مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

آینده روابط آمریکا و چین

اشتراک

خشایار نصیر

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

 مقدمه

پس از شیوع ویروس کرونا روابط آمریکا و چین که پیش از آن به دلیل جنگ تجاری میان این دو کشور دچار تلاطم شده بود وارد مرحله تازه ای از تنش شد که به نظر برخی صاحب نظران شباهت بسیاری به جنگ سرد دارد . طی ماههای اخیر آمریکا تحریم هایی علیه چین به دلیل فرستادن مسلمانان اویغور به اردوگاه های کار اجباری اعمال کرده و واردات کالا به آمریکا از هنگ کنگ را به دلیل نقض حقوق مدنی شهروندان این کشور متوقف نموده است ، همچنین به طور مداوم به انتقاد از نحوه ی عملکرد چین در برخورد با ویروس کرونا میپردازد.

به نظر میرسد با تحولات اخیر ،گرایش دولتها برای بازگشت به نقش سنتی شان بیشتر شده است . این امر توجه بیشتر به ژئوپلیتیک را می طلبد. در این نوشتار تلاش می شود آینده روابط آمریکا و چین در ده سال پیش رو بررسی شود و بدین منظور نخست به تاریخچه ی روابط چین و آمریکا می پردازیم و سپس تصویری از افقهای پیش رو در روابط این دو کشور ارائه میکنیم.

 

احیای چین و برخورد با آمریکا

از زمانی که مائو زدونگ تأسیس جمهوری خلق چین در سال 1949 را اعلام کرد ، روابط ایالات متحده و چین از سه مرحله مجزا عبور کرده است. مرحله اول از سال 1949 تا 1972 به طول انجامید. ویژگی اصلی این مرحله   قرار داشتن ایالات متحده و چین در مقابل یکدیگر در جنگ سرد بود . مرحله دوم از سال 1972 تا 1991 به طول انجامید و کاملا تغییر کرد . چین از اتحاد جماهیر شوروی واهمه داشت و ایالات متحده در حال بازگشت از جنگ ویتنام بود . این دو کشور رابطه ی تعاونی بیشتری را بنا نهاده اند که در آن علایق ژئوپلیتیکی مشترک برای محدود کردن قدرت اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. مرحله سوم با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 آغاز شد و تا همین اواخر ادامه یافت ، هنگامی که اصول اساسی این رابطه تغییر کردند.

مرحله سوم را دو عنصر اصلی تعریف میکنند. اول وابستگی اقتصادی بین هر دو کشور بود. با اتکا به صادرات ، چین به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شد. جمعیت قابل توجه آن به چین این امکان را داد تا مقادیر زیادی کالاها را با هزینه کمتری نسبت به بیشتر کشورها تولید کند. نتیجه این شد که شرکت های آمریکایی عملیات تولید و مونتاژ خود را به چین منتقل کردند تا هزینه ها را کاهش دهند که پیامدهای بسیاری داشت ، اما سه مورد از آنها از اهمیت ژئوپلیتیکی برخوردار هستند. نخست آنکه ، ایالات متحده به بزرگترین مقصد برای صادرات کالاهای چینی تبدیل شد. دوم ، بیشترین واردات را آمریکا از چین داشت. سوم ، میلیون ها کارگر آمریکایی شغل خود را از دست دادند ، در عین حال که آمریکایی ها از دسترسی به کالاهای ارزان تر بهره مند شدند.

چینی ها اقتصاد خود را به روش ایالات متحده در بین سالهای 1890 تا 1929 بنا نهادند : از طریق صادرات کالاهای ارزان و محصولات کشاورزی . اقتصاد جهانی به محصولات ارزان قیمت احتیاج دارد و صادرات منجر به رونق داخلی کشور صادر کننده میشود . مزیت صادر کننده این است که درآمد کسب می کند . پاشنه آشیل صادر کننده تمایل و قدرت مشتریان آن برای خرید است . بنابراین ، به عنوان مثال ، هنگامی که رکود اقتصادی پس از جنگ جهانی اول ، اروپا را در بر گرفت ، کاهش قدرت خرید اروپا باعث رکود بزرگ دهه 1930 آمریکا شد.

در سال 2008 با بحران مالی جهانی به میزان چشمگیری صادرات چین کاهش یافت و این به همراه بهره های سنگین بدهی ها ، منجر به وارد شدن ضربه شدیدی به اقتصاد چین شد . اخیراً ، تعرفه های اعمال شده توسط ایالات متحده میرود تا تعادل اقتصاد چین را بیش از پیش به هم زند . تولیدات داخلی چین به شکل چشمگیری بیش از مصرف داخلی این کشور بود و بخش قابل توجهی از تولید برروی دست تولید کنندگان چینی ماند. این سیاست آمریکایی ها تعادل اقتصادی چین را به هم زده و به این ترتیب سرعت اقتصاد رو به رشد ولی آسیب پذیر چین کند شد .

دومین عنصر تعیین کننده مرحله سوم روابط ایالات متحده و چین عدم وجود دشمن مشترک است. ایالات متحده و چین اختلافات خود را در رابطه با تایوان در سال 1972 کنار گذاشتند زیرا همکاری هر دو کشور هنگام مواجهه با اتحاد جماهیر شوروی مهمتر از آن بود که بر سر یک مسئله نسبتاً جزئی دچار اختلاف شوند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ضعف عمومی جانشین آن ، روسیه ، یکی از اصلی ترین منافع استراتژیک ایالات متحده و چین را از بین برد.

روابط آمریکا و چین در نیمه اول سال 2017 از آنچه انتظار میرفت ، بسیار آرام تر بود ، بخش عمده ای از آن به  این دلیل بود كه واشنگتن به چین برای ترغیب كره شمالی به کنار گذاشتن برنامه اتمی خود نیاز داشت . اما این رابطه اکنون به خصوص پس از شیوع ویروس کرونا رو به زوال است. این تصور که چین می تواند مشکل کره شمالی را برطرف کند ، ناشی از خوشبینی بیش از حد بر کنترل و نفوذ چین بر کره شمالی بود .

درهم آمیختگی اقتصادهای ایالات متحده و چین محدودیت های جدیدی را در هر دو طرف ایجاد کرد. چین باید تا زمانی که می تواند رشد صادرات را تحت کنترل درآورد. این کشور باید دسترسی به بازار ایالات متحده را که همچنان بزرگترین بازار کالاهای چینی در جهان است ، حفظ کند . در ایالات متحده ، وابستگی متقابل اقتصادی با چین نیز محدودیت هایی را ایجاد کرده است. مصرف کنندگان آمریکایی به واردات ارزان چین و سایر کشورها وابسته هستند. بیش از 20 درصد از کل واردات ایالات متحده از چین است. در سال 2016 ترامپ با هدف بازگرداندن مشاغل از دست رفته آمریکائیان سیاست اعمال تعرفه بر کالاهای چینی را در پیش گرفت ، اما این سیاست ها به طور نامتناسب به مردم آمریکا صدمه می زند زیرا تولید آمریکا نمی تواند یک شبه جایگزین واردات شود و به محض انجام این کار ، قیمت کالاها افزایش می یابد.

 

استراتژی چین

در مواجهه با دشمنان تاریخی خود همچون ژاپن و کره جنوبی و اخیراً تایوان و اندونزی ، چین از متحدین کارآمد و قابل اتکایی برخوردار نیست . فی المثل کره شمالی ابزاری مفید اما خطرناک است که می توان تنها از آن به عنوان اهرم فشاری بر آمریکا استفاده کرد .

استراتژی دیگر چین سرمایه گذاری های تصادفی در سراسر جهان برای نمایش قدرت رو به رشدش می باشد و برای چین بیشتر کاربردی تبلیغاتی دارد به عنوان نمونه سرمایه گذاری در کشورهای آفریقایی و صربستان .

 به نظر میرسد استراتژیهای انتخابی چین سه مشکل اساسی دارد:

 1- به چالش کشیدن ایالات متحده در حکمرانی بر اقیانوسها و آبهای بین المللی به دلیل هژمونی ایالات متحده بر آنها یک بازی خطرناک است.

2- با وجود اینکه کشورهایی مانند روسیه ممکن است به همان اندازه چین از آمریکا هراس داشته باشند ، موقعیت جغرافیایی چین و این کشورها ، همچنین تضاد منافع روسیه و چین در آسیای مرکزی مانع از همکاری های گسترده و کارآمد بین آنها می شود .

3- وابستگی حیاتی اقتصاد چین به اقتصاد ایالات متحده .

فارغ از اینکه چقدر امیدواری و تلاش چین برای مقابله با مشکلات مذکور واقع بینانه باشد ، این کشور به درگیر شدن آمریکا در جنگی با شدت درگیری اروپا در جنگهای جهانی دلخوش کرده است و البته وارد رقابت با آمریکا در پروژه های فضایی شده است . موفقیت در پروژه های فضایی برای چین می تواند امتیازاتی در زمینه ی صنایع فضایی-نظامی ایجاد کند ولی در زمینه های اقتصادی تفاوت و تغییری ایجاد نمی کند.

بدیهی است که آمریکا بر این چالش نظامی واقف است و در این راستا با خارج کردن تدریجی نیروهای نظامی خود از خاورمیانه و تقویت حضور نظامی خود در آسیای شرقی و شرق اروپا عکس العمل نشان می دهد . به عنوان نمونه میتوان به : 1-برچیدن موشکهای پاتریوت از عربستان سعودی و کاهش تعداد پایگاه های نظامی خود  در عراق، پیشبرد مذاکرات صلح با طالبان ، انتقال نیروهای نظامی خود از آلمان به لهستان ، افزایش حضور نظامی در دریای چین جنوبی و افزایش بودجه نظامی از حدود 600 میلیارد دلار به بیش از 700 میلیارد دلار و تخصیص بخش عمده ی این بودجه به نیروی تازه تاسیس فضایی این کشور اشاره کرد. همزمان ، آمریکا اقدام به خارج کردن بمب افکنهای B-52 خود از گوام نموده و بر گزینه ی موشکی و فضایی علیه چین تمرکز کرده است. اما در انتها ، هر دو کشور در وضعیت بازدارندگی قرار دارند . چرا که هیچیک تاب شکست در جنگی احتمالی علیه دیگری را ندارند .

پیش از این وابستگی متقابل اقتصادی و تعداد کم مناطقی که این دو کشور بر سر آنها با یکدیگر اختلاف داشتند باعث آرامش در روابط این دو کشور بوده است ولی اکنون از انجایی که سیاست بین الملل امری پویا و متغیر است،  روابط این دو کشور به شکل اجتناب ناپذیری وارد مرحله جدیدی شده است.

سخن پایانی

شایان ذکر است که زنجیره تامین کالاهای چینی به آمریکا مزیت بهره مندی از هزینه تولید پایین و به چین مزیت بهره مندی از پایه ای صنعتی را اعصا کرده است که همین امر بقای این زنجیره تامین را تبدیل به پاشنه ی آشیل روابط اقتصادی این دو کشور نموده است. اقدام چین آن است که زنجیره تأمین ایالات متحده را مسدود نماید، اما در حقیقت پکن نمی تواند این اقدام را بدون بر هم خوردن ثبات اجتماعی خود انجام دهد لذا همچنان به سرمایه گذاری جهت کسب مزیت نظامی از طریق فضا ادامه خواهد داد.

در نقطه ی مقابل ایالات متحده آمریکا گزینه هایی برای جایگزینی زنجیره تأمین برای مثال ، هند ، دارد تا از شدت وابستگی خود به چین بکاهد و به جنگ لفظی با چین ادامه دهد .

واژگان كليدي: آینده, روابط, آمریکا , چین, خشایار نصیر

مطالب مرتبط