آیا روسیه، سوریه را از دست خواهد داد؟

سمیه پسندیده
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
یکی از مباحثی که این روزها بحث داغ محافل سیاسی گشته، سخن از بیدارى اسلامى در میان کشورهای عربی است، که اندکی بعد از اولین روزها توسط کارشناسان غربی تحت عنوان «بهار عربی» یاد میشود. سخن از این بیداری سخن از یک مفهوم نامشخص و مبهم و قابل تأویل و تفسیر نیست، بلکه از یک واقعیت خارجی مشهود و محسوس است که فضا را انباشته و قیامها و انقلابهاى بزرگى را پدید آورده و مهرههاى خطرناکى از جبهه دشمنان را ساقط کرده و از صحنه بیرون رانده است. با این حال، صحنه این انقلابها همچنان سیال و نیازمند شکل دادن و به سرانجام رساندن است. خیزشهای اسلامی در میان کشورهای عربی از ماهها پیش دولتها را یکی پس از دیگری دستخوش تغییرات اساسی و بنیادین کرده است. در این خصوص درگیریهاو تنشهای چندی پیش در سوریه نیز در نوع خود حایز اهمیت بوده و تحلیلهای مختلفی درباره ناآرامیهای این کشور، مطرح شده است. به طور کلی دو نوع نگاه متفاوت نسبت به تحولات سوریه شکل گرفته است: از یک طرف میتوان گفت که این تظاهرات در ادامه جنبشهای مردمی در جهان عرب است، که از شمال آفریقا آغاز شده و به سایر مناطق خاورمیانه سرایت یافته است. با این نگاه، سوریه نیز گرفتار مشکلاتی همچون دیکتاتوری و معضلات اقتصادی است و مردم این کشور برای رهایی از این مشکلات دست به قیام زدهاند تا حقوق از دست رفته خود را بازیابند. نگاه دوم اما حاکی از موجی گذرا از اعتراضاتی محدود است که به گفتهمقامهای رسمی دمشق از سوی دشمنان طراحی شده و هدف آن فشار بر رژیمی است که در جبهه مقاومت قرار گرفته و در برابر رژیم اشغالگر صهیونیستی ایستادگی میکند. روسیه با شروع اعتراضات داخلی سوریه و موضعگیریهای ضد سوری کشورهای غربی، دریافت که سناریوی خاصی در این کشور در حال اجرا است. این سناریو از دو جزء اعتراضات داخلی و حمایتهای جهتدار خارجی تشکیل شده تا آن که در نهایت منجر به مداخله نظامی خارجی و سقوط نظام سیاسی شود. در نوشتار پیش رو تلاش میشود تا سیاستهای اخیر روسیه در قبال دمشق و همچنین برخی اقدامات آن را مورد بررسی قرار دهد.
تحلیل رخداد
پایان یافتن جنگ سرد شرایط را برای بهبود روابط میان روسیه و کشورهای غربی فراهم آورده بود. در دوران یلتسین غرب گرایی شاخص اصلی در سیاست خارجی روسیه بود، که سعی می شد از طریق اصلاح ساختار اقتصادی داخلی، همکاری با غرب در مسائل امنیتی و ارتباط نزدیک با ایالات متحده این روند دنبال شود. اما این اعتماد خوشبینانه به غرب منجر شد تا از مزایای توجه به شرق و خاورمیانه غفلت شود. کوزیرف متهم شد که روسیه در نتیجه سیاستهای غرب گرانه وی متحدان خود را از دست داده و دیگر نمی تواند در اوضاع جهان نقش تعیین کننده ای داشته باشد، بنابراین با برگزیدن یوگنی پریماکف به عنوان وزیر امور خارجه، که کارشناس مسائل خاورمیانه و دوست صمیمی صدام حسین بود، قصه «غرب گرایی» در روسیه با سیاست «نگاه به شرق» عوض شد. آنچه در ادبیات روابط بین الملل به عنوان «دکترین پریماکف» مشهور است به مجموعه دیدگاههایی اطلاق میشود که با روی کار آمدن وی از سال 1996 مطرح شد. دیدگاه اوراسیاگرایی برای تبدیل روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ مستقل در نظام چند قطبی (درمقابل نظام تک قطبی آمریکا) نشانگر تحولاتی جدید در عرصه سیاست خارجی و نگرش جدید نخبگان روسیه به محیط خارجی بود. هر یک از این گفتمانها بر سیاست خارجی روسیه در قبال خاورمیانه تاثیرات خاصی داشتند.
سوریه جدیترین متحد شوروی در دههی 1970 به بعد بود. این کشور پس از روی کار آمدن «حافظ اسد» در سال 1970م. بیش از پیش به شوروی گرایش پیدا کرد. اسد با اینکه بعثی بود اما برخلاف حزب بعث عراق که گرایشهای غربی داشت، ترجیح داد که مناسبات خود با شوروی را افزایش دهد، و بعد از فروپاشی شوروی نیز ایران را به عنوان متحد راهبردی خود برگزید. روسیه بعد از فروپاشی شوروی اصولا در چهارچوب مناسباتش با کشورهای خاورمیانه، یک رابطه راهبردی با سوریه برقرار کرده است که ابعاد دفاعی، اقتصادی و سیاسی را در بالاترین سطح شامل میشود. در سند سیاست خارجی روسیه (مصوب سال ۲۰۰۸ میلادی)، منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی پس از منطقه CIS (کشورهای جداشده از شوروی)، اتحادیه اروپا، آمریکا و شرق آسیا در اولویت پنجم اهمیت برای روس ها قرار دارد، با این وجود تحولات این منطقه برای روسیه ای که در تلاش است تا در قامت یک قدرت جهانی ظاهر شود، در جای خود بسیار مهم و حیاتی است.
دمشق یک متحد استراتژیک مسکو در منطقه به شمار می آید که روسها نمی خواهند آن را از دست بدهند. سوریه از نظر سنتی از سالهای پنجاه یک متحد مسکو در منطقه می باشد، و می توان گفت سوریه از نمایندگان شوروی در منطقه و اسرائیل و مصر از نمایندگان آمریکا بودند. به این دلیل برای روسیه مهم است که با تغییر احتمالی رژیم در سوریه این متحد خود را از دست ندهد. از طرفی هم باید یادآور شد که اکنون روسیه در دریای مدیترانه دوست و متحدی بهجز سوریه ندارد و هرگونه تغییر در دولت سوریه آخرین پایگاه دریایی روسیه در مدیترانه را از بین می برد. به روشنی معلوم است که سوریه برای چندین دهه یک متحد قابل اعتماد برای مسکو در سیاستهای خاورمیانه ای و حتی در مقیاس وسیعتر آن بوده است، لذا هرگونه تغییر در دولت سوریه برای مسکو مطلوب نخواهد بود. اما بشار اسد نیز مثل اکثریت سوری ها به خوبی به یاد می آورد آن زمانی را که مسکو یک بازیگر مهم در کشورهای خاورمیانه بود و تا به حال کمکهای فوق العادهای را به سوریه کرده است و در واقع یک ضامن معتبر برای حاکمیت این کشور و توسعه آن به شمار می آمد.
درباره تحولات یکماه اخیر در سوریه، روسها میدانند چنانچه دولت بشار اسد سقوط کند، دولت جایگزین نمیتواند منافع روسیه را در خاورمیانه تامین کند، بنابراین، در صورت تشکیل چنین دولتی منافع روسیه در خاورمیانه تضعیف میشود. درست عکس اتفاقی که در مصر افتاد؛ در مصر سقوط دولت مبارک توازن را بیشتر به نفع روسها تغییر داد چرا که دولت مبارک متحد راهبردی دولت آمریکا بود.باید اذعان کرد که موقعیت روسیه در خاورمیانه خیلی قوی نیست اما روسیه سعی دارد از طریق مناسباتش با سوریه، ایران و تا حدودی لبنان، حضور پررنگتری در تحولات خاورمیانه داشته باشد. برای روسیه روشن است که دخالت کشورهای غربی در سوریه به معنی از بین رفتن مهمترین پایگاه سیاسی این کشوردر خاورمیانه است، و در اینجا مسئله سقوط بشار اسد به معنای یک فرد نیست بلکه موضوع بر سر کل نقشه سیاسی خاورمیانه است که قدرتهای بینالمللی چگونه باتحولات چند ماه اخیر به دنبال تعیین جایگاه خود در این نقشه هستند. در مجموع باید گفت سوریه در خاورمیانه جایگاه ویژهای دارد و حتی میتوان گفت دروازه ورودی سیاست خاورمیانهای روسیه از سوریه میگذرد و به همین دلیل مدودف در باره مداخله غرب در سوریه هشدار داده و این باب تذکرات معمول دیپلماتیک نبوده است؛ بلکه کاملا یک موضوع راهبردی برای طرف روسی محسوب میشود.
دورنمای رخداد
مهمترین سوالی که در رابطه با این حوادث مطرح می گردد این است که سیاست کرملین و همچنین اقدامات سوریه در قبال حوادث اخیر چه خواهد بود؟ در ارتباط با گسترش بیش از پیش مناسبات سوریه و روسیه، باید طیف وسیعی از عکس العملهای بین المللی را در نظر گرفت.
سوریه هیچ علاقهای به از دست دادن اهمیت خود در منطقه ندارد، به همین دلیل سیاست کنترل احتیاط آمیز را در پیش می گیرد، بدان معنا که تلاش مینماید تا تندروها را سرکوب کند، از طرف دیگر، گروههای میانهرو در کشور را جذب نماید. مسکو به روشنی به بشار اسد اخطار داد که یا اقدام به انجام اصلاحات نماید و یا اینکه کناره گیری نماید، اما انجام این اصلاحات نیز برای بشار اسد خیلی امکان پذیر نیست زیرا قبول انجام اصلاحات کامل با توجه به نوع خواسته های گروههای مبارز سوری به معنای کناره گیری کامل بشار اسد است.
روسیه بازیگری است که اغلب با تامل و تانی خاصی کار میکند، لذا در مورد سوریه نیز روسها مراقب هستند موضع خود را در حالت بینابینی نگه دارند، تا در شرایط احتمالی تصمیمات یکجانبه غرب بر علیه سوریه، امکان مانور برای روسیه وجود داشته باشد. ولی اکنون روسیه در شرایط نامناسبی وارد بازی شده است، بدان معنا که اگر به صورت کامل از دولت سوریه حمایت نماید از طرف غرب به ظن حمایت از رژیمهای غیر دموکراتیک مورد اتهام قرار میگیرد، و حمایت اتحادیه اروپا را در مناسبات خود از جمله سپر دفاع موشکی از دست خواهد داد و اگر با اتحادیه اروپا و غرب همنوایی کند، سوریه را از دست خواهد داد. روسیه در روابط استراتژیک خود در دریای مدیترانه سوریه را تنها تکیهگاه خود میداند، چراکه همپیمانان سابق روسیه به همپیمانان ناتو تبدیل شدهاند. در دریای مدیترانه سوریه امکانات بندری مناسبی میتواند در اختیار روسیه قرار دهد تا ناوگان دریایی روسیه در آنجا پهلوگرفته و از خدمات بندری بهرهمند شوند.
خلاصه کلام و به عبارت روشنتر، اگر روسیه دخالت نظامی غرب در سوریه را بپذیرد، خاورمیانه را به طور کلی به غرب واگذار کرده و دیگر نمیتواند حضوری کنشگر در صحنه سیاسی این منطقه داشته باشد. روسیه برای توازن بخشی سیاست خود با آمریکا، به خاورمیانه به چشم یک منطقه راهبردی نگاه میکند و این نیست که صرفا برای چانهزنی سیاسی بخواهد از منطقه خاورمیانه استفاده کند. روسیه به دلیل حمایت از احزاب بعثی که میراث شوروی است، در مخمصه بدی گرفتار شده، به همین دلیل هم از سوریه انتظار دارد که به گونه ای برخورد نماید تا امکان حمایت از این کشور برای مسکو وجود داشته باشد. اگر روسیه در این وقایع بی محابا عمل نماید غرب نیز یکجانبه عمل میکند و دیگر امکان وتو کردن نیز برای روسیه وجود نخواهد داشت. از طرفی هم اسد در تلاش است تا با سیاست بینابینی و کنترل احتیاط آمیز خود به گونه ای ساختار قدرت را بدون تغیر نگه دارد و تنها رویه های موجود را تا حدودی تغییر دهد.