مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

آینده ساختار قدرت در اوراسیا در پرتو راهبرد سیاست خارجی چین و هند

اشتراک

دكتر ابراهيم طاهري

استاد دانشگاه و پژوهشگر روابط بین الملل

مرکز بین المللی مطالعات صلح –  IPSC

رابرت کیگان در نظریه معروف خویش تحت عنوان بازگشت به تاریخ برخلاف نظریه پایان تاریخ فوکویاما بر این اعتقاد است که تاریخ مجددا در حال تکرار است!. با کمی تسامح این ادعا را می توان در مورد چرخه قدرت در اورآسیا مورد توجه قرار داد. زمانی در قرن 19 و در قالب بازی بزرگ رقابت میان روسیه و امپراطوری بریتانیا منجر به شکل گیری نظریه قلب زمین مکیندر شد که در آن از رقابت میان یک قدرت بری یعنی روسیه در برابر یک قدرت بحری یعنی بریتانیا سخن گفته شده بود.

همه تلاش قدرت بحری انگلستان این بود که مانع از آن شود که روسیه از سیاهچال خوبش بیرون آید. در برابر روسیه تلاش می کرد یا از طریق قسطنطنیه یا از مسیر ایران زمینه های دستیابی خویش به نگین استعماری بریتانیا یعنی هندوستان را فراهم آورد. نبرد دو قدرت بزرگ آن زمان نهایتا با پیروزی دومی یعنی بریتانیا منجر شد. اگرچه توسعه طلبی روسی در قالب تصرف بخش هایی از خاک ایران در قالب معاهدات گلستان و ترکمنچای و بعدها در قالب معاهده آخال 1881 م، به دیده تسامح توسط انگلستان نگریسته شد تا از این طریق بخشی از حرص و آز روسی به توسعه طلبی ارضا شود. این وضعیت تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه داشت! جایی که روسیه، انگلستان و امریکا به همراه فرانسه با هدف مهار زیاده خواهی های هیتلر کنار هم قرار گرفتند. با از بین بردن این تهدید بزرگ، در دوره بعد از جنگ جهانی دوم، شوروی به عنوان یک قدرت زمینی به تهدیدی ایدئولوژیک برعلیه هژمونی غرب به رهبری امریکا تبدیل شد. در طول این دوران تلاش شد با استفاده از انگاره مکیندر اما این بار در قالب نظریه ریملند اسپایکمن شوروی از طریق مناطق حائل اطراف خویش مهار شد. این وضعیت در قالب یک کمربند امنیتی که از اروپای غربی و در قالب ناتو شروع می شد، در چهارچوب سنتو (قبل تر از آن پیمان بغداد)، ادامه می یافت و در نهایت در قالب پیمان سیتو در شرق دور به پایان می رسید محقق شد. کمربندی که در سه ناحیه مهم اروآسیا باعث مهار شوروی می شد و اتفاقا موفقیت آمیز نیز عمل کرد و باعث مهار شوروی تا پایان جنگ سرد شد. با فروپاشی شوروی، امریکا به تنها قدرت برتر در نظام بین الملل تبدیل شد. البته در این دوران نیز امریکایی ها نسبت به روسیه بی تفاوت نبوده و در قالب همان استراتژی سابق و در قالب صفحه شطرنج بزرگ برژینسکی تلاش کردند روسیه را به همان سیاه چال خویش محدود کنند. این وضعیت ادامه یافت تا اینکه دو قدرت خفته شرق یعنی چین و هند از لاک خویش برون آمدند: با هدف تسخیر جهان! اما نه به شکلی که غربی ها تاکنون انجام داده اند یعنی خشونت آمیز، بلکه صلح آمیز، آنگونه که در فلسفه ذهن گرای شرق نهفته است! تصرف جهان با کمترین هزینه. گویی این بار چین و هند قصد دارند به شکلی مسالمت آمیز به چالشی بر علیه هژمونی امریکا در اورآسیا تبدیل شوند و این قدرت غیر اورآسیایی توسط دو قدرت اورآسیایی مورد زورآزمایی واقع شود! تاریخ در حال تکرار است اما این بار شرق یعنی چین و هند قصد دارند در قالب راهبردهای خیزش صلح آمیز و قدرت پل زننده قدرت خویش را به نمایش گذارند. البته بنظر می رسد راهبرد چینی در قیاس با نمونه هندی به میزان بیشتری وضع موجود در نظام بین الملل را به چالش می کشد. چین از خیزش سخن می گوید و هند از پر کردن شکاف میان قدرت های بزرگ. طبیعی است که هژمونی امریکا در کنار دومی و در برابر اولی قرار گیرد. چین در راستای تحقق راهبرد کلان خود به ابتکار یک کمربند و یک جاده روی آورده است؛ ابتکاری که از شرق آسیا شروع می شود و به نظر با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز قصد دارد به روسیه و اروپا برسد. هدف نهایی آن شکل دادن به شبکه ای جهانی از تولید و مصرف کالا به نفع سرمایه داری چینی است، شاید اروپا به این شکل در کنار چین قرار گیرد همانگونه که روسیه علی رغم همه دودلی ها از افزایش قدرت چین در بلندمدت، آنهم در محیط اورآسیا از اتحاد و ائتلاف کوتاه مدت با چین استقبال می کند. تا اینجا بنظر چین و روسیه در یک قالب در کنار هم و بر علیه هژمونی امریکا در اورآسیا قرار گرفته اند. اما هژمون نیز راهبرد خویش را دنبال می کند. از طریق یک قدرت شرقی به دنبال مهار چین است. آنچه که در حال رخ دادن است این مسئله است که راهبرد شبکه سازی هند بر شرق آسیا متمرکز است. البته هند در قالب کریدور شمال جنوب راهبرد خاص خویش در اورآسیا را دنبال می کند. بنظر هندی ها در ابتدا در تلاش هستند از طریق پیوند میان همسایگان خویش با کشورهای شرق آسیا مانع از گسترش هژمونی چین در شرق آسیا شوند! در مرحله بعد تلاش خواهند کرد با محوریت کشورهای حاشیه اقیانوس هند شبکه سیاست خارجی خویش را گسترده تر کنند. البته فرهنگ استراتژیک هندی باعث شده ایران نسبت به تکمیل بندر چابهار توسط هند با دیده تردید بنگرد. اما در کوتاه مدت هندی ها در تلاش هستند با پیوند شرق آسیا از طرق کشورهایی همچون بنگلادش، میانمار و … با غرب آسیا هژمونی خویش در غرب آسیا را تثبیت کنند و در ادامه از طریق مسیر ایران و افغانستان به آسیای مرکزی و نهایتا اورآسیا با تمرکز بر روسیه و اروپا دست پیدا کنند. البته در این میان علی رغم وابستگی ژئوپلیتیکی راهبرد سیاست خارجی چین و هند در اورآسیا به ایران، تحریم های بین المللی امریکا مانع از بهره گیری ایران از این فرصت تاریخی شده است. شاید بتوان گفت ایران همچون قرن نوزدهم که قربانی رقابت میان دو امپراطوری روسیه و بریتانیا بود و نزدیک به یک میلیون کیلومتر مربع از سرزمین خویش را از دست داد این بار نیز قربانی رقابت میان چین و امریکا شود. جایی که امریکا قصد دارد به هر شیوه ای مانع از عملیاتی شدن ابتکار یک کمربند و یک جاده شود. اعمال تحریم های بین المللی باعث شده ایران نتواند نقش بایسته خویش را در دو ابتکار یک کمربند و یک جاده چین و کریدور شمال جنوب هند ایفا کند. 

نتیجه گیری

آنچه بنظر می آید این است که آینده ساختار قدرت در اورآسیا به موفقیت و عدم موفقیت راهبرد سیاست خارجی هند و چین در قالب کریدور شمال جنوب و ابتکار یک کمربند و یک جاده دارد. موفقیت اینستک باعث خواهد شد که هند تا حد یک قدرت بزرگ منزلت خویش را افزایش دهد و همین طور موفقیت ابتکار چینی باعث خواهد شد این کشور دامنه قدرت خویش را به اورآسیا و فراتر از آن بسط دهد و به چالشی جدی بر علیه هژمونی امریکا در عرصه جهانی تبدیل شود. آنچه محتمل است این است که ابتکار چینی موافقت بیشتری را در پی داشته، توان مالی و سرمایه گذاری عظیم چینی در پس آن نهفته است و اراده و تمایل بیجینگ میل به عملیاتی کردن آن دارد. بنابراین آینده ساختار قدرت در اورآسیا حتی در صورت عملیاتی شدن کریدور شمال جنوب به صورت یک نظام چندقطبی موازنه قوایی خواهد بود.

واژگان كليدي: آینده, ساختار, قدرت , اوراسیا , راهبرد, سیاست خارجی,چین , هند, دكتر ابراهيم طاهري

مطالب مرتبط