اهمیت راهبردی خلیج فارس و تنگه هرمز در روابط غرب و ج.ا.ایران در گفتگو با دکتر شهروز ابراهیمی کارشناس مسائل خلیج فارس

مصطفی محمدی
مرکز مطالعات بین المللی صلح – IPSC
بحث اهمیت خلیج فارس و تنگه هرمز در تامین انرژی کشورهای غرب و صنعتی به موضوعی مهم تبدیل شده است، که با تشدید تحریم های جمهوری اسلامی ایران توسط غرب، جمهوری اسلامی ایران تهدید به انسداد تنگه نموده است. در این بین برای بررسی بیشتر اهمیت امنیت در خلیج فارس و اینکه آیا امکان انسداد عملی تنگه هرمز وجود دارد؟ به گفتگویی با دکتر شهروز ابراهیمی کارشناس مسائل خلیج فارس نشسته ایم:
واژگان کلیدی: خلیج فارس، امنیت، تنگه هرمز، انسداد، جریان انرژی.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: اهمیت امنیت در منطقه خلیج فارس و تاثیرات آن بر کشورهای منطقه چیست؟
امنیت در درجه اول دغدغه همه بازیگران سیاسی است. و در واقع امنیت برابر پول در اقتصاد است و چیزی است که همه دنبال آن هستند. مثل پول در شرایط عادی شاید اهمیت آن، آن چنانکه شایسته است فهمیده نشود ولی وقتی که از دست رفت اهمیت آن مشخص می گردد. بویژه این مورد برای مناطق بااستراتژیکی همچون خلیج فارس اهمیت دو چندان دارد. چرا که در مناطق استراتژیک با توجه به اینکه مورد توجه بسیاری از بازیگران بین المللی از جمله قدرتهای بزرگ است همواره بیم از به هم خوردن امنیت وجود دارد و عملا نه تنها امنیت منطقه بطور مستقیم به حیات اقتصادی و سیاسی بازیگران منطقه گره خورده است بلکه امنیت جهانی هم تابعی از امنیت منطقه است. این مورد در خلیج فارس بسیار قابل توجه است. این مسئله بخاطر اهمیت اقتصادی و جغرافیای استراتژیکی خلیج فارس است.
منطقه خلیج فارس سرشار از انرژی است. بیش از یک تریلیون ذخایر نفت در منطقه است. بزرگترین تولید کنندگان و صادر کنندگان انرژی اعم از نفت و گاز در خلیج فارس هستند. عربستان سعودی بزرگترین تولید کننده و صادر کننده نفت در جهان بوده و دارای بزرگترین ظرفیت تولیدی است. ایران بزرگترین تولید کننده گاز منطقه و در جهان پس از روسیه مقام دوم را دارد. قطر جزئ بزرگترین تولیدکنندگان و صادر کنندگان جهان در منطقه قرار دارد. اکتشافات نفت در عراق پس از اشغال عراق در حال انجام است و برخی پیش بینی ها حاکی از این است که در آینده تولید عراق حتی می تواند از عربستان هم پیشی گیرد. عراق طرح بلندپروازانه ای دارد که تا سال 2017 حجم تولید خود را به 17 میلیون بشکه در روز برساند و حداقل 12 میلیون بشکه در روز هدف واقع بینانه ای است. در چنین صورتی پس از عربستان سعودی با 13 میلیون بشکه تولید در روز، عراق مقام دوم تولید را در جهان دارا خواهد بود. 60 درصد منابع نفت جهان و 40 درصد گاز جهان در منطقه است. منطقه حدود یک پنجم نفت مصرفی جهانی را تامین می کند. روزانه حدود 55 کشتی از تنگه هرمز عبور می نمایند. همچون اکسیژن برای تنفس، بقای کشورهای منطقه و نیز بقای اقتصاد جهانی نیازمند تولید و صدور انرژی در منطقه است. بحث امنیت در منطقه با عنایت به این اهمیت اقتصادی و انرژی منطقه معلوم می گردد.
غیر از بحث اقتصادی خلیج فارس اهمیت استراتژیکی از دیرباز داشته است. حتی قبل از اینکه نفت در منطقه کشف و در جهان به شکل تجاری و صنعتی مورد بهره برداری قرار گیرد این اهمیت استراتژیکی را داشت. چهار راه ارتباطی شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. کشورهای پیرامون آن از جمله ایران از ازمنه قدیم در مسیر جاده تاریخی ابریشم بوده اند و کالاهای بسیار نادر از چین و هند به مقصد غرب و کشورهای دیگر از این مسیر حمل می شد. در قرن 19 اهمیت بسیار استراتژیکی برای استعمارگران داشت. بخاطر همین بود که منطقه مورد استعمار قرارگرفت. بسیاری از کشورهای کوچک منطقه تحت الحمایه غرب بودند. ایران نیز در موازنه استراتژیک بین قدرتهای بزرگ غربی از جمله برای بریتانیا و روسیه نقش محوری را ایفا می کرد. در جنگ جهانی اول و دوم با کشف نفت بر اهمیت استراتژیکی آن افزوده شد و در هر دو جنگ مورد توجه رقبای جهانی بود و قدرتهای بزرگ برای دسترسی به انرژی آن و ضربه زدن به رقبای جنگی خود در طرحهای جنگی و استراتژیهای نظامی خود توجه خاصی به منطقه داشتند بطوریکه در هر دو جنگ جهانی اول و دوم ایران اشغال شد و در جنگ جهانی دوم ایران نقش پل پیروزی را ایفا نمود. با خارج شدن بریتانیا در سال 1971از منطقه، ایالات متحده به عنوان رقیب اتحاد جماهیر شوروی بد نبال نفوذ در منطقه و مهار شوروی از طریق متحدین منطقه ای همچون ایران و عربستان سعودی برآمد. این منطقه، یکی از کانونهای جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بود. در استراتژی مهار شوروی از طرف آمریکا نقش بزرگی ایفا نمود. پس از پایان جنگ سرد، نظم نوین جهانی مورد نظر جرج بوپش پسر را جنگ دوم خلیج فارس رقم زد و منطقه خلیج فارس در پیوند مستقیم با آمریکا و حضور آن برآمد و تحولاتی که تا امروز متعاقب آن بوجود آمد نشان از اهمیت استراتژیکی منطقه است.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: از نظر شما علل تحولات اخیر منطقه خلیج فارس چیست ؟ در خلیج فارس همواره تحولات مهمی اتفاق افتاده است. سه جنگ بزرگ در منطقه (اولی 1980) جنگ دوم خلیج فارس (1991) و بالاخره جنگ سوم خلیج فارس 2003 اتفاق افتاده است و در تمام اینها قدرتهای بزرگ یا به نوعی نقش داشته اند و یا به نوعی درگیر بوده اند.
تحولات اخیر در منطقه خلیج فارس در ارتباط مستقیم با موضوع هسته ای جمهوری اسلامی ایران است. به مرور زمان از وقتی که موضوع هسته ای ایران از سال 2003 به بعد مطرح شده و بویژه از زمانی که موضوع هسته ای به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شده است، تنش بین ایران و غرب به موازات مذاکرات 5+1 شدیدتر شده است و امروزه روز این مسئله در اوج خود قرار دارد. درپرتو این فشارها آمریکا تحریمهای شدیدی را در دستور کار قرار داده است و از طرف دیگر نزاع بین ایران و اروپا با تحریم های دوجانبه نفتی بین دو طرف شدیدتر شده است و این در حالیست که ایران آمادگی خود را برای مذاکره مجددا اعلام کرده است و مذاکرات جدیدی قرار است با میانجیگری ترکیه بین طرفین در استانبول برگزار گردد. در واقع شدت تنش بطور مستقیم به میزان موفقیت یا عدم موفقیت مذاکرات هسته ای دو طرف مرتبط بوده است. البته لازم به ذکر است که تحولات سیاسی گاها در ضرب آهنگ تحولات منطقه تاثیر داشته است. به عنوان نمونه تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه که امروزه روز در جریان است و موضوعاتی همچون سوریه و بحرین و خروج امریکا از عراق رقابت منطقه ای و جهانی را تشدید کرده و عامل تشدید بخش تحولات شتابان تنش بین ایران و غرب در منطقه بوده است. رقابتهای انتخاباتی آمریکا در حال حاضر در تشدید بحران نقش داشته است. ایران در محور مباحثات رقبای انتخاباتی قرار دارد.
خروج امریکا از عراق از این نظر مهم بوده و آمریکا با تشدید بحران در منطقه به دنبال این است که علائمی به ایران بفرستند که آمریکا علیرغم خروج همچنان در منطقه باقی خواهد ماند. پیامی می خواهد به متحدین منطقه ای همچون عربستان سعودی که نگران پس از خروج آمریکا از عراق بودند بدهد و همینطور به متحد اسرائیلی خود سیگنال مثبت بفرستد. از طرف دیگر با خروج امریکا از عراق اسرائیل به دنبال تشدید بحران بوده است و در پی این بود که با تهدید به حمله، غرب را در مقابل کار انجام شده قرار داده و آنها را به فشار و تحریمهای جدی تر بر علیه ایران تحریک نماید.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: با توجه به تحولات اخیر در منطقه و واکنش ج.ا.ایران به تهدیدات غرب مبنی بر بستن تنگه هرمز، علت نگرانی غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا را چگونه ارزیابی می فرمایید؟
نگرانی عمده غرب این است که با اخلال در صدور انرژی، بحران مالی و اقتصادی جهان غرب تشدید گردد. اصولا اگر به مدت 2الی 3ه ماه صدور نفت منطقه بطور فرضی قطع گردد اقتصاد جهانی بطور کامل فرو می پاشد. همانطویکه در بالا گفتم انرژی منطقه برای اقتصاد جهانی حکم اکسیژن دارد. کارشناسان انرژی می گویند که در صورت یک بحران جدی و یا منازعه در منطقه ممکن است قیمت جهانی نفت به بالای 200 دلار برسد. این چیزی است که غرب به شدت از آن هراس دارد بویژه در شرایط کنونی که با بحران مالی دست به گریبان است. بویژه این مورد برای آمریکا و چین، ژاپن و بسیاری از کشورهای اتحادیه اروپا اهمیت زیادی دارد. دلیل اینکه در دکترینهای روسای جمهوری از کارتر گرفته تا بوش منطقه خلیج فارس اهمیت دارد همین بحث ثبات است. البته لازم به ذکر است که صدور نفت نه فقط برای مصرف کنندگان بلکه دو برابر آن برای تولیدکنندگان نفت منطقه و از جمله ایران که تقریبا نزدیک به کل در آمدشان از محل صدور انرژی است اهمیت بیشتری دارد. بنابراین نه مصرف کنندگان و نه تولید کنندگان از اختلال در صدور نفت به هیچ وجه استقبال نمی کنند.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: در صورت بسته شدن تنگه هرمز از سوی ج.ا.ایران، به نظر شما غرب چه عکس العمللی را از خود نشان خواهد داد؟
بعید است که جمهوری اسلامی ایران و یا هر کشور دیگری بخواهد که بطور جدی به بستن تنگه هرمز مبادرت ورزد. حتی فکر بستن تنگه هرمز به راحتی در مخیله هیچ کشوری نمی گنجد. منتهای مراتب این اولین بار است که پس از جنگ ایران و عراق برخی از فرماندهان سپاه یا ارتش جمهوری اسلامی ایران (در جریان عملیات مانور ارتش جمهوری اسلامی ایران در آبهای خلیج فارس طی هفته های اخیر) بحث از بستن احتمالی تنگه هرمز کرده اند. این صرفا در حد تهدید بوده و ایران خواسته که از آن به عنوان بازدارنده در مقابل تشدید تحریمهای گسترده که از سوی امریکا و اخیرا از سوی برخی متحدین آن به اجرا درآمده واکنش نشان دهد. یا این که با این تهدید جمهوری اسلامی ایران در پی آنست که هرگونه نقشه برای جنگ را از طریق پرهزینه نشان دادن آن خنثی نماید. چرا که وقتی که روسای جمهوری آمریکا از بوش گرفته تا اوباما همواره گزینه جنگ را همچون شمشیر دموکلس بربالای سر ایران نگه داشته اند، فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی ایران با این تهدید به مقابله با تهدید غرب برآمده اند.
راجع به سوال شما این که برفرض اگر ایران بخواهد به بستن آن مبادرت ورزد، غرب چه واکنشی نشان خواهد داد؟ باید بگویم که اولا همانطوریکه گفتم ایران صرفا زمانی مبادرت به این عمل می کند که دیگر راهی غیر از این برایش باقی نمانده باشد و در واقع در درجه اول تا آنجا که ممکن است صرفا بصورت بازدارنده از این تهدید استفاده خواهد کرد. به هر حال در صورتی که فرضا راهی غیر از این نمانده باشد و ایران مبادرت به این عمل نماید غرب و حتی چین ائتلاف بزرگ بین المللی بر علیه ایران درست خواهند کرد. با توجه به اینکه بستن یا نبستن حکم مرگ و زندگی را برای غرب دارد، آنها در استفاده از زور نظامی برای باز کردن آن تردیدی نخواهند کرد. این که آیا ایران واقعا توانایی آن را دارد که تنگه را ببندد و این که تا چه مدت می تواند این انسداد را نگه دارد، این چیزی است که به فرماندهان نظامی و اراده سیاسی مقامات تصمیم گیر مربوط است. ولی از نظر نگارنده در صورت بسته شدن فرضی، غرب و حتی کشورهای شرق بطور یکدست در برابر ایران اقدام خواهند نمود.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: تاثیرات تنش میان غرب و ایران در منطقه را بر کشورهای حاشیه خلیج فارس چگونه ارزیابی می نمائید؟
هرگونه بحرانی در منطقه در درجه اول دامنگیر بازیگران منطقه می گردد. اولین موج بحران به کشورهای منطقه کشیده می شود. همانطوریکه در بالا گفتم خلیج فارس و مبادی صدور و ورود کالای آن بویژه بنادر مهم خلیج فارس و از جمله خود تنگه هرمز، مسئله مرگ و بقا برای بازیگران است. تقریبا تمام کشورهای منطقه وابسته به صدور انرژی اعم از نفت و گاز هستند. خود ایران ازهمه بیشتر وابسته به درآمدهای نفتی است. در آن سوی دیگر عمان که قسمت جنوبی تنگه را در کنترل خود دارد و کشتی های نفتی به نوعی از آبهای ساحلی آن عبور می نمایند وابسته به درآمد نفت و ترانزیت کالا از تنگه هرمز است.
ناامنی در منطقه بیشتر از همه دامنگیر این کشورها و خود ایران و همینطور غرب و شرق خواهد شد. در صورتی که تهدید برای بستن تنگه بالفرض خیلی جدی طرح شود کشورهای منطقه بیشتر از ایران دورتر شده و به دامن امریکا خواهند غلتید. چرا که بقای آنها در گرو وابستگی به امریکاست. این مسئله همینطور خوشایند کارخانجات اسلحه فروشی غرب و شرق خواهد بود و موجی از مسابقه تسلیحاتی( یعنی چیزی که عملا در حال اتفاق افتادن است) در منطقه دوباره آغاز خواهد شد و سود برندگان واقعی آن کمپانیهای اسلحه فروشی غرب خواهد بود. حتی در پرتو بحران مالی غرب، چه بسا ممکن است از یک منازعه نظامی دیگر آمریکا و غرب استقبال نمایند. توجه داشته باشیم که آمریکا در هربار جنگ چه جنگ جهانی و چه جنگ در منطقه خلیج فارس، توانسته در اغلب مواقع خود را از بحران نجات دهد. یعنی چه بسا آمریکا از تشدید پلکانی بحران تا ورود به جنگ استقبال نماید. مشابه آن چه که در مورد عراق اتفاق افتاد. اگرچه هزینه نزدیک به یک تریلیون دلار در جنگ هزینه نظامی جنگ آمریکا بود و به اضافه تلفات نظامی آن، ولی در عوض سودهای زیادی هم از این جنگ آمریکا برد و آن بکار انداختن ماشین جنگی و رونق کارخانجات و صنایع تسلیحاتی بود. و در کنار آن میادین بزرگ و فوق بزرگ نفتی عراق محل استقرار و فعالیتهای اکتشافی کمپانیهای بزرگ نفتی آمریکا شده است و آمریکا به دنبال این است که همچنان با حفظ نفوذ خود در عراق میوه های نزدیک به 9 سال جنگ و اشغال را بچیند.
از طرفی مهار قدرتهای شرقی از جمله چین و درکنترل نگه داشتن چین در آموزه نظامی آمریکا جایگاه بزرگی دارد و چه بسا استقبال از جنگ دیگر در منطقه در این آموزه های نظامی برای مهار چین و حتی متحدینی همچون ژاپن و اتحادیه اروپا که خیلی بیشتر از آمریکا به انرژی وابسته هستند، جای داشته باشد. از جمله که خروج آمریکا از عراق و بیرون کشیدن بیش از 500 هزار نیروی نظامی( و در مرحله بعد اعلام خروج نیروهای نظامی از افغانستان در سال2014) مجال بیشتری برای آمریکا می دهد که از طرحهای جنگی استقبال کرده و ضمن اینکه نیروهای خود را از تیررس حملات ایران دور کرده است. این چیزی است که مقامات سیاسی و نظامی ایران این نکته را لازم است در نظر بگیرند.
این که امریکا آیا می تواند با گزینه نظامی به اهداف خود برسد یا نه آن یک چیز است و این که آیا بطور جدی اهدافی در نظر دارد که از طریق حمله نظامی می تواند به آن اهداف برسد یک چیز دیگر است. آمریکا از طریق یک جنگ دیگر می تواند چین و متحدین خود را کنترل نماید. همچنان متحدین خلیج فارسی خود را به خود وابسته نماید. می تواند در میان مدت به بحران مالی خود غلبه نماید. می تواند اسرائیل را از تنگنا نجات دهد.