مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

آلمان و سياست خاورميانه اي، اولويت ها و چشم انداز -گفتگو با دکتر يونش نوربخش استاد دانشگاه تهران و مدير گروه کشورهاي آلماني زبان

اشتراک

فرزاد رمضاني بونش

مرکز بين المللي مطالعات صلح – IPSC

 

 

خاورميانه در دو سالي كه گذشت با تحولات و خيزشهاي مهمي روبرو بود. خيزشهاي كه در جهان با نام بهار عربي معروف شد. در اين بين در اين دگرگوني ها آلمان نقش مهمي را بر عهده داشت و از بازيگران عمده بود. در اين راستا و با توجه به نگاه سياست خارجي آلمان به خاورميانه و سياست کنوني اين کشور در اين منطقه به گفتگويي با دکتر يونش نوربخش استاد دانشگاه تهران، مدير گروه کشورهاي آلماني زبان و کارشناس مسائل آلمان نشسته ايم:

واژگان كليدي: آلمان، سياست خاورميانه اي، اولويت، خيزش، اسرائيل ، چشم انداز

مرکز بين المللي مطالعات صلح: در واقع اگر نگاهي به گذشته سياست خارجي آلمان در يك سال گذشته در تحولات خاورميانه عربي داشته باشيم. به نگاه شما سياست خارجي دولت مركل در خاورميانه را با چه اصول و محورهايي ميتوان مورد بررسي قرار داد؟

منافع ملي آلمان در Middle East شرق ميانه generally consist of security, political and economic interests.به طور کلي از بخش هاي مختلف امنيتي، منافع سياسي و اقتصادي تشکيل شده است. Security interests include avoiding possible risks emerged from regional conflicts, particularly the Arab-Israeli conflict, terrorism and the proliferation of the weapons of mass destructions. منافع امنيتي شامل خطرات اجتناب ناپذير درگيري هاي منطقه اي به ويژه مناقشه اعراب و اسرائيل بر اروپا و آلمان و تروريسم و گسترش سلاح هاي کشتار جمعي است. German as well as European territories have direct and very long borders with theهمچنين آلمان و سرزمين هاي اروپايي داراي مرزهاي مستقيم و بسيار طولاني با Middle East کشورهاي شمال آفريقا هستند.Therefore, there is a growing fear in بنابراين، ترس رو به رشد در آن از نا امني و افزايش پناهندگان و عبور غير قانوني به اين کشورها وجود دارد.

آلمان ميل شديد ي به افزايش صلح و امنيت در خاورميانه دارد، لذا صلح فلسطين و اسرائيل براي اين كشور  مهم است تا زمينه براي رشد جريانات تند ضد اسرائيلي و اسلامگرايي ايجاد نشود. گذشته از اين دسترسي پايدار به انرژي از جمله نيازهاي آلمان به خاورميانه است. از جهت اقتصادي نيز افزايش صادرات و در دست گرفتن بازارهاي جهان عرب از ديگر اهداف آلمان است. آلمان در حال حاضر از شرکاي تجاري اصلي کشورهاي اين منطقه است. بنابراين آلمان بدنبال گسترش ارتباط سازمانهاي دولتي و غير ذولتي اقتصادي و فرهنگي  با اين کشورها است. حدودGermany 5 درصد تجارت خارجي آلمان در سال 2005 يعني 29 ميليارد دلار با کشورهاي منطقه بوده است که اين رقم در حال افزايش است. البته آلمان نگراني هاي انسان دوستانه از افزايش مهاجرت و بي خانماني و خشونت را نيز دارد.

آلمان بدنبال توسعه روابط با کشورهاي عربي هست، اما اينکار را نمي تواند بدون هماهنگي با سياست هاي اتحاديه اروپا و آمريکا که سلطه اول را در منطقه دارد، جلو ببرد. از طرفي برلين روابط سنتي و تاريخي با اسرائيل دارد و از طرفي هم منافع اقتصاد و امنيتي خود را با کشورهاي خاوررميانه بايد در چارچوب اين موضوع دنبال کند. لذا صلح پايدار و حل صلح آميز مناقشه اسرائيل و فلسطين اولويت آلمان است.

در حقيقت آلمان در سياست خارجي اتحاديه اروپايي در خاورميانه بشدت تاثير مي گذارد و سعي ميکند بر محور حل مناقشه اسرائيل و فلسطين عمل کند. در 24 جون در 2008 در برلين کنفرانسي در حمايت از شهروندان فلسطيني انجام شد و در مارس همان سال مرکل سريع به اسرائيل سفر کرد و در جولاي به الجزاير سفر نمود. اين نشان مي دهد خاورميانه و شمال آفريقا براي آلمان اهميت دارد.

شايد بتوان گفت براي آلمان صلح و امنيت در منطقه مهم تر از اهداف ديگر باشد تا دراين  فضا بتواند در جهت تجارت و تامين انرژي خود موفق باشد. در حقيقت سياست آلمان دو سويه است: امنيت تجاري و انرژي و امنيت اسرائيل. در واقع همچنان كه موضوع اسرائيل بيش از آنكه اهميت سياسي و اقتصادي براي آلمان داشته باشد جنبه حيثيتي و ايدئولوژيک يافته است، شايد براي ايران نيز بيشتر يک مسئله ايدئولوژيک است تا ملي.

 

مرکز بين المللي مطالعات صلح: سياست خارجي آلمان تا چه حدي واگرايي و يا همسويي هايي با سياست هاي آمريكا در تحولات يك سال گذشته خاورميانه (همانند پرونده سوريه) حركت كرده است؟

سياست خارجي آلمان در سال گذشته بسيار همسو با آمريکا بوده است، اما آلمان در سياست خارجي خود بر ابزارها و سياست هايي که ويژه خود نيز تاکيد دارد. ضمن اينکه منافع اش با امريكا در همه جا لزوما يکي نيست. آلمان به مداخله نظامي هميشه کمتر رغبت نشان داده است و ما اين رويكرد را در مورد عراق، افغانستان و ليبي ديديم اگرچه در مورد سوريه قضيه متفاوت است. چنانچه آلمان مدتهاست که از نيروهاي مخالف دولت سوريه  براي مداخله نظامي حمايت مي کند.

شايد بتوان در نهايت گفت مهار ايران و تامين منافع اسرائيل از سياست هاي مشترک آمريکا و اروپا در منطقه باشد. از سال 1990 رابطه آلمان و اسرائيل به شدت گسترش يافته و در زمان خانم مرکل به اوج خود رسيده است. مهم ترين نگراني آنها در انقلاب هاي منطقه در مصر و تونس و … اين است که جريانات اسلام گرايي که با غرب و اسرائيل از راه سازش وارد نمي شوند به قدرت نرسند و رابط خارجي خود را با ايران گسترش ندهند. آمريکا و آلمان در موضوع هسته اي و تحريم ايران نيز همسو عمل کردند. در ضمن نبايد فراموش کرد که جهان به انرژي نياز دارد و منطقه خاورميانه، منطقه انرژي جهان نيز است و تسلط بر آن  قدرت استراتژيک  ايجاد مي کند. اين نکته باعث مي شود که هر کدام از آنها براي بدست آوردن انرژي رضايت و همسويي کشورهاي عربي و چين و شوروي را هم در نظر بگيرند.

 

مرکز بين المللي مطالعات صلح: آيا مي توان تفاوتي را بين كشورهاي متحول شده خاورميانه در سياست خارجي آلمان مشاهده كرد؟

آلماني ها کشورهاي منطقه را به سه گروه تقسيم مي کنند: فلسطين (مناقشه اسرائيل- فلسطين)، خليج فارس با محوريت ايران و عراق و کشورهاي شمال آفريقا (مراکش، مغرب ، تونس و مصر  بعنوان شرکاي تجاري آن) بعضي از اين کشورها از جمله ليبي از گذشته منطقه نفوذ فرانسه بوده است که در اين موارد آلمان با احتياط بيشتري عمل مي کند. در مورد کشورهاي عربي، آلمان به شدت تلاش دارد بازارهاي خود را از دست ندهد و در زمينه انرژي نيز دچار مشکل نگردد. البته براي سوريه پرونده خاصي باز کرده و با سياست  همسويي با آمريکا حرکت مي کند و چندان به راه ديپلماتيک  براي حل مسئله  معتقد نيست. مصر از جمله کشورهايي است که آلمان در گذشته و حال ارتباطات فرهنگي و اقتصادي ، علمي و حتي سياسي خوبي با آن دارد. چنانچه در جريان انقلاب مصر نيز براي توسعه جنبش هاي اجتماعي از طريق سايبر فعاليت گسترده اي انجام داد. همانطوري که در بالا اشاره شد سياست خارجي آلمان از فاکتورهاي مختلفي تبعيت مي کند که در هر کشوري با توجه به آن فاکتورها سياست هاي خود را دنبال مي کند. اما در مجموع آلمان دنبال استفاده از فرصت ايجاد شده براي فعال کردن سياست خارجي خود در منطقه است.

آلمان از سال 1970 در قالب اتحاديه اروپايي به خاورميانه توجه نمود. اعلاميه ونيزدر سال 1980 نقطه عطفي در سياست خارجي اتحاديه اروپا بود که بطورمستقل حقوق  ملي فلسطيني ها در تعيين سرنوشت خود را به رسميت شناخت و اين سنگ بناي آلمان در سياست خارجي اش در خاورميانه شد. اين سياست مجددا در اعلاميه 1999 برلين واعلاميه 2002 بارسلونا تاکيد شد و در آنها بر توقف خشونت و پايان دادن به سياست اسکان اسرائيل وعقب نشيني اسرائيل به سرزمين هاي اشغالي در سال 1967 و طرح صلح عربستان تاکيد شده بود

آلمان و اتحاديه اروپايي در سال 2006 که در انتخابات فلسطين حماس بر سرکار آمد و اسرائيل را به رسميت نشناخت ، دولت فلسطين را بايکوت کرده وکمکهاي خود به فلسطيني ها را قطع کرد. در 24 جون در 2008  نيز در برلين کنفرانسي در حمايت از شهروندان فلسطيني انجام شد و در مارس همان سال مرکل سريع به اسرائيل سفر کرد و در جولاي به الجزاير سفر نمود. اين نشان مي دهد خاورميانه و شمال آفريقا براي آلمان اهميت دارد

 

All these dimensions indicate that the Middle Eastern region is very important for German national interests.

مرکز بين المللي مطالعات صلح: قبلا يوشكا فيشر وزير امورخارجه پيشين آلمان سياست خارجي اين كشور در قبال ليبي را مفتضحانه ترين رويكرد در تاريخ تاسيس اين كشور خواند و مواضع دوگانه آلمان در قبال تحولات ليبي را به شدت مورد انتقاد قرار داد. در اين بين مركل در مقايسه با فرانسه و انگلستان تا چه حدي در راستاي دستيابي به اهداف سياسي و ‍ژئوپلتيك خود در سياست خارجي  خود در خيرش هاي عربي موفق بوده است ؟

اتفاقات خاورميانه آنچنان سريع و غافلگيرکننده بود که کشورهاي اروپايي تا مدتي دچار تشتت موضع گيري سياسي شدند و اين ضعف اتحاديه اروپايي را نشان مي دهد که تا به امروز نيز چندان سياست واحدي ديده نمي شود. در حقيقت کشورها بدنبال آن هستند که از اين فرصت براي يک نظم نوين در خاورميانه که قدرت هر کدام از آنها در منطقه تقويت کند استفاده نمايند. بديهي است آمريکا بعنوان قدرت اول منطقه و اسرائيل بعنوان مهم ترين مسئله منطقه نقش تعيين کننده اي در سياست هاي کشورهاي اروپايي دارند. همچنين رشد اسلامگرايي و بيداري اسلامي موضوع مهمي است که نه تنها مي تواند آينده خاورميانه را تغيير دهد بلکه تاثيرات مستقيمي بر اروپا خواهد داشت. افزايش مهاجرت به اروپا و نا امني در آنجا از جمله پيامدهاي آن است. وضعيت به گونه اي شده است که تقسيم بندي هاي سنتي در حوزه نفوذ قدرتهاي بزرگ در منطقه بهم ريخته است. از طرف ديگر آنها بعضي از حاکمان مستبد را در اين کشورها از دست داده اند وکشورهاي اسلامي استقلال سياسي بيشتري يافته و در نتيجه آن همراهي کامل گذشته را با آنها نخواهند داشت. مناقشه فلسطين و اسرائيل نيز به نقطه حساسي رسيده است. به اين معنا که اروپا نمي تواند مثل گذشته با اين ورق بازي کند . کشورهاي اسلامي امروزه مواضع روشن تر و محکم تري نسبت به گذشته در برابر اين موضوع دارند و  وعده هاي سياسي واهي  اروپا و آمريکا براي تامين منافع فلسطينيان تامين کننده توقعات آنها نيست. بنابراين آنها با پارادکس جدي مواجه شده اند. مشکلات اقتصادي آنها نيز اجازه نمي دهد خيلي علني به نفع اسرائيل موضع گيري کنند و همچنين سياست هاي تقابلي با چين و روسيه اتخاذ کنند. ولي در مجموع آلمان با توجه به اينکه سعي مي کند واقع بينانه تر و دموکراتيک تر عمل کند توانسته است نفوذ خود را در اين کشورها افزايش دهد.

 

مرکز بين المللي مطالعات صلح: ايفاي نقش آلمان در تحولات و پرونده سوريه را چگونه مورد بررسي و ارزيابي قرار مي دهيد؟

روابط دو جانبه سوريه و آلمان در سال 2006 رو به بهبودي رفت. در 2007 دمشق در مذاکرات مديترانه در آناپوليس و در سال 2008 در اجلاس مديترانه در پاريس سوريه روابط خود را با کشورهاي غربي تشديد کرد. اما همزمان با تحولات منطقه و انقلابات عربي، غرب تلاش کردد براي ايجاد توازن در منطقه به نفع خود جبهه سوري- ايراني را از بين ببرد و امنيت متزلزل شده اسرائيل را مجددا تا حدي برگرداند. از اين جهت پروژه سوريه کليد خورد. البته اين به اين معنا نيست که سوريه همه مشکلات سياسي سوريه ريشه خارجي دارد. اما در هر صورت کشورهاي اروپايي و امريکا بحث تحريم و فشار بر سوريه و حتي حمله نظامي را در دستور کار قرار دادند. در ادامه اين رويكرد برلين يک مرکز مهم براي حمايت از ارتش آزاد سوريه و شوراي ملي سوريه شد. آلمان از همان آغاز درگيري در سوريه در تجهيز مخالفان از بندر طرابلس نقش اساسي داشت. نيروهاي آلمان از سال 2006 در اين منطقه مستقر بودند و با درگيري هاي سوريه ماموريت آنها تمديد شد. آلمان در تحريم سوريه فعال بود و تورم 33 درصدي سوريه به همين دليل است. در برلين پروژه بعد از اسد با همکاري موسسات آمريکايي کليد خورد و در آن با همکاري نيروهاي مخالف که از اخوان المسلمين هم حضور دارند براي بعد از بشار اسد برنامه ريزي مي شود. ظاهرا گروهي که به امريکا گرايش بيشتري دارند در دولت آلمان موفق شده اند با وجود تبعات منفي حمله نظامي به سوريه بر امنيت منطقه و اروپا و  بدليل اينکه منافع اقتصادي آلمان در منطقه به خطر مي افتد، آلمان را به سمت مداخله نظامي درسوريه ببرند. اين کار نه تنها ممکن است آلمان را در خاورميانه دچار مشکل کند ، آن را در چالش با روسيه و چين قرار مي دهد. با توجه به اينکه آلمان به همکاري اقتصادي اين دو کشور به شدت نيازمند است و آنها صادر کنند موادخام و انرژي و معدني مورد  نياز آلمان و مهم ترين بازارهاي آلمان مي باشند. لذا اين کشور به مداخله نظامي تحت قيموميت سازمان ملل روي آورده ولي از اعضا فعال اتحاديه اروپايي در اين زمينه است. در اين حال اگر چه دولت خانم مرکل تا حد پشتيباني نظامي علني مخالفان پيش رفته است، اما از طرف ديگر مردم آلمان نيز تنها 12 درصد با مداخله نظامي موافق هستند و 13 درصد تنها با  پشتيباني نظامي و بقيه مردم  با هر دو سناريو مخالف اند.

 

مرکز بين المللي مطالعات صلح: آينده رويكرد سياست خارجي آلمان را در خاورميانه عربي را با توجه به تحولات دو سال گذشته خاورميانه  عربي را چگونه مورد پيش بيني  و بررسي قرار مي دهيد؟

پيش بيني آينده رويكرد سياست خارجي آلمان را در خاورميانه عربي با توجه به پيچيدگي موضوع و حساسيت و استراتژيک بودن اين تحولات بسيار مشکل است. اما سفر اخير خانم مرکل (با يک تيم گسترده اقتصادي به چين) نشان مي دهد آلمان متوجه محدوديت هاي خود در سياست خارجي اش هست و نمي تواند بدون توجه به نيازهاي اقتصادي اش در اين مرحله بي باکانه دنبال اسرائيل و آمريکا حرکت کند. بحران اقتصادي اروپا، مشکل انرژي و لزوم همراهي با روسيه و چين، آلمان را وادار به اتحاذ سياست واقع گرايانه تري مي کند. در اين حال  اگر چه محافظه کاران در دولت مرکل وي را بدليل بي توجهي به مسائل حقوق بشر و دموکراسي در سفر به چين بدليل نيازهاي اقتصادي مورد انتقاد قرار دادند. اما اگر فشار اسرائيل بر آلمان نبود مسلما آلمان مي توانست روابط سياسي بهتري با کشورهاي عربي و آفريقايي و حتي ايران داشته باشد زيرا سوابق استعماري فرانسه و امريکا را در منطقه ندارد.

مطالب مرتبط