید. سوال اصلی این مقاله این است که آینده رابطه ایران و آمریکا چه تاثیری بر امنیت خلیج فارس میگذارد. در جواب به این سوال ابتدا دو رهیافت امنیت برونزا و درونزا در خلیج فارس مورد بررسی قرار میگیرد، سپس مولفههای تاثیرگذار در رابطه ایران و آمریکا در قالب مهمترین دغدغه های امنیتی در خلیج فارس بیان میشود. در نهایت این جمعبندی حاصل میشود که آینده امنیت خلیجفارس در گرو آینده رابطه آمریکا به عنوان بزرگترین و تاثیرگذارترین بازیگر حاضر و ایران به عنوان بزرگترین و تاثیرگذارترین بازیگر غایب در مناسبات امنیتی خلیج فارس است.
واژگان کلیدی
ایران، آمریکا، خلیج فارس، امنیت، خاورمیانه.
مقدمه
امنیت خلیج فارس از دیرباز مورد بررسی و توجه سیاستمداران منطقه و جهان بوده است. منطقه خلیج فارس به دلیل موقعیت راهبردی در پهنه جغرافیایی، ذخایر انرژی فراوان و حساسیت فوق العاده ژئوکالچر به یکی از مهمترین کانون های بحران و منازعه در جهان امروز تبدیل شده است. حتی عده ای تا آنجا پیش رفته اند که خاورمیانه و در مرکز آن خلیج فارس را قلب جدید یا هارتلند جدید جهان نامیده اند.
عموما دو نوع نگاه به امنیت خلیج فارس وجود دارد: نگاه بیرونی و درونی به امنیت خلیج فارس. در نگاه بیرونی عناصر و مولفه های خارج از منطقه هستند که امنیت در خلیج فارس را تعریف و بازتعریف می کنند. برای نمونه نیاز مبرم غرب و کشورهای آسیایی به انرژی خلیج فارس است که امنیت آن را مشخص می کند. ولی در نگاه درونی این مناسبات داخلی بین کشورهای منطقه خلیج فارس است که امنیت را تعریف می کند. به بیانی دیگر، امنیت برون زا در خلیج فارس تابعی از نیازها و ملاحظات امنیتی کشورهای خارج از این محدوده جغرافیایی فرض می شود درحالی که امنیت درون زا در خلیج فارس، برآمده از نیازها، ملاحظات و معادلات امنیتی کشورهای این منطقه است. از نگاه امنیت برون زا، تامین امنیت صادرات انرژی در خلیج فارس ممکن است به بهای برهم خوردن معادلات امنیتی بین کشورهای این منطقه تمام شود و یا اینکه مولفه های برپایی ساختارهای امنیتی پایدار در منطقه به دلیل دخالت ها و اختلاف افکنی های نیروهای خارجی مورد بی توجهی قرار بگیرد. از طرف دیگر، آنچه از منظر امنیت درون زا مورد بی توجهی قرار می گیرد تاثیرگذاری مناسبات ساختاری قدرت های جهانی و حساسیت و تاثیرپذیری معادلات امنیتی منطقه از آنها و نیز میزان و نحوه تاثیرپذیری این معادلات از مناسبات سیاست خارجی کشورهای قدرتمند با هر یک از این کشورهای منطقه است.
ایران و آمریکا دو کشوری بوده اند که در سه دهه گذشته در صدد بوده اند امنیت خلیج فارس را بر اساس یکی از این رهیافت ها تعریف کرده و ساختارهای امنیتی منطبق با این تعاریف را به وجود آورند. ایران بیشتر به دنبال امنیت درون زا بدون توجه به تاثیرگذاری غیرقابل انکار آمریکا و آمریکا بیشتر به دنبال امنیت برون زا بدون توجه به نقش و جایگاه ممتاز ایران در امنیت خلیج فارس بوده است. حال اگر بپذیریم که امنیت در خلیج فارس همچنان با چالش های جدی و لاینحل مواجه است و ساختارهای فعلی جوابگوی تهدیدات کنونی و بحران های احتمالی آینده نیستند این سوال مطرح می شود که بهترین رهیافت تامین امنیت در خلیج فارس چیست. به بیانی دیگر، چگونه می توان از رهیافت های کنونی فراتر رفت و به رهیافت تلفیقی در تامین امنیت خلیج فارس دست یافت. بدین منظور در این مقاله ابتدا رهیافت امنیت برون زا و سپس امنیت درون زا مورد بررسی قرار می گیرد و سپس سعی می شود با استفاده از وضعیت حاکم بر روابط ایران و آمریکا زمینه های همکاری/ منازعه دوکشور، در قالب الگوی امنیتی تلفیقی در خلیج فارس مورد واکاوی قرار گیرد.
امنیت برون زا
حضور آمریکا در خلیج فارس
به دنبال خروج بريتانيا از شرق سوئز در سال 1971، ايالات متحده در پي پر كردن اين خلأ با ايجاد روابط امنيتي با تهران و رياض يرآمد. طي اين دوره، زير ساختهاي لازم در عربستان سعودي به وجود آمد، در همان حال به ايران سلاحهاي پيشرفته زيادي فروخته شد. سيستم به اصطلاح «دوستوني» به دنبال وقوع انقلاب اسلامي در تهران در سال 1979 فرو پاشيد و ايالات متحده به شكلي روزافزون نقشي فعال و مستقيم طي جنگ ايران و عراق در دههي 1980 ايفا كرد. عراق در دوران صدام طي دههي 1980 به بخشي از اين سيستم تبديل شد، چون ايالات متحده با اكراه با اين ارزيابي دولتهاي حاشيهي خليجفارس موافق بود كه پيروزي ايران در ميدان نبرد براي ثبات و امنيت منطقه فاجعهبار خواهد بود. در نتيجه، دولت ريگان به تدريج طي دههي 1980 روابط سياسي خود را با عراق مجدداً برقرار نمود و در سال 1982 روابط ديپلماتيك خود را با عراق از سر گرفت. اين اقدامات راه را براي حمايت از عراق در جريان جنگ در قالب ارائهي اطلاعات و تجهيزات دفاعي غير مرگبار هموار كرد. اقدامات ايالات متحده به منزلهي پذيرش ضمني اين ديدگاه بود كه يك عراق قدرتمند ميتواند تهديدات سياسي و نظامي تهران را دفع كند.
به دنبال تهاجم عراق به كويت در اوت سال 1990، ايالات متحده پيشگام تشكيل ائتلافي براي برقراري نظم شد و سرانجام به طور كامل خلأيي را كه نتيجه خروج بريتانيا بيست سال پيش از آن پديد آمده بود، پركرد. پس از جنگ، ايالات متحده و كشورهاي حاشيه خليجفارس به يك رشته تفاهمات ضمني به عنوان بخشي از گسترش چتر امنيتي در دههي 1990 دست يافتند: كشورهاي حاشيهي خليجفارس تأسيسات خود را در دسترس ايالات متحده گذاشتند و به طور علني از سياست مهار حمايت كردند، آمريكا نيز در عوض امنيت آنها را تضمين كرد و سياست عدم مداخله در امور داخلي آنها را اتخاذ نمود. از برخي جهات، اين نشانگر بازگشت به ترتيبات قرن 19 بود كه بين بريتانيا و شيخنشينهاي خليجفارس برقرار شده بود و تا خروج بريتانيا از منطقه تا سال 1971 تداوم يافت.
طي دههي 1990 ـ دوره سياست مهار دوجانبه ـ زيرساخت لجستيكي براي حضور در خط مقدم به عنوان بخشي از استراتژي حفظ ثبات، بازدارندگي در برابر ايران و عراق و در صورت لزوم استفاده از زور به فاصلهاي كوتاه پس از دادن هشدار براي دفاع از منافع منطقهاي آمريكا شكل گرفت. در راستاي اين رهيافت، ايالات متحده به مذاكره دربارهي يك رشته موافقتنامههاي همكاري دفاعي با كشورهاي حاشيهي خليجفارس پرداخت:
1- با آنها به طور اصولي در خصوص استقرار تجهيزات نظامي به توافق رسيد:
2- اجازهي دسترسي به تأسيسات نظامي كشور ميزبان را به دست آورد؛
3- به چارچوبي براي تعامل ميان ارتش آمريكا و ارتشهاي اين كشورها دست يافت و
4- تضمين نمود كه پرسنل نظامي آمريكا مستقر در اين كشورها تحت حمايت قوانين آمريكا قرار گيرند.
ايالات متحده مجموعهاي از تجهيزات به اندازهاي سه تيپ سنگين را براي آزمايش سريع نيروها در صورت وقوع بحران، يكي در كويت، يكي در قطر و يكي در شناور منطقه مستقر نمود. اين نيروها با يك گروه ناو هواپيمابر كه حضور دائمي داشت و امكانات موجود در صحنه براي ايجاد منطقه ي پرواز ممنوع و تحريم تجاري عليه عراق تكميل ميشدند.
در سال 1995، وزارت دفاع به شناسايي شماري از منافع استراتژيك بسيار مهم در خاورميانه پرداخت. تضمين دسترسي به نفت خليجفارس، حفاظت از آزادي كشتيراني در طول خطوط دريايي كنترل، صلح پايدار ميان اعراب و اسرائيل و امنيت شركاي منطقهاي اصلي به عنوان اولويتهاي ايالات متحده اعلام شدند. سيستم حفظ امنيت كه طي دههي 1990 به وجود آمده بود از اين اهداف حمايت ميكرد و اساساً نمايانگر يك استراتژي دفاعي بود که براي حفظ وضع موجود طراحي شده بود. ايالات متحده در پي تضعيف رژيم صدام از طريق ابزارهاي محرمانه بود و از سال 1997 به بعد سياستي را اتخاذ كرد كه در گفتار از تغيير رژيم استقبال ميكرد.[1]
پس از حملات 11 سپتامبر دولت بوش در راهبرد امنیت ملّی خود بيان ميداشت ايالات متحده در موارد بيشتري از زور استفاده خواهد كرد. دولت بوش كه با يك محيط امنيتي به ظاهر جديد و خطرناكتري مواجه شده بود، اين ايده سنتی را انکار می کرد که بايد در انتظار حملهي دشمن نشست تا شرط لازم براي پاسخگويي با توسل به زور تحقق گردد. در عوض، دولت بوش وعده داد تا بروز تهديد و پيش از آنكه تهديد بسيار جدي شود با استفاده از زور درصدد از بين بردن آن برآيد. آنگونه كه در گزارش استراتژي امنيت ملي آمده است «ايالات متحده از ديرباز گزينه اعمال پيشدستانه را براي مقابله با تهديد جدي عليه امنيت ملي خود محفوظ داشته است. هر چه تهديد بزرگتر باشد، مخاطره انفعال بيشتر است- و دست زدن به اقدام پيشدستانه براي دفاع از خود، حتي در صورتي كه زمان و مكان حمله دشمن نامشخص باشد- توجيهپذيرتر ميگردد. ايالات متحده براي پيشگيري از انجام اينگونه اقدامات خصمانه توسط دشمنان در صورت لزوم به اقدام پيشدستانه مبادرت خواهد ورزيد». در این چارچوب بود که آمریکا به بهانه پیشگیری از دستیابی عراق به جنگ افزارهای کشتارجمعی به عراق حمله کرد و از آن پس درصدد بازتعریف سیاست امنیتی خود در خلیج فارس برآمد.[2]
بر اساس آنچه گفته شد می توان به این جمع بندی رسید که گسترش حضور آمریکا در خلیج فارس از دهه 1970 تاکنون بهگونهای بوده است که امنیت خلیج فارس را بر اساس مولفه های امنیت برون زا تعریف و طبعا ساختارهای امنیتی سازگار با آن را تحکیم کرده است. اهداف امنیت برونزا برقراری ثبات در منطقه خلیج فارس، تضمین صادرات امن انرژی، جلوگیری از بهمخوردن ثبات سیاسی در کشورهای همپیمان آمریکا و مهار کشورهایی چون ایران و عراق است. این اهداف بیانگر این واقعیتاند که بهجای اینکه نیازها، مصالح و مقتضیات درون منطقهای مبنای شکلگیری ترتیبات امنیتی در خلیج فارس قرار گیرند، آنچه سرنوشت امنیتی منطقه را در 40-30 سال گذشته مشخص کرده است نیازها، مصالح و مقتضیات برون منطقهای بوده است. در طول این سالها تامین نیازمندیهای غرب به انرژی خلیج فارس و حفظ ثبات منطقهای در راستای منافع ملّی آمریکا مهمترین سنگبنای راهبرد امنیتی آمریکا در خلیج فارس بوده است. به بیانی دیگر، هیچگاه منافع و مصالح بلندمدت کشورهای منطقه و نیازهای امنیتی آنها مورد توجه قرار نگرفته است؛ منافع و مصالحی که در ادامه مقاله در قالب امنیت درونزا مورد بررسی قرار میگیرد.
امنیت درون زا
اگر خلیج فارس را یک مجموعه امنیتی بر اساس تعریف بوزان و ویوور بدانیم برای تنظیم روابط امنیتی میان کشورهای عضو از یک سو و مقابله با تهدیدات و چالشهای درون منطقه ای از سوی دیگر، به یک سیستم امنیتی کارآمد نیاز که بر اساس نیازهای دورنی این منطقه شکل گرفته باشد. بنابراین فارغ از هرگونه برداشت و ادراکی از سوی کشورهای عضو مجموعه، تعامل و همکاری آنها در چارچوب یک نظم امنیتی بیش از آنکه تابع اراده و خواست آنها باشد، برخاسته از یک ضرورت و نیاز مشترک خواهد بود. بر این اساس کشورهای این منطقه در یک سیستم امنیتی به هم پیوسته و به عنوان یک مجموعه، متاثر از وابستگی متقابل امنیتی میان همدیگر به سر میبرند. این امر بیش از هر چیز دیگر بیانگر این مسئله است که تنها راه مقابله با تهدیدات و چالشهای موجود و نیز تاٌمین امنیت و حفظ ثبات در منطقه، استفاده از سازوکاری است که در آن تمامی اعضا و با مشارکتی همه جانبه حضور داشته باشند. استفاده از سیستم امنیتی دسته جمعی این فرصت و امکان را در اختیار کشورهای منطقه قرار خواهد داد[3].
الگوی پیشنهادی مبتنی بر مشارکت و همچنین مسئولیت امنیتی چند جانبه است. بر اساس این الگو به هر میزان، بازیگران منطقه ای در شکل بندی ساختار امنیت خلیج فارس نقش مؤثری داشته باشند، بی ثباتیهای موجود کاهش یافته و زمینه برای ایجاد ثبات منطقه ای فراهم میگردد[4]. تاکید در جهت استفاده از این سیستم بیش از هر چیز نشان دهنده ناکارآمدی ترتیبات امنیتی در گذشته میباشد. سیستمهای گذشته از دو نقیصه مهم برخوردار بودند. نخست یا به مانند شورای همکاری خلیج فارس اتحادی علیه دیگر کشورها (ایران) بودند و یا به مانند استراتژیهای امنیتی ایالات متحده آمریکا در سطح منطقه، از ویژگی هژمونیک برخوردار بودند[5]. این دو نقیصه به همراه این مسئله که دو کشور ایران و عراق همواره از ترتیبات منطقه ای کنار گذاشته شده اند، از جمله عوامل ناکارآمدی سیستمهای تاٌمین امنیت در منطقه خلیج فارس درگذشته به حساب می آیند. این در حالی است که در یک سیستم امنیتی دسته جمعی، امنیت تنها از طریق همراهی و مشارکت تمامی اعضا میسر خواهد بود. چرا که اساس استراتژی امنیت دسته جمعی در این است که امنیت باید در کنار دیگر کشورها جستجو گردد و علیه آنها نباشد در این صورت اگر تمامی کشورهای منطقه به آهستگی در یک شبکه از روابط امنیتی در هم تنیده اقتصادی و نظامی مبتنی بر وابستگی متقابل امنیتی، با هم به تعامل بپردازند، آینده خلیج فارس امیدوارکننده خواهد بود[6].
بنابراین مدیریت دسته جمعی چند جانبه هنگامی شکل میگیرد که دریابیم اقدامات مربوط به مدیریت، تاٌمین و حفظ امنیت و صلح در یک مجموعه امنیتی نه تنها منحصر به قدرتهای بزرگ نیست بلکه همچنین این اقدامات باید از موافقت سایر اعضای کوچکتر نیز برخوردار گردد.[7] بدین ترتیب دریک نظام امنیتی دسته جمعی حقوق همه کشورها حتی کشورهای کوچک نیز به رسمیت پذیرفته میشود[8]. این مسئله بیانگر این مطلب است که موفقیت یک سیستم امنیت دسته جمعی در این است که مشارکت همه جانبه و حضور تمامی اعضای یک مجموعه فارغ از سلسله مراتب قدرت، برای تاٌمین و ثبات کل مجموعه ضروری خواهد بود.[9]
از سوی دیگر نظام امنیت دسته جمعی میکوشد تا توجه کشورهای درگیر در مجموعه را به برخورداری از منافع بیشتر در صورت همکاری در خصوص موضوعات و مسایل مشترک مورد نظر کشورهای عضو سیستم جلب نماید. زیرا هدف اصلی در یک نظم امنیتی دسته جمعی، تعامل در مورد مسایل مشترک و قابل توجه تمامی طرفها است و تلاش دارد که اعضا در خصوص ادراکات خود در زمینه تهدیدها و فرصتهای موجود در جهت ایجاد تغییرات مثبت در جهت نیل به منافع بیشتر به اجماع و توافق برسند.[10] بنابراین کشورهای منطقه فارغ از برخی اختلافات، میتوانند به منافع مثبت حاصله از همکاری و همگرایی در جهت مقابله با تهدیدات و چالشها در سطح منطقه بیندیشند. بدین ترتیب ملاحظه میگردد که مجموعه امنیتی خلیج فارس متشکل از کشورهایی است که علیرغم وجود برخی اختلافات، در خصوص بسیاری از تهدیدات و چالشهای منطقه ای نگرانیهای مشترکی دارند.[11] ثبات در منطقه، حل بحران عراق، تاٌمین و تضمین جریان آزاد انتقال انرژی، همکاریهای اقتصادی و تجاری میان کشوری، مبارزه با تروریسم، مقابله با بنیادگرایی و افراطی گری، جرایم سازمان یافته، مهاجرتهای غیر قانونی، قاچاق مواد مخدر و حفظ محیط زیست از جمله نگرانیها و دغدغه های مشترک کشورهای منطقه می باشند.
بنابراین و در واقع امنیت دسته جمعی بر این فرض استوار است که حتی با وجود رقابت و خصومت؛ دشمنان نیز مانند دوستان وجود محدودیتها و موانعی را در رفتارهای خود خواهند پذیرفت.[12](20) این بدان معناست که صرف وجود اختلاف میان برخی از کشورها نمیتواند مانعی در راه رسیدن به همکاری و تعامل میان آنها در یک نظام امنیتی دسته جمعی باشد. بر همین اساس ملاحظه میگردد که وجود پارهای از اختلافات میان دو کشور ایران و امارات، نتوانسته مانع از روابط نسبتا بالای تجاری و اقتصادی میان دو کشور گردد.
دیگر ویژگی ترتیبات امنیتی منطقه در گذشته هژمونیک بودن آنهاست. استراتژی ایالات متحده در طی سالهای اخیر در منطقه همواره یک استراتژی هژمون محور بوده است. این مسئله هر چه بیشتر سبب خواهد شد تا نظم امنیتی موجود هموراه در معرض خطر گسست قرار بگیرد. این استراتژی همچنان نیز در دستور کار ایالات متحده قرار دارد. بنابراین احتمال شکست سیاسی آن بسیار بیشتر است و از سوی دیگر توافقات دوجانبه این کشور در منطقه نیز نمیتواند به حل کشمکشهای سیاسی موجود کمک نماید.[13] از نظر ایران مداخله و افزایش حضور آمریکا در منطقه را نه تنها به عنوان مانعی در راه تحکیم پیوندهای خود با کشورهای عربی برای امنیتسازی در خلیج فارس تلقی میکند، بلکه حتی روابط دو جانبه نظامی- امنیتی آمریکا با این کشورها را به عنوان عاملی عمده در جهت پیشگیری از همکاریها و تعاملات خود با این کشورها به شمار میآورد.[14]
استراتژی امنیتی آمریکا همواره بر این اساس استوار بوده که دو کشور ایران و عراق از ترتیبات موجود در منطقه بیرون نگه داشته شوند. این در حالی است که همانگونه که ذکر گردید در یک مجموعه منطقه ای و در یک سیستم امنیت دسته جمعی موفقیت تاٌمین امنیت تنها در گرو مشارکت تمامی اعضا میباشد. بنابراین هر گونه تلاش از سوی آمریکا برای بنا نهادن یک سیستم جدید امنیت برای خلیج فارس بعنوان اتحادی علیه ایران با استفاده از شورای همکاری خلیج فارس و متحدان عراقی پس از صدام، بسیار شکننده خواهد بود که به مانند سیستم های گذشته با شکست مواجه خواهد شد.[15] این مسئله مطلوب سایر کشورهای منطقه خلیج فارس نیز نمیباشد. حتی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز بهترین گزینه برای ایالات متحده آمریکا را گفتگو با ایران میدانند. به باور آنها همکاری با ایران بسیار اثر بخش تر از سیاست سد نفوذ در برابر آن خواهد بود. آنها همچنین خواستار این مسئله هستند که واشنگتن نگرانیهای امنیتی ایران را مورد توجه قرار دهد و مانع از همکاریهای سیاسی، اقتصادی و استراتژیک ایران با کشورهای منطقه نگردد. بعلاوه خواهان این مسئله هستند که آمریکا به تحریمهای اقتصادی خود علیه ایران خاتمه دهد. از نظر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس ایران و عراق آنی ترین خطر محسوب نمیگردند و آنها بر این باورند که ایالات متحده باید راهبردهایی را در جهت همکاری مثبت با ایران در پیش بگیرد.[16]
اما مسئله دیگر در خصوص شکل گیری نظام امنیت دسته جمعی در یک منطقه تا حد زیادی به برداشتها و ادراکات کشورهای منطقه به خصوص قدرتهای بزرگ در خصوص این سیستم مربوط خواهد بود. بدین ترتیب موفقیت یک سیستم امنیت دسته جمعی تا حد زیادی در گرو به رسمیت شناختن منافع بازیگران درگیر از سوی همدیگر خواهد بود. بنابراین اقدامات مشروع برای دفاع از خود برای برخی از اعضا باید به رسمیت شناخته شود. به عنوان مثال حق ایران برای دفاع از خود مانند برخورداری از ارتشی قدرتمند، به رسمیت شناخته شود و از سوی دیگر محدودیتها در خصوص سلاحهای کشتار جمعی حتی باید شامل کشورهایی چون آمریکا، اسرائیل، پاکستان و هند نیز به اجرا درآید.[17]
در آخر اینکه نظام امنیت دسته جمعی میتواند از سوی ایران نیز پذیرفته شود. سابقه ایران در خصوص تاٌمین امنیت منطقه ای این مسئله را تایید میکند. سیستم امنیت دسته جمعی در واقع جزء اولین خواسته های ایران بوده است. پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خلیج فارس، ایران بر این باور بود که هر سیستم امنیتی برای منطقه که حتی بدون مشارکت یکی از کشورهای ساحلی باشد افزون بر ناقص بودن، به عنوان تهدیدی علیه کشور یا کشورهای غیر عضو این سیستم تبدیل خواهد شد.[18]حتی میتوان ادعا نمود که مسئله امنیت در خلیج فارس اصولاً یک نگرانی و دغدغه ایرانی است زیرا حیات اقتصادی ایران در زمینه صادرات نفتی و غیر نفتی و واردات به طور کلی به آبهای خلیج فارس وابستگی بسیاری دارد.[19] بنابراین حفظ ثبات و تامین امنیت در خلیج فارس همیشه جزء نگرانیهای اولیه امنیتی ایران بوده است و خواهد ماند.
بر اساس آنچه گفته شد می توان به این درک رسید که از نگاه ایران، امنیت خلیج فارس بر اساس مولفه های درون منطقه ای تعریف می شود. امنیت دسته جمعی با مشارکت همه بازیگران درون منطقه ای به این معناست که خود کشورهای منطقه بهتر می توانند ساختارهای بومی امنیت را به وجود آورند و بر اساس آن، به امنیت پایدار دست یابند. در واقع ریشه مشکلات و معضلات امنیتی خلیج فارس صرفا در حضور و دخالت بازیگران خارجی دیده می شود و این تلقی وجود دارد که چنانچه حضور کشورهای خارجی در منطقه از بین برود صلح و ثبات در منطقه حاصل می شود. اما نباید از نظر دور داشت که خلیج فارس به عنوان یک زیرسیستم منطقه ای خواه ناخواه تحت تاثیر قواعد و مناسبات قدرت در عرصه جهانی است و به دلیل جایگاه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک خود، مورد توجه و تمرکز جدی سیاستگذاران امنیتی بازیگران تاثیرگذار جهانی و در راس آنها آمریکاست. خلیج فارس به دلیل ذخایر عظیم انرژی خود تا آینده ای قابل پیش بینی همچنان محل منازعه و دخالت بازیگران فرامنطقه ای خواهد بود و در طراحی سیاست های امنیتی برای آینده خلیج فارس باید به این نکته توجه کرد. با توجه به بحران اقتصادی موجود در جهان و آثار و پیامدهای درازمدت آن و نیز کمبود روزافزون انرژی های ارزان در جهان، خروج کامل نیروهای خارجی از خلیج فارس مانند آنچه در سال 1968 توسط نیرهای انگلیسی اتفاق افتاد حداقل در چشم انداز دو دهه آینده دور از ذهن به نظر می رسد و چه بسا این منطقه به محل رقابت های شدیدتر بین رقبای جهانی برای تفوق بر دیگران تبدیل شود. این رویه در دو سال اخیر تا حدودی عملی شده است. قراردادهای هسته ای کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس با روسیه و سیاست های جدید فرانسه در خلیج فارس که منجر به تاسیس پایگاه نظامی در امارت شد در این راستا قابل تحلیل است.
بنابراین اگر امنیت برونزا بر اساس نگاه آمریکایی در خلیج فارس قابل تحقق نبوده است و ناکارآمدی خود را در برقراری امنیت پایدار در خلیج فارس نشان داده است و از طرف دیگر راهبردهای امنیتی درونزای آرمانگرایانه مثل ترتیبات امنیت دسته جمعی یا تشکیل اتحادیههای منطقهای نیز راه به جایی نبرده است، با توجه به وضعیت راهبردی در خلیج فارس و ساختار توزیع قدرت در سطح منطقه از یک طرف و واقعیات جهانی قدرت در قالب دخالت و حضور نیروهای خارجی در منطقه چه ساختار تلفیقی را برای برقراری امنیت در خلیج فارس می توان پیشنهاد داد که سازگاری بیشتری با واقعیات خارجی داشته باشد. در واقع سوال این است که مهمترین بازیگران منطقه ای و جهانی در خلیج فارس کدام ها هستند. روندهای اصلی و محوری در شکلبندی ساختار امنیتی آینده خلیج فارس چه روندهایی هستند. چه الگوی ترتیبات امنیتی میتواند جایگزین الگوهای شکست خورده پیشینی یعنی الگوی آمریکامحور و امنیت دسته جمعی شود. مهمترین عناصر و مولفههای تشکیل دهنده این ترتیبات نوین چه هستند و چه نسبتی با وضعیت موجود در خلیج فارس دارند. آیا میتوان نشانه هایی از وضعیت آینده را در مناسبات کنونی امنیت در خلیج فارس یافت. این سوالها و سوالهای از این دست مبنای بحثی که در ادامه پی گرفته می شود.
رابطه ایران ـ آمریکا: زمینه ترتیبات امنیتی آینده در خلیج فارس
ایران بیشترین مرز آبی را با خلیج فارس داراست و تمام کرانه شمالی این پهنه آبی را در اختیار دارد. ایران در طول تاریخ پیوندهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی فراوانی با خلیج فارس داشته است و شاید بتوان ادعا کرد که خلیج فارس همزاد آبی سرزمین ایران بوده است. گستره نفوذ فرهنگی و تاریخ حضور سیاسی ایران در فراسوی آبهای خلیج فارس گویای این واقعیت انکارناپذیر است که ایران در گذشتههای نه چندان دور، قدرت اول در خلیج فارس بوده است و همواره این پتانسیل همواره را دارد که نفوذ گذشته خود را بازیابد. حتی در شرایطی که ایران از معادلات امنیتی خلیج فارس کنار گذاشته شده است به همراه عربستان سعودی دو قدرت بزرگ در منطقه خلیج فارس به حساب می آیند. ایران پیوندهای عمیق فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی با کشورهای منطقه خلیج فارس دارد و می تواند در مناسبات امنیتی خلیج فارس نقش پررنگ تری را بازی کند. اما با تعریف کنونی امنیت خلیج فارس، ایران نه تنها جایی در ساختار سنتی امنیت ندارد بلکه ساختارهای امنیتی خلیج فارس در برابر تهدیدات ایران طراحی و اجراء می شود. بنابراین ایران علی رغم قدرت تاثیرگذاری و نفوذی که در منطقه دارد غایب بزرگ ترتیبات امنیتی خلیج فارس است.
از طرف دیگر، ایالات متحده آمریکا کشوری است که بعد از جنگ جهانی دوم جایگزین انگلستان در منطقه شد و رفته رفته و به خصوص بعد از جنگ اول خلیج فارس یعنی عملیات آزادسازی کویت در سال 1991 به مهمترین قدرت خارجی تاثیرگذار بر معادلات امنیتی خلیج فارس تبدیل شد. هم اکنون آمریکا با بیش از 170 هزار نفر نیروی نظامی و پایگاههای نظامی متعدد در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، قدرتمندترین نیروی تاثیرگذار در خلیج فارس به حساب میآید. حجم و گستره نفوذ آمریکا در منطقه خلیج فارس آنچنان قدرتمند است که در طراحی ساختارهای امنیتی جدید در خلیج فارس نمیتوان آن را نادیده گرفت یا دستکم شمرد.
لذا با تحولات جديد ايجاد تعادل در آينده سياست و قدرت در منطقه خاورميانه نيازمند درجهاي از حضور همزمان قدرتهاي خارجي و با كمك و همكاري قدرتهاي منطقهاي است. امري كه به «نيازمندي متقابل» تعبير ميشود. به عبارت ديگر ضمن اينكه قدرتهاي خارجي براي حفظ منافع خود به نقش و حضور قدرتهاي منطقهاي نيازمندند، قدرتهاي منطقهاي نيز براي فرصتسازي و تثبيت پايههاي نفوذ و نقش خود به قدرتهاي فرامنطقهاي و صاحب نفوذ نياز دارند. اين استدلال بر اين منطق استوار است كه صرف بهرهمندي از پايههاي قدرت در سطح ملي، ملاك اعتبار و فرصتسازي در صحنه خارجي نيست، بلكه قدرت دولتها (بالقوه) بايد تبديل به نقش (بالفعل) از طريق كسب همكاري و پذيرش قواعد بازي و نقش ساير بازيگران در سطح فراملي شود تا زمينههاي فرصتسازي براي آن كشور در صحنه سياست بينالملل پديد آيد. به عبارت ديگر استفاده از ظرفيتهاي ملي ثروت و قدرت كشورها تنها تا حدود مشخصي زمينهساز دستيابي به سهم متناسبي از نقشها ميباشند. بعد ديگر نقش آفريني بستگي به درجه نفوذ در خارج از مرزهاي ملي دارد. به همين دليل در تقسيم نقشها وجود درجهاي از همكاري متقابل بين بازيگران در قالب بازي برد- برد ضروري است. در واقع نقش بازيگران اصلي در اين روند، همكاري در جهت خواست واراده موجود و ايجاد ثبات و امنيت است تا در سايه آن نقشها و زمينههاي فرصتسازي قابليت بالقوه ظهور پيدا كرده است و از آن طريق در قالب نظامهاي كارآمد اقتصادي، سياسي و امنيتي منجر به منافع ملموس براي تمامي بازيگران گردد.[20]
بنابراین به نظر می رسد که ایران و آمریکا دو قدرت منطقه ای و فرامنطقه ای هستند که آینده امنیت خلیج فارس بستگی مستقیمی به معادله قدرت بین آنها دارد. اگر بتوان پذیرفت که ترتیبات امنیتی در خلیج فارس هم اکنون در دوران گذار خود قرار دارد، باید گفت که مهمترین چالش های لاینحل در امنیت خلیج فارس مولود منازعه ایران ـ آمریکاست و حل یا تداوم همین منازعه است که آینده امنیت خلیج فارس را مشخص خواهد کرد. یعنی ساختارهای امنیتی آتی خلیج فارس تابعی از رابطه ایران و آمریکا خواهد بود. به عبارت دیگر، سرنوشت امنیت در خلیج فارس در دست آمریکا به عنوان مهمترین و تاثیرگذارترین بازیگر فعال و ایران به عنوان مهمترین و تاثیرگذارترین بازیگر غیرفعال در ترتیبات امنیتی خلیج فارس خواهد بود. در توضیح این مسئله، در ادامه ابتدا پیوستگی امنیت خلیج فارس و رابطه ایران و آمریکا را بررسی خواهیم کرد و سپس تلاش می کنیم با الهام از این پیوستگی به ارایه پیشالگوی ترتیبات جدید امنیتی در خلیج فارس بپردازیم.
پیوستگی امنیت خلیج فارس با رابطه ایران و آمریکا
در این بخش محورهای عمده منازعه ایران و آمریکا را بررسی کرده و نحوه تاثیرگذاری آنها را بر امنیت خلیج فارس مورد واکاوی قرار خواهیم داد.
نفوذ ایران در عراق و تاثیر آن بر امنیت خلیج فارس
ایران معتقد است شکلگیری ساختار جدید دموکراتیک در عراق میتواند فرصت جدیدی برای کشورهای منطقه باشد و آنها را از قابلیت لازم برای توسعه صلح و ثبات منطقهای برخوردار سازد. براین اساس، حمایت از دولت مرکزی عراق و کمک به آن برای کنترل ناامنی و بیثباتی و مدیریت تنشهای قومی و مذهبی، حمایت از وحدت و حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی عراق و مدیریت متعادل گرایشها و اختیارات واحدهای فدرال موجود براساس قانون اساسی عراق و نیز واحدهایی که احتمالاً در آینده شکل خواهند گرفت، در کانون سیاست خارجی ایران در قبال عراق پس از صدام قرار دارد. در این میان، مبارزه با تروریسم و افراطگرایی که میتواند به تدریج همسایگان عراق را تحت تأثیر قرار دهد نیز اهمیت به سزایی دارا میباشد[21].
بنابراین با بروز تحولات جديد سياسي در عراق و منطقه بيترديد جايگاه و اهميت منطقهاي جمهوري اسلامي ايران افزايش پيدا كرده است. لذا جايگاه ايران در نظام امنيت منطقهاي بايد براساس نقش جديد آن تعريف گردد. منطق افزايش نقش ايران به دليل برخورداري از پايههاي طبيعي قدرت به خصوص در جنبههاي فرهنگي، اجتماعي و ژئوپلتيك به خصوص در عراق است كه ناديده گرفتن آنها به ضرر نظام امنيت منطقهاي ميباشد. در طول دو دهه گذشته، حضور قدرتهاي خارجي (آمريكا) در اطراف مرزهاي ايران و تهديد اين كشور، تعادل طبيعي قدرت در سطح منطقه را بهم ريخته و منجر به فراهم شدن بياعتمادي ميان دولتها شده است. رابطه تنشآميز ايران و عراق مثال آشكاری در اين زمينه به حساب ميآيند.[22]
پرونده هسته ای ایران و تاثیر آن بر امنیت خلیج فارس
مسئله هستهای ایران از سالهای 2003 ـ 2002، با گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حساسیتها و واکنشهای قدرتها و سازمانهای بینالمللی، به مسئلهای بینالمللی تبدیل شد. در چند سال نخست، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و اتحادیه اروپا با نمایندگی سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان بیشترین فعالیت را برای حل و فصل مسئله هستهای ایران داشتند. این مذاکرات طی 6-5 سال اخیر بصورت جست و گریخته ادامه داشته است. آمریکا ابتدا بر تحقق پیش شرط توقف کامل غنی سازی اورانیوم برای ورود به مذاکرات چندجانبه با ایران تاکید می کرد. اما روی کار آمدن اوباما منجر به اتخاذ سیاست مسالمت آمیزتر در قبال ایران شد و اوباما بر اساس رویکرد قدرت نرم و برای ثمربخشی بیشتر مذاکرات چندجانبه با تهران ابتدا به طور غیر رسمی و سپس به طور رسمی وارد مذاکره با ایران شد. کشورهای گروه 1+5 ایران را متهم می کنند که در پوشش غنی سازی اورانیوم برای مصارف صلح آمیز، درصدد پیشبرد برنامه هسته ای نظامی است. اما ایران این اتهام را رد کرده و اهداف برنامه هسته ای خود را صررفا صلح آمیز می داند.
برنامه هسته ای ایران با واکنشهای مختلفی از جانب کشورهای حوزه خلیج فارس مواجه شده است. اما درخصوص نگرانی سران کشورهای خلیجفارس در قبال برنامه هستهای ایران، شک و تردید چندانی وجود ندارد. به نظر میرسد که بهرغم تلاشهای دیپلماتیک دایمی ایران برای متقاعد ساختن سران خلیجفارس، نسبت به صلحآمیز بودن برنامه هستهای و تهدیدآمیز نبودن آن، مقامات عربی هنوز با ابهام و تردید در این خصوص مینگرند و گزارشهایی مانند گزارش جامعه اطلاعاتی آمریکا بر پیچیدگی مسئله هستهای ایران از منظر سران شورای همکاری افزوده است. فارغ از نظامی یا غیرنظامی بودن برنامه هستهای ایران، دغدغه اصلی دولتهای خلیجفارس به پیامدهای پیشرفت ایران در برنامه هستهای، ولو در ابعاد غیرنظامی، برای توازن قدرت منطقهای مربوط است. با توجه به قابلیت تبدیل برنامه هستهای غیرنظامی به نظامی، نگرانی سران عرب کاهش قدرت تأثیرگذاری و نقشآفرینی کشورهای خلیج فارس در عرصه منطقهای، به دلیل افزایش فاصله خود با اسرائیل و ایران در عرصه تکنولوژیک و یا نظامی است. براین اساس این دولتها با توجه به حجم محدود قدرت خود، رویکرد اصلی خود را بر استفاده از بازیگران و سازمانهای بینالمللی در جهت جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران قرار دادهاند.
امنیت صدور انرژی خلیج فارس
آمریکا بیشترین واردات نفت خلیج فارس را در بین کشورهای جهان داراست. به همین علت امنیت صدور انرژی از خلیج فارس از اهمیت فوق العاده برای تداوم حیات اقتصادی آمریکا برخوردار است. اساسا می توان نیت و هدف اولیه آمریکا از استقرار نیروی نظامی در خلیج فارس را حفظ برتری و تفوق بر رقبای دیگر مثل اروپا و چین در بازار انرژی جهان دانست. در مقابل، تهدیدات مختلفی در خلیج فارس وجود دارند که می توانند امنیت این پهنه ترانزیت انرژی را به مخاطره اندازند. از نظر آمریکا و متحدان آن در منطقه، ایران مهمترین تهدید برای امنیت صدور انرژی خلیج فارس است. چراکه ایران از موقعیت ممتاز جغرافیایی در مرزهای جنوبی
خود برای تسلط بر خلیج فارس به خصوص از طریق تنگه هرمز برخوردار است و می تواند عبور و مرور در این آبراهه را به کنترل خود درآورد.
برآوردها حاکی از این است که در صورت حمله به تاسیسات اتمی ایران، خلیج فارس یکی از حوزههای جغرافیایی محتملی است که ایران از توان واکنش سریع و تاثیرگذار در آن به صورت بالقوه برخوردار است. اگرچه امنیت مرزهای آبی ایران و تداوم صادرات امن نفت از خلیج فارس همپوشانی فراوانی با منافع ملّی ایران دارد اما به هر حال در صورت بحرانیشدن اوضاع بین ایران و آمریکا و اسرائیل، خلیج فارس یکی از تاثیرپذیرترین و حساس ترین نقاط جغرافیایی است که ممکن است به عرصه رویارویی دو طرف تبدیل شود.
نتیجه گیری
سوال اصلی این مقاله این بود که آینده رابطه ایران و آمریکا چه تاثیری بر امنیت خلیج فارس میگذارد. رهیافتهای مختلف در باب امنیت در خلیج فارس بررسی شد. ابتدا رهیافت امنیت برونزا و مولفههای آن مورد بررسی قرار گرفت و این جمع بندی حاصل شد که بهجای اینکه نیازها، مصالح و مقتضیات درون منطقهای مبنای شکلگیری ترتیبات امنیتی در خلیج فارس قرار گیرند، آنچه سرنوشت امنیتی منطقه را در 40-30 سال گذشته مشخص کرده است نیازها، مصالح و مقتضیات برونمنطقهای بوده است. سپس امنیت درونزا مورد بحث قرار گرفت و به این ارزیابی منتهی شد که الگوهای امنیت دسته جمعی صرفا بر مولفه های داخلی منطقه تاکید دارند و بخشی از واقعیتهای انکارناپذیر منطقه را نادیده میگیرند و بنابراین نمیتوانند جوابگوی برقراری ترتیبات امنیتی نوین در منطقه باشند. بنابراین این نتیجه حاصل شد که رهیافتی تلفیقی میتواند راهگشای تحولات آینده باشد. این رهیافت مبتنی بر شناسایی روندها و بازیگران درون و برون منطقهای عمده برای شکل دادن به ساختارهای امنیتی آینده در خلیج فارس است. در این رهیافت، بازیگران عمده و تاثیرگذار، ایران و آمریکا هستند و پویایی رابطه این دو کنشگر است که شکل و ساخت الگوی امنیتی آینده خلیج فارس را مشخص خواهد کرد. به بیانی دیگر، مهمترین دغدغه های امنیتی در خلیج فارس یعنی افزایش نفوذ ایران در عراق و به تبع آن در منطقه خلیج فارس، پرونده هستهای ایران و بهم خوردن توازن منطقهای به نفع ایران و احتمال واکنش ایران به حمله احتمالی آمریکا یا اسرائیل در خلیج فارس کاملا درهمتنیده با رابطه ایران و آمریکاست. در واقع ساختار امنیتی آینده خلیج فارس تابعی از رابطه آمریکا به عنوان بزرگترین و تاثیرگذارترین بازیگر حاضر و ایران به عنوان بزرگترین و تاثیرگذارترین بازیگر غایب در مناسبات امنیتی خلیج فارس است.
21
[1] . James A. Russell, Strategy, Security, & War in Iraq : The United States & the [Persianl Gulf in the 21 st Century, Cambridge Review of International Affairs, Vol. 18, Number 2, July 2005.
[2]. Ibid.
[3] . Joseph McMillan, “Toward a new regional security architecture”, The Washington Quarterly, Summer 2003, Vol. 26, pp. 161 -163.
[4] . با ثباتسازی منطقهای و اجتماع امنیتی در خلیج فارس“. ویژه نامه همشهری دیپلماتیک. ترجمه ابراهیم متقی از: http://www.did.ir/document/index.fa.asp?cn=PP00020050202002617
[5]. Michael Kraig, “assessing Alternative security framework for the Persian gulf”, Middle East Policy, Fall 2004, Vol. 11, pp. 145-147
[6] . مایکل کریگ.” بررسی چهارچوبهای امنیتی جایگزین در خلیج فارس“، ترجمه خدیجه حیدری. گزارش پژوهشی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ مجدد1386، ص 31.
[7] . دیوید ای.لیک و پاتریک ام. مورگان، نظمهای منطقهای: امنیت سازی در جهانی نوین. ترجمه سید جلال دهقانی فیروز آبادی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1381ص 59.
[8] . علی عبدالهخانی. نظریههای امنیت. تهران: موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران،1383، ص 370.
[9] . Joseph McMillan, op cit, p. 165
[10]. مایکل کریگ، پیشین، ص 28
[11] . Kenneth M Pollack, “Securing the Persian Gulf”, The Brookings Review, Fall 2003, Vol. 21, p. 18
[12] . مایکل کریگ، پیشین، ص 12.
[13] . مایکل کریگ، پیشین، ص 30.
[14] . محمود واعظی، چالشها و رویکرد امنیتی ایران در محیط پیرامونی، گزارش راهبردی، (1386) گرفته شده از سایت رسمی مرکز تحقیقات استراتژیک به نشانی: www.csr.ir/departments.aspx?lng=fa&abtid=07…44..
[15] . Andrew Rathmell, Theodore Karasik, and David Gompert: “A New Persian Gulf Security System”, 2003, p.10 available at :http://rand.org/pubs/issue_papers/IP248.retrieved
[16] . جودیس اس. یافه. “استراتژیهای امنیتی خلیج فارس“. ترجمه سید مجتبی عزیزی. گزارش پژوهشی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ مجدد1386، ص 21.
[17] . مایکل کریگ،همان.
[18] . پیروز مجتهد زاده. امنیت و مسایل سرزمینی در خلیج فارس: جغرافیای سیاسی دریایی. ترجمه امیر مسعود اجتهادی. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، ص 5.
[19] . همان ص 8.
[20] . کیهان برزگر، ايران، عراق جديد و نظام امنيت منطقهاي خليج فارس، مجله راهبرد (1385)
[21]. واعظی، همان.
[22] . برزگر، همان.