مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

بازیگران موافق و مخالف تجزیه سوریه

اشتراک

 دکتر مهدی مطهرنیا

استاد دانشگاه و آینده پژوه سیاسی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

امریکا و تجزیه سوریه

تجزیه سوریه سناریوی مطلوب ایالات متحده آمریکا در منطقه نیست. اساسا بازیگران بین المللی نوع نگاهشان به خاورمیانه به تاثیر آینده نظم نوین جهانی در قرن بیست و یکم میلادی قرار داشت. ایالات متحده آمریکا خواهان تسلط کامل بر کمربند طلایی یا از شمال آفریقا گرفته تا تبت می باشد. لذا هارتلند نو خاورمیانه خلیج فارس و فلات ایران و هارتلند هدف و علیا یعنی تبت است.

در این مسیر ایالات متحده آمریکا سناریوی مطلوبش، چیرگی بر این هارتلند بزرگ برای کنترل آینده قدرت در نظم تک -چند قطبی بین المللی است، که می تواند نظریه هژمون مرکب را در قرن بیست و یکم میلادی به عنوان یک پارادایم امنیتی دنبال کرده و زمینه های ایجاد فضای مطلوب برای پیاده سازی دکترین هوشمند امریکایی را برای عملیاتی کردن تحرکات قدرت محورانه امریکا در قرن بیست و یکم میلادی شکل و محتوا بخشد. بدین گونه قدرت قرن بیستم ایالات متحده را فربه تر در قرن بیست و یکم میلادی در آینده زمان مدیریت نماید. لذا سناریوی مطلوب برای ایالات متحده امریکا سناریوی امریکا ، حفظ تمامیت ارضی این کشور در چارچوب قدرت هوشمندتر آمریکایی با سیاست های ناشی از گسترش سیاست دموکراسی ارشادی ایالات متحده امریکا در هارتلند بزرگ است. در این مسیر ایالات متحده امریکا با چالش هایی روبرو است که در سطح تحلیل کلان دو قدرت نظام بین الملل در جهت پرداخت و ساخت آینده نظم نوین جهانی و قدرت حاکم برآن با وی به رقابت بر می خیزند. نخست متحد غربی ایالات متحده امریکا، اتحادیه اروپاست و دیگری چین در آسیای شرقی است. باید بر این نکته تاکید کنم که برای ایجاد یک فضای مطلوب برای گذر از چالش های بوجود آمده توسط اروپای متحد به عنوان کلنی قدرتی (که از یک سو همکار ایالات متحده آمریکا در جبهه غرب محسوب می شود، و از سوی دیگر رقیب ایالات متحده امریکاست) ایالات متحده به گونه ای عمل کند که هزینه های تسلط و چیرگی بر این هارتلند بزرگ بویژه هارتلند تبت در آینده زمان در مسیر رو در رویی با متحد غربی خود یعنی اتحادیه اروپا، هزینه های آمریکا را بالا نبرد.

اگر بپذیریم که با پیوستن احتمالی بسیار بالای ترکیه در آینده به اتحادیه اروپا راه اروپای متحد به جغرافیای ژئواستراتژیک نوهارتلند یعنی خلیج فارس و فلات ایران از مسیر کشورهای خاورمیانه می گذارد. باید بر این نکته تاکید داشته باشیم که اساسا ایالات متحده امریکا تسلط بر نو هارتلند یعنی قلب هارتلند نو یا خاورمیانه را برای خود اصل ضروری جهت کنترل هارتلند هدف یعنی تبت و کنترل آینده ی قدرت به واسطه محدود سازی قدرت آینده چین و به تبع آن آسیا در قرن بیست و یکم میلادی می داند. از این رو حاضر خواهد بود که سوریه، عراق و حتی عربستان در یک سناریوی نیمه مطلوب تجزیه شده و قسمتهایی از آن به منطقه نفوذ اروپای متحد در آینده سپرده شود و بدین وسیله یک تعاونی قدرت در چارچوب دنیای تک چند قطبی با غلظت مدیریتی جبهه غرب در حول محوریت ایالات متحده امریکا فراهم آورد لذا تجزیه سوریه و بعضی دیگر از کشورهای منطقه به باور من بیش از آنکه سناریوی مطلوب ایالات متحده امریکا باشد. سناریوی بدیل ایالات متحده امریکا برای نظم آینده جهانی است.

بازیگران اروپایی و تجزیه سوریه

من معتقد هستم که بیش از هر کشور دیگری در لایه های زیرین تحرکات سیاسی کنونی، این انگلستان و بعد از آن اتحادیه اروپاست که به تجزیه منطقه می اندیشد. مطرح شدن سیگنالهایی چون هلال شیعی توسط ملک عبدالله اردنی و تلاش هایی که به صهیونیسم سیاسی و بین المللی در مسیر واگرایی از واشنگتن و پیوستن به قطب اروپایی و حتی روسی به خود نشان می دهد ناشی از یک بافت زیرین تغییر و تحول در خاورمیانه و سیاست های آینده ی حاکم بر این منطقه است که باید در چارچوب هارتلند هدف یعنی تحرک ایالات متحده امریکا برای چیرگی و تسلط بر تبت بر آینده زمان را مورد توجه قرار داد که هدف آن کنترل چین در نیمه اول قرن بیست و یکم میلادی و سپس تثبیت قدرت برتر امریکا در نیمه دوم این قرن به واسطه این سیاست هاست. کشوری مانند انگلستان که اساسا در عین نزدیکی با ایالات متحده آمریکا و همکاری های فزآینده با این کشور در اروپا به گونه ای ( باید انگلیس را لبه اروپایی ایالات متحده امریکا دانست) دارای یک رقابت دیر زمانه با ایالات متحده امریکا برای مدیریت خاورمیانه است که از دکترین ترومن به این سو یک اصطکاک قوی در نو هارتلند نشان می دهد.

 

روسیه و چین و بحث تجزیه سوریه

چین و روسیه هیچ کدام ازتجزیه سوریه نفعی نمی برند. روسیه است با تجزیه سوریه زمینه های بافت بین المللی خود را بعد ازتمام تلاش های این کشور در کنار ایران برای حفظ تمامیت ارضی روسیه و بشار اسد در دمشق به انجام رسانده است. این یک شکست برای روسیه خواهد بود. چین بازیگری است که خود را در مسیر تحرکات خاورمیانه به ظاهر از متن به حاشیه کشانده است و بیش از آنکه به تجزیه و مسائل سیاسی امنیتی درخاورمیانه نگاه کند به بازارهای فروش خود می اندیشد، که اگر بتواند به حفظ آنها بینجامد، بازنده بازی نخواهد بود اگرچه برنده بازی هم محسوب نخواهد شد. لذا چین تلاش دارد رودر رویی خود را با ایالات متحده امریکا به منطقه خاورمیانه نکشاند و در باب مسائل مربوط به هارتلند و نو هارتلند تا حد امکان موضع گیری صریحی نداشته باشد.

بازیگران منطقه ای

بازیگران منطقه ای مانند عربستان و قطر که همواره سوریه را درجهان عرب به عنوان یک رقیب ایدئولوژیک در گستره سیاسی می دیده اند، بویژه بعد از روی کار آمدن حافظ اسد و استمرار حاکمیت او توسط پسرش بالاخص بعد از نزدیکی رژیم حاکم بر دمشق به تهران، تجزیه سوریه را نوعی پیروزی برای خود در رقابت با ایران محسوب می کنند. در کنار آنها باید از ترکیه به عنوان کشوری که در منطقه کنشگری فعال در کنار عربستان و قطر نام برد. اینها مجموعه ای را تشکیل می دهند که در برابر مقاومت جبهه موافقت را با غرب در این مسیر شکل و محتوا بخشیده اند. در این بین با مسئله پرونده هسته ای ایران و روی کار آمدن دولت روحانی با دکترین تعامل سازنده این جبهه بیش از آنکه به پیوند خود با کشورهای فرادستی مانند امریکا در منطقه بیندیشد، به حیثیت خود در چارچوب پیش بینی های همسو و اثر بخشی نگاه می کند.

واژگان کلیدی: بازیگران موافق تجزیه سوریه، بازیگران مخالف تجزیه سوریه، تجزیه سوریه، امریکا و تجزیه سوریه

 

مطالب مرتبط