مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

جایگاه فاکتور شیعه در رقابت های منطقه ای

اشتراک

تهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

مقدمه:
یکی از مهمترین جنبش های سیاسی معاصر، جنبش گروه های شیعه در منطقه خاورمیانه بوده است. ظهور اولیه این جنبش های سیاسی در ابتدا در قالب واکنشی به استعمار خارجی و سپس استبداد داخلی نمود یافت. در این مرحله، گروه های شیعی یا گروه های سیاسی که محوریت خود را اسلام شیعی قرار داده بودند، به دلیل اینکه فاقد قدرت سیاسی بودند، تنها به واسطه نفوذی که در بین مردم داشتند به خوبی قادر بودند که سیاست های حکومت ها را متأثر سازند. بدین خاطر حکومت ها نمی توانستند نفوذ و اثرگذاری این گروه ها را نادیده بگیرند. در طی این مدت جریان های شیعی در کشورهایی چون ایران و عراق با اتکاء به مردم، به مبارزه با دشمنان خارجی خود می پرداختند. مثلا در عراق در جريان شكل گيري حكومت عراق پس از جنگ اول جهاني، افسران عراقي با كمك بريتانيا به تاجگذاري فيصل در عراق كمك كردند. در اين ميان، در دوران جنگ جهاني اول نگرش شيعيان عراق دربارة بريتانيا با ترديد بيشتري همراه بود . هنگامي كه سربازان بريتانيایي در خاك عراق به جنگ با تركيه پرداختند ، روحانيون شيعه و شيوخ قبايل از حمايت يك كافر در مقابل نيروهاي مسلمان خودداري ورزيدند . شيعيان همچنین پيشگام انقلاب 1920 بودند، انقلابي كه طالب استقلال از بريتانيا بود و در واقع اعلام رژيم سلطنتي در عراق را تسريع كرد. شيعيان طي جنگ به دليل ملاحظات ديني، عمدتاً مخالف بريتانيا بودند و هنگامي كه سربازان بريتانيايي بصره را تصرف كردند و از طريق مراكز شيعي به سوي شمال پيش رفتند، شيعيان دوشادوش تركها با آن ها به مبارزه پرداختند . در مقابل تنها شمار اندكي از رهبران سني با بريتانيا مخالف بودند و در واقع بسياري از آن ها همكاري نزديك با نيروهاي بريتانيایي داشتند و در پي جلب حمايت آنان بودند. روحانيون رده بالاي شيعه در عراق – كه بسياري از آنان ايراني تبار بودند ، به ويژه در 1891 به منافع بريتانيا در ايران آسيب زدند ، چرا كه مخالفت قاطعانه آنان، حكومت ايران را مجبور كرد تا اختيار انحصار فروش تنباكو را كه به بريتانيا واگذار كرده بود ، لغو كند . همچنين در 1906 ميلادي روحانيون شعيه از جنبش مشروطه در ايران حمايت كردند . در نوامبر 1919 ميرزا محمد تقي خان شيرازي مرجع بزرگ عراق كه در كربلا مستقر بود ، فتوای مبني بر حرام بودن انتخاب يا برگزيدن افراد غير مسلمان به دست مسلمانان براي حاكميت عراق صادر كرد . در آگوست 1920 ، شيرازي فتوا ديگري صادر كرد كه شورش 1920 عليه بريتانيا را مشروعيت بخشيد. درگيري روحانيت شيعه در فعاليت هاي ضد انگليسي ، استقلال جسورانه آنان و نفوذ شان بر جوامع شيعي ، شيعيان را شركاي نامطلوبي جلوه داد و بريتانيا را به حمايت از جامعه سني كه دردسرشان كمتر و كنترلشان راحتتر بود سوق داد .
ایران اولین کشور منطقه بود که در آن گروه هایی با محوریت اسلام شیعی حکومت حاکم را واژگون کردند و عملا قدرت سیاسی را به دست گرفتند. در این وضعیت، در ایران یک تفاوت اساسی میان گروه های شیعی اسلامی با گروه های شیعی سیاسی اولیه شکل گرفت و آن این بود که مثلاً در دوران قاجاریه و پس از آن، تا پیش از انقلاب اسلامی، جریان های سیاسی شیعی تنها قادر بودند که بر روندهای سیاسی داخلی و خارجی تأثیر بگذارند اما پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران به دلیل اینکه جریان سیاسی شیعه قدرت سیاسی را به دست گرفته بود، عملا می توانست سیاست سازی کند و نه اینکه صرفاً بر آن تأثیر بگذارد. به دست گرفتن قدرت سیاسی، این امکان را به جریان شیعی ایران داد که به طراحی و تدوین سیاست های خاص خود در عرصه های داخلی و خارجی بپردازد.
پرسشی که در این نوشتار نگارنده قصد پاسخ و بررسی آن را دارد این است که فاکتور شیعه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران چه جایگاهی یافته است و چگونه محیط بیرون خود را متأثر کرده است. در پاسخ به این پرسش نگارنده استدلال می کند که فاکتور شیعه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به فاکتوری استراتژیک تبدیل شده و توانسته است معادلات قدرت در سطح منطقه را متأثر کند. منظور از نقش استراتژیک، تأثیر گذاری و یا شکل دهی به معادلات قدرت در سطوح مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی است. در راستای اثبات این پاسخ، این نوشتار در سه بخش سازمان یافته است؛ در بخش اول به چگونگی معادلات قدرت و اساس شکل گیری آنها در منطقه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پرداخته می شود. در بخش دوم به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تاثیرگذاری فاکتور شیعه بر شرایط منطقه ای پرداخته می شود. در این بخش، نگارنده نشان می دهد که چگونه شیعه به تدریج به فاکتوری استراتژیک تبدیل شد. در بخش سوم به تأثیرگذاری تحولات جدید در منطقه و بر فاکتور اسلام شیعی پرداخته می شود.
معادلات قدرت تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی در منطقه:
بسیاری از پژوهشگران عرصه و روابط بین الملل، روابط کشورهای خاورمیانه را بر پایه الگوی رئالیستی بررسی می کنند. برای مثال جوزف نای بر این باور است که روابط کشورهای خاورمیانه به الگوی رئالیستی موازنه قدرت نزدیکتر است. و یا زیو مائوز چنین می پندارد که خاورمیانه محلی مناسب برای تحلیل تئوری های سنتی و بدبینانه روابط بین الملل است. باری بوزان نیز معتقد است اگرچه برخی تلاش می کنند که به هم وابستگی امنیتی در منطقه خاورمیانه را بر پایه ایده هایی چون ایرانیت در برابر عربیت، اسلامیت در برابر یهودیت، شیعه در مقابل سنی و … بررسی نمایند، اما اینها تنها عناصری از واقعیت هستند و تمام حقیقت نیستند. زیرا بسیاری از تعاملات، رقابت ها، دوستی ها و دشمنی ها در خاورمیانه بر حسب قدرت (تقارن یا عدم تقارن آن) قابل توضیح است و نه صرفاً با اتکاء به ایده ها.
پس مولفه ساختار قدرت است که بیشترین تاٌثیر را بر نوع تعاملات در منطقه خاورمیانه می گذارد. منظور از ساختار قدرت در منطقه این است که آیا توزیع قدرت در منطقه به شکل برابر (تقارن قدرت) و یا نابرابر (عدم تقارن قدرت) است. بنابراین، پویایی و ایستایی مجموعه، تابع ساختار قدرت است.
زیر مجموعه امنیتی خلیج فارس یکی از زیر مجموعه های منطقه خاورمیانه است که به اعتقاد باری بوزان از بعد جنگ جهانی دوم مبتنی بر یک مثلث رقابت آمیز میان ایران، عراق و عربستان (که بعداً دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را در قالب شورای همکاری خلیج فارس هدایت و رهبری می کرد) بوده است. رقابت های ایران با عراق مجموعه ای از مسائل مانند اختلافات مرزی، قدرت برتر بودن و… را در بر می گرفت. رقابت های ایران و عربستان نیز تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی متاثر از تلاش های دو کشور ایران و عربستان برای تبدیل شدن به قدرت های برتر منطقه ای بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بحث و رهبری جهان اسلام نیز به آن افزوده شد.
هر کدام از این سه کشور تلاش می کردند که حداقل، توازن قدرت را میان خود نگه دارند و در یک هدف حداکثری، آن را به نفع خود به هم بزنند. اساس رقابت میان سه کشور مبتنی بر قدرت بود. بدین معنی که هر کدام از سه کشور  به محاسبه و ارزیابی قدرت خود در مقابل دو بازیگر دیگر می پرداخت. در این رقابت، قدرت بر حسب مؤلفه های مادی و محسوس تعریف می شد. بدین معنی که، بازیگری خود را  توانمند و قدرتمند  می دید که از مؤلفه های مانند سرزمین، جمعیت، جغرافیا، توان نظامی و … برخوردار باشد. هر یک از سه کشور ایران، عراق و عربستان هنگام ارزیابی سیاست ها و رفتارهای خارجی یکدیگر به این مؤلفه های قدرت توجه می کردند و تلاش می کردند که حداقل یا از رقبای خود عقب نیافتند و یا حداکثر اینکه از آنها جلو بزنند. به منظور حفظ این توازن قدرت مبتنی بر مؤلفه های مادی، کشورهای ایران، عراق و عربستان به کشورهای فرامنطقه ای نیز متوسل می شدند. بدین معنی که از آنها کمک های نظامی و اقتصادی دریافت می کردند و یا اینکه به صورت انبوه سلاح وارد می کردند که در مقابل رقبای منطقه ای خود ضعیف به نظر نرسند. در این باره می توان به خریدهای تسلیحاتی ایران و عربستان از آمریکا و کشور عراق از شوروی اشاره کرد. در این توازن و رقابت، فاکتور ناسیونالیسم ایرانی در مقابل ناسیونالیسم عربی به عنوان یک مؤلفه غیرمادی قدرت، نقش حاشیه ای داشت. بدین معنی که در موارد زیادی عنصر ناسیونالیسم مانع همکاری ایران با عربستان نشد. با وقوع انقلاب اسلامی ایران و ورود فاکتور اسلام سیاسی شیعه به معادلات قدرت منطقه، وضعیت متفاوت شد که در ادامه شرح آن می آید.
وقوع انقلاب اسلامی ایران و ورود فاکتور شیعه به معادلات منطقه
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، اسلام سیاسی به مهمترین فاکتور شکل دهنده به رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. این بدان معنی بود که مهمترین مؤلفه تعریف کننده نظام سیاسی جدید حاکم بر ایران، اسلام شیعی بود. بر این مبنا، آنچه که جمهوری اسلامی در سطح منطقه دنبال می کرد، مانند دوران حکومت محمدرضا شاه این نبود که توازن قدرت میان خود و دو کشور عراق و عربستان را حفظ کند و یا اینکه آن را به نفع خود به هم بزند؛ بلکه این بود که اسلام سیاسی به عنوان مؤلفه غیرمادی را در سطح منطقه به یک نهضت فراگیر تبدیل کند. طبیعتا قرائت جدید از اسلام یک منبع قدرت غیر مادی برای جمهوری اسلامی به حساب می آمد.اهمیت قدرت اسلام سیاسی تا آنجا بود که دیگر مؤلفه های قدرت مانند توان نظامی بالا، برای نظام سیاسی ایران کم اهمیت می بود. برای نمونه، در روزهای اول پس از انقلاب اسلامی رهبران جدید نه تنها به انتقاد از خریدهای تسلیحاتی محمدرضا شاه می پرداختند بلکه تمامی قراردادهای خریدهای تسلیحاتی رژیم سابق را نیز لغو کردند. مثلا یکی از اقدامات دولت موقت، فسخ قراردادهای تسلیحاتی بود که شاه با آمریکا منعقد کرده بود و یا ایران را از پیمان های نظامی خارج کرد.این در حالی است که در دوره شاه، انجام خریدهای تسلیحاتی بسیار ضروری بود. در سفری که شاه به آمریکا داشت، خبرنگار نیوزویک از او پرسید که دلیل خریدهای کلان تسلیحاتی شما چیست و او جواب داد که اگر عراق لحظه ای تشخیص دهد که ما به لحاظ نظامی ضعیف هستیم، بی درنگ ما را مورد حمله قرار می دهد. البته شروع جنگ باعث شد که انقلابیون در این باور خود که نیروی نظامی کم اهمیت است، تجدید نظر کنند.
از آنجایی که آن اسلام سیاسی که نظام جدیدالتأسیس در ایران بر آن تأکید می کرد، اسلام شیعی بود، به ناچار در مقابل ایران آن رقابت سنتی اما با چهره ای جدید احیا شد. به عبارت دیگر، این گونه به نظر می رسید حال که جمهوری اسلامی ایران به دنبال افزایش قدرت نظامی خود نیست و آن را کم اهمیت می شمارد، پس ایران باید از آن رقابت سنتی گذشته، رقابت میان ایران پهلوی با عراق و عربستان، کنار برود و اگر رقابتی وجود دارد، دیگر میان عربستان و عراق باشد. اما این گونه نشد زیرا اگرچه نظام سیاسی جدید در ایران مؤلفه های مادی قدرت را کم اهمیت می شمرد، اما بر مؤلفه غیرمادی دیگری یعنی اسلام سیاسی تأکید می کرد که می توانست به مراتب قدرتمندتر از توان نظامی باشد و چون محوریت این اسلام سیاسی اسلام شیعی بود، لذا آن رقابت دوباره احیا شد.
ترس از اسلام سیاسی شیعی باعث شد که حکومت سنی عراق در مسیر اتحاد با عربستان سنی و دیگر کشورهای عرب منطقه حرکت کند. ممکن است این گونه تصور شود که حکومت بعثی عراق سکولار بود و مقوله مذهب برای آنها چندان محلی از اعراب نداشت.این تصور کاملا درست نیست. زیرا حکومت عراق به همان اندازه که در مواجهه با کردها بر ناسیونالیسم عربی تاکید می کرد، در مواجهه با شیعیان به همان میزان مبحث سنی در مقابل شیعه برایش پر اهمیت می گشت. عدم شرکت دادن شیعیان در قدرت، سرکوب و حذف آنها و…در زمان حزب بعث، حاکی از اهمیت مذهب برای آنها بود.این در حالی است که شیعیان عراق عرب بودند و اگر حکومت بعث واقعا سکولار بود، نمی باید سیاست حذف شیعیان را در پیش می گرفت. تاکید بعث بر سکولاریسم ابزاری بود برای توجیه حکومت اکثریت اهل سنت بر اقلیت شیعه. در این میان صدام توانست با برخی از شیعیان در مقاطعی همکاری کند.این امر به خاطر گرایش این دسته از شیعیان عراق به ملی گرای و سکولاریسم بود.در این باره گراهام فولر می گوید: شيعيان سكولار همواره در جامعه عراق وجود داشته اند و جزء آن دسته از شيعياني بودند كه در مقاطعي كوتاه، هر چند موقتي و شكننده، توانسته اند با نخبگان سني به همكاري بپردازند . شيعيان سكولار به خوبي واقف اند كه جامعه شيعه در ساختار حكومت عراق ، در گذشته ، به مرتبه درجه دوم تنزل يافته اند و به رغم ادعاي حكومت مبني بر سكولار بودن ، شيعه بودن افراد موجب محدود شدن فرصت آنان براي مشاركت در ساختار حكومت شده است . با اين حال شيعيان سكولار ميلي به پذيرش نگرشي كه آشكارا شيعي باشند ندارند و بيشتر مايل اند تا رويكردي فراگير را دنبال كنند كه مطالبات آنها را در چارچوب خواسته هاي تمامي عراقيان مي گنجاند ، زيرا ديدگاه سياسي آنان با ديدگاه گروه هاي غير شيعي اشتراكاتي دارد . افزون بر اين ، بسياري از شيعيان غير اسلام گرا تأكيد بر هويت خاص شيعي را هم براي منافع شيعيان و هم براي وحدت اجتماعي عراق زيانبار مي دانند .آنان رنج هاي شيعيان را جزيي از يك مشكل ملي مي دانند كه همه بخش هاي جامعه را تحت تأثير قرار داده است و از انحصاري بودن،تمركز و مطلق گراي حكومت بر مي خيزد . آنان مدافع يك برنامه ملي اند كه فرهنگ سياسي را به سوي مشاركت و تكثرگرايي سوق مي دهد ، و يك نظام مبتني بر شايسته سالاري و نه مذهب يا قوميت را در كشور مستقر مي سازد . به نظر مي رسد كه شيعيان سكولار با داشتن چنين نگرشي را  مي توان ملي گرايان شيعي نيز ناميد. ملي گرايان شيعي كه در مقاطعي از حكومت صدام حسين متأثر از احساسات ملي با وي همكاري كرده اند) . گراهام اي فولر ، رند رحيم فرانكه ، شيعيان عرب : مسلمانان فراموش شده ، ترجمه خديجه تبريزي ص230)
بر این مبنا باید گفت که، مهمترین دلیل عراق برای واکنش نشان دادن به اسلام سیاسی شیعی ایران، این بود که در عراق شیعیان اکثریت را داشتند و بیم آن می رفت که با دگرگون شدن اوضاع در عراق، جریان حاکم این کشور قدرت خود را از دست بدهد.
دلیل اصلی عربستان برای واکنش نشان دادن به اسلام شیعی ایران، این بود که نه تنها از گسترش اسلام سیاسی در منطقه نگران بود، بلکه نگران این بود که ایران با تحریک و تقویت شیعیان منطقه و خصوصا عراق، که شیعیان اکثریت را در آنجا داشتند، به قدرت بسیار بزرگی در منطقه تبدیل شود. اینجا بود که عراق و عربستان برای اولین بار در مقابل جمهوری اسلامی ایران در کنار یکدیگر قرار گرفتند و با هم متحد شدند. در این میان، چون دیگر کشورهای منطقه نیز از گسترش اسلام سیاسی نگران بودند و با اسلام شیعی میانه خوبی نداشتند، در کنار عربستان و عراق قرار گرفتند. اوج این اتحاد در مقابل اسلام سیاسی ایران با محوریت شیعه، آغاز جنگ عراق علیه ایران و حمایت دیگر کشورهای منطقه از حمله عراق بود.
پس آنچه که عربستان و عراق را به واکنش واداشت، افزایش قدرت و توان مادی ایران نبود، بلکه اسلام سیاسی با محوریت شیعه به عنوان یک مؤلفه غیرمادی بود. اینجا بود که فاکتور شیعه به عنوان یک عامل استراتژیک خود را نشان داد.
ارتباطات جمهوری اسلامی ایران با سوریه و شیعیان لبنان، باعث شد که به تدریج جریان شیعه در منطقه شکل بگیرد. این روند ادامه داشت اما با این حال نمی توان گفت که جریان شیعی سیاسی به یک روند غالب در منطقه تبدیل شد. زیرا در کشورهایی مانند عراق و بحرین مجالی برای عرض اندام جریان های شیعی وجود نداشت. با سقوط نظام سیاسی بعث در عراق، این فرصت فراهم شد که شیعیان در عراق نیز قدرت را به دست گیرند و بدین ترتیب بعد از ایران، عراق دومین کشور منطقه شد که در آن شیعیان قدرت را به دست گرفتند. در عراق به دلیل اینکه شیعیان عراق اکثریت را دارند، همواره قادرند اکثریت پارلمان عراق را بدست گیرند. از طرفی کردهای عراق به دلیل تجارب تلخی که از عرب های سنی عراق داشته اند، همواره در مسیر ائتلاف با شیعیان عراق حرکت کرده اند. این عامل در کنار نقش و تاثیرگذاری مولفه های مذهبی و قومی در انتخابات باعث شده است که شیعیان عراق همواره از وزنه ای سنگین در این کشور برخوردار باشند. بر مبنای همین عامل بود که دولت فعلی عراق روابط خوبی با ایران دارد و تنها کشور عرب بود که کشتار شیعیان بحرین را سرکوب کرد. دولت عراق نمی تواند به خواسته های اکثریت مردم شیعی خود بی توجه باشد.
این وضعیت در کنار افزایش یافتن نقش و تأثیرگذاری شیعیان لبنان باعث شد که جریان مقابل به وجود هلال شیعی در منطقه اذعان کند. برای مقابله با جریان شیعی منطقه که روز به روز قدرتمندتر می شد، جریان مقابل با محوریت عربستان واکنش نشان داد که تجلی بارز این واکنش، حمایت از مخالفین گروه های شیعی در عراق و لبنان و همچنین تلاش برای دور کردن سوریه از ایران بود.کشورهای عربی با بیان اینکه سوریه دولتی عربی و عضو اتحادیه عرب است طبعا به لحاظ منطقی نزدیکی سوریه به ایران را مطلوب نمی دانند. به عبارت دیگر، آنها در عراق و لبنان به دنبال رقابت با ایران بودند. در این وضعیت، نقش شیعه به عنوان یک فاکتور استراتژیک نسبت به گذشته بسیار بیش از پیش تقویت شد و بدین ترتیب بر وزن منطقه ای جمهوری اسلامی ایران افزوده شد.
تحولات جاری در منطقه و جریان شیعه
منطقه خاورمیانه چندی است که شاهد قیام مردم برخی از کشورها علیه حکومت هایشان است. در کشورهایی مانند تونس، مصر، یمن، لیبی، بحرین و اردن، تقابل میان حاکمان قدرت و چالشگران قدرت بسیار جدی است .اما پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که این حرکات چه تأثیری بر جریان شیعی منطقه خواهد گذاشت؟ آیا آن را تقویت می کند یا تضعیف؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که این امر تابع نوع نظام سیاسی است که در آینده بر کشورهای دچار چالش میان مردم و دولت حاکم خواهد شد. نگارنده معتقد است که میان کشورهای درگیر تحولات داخلی، باید قائل به دو دسته بود. دسته اول کشورهایی مانند مصر، تونس، یمن و اردن است که در آنها اهل سنت را اکثریت دارند. در این کشورها با فرض اینکه نظام های سیاسی آینده اسلامی باشد، باید گفت به دلیل تفاوت های اساسی که میان اسلام سیاسی شیعی و اسلام سیاسی سنی وجود دارد، الزاماً جریان شیعی در منطقه را تقویت نخواهد کرد و تأثیر آن دوگانه است. بدین معنی که ممکن است در مواردی مانند موضوع فلسطین اسلام سیاسی شیعه و سنی در کنار همدیگر قرار بگیرند و ممکن است در مواردی دیگری به رقیب جدی هم بدل شوند.
دسته دوم کشورهایی است که در آن شیعیان اکثریت را دارند، مانند بحرین، و یا در آن گروه های شیعه قدرت را به دست دارند، مانند سوریه. تحولات این دو کشور به شدت بر نقش شیعه به عنوان یک فاکتور استراتژیک تأثیرگذار است. بهترین گزینه که باعث تقویت بیش از پیش اسلام شیعی در منطقه می شود، این است که در بحرین شیعیان قدرت را به دست گیرند و در سوریه قدرت کماکان در دست شیعیان باقی بماند. بدترین گزینه محتمل هم آن است که در بحرین تحولی اتفاق نیفتد و در سوریه نیز قدرت از دست شیعیان خارج شود. مداخله عربستان و شورای همکاری خلیج فارس در بحرین، به خاطر آن است که بهترین گزینه اتفاق نیفتد. لذا لازم است که تصمیم گیرندگان کشور به طور جدی تحولات بحرین و سوریه را زیر نظر داشته باشند و نسبت به دیگر کشورها نگاه ویژه ای نسبت به این دو کشور داشته باشند.

مطالب مرتبط