مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

ایالات متحده، چین و اتحادیه اروپا: زورآزمایی برای توازنی جدید

اشتراک

سید رضا تقوی نژاد

کارشناس ارشد روابط بین الملل از دانشگاه تهران

مركز بين المللي مطالعات صلح – IPSC

دو سال بعد از روی کار آمدن ترامپ و حتی قبل از آن در کارزار انتخاباتی پیچیده امریکا تصویر غالبی که از ترامپ در عرصه جهانی بخصوص در کشور ما شکل گرفت یک فرد غیر قابل پیشبینی بود؛ که به هیچ اصول و قوانینی در نظام بین الملل پایبند نیست و قصد دارد نظم جهانی موجود را  به چالش بکشد. در طول این دو سال نیز  با خروج از پیمان تجاری آسیا پاسیفیک، خروج از برجام، به چالش کشیدن قرارداد تجاری نفتا و لزوم اصلاح آن، جنگ تجاری با چین و تا حدودی اتحادیه اروپا، خروج از پیمان زیست محیطی پاریس و چند مورد دیگر که یا به آنها عمل کرده یا در برنامه دارد؛ این دیدگاه (بخصوص در عرصه اقتصاد جهانی) بیش از بیش تقویت شد. تحلیلهای مختلفی از علت اتخاذ چنین سیاستهایی از سوی ترامپ و در مقابل اقدامات متقابل چین و اتحادیه اروپا انجام شده است. من در این تحلیل قصد دارم این سیاستها را با توجه به دو شکل قدرت در اقتصاد سیاسی جهانی یعنی «قدرت رابطه ای» و «قدرت ساختاری» توضیح دهم.

   قدرت رابطه ای در اقتصادی سیاسی جهانی در رابطه بین دو کشور پدیدار میشود که در آن یک کشور با قدرت و تعیین کنندگی بیشتر در زمینه اقتصادی میتواند کشور دیگری را به کاری وادارد و یا از انجام کاری منصرف کند. به عنوان مثال ایالات متحده، چین و ژاپن با در اختیار داشتن 46% از 80 هزار میلیارد تولید ناخالص جهانی در سال 2017 بیشترین قدرت رابطه ای را در جهان در اختیار دارند. در طرف دیگر از دیدگاه سوزان استرنج (یکی از طرفدران این نظریه) قدرت ساختاری «قدرتی است که برای شکل دادن و معین کردن ساختارهای اقتصاد جهانی و همچنین ایجاد نهادهای سیاسی، شرکتهای تجاری و کارشناسان ضروری و مهم است». هیچ رابطه مشخص و قطعی (مثبت یا منفی) بین این دو شکل قدرت وجود ندارد؛ و هر کدام هم بصورت جداگانه و هم به صورت ترکیبی میتوانند نقش مهمی داشته باشند، ولی در اغلب موارد هر چه قدرت رابطه ای کشورها افزایش می یابد تلاش میکنند تا ساختارها را برای افزایش قدرت و نفوذ اقتصادی خودشان در اقتصاد جهانی حفظ یا تغییر دهند. بر همین اساس هژمون کشوری است که قدرت رابطه ای و ساختاری را در بیشترین مقدارش در اختیار دارد و اغلب به مقابله با هر عاملی که قدرت ساختاری یا رابطه اش را به خطر بیاندازد خواهد پرداخت. کشورهای دیگری که در مقابل هژمون به قدرت رابطه ای زیادی نسبت به دیگرکشورها دست پیدا میکنند (به عنوان مثال چین، ژاپن، اتحادیه اروپا، هند و ..) معمولا تلاش میکنند ساختارهای سیستم اقتصاد سیاسی جهانی را برای تضمین قدرت رابطه ای به طور خاص و بدست آوردن نفوذ و قدرت بیشتر به طور کلی در عرصه بینالمللی حفظ کنند یا تغییر دهند. برای هژمون به صورت متقابل قدرت ساختاری ضمانتی برای حفظ قدرت رابطه ای و قدرت رابطه ای نیز ضمانتی برای حفظ قدرت ساختاری هست و تضعیف هژمون در هر کدام از این دو قدرت به معنی از دست رفتن موقعیت هژمونیک می باشد. بر همین اساس دولت امریکا که بعد از جنگ سرد به عنوان قدرت هژمون هم از نظر قدرت ساختاری هم از نظر قدرت بین المللی در اوج خود قرار داشت اکنون به این نتیجه رسید که قدرت رابطه اي اش نسبت به چین و ژاپن و اتحادیه اروپا در حال تضعیف شدن است و ساختارهای موجود نیز به تضعیف بیشتر این کشور خواهند انجامید و با ادامه این روند قدرت ساختاری آن نیز به خطر خواهد افتاد؛ پس تصمیم گرفتند تا جایی که ممکن است با تغییر یا از بین بردن ساختارهای محدود کننده زمینه را برای حفظ هژمونی خود فراهم کند. در مقابل اتحادیه اروپا و چین و ژاپن و … که در ساختار موجود به توسعه اقتصادی مضاعفی دست پیدا کردند و روندها و چشم اندازهای موجود نیز نوید رشد اقتصادی آنها در آینده را میدهد، تلاش میکنند ضمن افزایش قدرت رابطه ایشان ساختارهای موجود را حفظ و نقش بیشتری در آن به دست بیاورند.

 در اکثر تحلیلهایی که در ایران در مورد تقابلهای مذکور بین ایالات متحده از یک طرف و چین و اتحادیه اروپا از طرف دیگر انجام شد بر بازگشت مرکانتیلیسم اقتصادی به امریکا، هژمونی طلبی چین، استقلال خواهی اتحادیه اروپا از ایالات متحده، سیاستها و نظرات شخصی ترامپ و موارد مشابه پرداخته شد. من در این نوشتار قصد دارم در قالب قدرت ساختاری و قدرت رابطه ای که تقریبا تمامی تحلیلهای مذکور را پوشش میدهد تعاملات اقتصاد سیاسی جهانی بین ایالات متحده، چین و اتحادیه اروپا را توضیح دهم.

من بر این باورم که اتفاقات روی داده و رقابتی که بین این سه طرف وجود دارد، هیچ نتیجه مشخصی مثل پیروزی یکی یا شکست و فروپاشی سیاسی و اقتصادی دیگری همانند آنچه در پایان جنگ سرد در مورد شوروی اتفاق افتاد در پی نخواهد داشت، بلکه این اتفاقات تنها نتیجه برهم خوردن توازن بین قدرت ساختاری و قدرت رابطه ای هرکدام از طرفهاست و بعد از چانه زنی های داخلی و بین المللی و برقرار شدن توازن جدید تعاملات به شکل مسالمت آمیزی ادامه پیدا خواهد کرد. ترامپ به شخصه به عنوان یک اقتصاددان و تاجر و دولت تحت فرمان او به مراتب بهتر از هرکسی میدانند که در شرایط جهانی شدن بعد از جنگ سرد و با افزایش بیش از حد تعاملات بین المللی و با وجود نهادهای اقتصادی بین المللی از جمله بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی که همه از ابتکارات خود ایالات متحده بودند رشد اقتصادی با سیاستهای مرکانتیلیستی امکان پذیر نخواهد بود. مشکل اساسی دولت امریکا (تحت رهبری ترامپ) به تضعیف قدرت رابطه ای این کشور با اتحادیه اروپا با تراز تجاری منفی 115میلیارد یورویی و تراز تجاری منفی 347 میلیارد دلاری با چین، 64 میلیارد دلاری با مکزیک و41 میلیارد دلاری با ژاپن است. بنابراین دولت ایالات متحده تحت رهبری ترامپ تصمیم گرفتند تمامی ساختارهای اقتصادی-سیاسی محدود کننده موجود بین المللی را مطابق نیاز خود تغییر و یا با خروج، آنها را از رسمیت بیاندازد. خروج از پیمان تجاری آسیا پاسیفیک، خروج از برجام، به چالش کشیدن قرار داد تجاری نفتا و لزوم اصلاح آن، جنگ تجاری با چین و تا حدودی اتحادیه اروپا، خروج از پیمان زیست محیطی پاریس بر همین مبنا قابل درک است؛ تاجایی که ترامپ به وضوح اعلام کرد «کشورهایی که بتوانند به امریکا در نجات از تراز تجاری منفی کمک کنند از افزایش تعرفه معاف خواهد کرد». همچنین جان بولتون مشاور امنیت ملی ترامپ در اجلاس گروه هفت در سال 2018 «کشورهای دیگر انتظار دارند که امریکا همیشه بانک آنها باشد اما رئیس جمهور ترامپ روشن ساخت که این وضعیت دیگر ادامه نخواهد داشت» به وضوح نشان میدهد که دولت ترامپ به این جمعبندی که ساختارهای موجود را برای بهبود قدرت رابطه ای خودش تخریب خواهد کرد.  

چین بسیار بیشتر از اتحادیه اروپا برای امریکا به عنوان یک تهدید تلقی میشود. بعد از رشد اقتصادی شگفت انگیزش؛ در اقتصاد جهانی از نظر قدرت رابطه ای حتی خود امریکا را تحت تاثیر قرار داده است ولی اکنون به این نتیجه رسیدند که نیاز دارند در کنار قدرت رابطه ای قدرت ساختاری خود را برای تضمین قدرت رابطه ایشان افزایش دهند. برخلاف ایالات متحده که اکنون قائل به تغییر ساختارهای موجود بین المللی است چین ساختارهای اقتصاد سیاسی بین المللی موجود که بر اساس لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اقتصادی پایه ریزی شد را بیشتر از دیگر ساختارهای جایگزین مطابق منافع خود می داند. یک علت آن هم این است که چین به شدت به واردات مواد اولیه از یک طرف وابسته است و از طرف دیگر به سبب صادرات بسیار زیاد به تمامی نقاط جهان هرچه بیشتر به بازارهای باز و بدون موانع نیاز دارد. بر اساس همین دیدگاه رئیس جمهور چین در اجلاس «مجمع جهانی اقتصاد» 2017 در داوس در حمایت از تجارت آزاد و در واکنش به اقدامات و سخنان ترامپ افزود «به دنبال حمایت گرایی رفتن مانند حبس کردن خود در یک اتاق تاریک است. همانقدر که باد و باران را از خود دور کرده ایم، به همان میزان نور و هوا را از خودمان دریغ میکنیم». این سخن را بسیاری آمادگی چین برای ایفای نقش مهمتر در اقتصاد جهانی تعبیر کردند. همچنین جونگ شان وزیر بازرگانی چین در سال 2017 در نشست وزرای سازمان تجارت جهانی بیان کرد «چین همواره از مدافعان قطعی جهانی شدن اقتصادی و سازوکار تجارت چند جانبه است».

اتحادیه اروپا برخلاف چین قدرت ساختاری و رابطه ایاش همواره بصورت متوازن رشد ولی این رشد همیشه با حمایت و تحت نفوذ ایالات متحده بوده و این در سایه بودن را به قیمت منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایالات متحده میپذیرفت، ولی اکنون که اقدامات دولت امریکا از یک طرف منافع اقتصادی (با تعرفه های وارده بر واردات از اتحادیه اروپا) و از طرف دیگر اعتبار بین المللی (خروج از برجام) این اتحادیه را زیر سوال برد تلاش خواهند کرد با اقدامات مستقل هر دو قدرت ساختاری و رابطه ای خود را افزایش دهد. به عنوان مثال طرح اتحادیه اروپا به نام «سازوکار ویژه» برای دور زدن تحریمهای ایالات متحده بر ضد ایران که با وکنش شدید امریکا هم روبرو شد؛ فارغ از موفقیت آمیز بودن یا نبودن آن یک حرکت منحصر بفرد بعد از جنگ جهانی دوم بود که اتحادیه اروپا به مقابله با امریکا میپردازد و تلاش میکند بیرون از ساختارهای متعارف تحت نفوذ و سلطه ایالات متحده به تعهدات خودش در قبال یک کشور ثالث عمل کند. برونو لومیر وزیر دارایی فرانسه در همن زمینه افزود « نتیجه بحران با ایران فرصتی برای آن است که اروپا نهادهای مالی خودش را داشته باشد تا با هرکس که میخواهد تجارت کند». این در حالی اهمیت بیشتری پیدا میکند که چین، روسیه، هند و ترکیه نیز که به علت محدودیتهای امریکا اجازه بلندپروازی ندارند به شدت آماده اند تا یورو را در مبادلات بین المللی شان جایگزین دلار کنند. در مورد هر سه طرف اسناد و مدارک بسیار بیشتری میتوان برای تایید فرضیه مذکور ارائه داد که از حوصله این تحلیل خارج است.

در پایان آنچه برای ما مهم است این است که نتیجه این چانه زنیها برای کشور ما چه خواهد بود؟؟ مطمئنا هر چه اتحادیه اروپا و چین بتوانند در کنار قدرت رابطه ای که دارند، قدرت ساختاری بیشتری در عرصه اقتصاد سیاسی جهانی به دست بیاورند برای ایران مفید خواهد بود؛ و در صورتی  که ایالات متحده بتواند اراده خودش را به چین و اتحادیه اروپا تحمیل کند وضعیت برای جمهوری اسلامی ایران بهبود پیدا نمیکند. به نظر من احتمال افزایش قدرت ساختاری چین و اتحادیه اروپا با توجه مخالفتهای داخلی که با دولت ترامپ وجود دارد و قدرتی که اتحادیه اروپا در کنار چین و ژاپن برای اقدام خارج از چارچوبهای امریکا دارند بیشتر از موفقیت ایالات متحده است.

واژگان كليدي: ایالات متحده، چین ، اتحادیه اروپا، زورآزمایی ، توازنی جدید، سید رضا تقوی نژاد

مطالب مرتبط