سمیه پسندیده
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
مقدمه
شاید بتوان گفت که حوادث چند وقت اخیر، این اندیشه را در ذهن تداعی مینماید که احتمالا در آینده شاهد تشکیل بلوک سیاسی و نظامی میان روسیه و چین در مقابل ایالات متحده آمریکا و توسعه طلبی لجام گسته آن باشیم. برای ارزیابی میزان احتمال تشکیل چنین اتحادیهای لازم است تا به برخی از عوامل پیش زمینه که وقایع دو دهه آینده را نیز تعین مینماید و حتی ممکن است که آینده دور را نیز تحت تاثیر قرار دهد، نگاهی داشته باشیم. بنابراین در نوشتار پیشرو تلاش میشود تا برخی از مشکلات کشور چین و همچنین برهی مسائل موجود در مقابل روسیه را مورد بررسی قرار دهیم و در نهایت احتمال تشکیل این اتحادیه را ارزیابی نماییم.
واژگان کلیدی: روسیه- چین- ایالات متحده- توان اقتصادی- نیروی نظامی- اتحادیه
تحلیل موضوع
اقتصاد چین در حال حاضر بزرگترین اقتصاد تولیدی جهان به شمار میآید. در سال 2010 مصرف انرژی در چین بالغ بر 2432 میلیون تن نقت بود و همین امر آن را در مقام اول در میان 5 کشور مصرف کننده نفت در جهان قرار داد. بعد از چین، آمریکا با مصرف 2286 میلیون تن، روسیه 691 میلیون تن، هند 524 میلیون تن و ژاپن با 521 میلیون تن نفت قرار دادند. در حالیکه در ترکیب انرژی چین زغال سنگ با جایگاه 70% در راس و بعد از آن نفت و گاز به ترتیب 18% و 4% قرار دارند، البته باید گفت که مصرف نفت و گاز در چین رو به افزایش است. در حال حاضر چین از فرآوردههای نفتی به عنوان یک منبع سوخت مناسب در حمل و نقل و به ویژه در حمل و نقل نظامی بهره میبرد، گاز نیز به خاطر سازگاری بهتر با محیط زیست در مصارف شهری بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد.
اولین مشکل اصلی چین در آن است که یک کشور بسیار بزرگ با کیفیت منابع انسانی خوب به شمار میآید که چه از نظر بازدهی و عملکرد، و چه از نظر آموزش و سطح فرهنگ و همچنین از نظر غنای منابع طبیعی که برای توسعه یک صنعت قوی لازم است، کشور نسبتا فقیری محسوب میشود که به تنهایی قادر به پاسخگویی نیازهای کشوری با چنین جمعیت نیست. همزمان با توسعه صنعت در چین وابستگی روز افزون به مواد خام وارداتی و در درجه اول نفت و گاز نیز در حال افزایش یافتن است. در حال حاضر شرکای اصلی تجارت خارجی روسیه، ایالات متحده و اتحادیه اروپا هستند که همزمان بازار خوبی نیز برای صنایع چینی به حساب میآیند، همین امر سبب ورود دلار آمریکا به عنوان ارز جهانی در اقتصاد چین گردیده است. از این رو چین برای بهره برداری مناسب از ارز ورودی اقدام به سرمایهگذاری در خرید مواد اولیه و تولیدی در جهان و در وهله اول نفت نموده است. طبق گزارشاتی که موسسه مطالعات بینالمللی چین منتشر نموده است: طی چند سال اخیر این کشور مقادیر قابل توجهی نفت وارد نموده است، در صورتیکه وضعیت مطلوب برای چین زمانی خواهد بود که برای تامین نفت مورد نیاز خود اقدام به سرمایهگذاری در خارج از کشور نماید. سرمایه بینالمللی با حمایت دولت تمام بازارهای عمده نفت و گاز در سراسر جهان را تصرف خواهد کرد. بنابراین یکی از مهمترین سیاستهای پکن در آن است که حداکثر مقادیر نفت و گاز از سراسر جهان را بدست بیاورد، تا بدین ترتیب از توسعه اقتصاد خود اطمینان حاصل نماید.
دومین مشکل چین در وابستگی به دلار آمریکا است. اگرچه وجود دلار به عنوان ارز جهانی در اقتصاد هر کشور سبب تقویت آن خواهد بود، اما از طرف دیگر، اگر زمانی دلار در نتیجه سیاستهای اقتصادی بیپروای ایالات متحده از ارزش آن کاسته شود و عملکرد جهانی خود به عنوان ارز اصلی در مبادله را از دست بدهد، کشورهایی مثل چین آسیب اقتصادی جدی میبینند. حجم زیادی از دلار در ذخایر ارزی کشور چین وجود دارد و بسیاری از موافقتنامهها یا به اصطلاح مبادله ارزی دوجانبه چین با کشورهای دیگر بر اساس دلار معامله میشود. لازم به ذکر است که طی چند سال گذشته این کشور میکوشد تا به تدریج خود را از وابستگی به دلار آمریکا رها کند.
همانطور که گفته شد از ویژگیهای اصلی ساختار انرژی در چین، سهم کم آن از منابع نفت و گاز است و همین مسئله آن را تبدیل به یکی از واردکنندگان مهم نفت در جهان نموده است. تامین کنندگان اصلی نفت چین در حال حاضرعربستان سعودی – 20.5 درصد، آنگولا – 16.2٪، ایران – 11.3٪، روسیه – 7.5 درصد، عمان – 5.7٪، سایر – 32.8٪. در میان سایر کشورها میتوان به سودان، عراق و کویت اشاره نمود. عرضه نفت به چین از طریق دریا و از طریق اقیانوس هند صورت میگیرد که مسیر اصلی آن از «تنگه هرمز»، «تنگه مالاکا» و «تنگه تایوان» عبور میکند. به غیر از تنگه هرمز که به صورت کامل تحت کنترل ایران است، بقیه مسیر تحت نفوذ ایالات متحده است. بنابراین تاثیر و نفوذ ایالات متحده بر بر کشورهای تامین کننده نفت و همچنین مسیر صادرات نفت به چین نیز از دیگر مشکلات این کشور به شمار میآید.
شاید در حال حاضر مصرف نفت در چین مسئله خیلی مهمی به شمار نیاید، اما اینطور که از دادههای اطلاعاتی مشخص است در آینده نقش دیگری را ایفا خواهد نمود. اولا، طبق پیشبینیها تا سال 2030 مصرف نفت در چین 2 برابر افزایش خواهد یافت و 3/1 افزایش تقاضای جهانی نفت به چین تعلق خواهد داشت. دوما، پیشبینی میشود که تا سال 2045 تقریبا نیمی از نفت مورد نیاز چین وارداتی باشد. بنابراین در آن زمان، کسی که تولید نفت جهان را کنترل میکند، اقتصاد چین را نیز تحت کنترل خود خواهد داشت.
ناوگان دریایی چین در حدی نیست که بتواند با قدرت کامل در برابر ناوگان دریایی ایالات متحده مقاومت نماید و شاید بتوان گفت که نهایت عملکرد مثبت را در تنها در نواحلی ساحلی میتوان انتظار داشت. چین برای تجهیز کردن ناوگان اقیانوس پیما که قابلیت رقابت با ایالات متحده را داشته باشد، به تنهایی موفق نخواهد بود. چرا که دانش و تجربیات موجود در چین تنها 25 یا 30 سال پاسخ گو خواهد بود، بنابراین دانش و تکنولوژی موجود در روسیه به عنوان تنها یاری رسان چین خواهد بود. اگر بگوییم که در حال حاضر اصلیترین مشکل چین خطر ایالات متحده خواهد بود، اشتباه نکردهایم، چراکه آمریکا بهره برداری از چین را نیاز فوری خود میداند.
در حال حاضر؛ روسیه تنها کشور در جهان که دارای اقتصاد باثبات است و با ضمانت کافی از سوی دولت میتوان در آن به فعالیت اقتصادی پرداخت. روسیه کشوری است که به آبهای آزاد دسترسی ندارد، اما در عوض کشوری قدرتمند، دارای سیستم حمل و نقل هوایی مطلوب، و ارتش و نیروی هوایی قوی که امنیت آن را در حد صد درصدی تضمین مینماید. در واقع میتوان گفت که هیچگونه شرایط بحرانی و فوق بحرانی در این کشور وجود ندارد که همین امر نیز برخی نواقض احتمالی را جبران مینماید.
اینگونه که دولت روسیه اعلام نموده است، جمهوری چین ظرف چند سال آینده به یکی از اصلیترین شرکای تجارت خارجی روسیه تبدیل خواهد شد. یکی از انگیزههای اصلی دولت چین مصونیت اقتصاد روسیه از بحران مالی سال 2008 است و اینکه تجربه قبلی نشان داد که اقتصاد روسیه با شرایط بحرانی در جهان چندان همسو نمیگردد. روسیه در مقایسه با دیگر قدرتهای بزرگ دنیا مثل ایالات متحده کمترین آسیب را در زمان بحران تجربه نمود، اما نمیتوان انکار کرد که چین در بسیاری موارد به ایالات متحده نیازمند است.
نتیجهگیری
اگرچه نیروی دریایی ایالات متحده کاملا قادر به کنترل هر دو عرصه واردات مواد خام به چین و همچنین صادرات چین به جهان است. اما نیروی دریایی ایالات متحده قادر نیست که جریان کالاهای چینی از طریق خاک روسیه و به عنوان مثال حمل نقل ریلی در مسیر چین، روسیه، آسیای مرکزی و اروپا را تحت کنترل خود داشته باشد.
روسیه برای ایالات متحده یک چالش بزرگ محسوب میشود، نه تنها به دلیل نیروی نظامی قوی، همچنین به دلیل موقعیت جغرافیایی آن که با چین به صورت مستقیم هم مرز است. شاید یکی از دلایلی که ایالات متحده هرگر نتوانسته است به روسیه اعتماد داشته باشد در این عوامل نهفته باشد. اما به نظر نمیرسد که کرملین به خاطر جلب اعتماد احتمالی آمریکا حاضر باشد از سیاستهای شرقی خود، و از فعالیتهای شرقی خود در بازارهای نفت و گاز شرقی صرف نظر نماید. بنابراین؛ اتحادیه نظامی و سیاسی فدراسیون روسیه و چین در برابر برنامه توسعه طلبانه ایالات متحده آمریکا، یک اتحادیه جدی و حساب شده خواهد بود و یکی از قویترین ارکان آن نیز عامل اقتصادی میباشد. قضاوت درباره اینکه در آینده عکسالعمل جوامع بینالمللی به این اتحادیه چگونه است، و سیاستهای بینالمللی تا چه اندازه متاثر از این اتحادیه خواهند بود در حال حاضر اندکی دشوار خواد بود. تنها میتوان گفت که در هر صورت اصل تداوم مناسبات میان چین و روسیه ادامه دارد و اتحادیههایی از این قبیل کیفیت جدیدی به همکاریهای راهبردی دو کشور خواهد بخشید. چین با سابقه اندک خود در عرصه جهانی میداند، آنچنان که باید قدرت مداخله مستقیم برای تاثیرگذاری در حل بحرانهای منطقهای ندارد، بنابراین، ترجیح میدهد که فعلا زیر سایه روسیه به حضور در مجامع بینالمللی راضی باشد.