جریانهای سلفی جهان عرب -گفتگو با محمدرضا عشوری مقدم – بخش نخست
کارشناس جریان های اسلامی معاصر
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC
سلفیت و جریان های سلفی در جهان عرب نقش مهمی در تحولات فکری، فرهنگی، سیاسی و امنیتی کشورهای عربی بویژه در یک سده گذشته داشته اند. در گفتگویی با محمدرضا عشوری مقدم به بررسی بیشتر جریانها و طیفهای مختلف سلفی جهان عرب پرداخته ایم:
واژگان کلیدی: جریان, طیف ,سلفی, جهان عرب, عربی,وهابیت , محمدرضا عشوری مقدم
مرکز بین المللی مطالعات صلح: جریانها و طیفهای مختلف درون سلفی در دنیای معاصر عرب چیست؟
اصطلاح سلف، گرچه یک اصطلاح جدید نیست و ریشه در یک میراث تاریخی دارد اما سلفیه یا سلفگرایی، یک اصطلاح جدید و امروزی است که به جریان یا تفکری گفته می شود که بر اساس یک سری مولفه های مشترک فقهی و کلامی و متاثر از نصوص دینی و تاریخی بنا نهاده شدهاند که طیفهای مختلفی هم دارند. این اصطلاح همانطور که عرض کردم ریشه هایی در نصوص و میراث اسلامی دارد که مهمترینش از آیه قرآنی «الّا ما قد سَلَف» بوده است. منتها به لحاظ اصطلاح کلمه سلف اصلا به یک دوره تاریخی مشخصی اشاره دارد که تاکید بر بازگشت به آموزههای قرون و سالهای اولیه صدر اسلام دارد که به نوعی نقش یک مرجع زمانی و حجیت دینی برای نسل های آینده را ایفا میکند.
این آموزهها فقط محدود به احادیث آن برهه نیست بلکه اساسا یک منظومه فراگیر در حوزه های مختلف فقهی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سبک لباس پوشیدن را هم شامل میشود. بله این سئوال همواره مطرح شده که سلفگرایی چه نسبتی با اهل سنت دارد. یک سری مشخصات در گفتمان سلفگرایی است که به هر حال مشترکاتی با آموزه های دیگران هم دارد. از جمله بحث نصگرایی. این مسئله نصگرایی رویکردی نیست که فقط خاص سلفیه و یا حتی اهل سنت باشد و در میان شیعیان و حتی در دیگر ادیان هم این تفاوت روششناختی همواره وجود داشته و دارد. منتها سلفگرایی مصطلح امروز یک پدیده شکل یافته در درون منظومه فکری اهل سنت است و اساسا دغدغه اش هم بازگشت سنت است اما آنچه آن را امروز نسبت به عموم اهل سنت متمایز میکند تمایزش به عنوان یک مذهب فقهی نیست بلکه سلفگرایی یک نگاه فکری است که در هم روششناسی و معرفت شناسی و هم در حوزه هستی شناسی گفتمان و برداشتی دارد که حدیث گرایی و نقلگرایی و ظاهرگرایی شاخه اصلی آن است و طبعا این شاخصههاست که میتواند آن را به چارچوبهای فکری برخی مذاهب نزدیک کرده و یا حتی از آن منبعث باشد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: برخی دایرهی مکتب سلفیگری را چنان گسترده تصور میکنند که همهی اهل سنت را در بر میگیرد، و سابقهی آن را به صدر عرب باز میگردانند و برخی دیگر آن را مترادف وهابیت میدانند. در این بین سلفیگری دقیقاً چه نسبتی با وهابیت دارد؟
این نصگرایی در طول تاریخ اسلام همواره در رقابت با جریان عقلگرا یا رأیگرا حضور داشته است و مسئله جدیدی نیست. در میان مذاهب فقهی شاید بارزترین جریان که امروز بیش از همه به عنوان یک منبع و مرجع هم در سلفگرایی به آن ارجاع میشود میتوان به «احمد بم حنبل» امام مذهب حنبلی اشاره کرد که خب هم یک ساختار فکری نصگرایانه در حوزه فقه و حدیث داشته و هم به لحاظ سیاسی و اجتماعی هم تمایزاتی داشته است. در قرن های متاخرتر ما شاهد ظهور «ابن تیمیه» به عنوان یک پیشوای حنبلی و شیخ الحنابله دمشق در سوریه هستیم و سپس هم محمد عبدالوهاب در حجاز گفتمانی جدید در این چارچوب ارائه میکند. واقعیت این است بر خلاف تصوری که خیلیها دارند محمد بن عبدالوهاب اولین نفری نبود که چنین رویکردی داشت و شخصیتهای بسیاری بودند که دعوت به نص و نصگرایی داشتند حتی در عصر حاضر. باید به این نکته توجه کرد که گفتمان محوری سلفگرایی، بازگشت به نص، مواجهه با بدعتها و دغدغه برای تطبیق نص شرعی بویژه در برهه زمانی معاصر است.
خیلیها ممکن است که فکر کنند که این نصگرایی رویکرد خاصی است که محدود به دوره ای خاص مثلا از دوره احمد بن حنبل بوده است در صورتی که اینطور نیست و حتی در همان دوره سالهای ابتدایی صدر اسلام هم چنین نصگراییهایی گزارش شده. در نتیجهی تضییق دایره تاویل و تفسیر در نصوص دینی تا سال های بعد، جریان و جریان هایی شکل می گیرند. واقعیت این است که به لحاظ تاریخی نمیشود این تفکر را در سده های بعد منبعث از یک مرجعیت فکری واحد تلقی کرد در همین دوره معاصر هم ما شاهد این هستیم که همزمان با محمد عبدالوهاب، در منطقه ای مثل هند و حتی در شمال آفریقا شخصیت هایی هستند که چنین رویکردی داشتند و البته مستقل هم بودند. یعنی این طور نبود که مثلا متاثر از تفکرات ابن عبدالوهاب باشند. دعوت به نص دینی و بازگشت به سلف ممکن بوده در خیلی از شخصیت ها و متفکران بروز پیدا بکند و لزوما هم اینطور نبوده که عنوان سلفی را برای اون فرد انتخاب کنند.
به عنوان مثال ما محمد عبده رو داریم در مصر که شاگرد جمال الدین اسدآبادی بوده و البته نگاه متفاوتی نسبت به سلفگرایی مصطلح داشتند و نوعی فراخوان برای بازخوانی نص را در چارچوب نگاهی تمدنی «امت» ارائه میکردند و خب این نگاه لزوما منتهی نمی شده به اون سلفگرایی که محمد بن عبدالوهاب در عربستان داشته و اصلا شاید از نگاه سلفگرایی وهابی، سلفگرایی عبده یک اسلام لیبرال بوده باشد. البته تفاوت ها بین این دو نگاه قابل درک است و اساسا در مکتب فکری عبده و پیش از اون رشید رضا دایره تاویل و تفسیر اونقدر گسترده شده تا حدی که بتواند با مظاهر تمدنی جدید خود را وفق بدهد. برخلاف محمد بن عبدالوهاب که اساسا در فضای به لحاظ طبیعی خشک و کویری حجاز پرورش پیدا کرده و عمده دغدغه ای که داشته این بوده که تفکرات و آداب و رسوم صوفیه در آن برهه تسلط عثمانی بویژه به لحاظ فضایی که مراودات سفر حج به وجود میآورد مطرح می شده و اون چیزی که خیلی دغدغه بوده، تطهیر سلوکیات و رفتار عبادی مردم از این مناسک و بازگشت به اسلام سلف بود و اساسا از ابتدا هیچ طرح و برنامه فراگیر سیاسی و تمدنی در این منظومه فکری و اون نگاه خاصی که مثلا در مصر وجود داشته در اینجا مطرح نبود.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: آیا تقسیم مشخصی از جریان های سلفی معاصر عربی وجود داشته و دارد؟
آنچه که امروز اتفاق افتاده و جریانی که امروز در جهان از آن به عنوان سلفگرایی یاد میکنیم در واقع مجموعه ای از مکاتب مختلف و یا یک ترکیبی از دغدغه های سلفگرایانه مختلف است. به عنوان مثال، مکتبی که امروز از آن به عنوان سلفگرایی شام به نمایندگی شیخ محمد ناصرالدین الآلبانی یاد می شود را به هیچ وجه نباید یک سلفگرایی متأثر از آموزههای محمد بن عبدالوهاب دانست. یک سلفگرایی مستقلِ منبعث از فضای سنتی محافظهکارانه منطقه شام و از سوی شخصی که هرگز حتی فضای حجاز رو ندیده ولی مسئله این است که این فرد نه از ابن عبدالوهاب بلکه اساسا از آموزه ها و نوشتههای ابن تیمیه حرانی متاثر بوده است. این مسئله ای که هست که امروز در تحلیل سلفگرایی شامی باید بیشتر به آن دقت شود و خیلی عجولانه در این زمینه نباید وارد عمل شود.
اینکه یک تقسیم مشخصی از جریان های فعلی سلفی معاصر وجود داشته باشد طبعا اینگونه نیست و این به دلیل نوع اشتراکات فکری و تاثیر و تاثراتی است که این جریان ها از افکار و افراد مختلف پذیرفته اند. همچنین این بسیار مهم است که از چه زاویه ای بخواهیم این پدیده را بررسی کنیم. منتها آن چییزی که خیلی امروز در رابطه با جریان سلفی مد نظر قرار می گیرد نوع خوانش و تعاملی است که سلفگرایی در قبال گزاره های سیاسی و تحولات منطقه ای و جهانی داشته است. در یک نگاه کلی میتوان گفت که دو مکتب یا گرایش عمده در سفلگرایی معاصر به موازات و البته در تقابل با هم شکل گرفته اند که هر کدام فروعاتی رو دارند. و جریان دوم جریانی که معتقد به یک فرآیند اصلاحی و اعتراضی در قبال وضع موجود است.
- یک گرایش که مشخصا متاثر از آموزه های محمد عبدالوهاب در عربستان و شیخ البانی در شام هست و اساسا یک سلفگرایی محافظه کار و سنتی رو تشکیل میدهند که این جریان دو گرایش و مکتب عمده را شامل میشود.
- اولین گرایش مکتبی است که از آن با عنوان «سلفلگرایی علمی» یا سلفی سنتی یاد می شود که طیف قابل توجهی از علمای سعودی، همچنین جریان شیخ ناصرالدین آلبانی در شام و ویالله دهلوی در هند و شخصیت هایی در شمال آفریقا را می شود. ویژگی مهم این مکتب این است که تمرکزش بر تحقیق در اصول دین و ارشاد و تصحیح سلوکیات دینی افراد و مبارزه با بدعتهاست. این سلفگرایی اساسا هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی و دغدغه های دنیای سیاست ندارد و خب طبعا از سوی حاکمیت ها از جمله حاکمیت سعودی مورد حمایت قرار می گیرد.
- جریان دوم جریانی است که از آن با عنوان «سلفگرایی مدخلی» یاد می شود. جریانی است که گرچه نسبت به جریان نخست متاخرتر است ولی این هم منشأش در عربستان بوده است. از این جهت به این جریان مدخلی گفته میشود که منسوب به شیخ «ربیع بن هادی المدخلی» است که شاگرد بارز شیخ «محمد امان جامی» بود که از اتیوپی یه عربستان میاد و شاگردان زیادی هم داشته یکی از این شاگردان، ربیع المدخلی بود. یکی از مهمترین ویژگیهای این گرایش فکری که امروز به سلفگرایی مدخلی معروف شده، مشروعیت بخشی به حاکمیت های سیاسی با یک استناد مطلق به نظریه طاعه ولی امر است. طبعا مباحث مربوط به حرمت نقد حاکم و خروج علیه حاکمیت و اعتراضات ضد دولتی خیلی در این مکتب فکری مشهود و پررنگ هست. این مسئه آنقدر پررنگ هست در این مکتب که از سوی برخی به مکتب «غلاه الطاعه» معروف شده و خب این به دلیل افراطی است که در مسئله «طاعه السلطان» دارند. همین مسئله هم هست که این جریان را در تقابل با گروه های اسلامگرای سیاسی و جنبش های اصلاحی قرار میدهد. مسائلی مثل جهاد هم خیلی منوط به فراهم بودن شرایط خاص هست که البته این هم محصور در «امر سلطان» است. این جریان را البته معمولا به سلفیه جامی هم میشناسند به جهت تشابهات فکری زیادی که دارند. مدخلی ها علاوه بر منطقه عربستان در شمال آفریقا به ویژه درلیبی و الجزایر هم پیروان بسیاری دارد. همامطور که پیش از این هم گفته شده هر دو گرایش سلفگرایی علمی و مدخلی را باید به نوعی زیرمجموعه مکتب محمد بن عبدالوهاب دانست.